واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: دانش - نویسنده مشهور و برنده جایزه پولیتزر، از چگونگی تغییر دیدگاه خود از روزنامهنگاری به روزنامهنگاری علمی سخن میگوید. محمود حاجزمان: بیل برایسون متولد سال 1951 / 1330 در آیوا است. وی کتابهای پرفروشی را در زمینه دانش، زبان انگلیسی و سفرنامه نوشته است. در کتاب آخر خود "افقی دورتر: داستان دانش و انجمن سلطنتی"، وی مقالات دانشمندان پیشرو را در زمینههای مختلف گردآوری کردهاست. این کتاب در ژانویه 2010 / دی 1388، همزمان با سیصدوپنجاهمین سالگرد تاسیس انجمن سلطنتی منتشر خواهد شد. این برنده جایزه پولیتزر در گفتگویی با نیوساینتیست از زندگی و دستاوردهایش سخن میگوید. والدینت هر دو روزنامهنگار بودند. آیا این مساله در شغلی که انتخاب کردی تاثیرگذار بود؟من در آیوا بزرگ شدم. والدین من برای روزنامه The Des Monis Register کار میکردند که احتمالاً بهترین روزنامه ایالتی در آمریکا است. این روزنامه جوایز پولیتزر زیادی برده است. روزنامهنگاری حرفه خانوادگی ما بود. زمانی که من در انگلستان وارد دنیای روزنامهنگاری شدم به عنوان نویسنده کار نمیکردم، بلکه ویراستار بودم. این کار تمرین خوبی برای نویسنده شدن بود. شهرت سفرنامههایت به خاطر ذکر دقیق جزئیات است. مثلاً در کتاب "تاریخچهای از تقریباً همه چیز" ، از جنبه دیگری به مسائل نگاه کردهای. چرا تصمیم گرفتید این کار را انجام دهی؟من هیچ وقت نمیخواستم سفرنامه بنویسم. نخستین کتاب موفق من، «قاره گمشده» شرح سفر کوتاهی بود که در بازگشت به ایالات متحده انجام دادم و متوجه شدم که آمریکا چقدر تغییر کرده است. این تجربه خوبی بود و ناشران من را تحت فشار گذاشته بودند تا کار مشابهی انجام دهم. بعد از نوشتن چندین سفرنامه به این نتیجه رسیدم که دیگر نمیتوانم به این کار احمقانه ادامه دهم و کتاب مسخره دیگری درباره زنان مهمانخانهدار و غذای افتضاح رستورانها بنویسم. بنابراین تصمیم گرفتم کتابی در مورد فهم علم بنویسم، خصوصاً در مورد این مطلب که ما در کجای این جهان قرار داریم. این کار تغییر بزرگی بود. آیا نوشتن درباره دانشمندان به جای مهمانخانهداران شما را نگران نمیکرد؟من خیلی نگران این موضوع بودم. من مشهور بودم که در کارها فضولی میکنم و بیادب به نظر میرسم. بنابراین نمیدانستم که دانشمندان چگونه با من برخورد میکنند. ممکن بود آنها فکر کنند من تنها قصد دست انداختن آنها را دارم. اگر من جای آنها بودم اصلاً تمایلی به مصاحبه با بیل برایسون نشان نمیدادم. اما وقتی میدیدند من چقدر کنجکاو هستم تا بدانم آنها مشغول انجام چه کاری هستند، با من همکاری میکردند. شما میتوانستید برق رضایت را هنگامیکه در مورد تحقیقاتشان صحبت میکردند در چشمانشان ببینید. ایده کتاب را از کجا آوردی؟من از پنجره هواپیمایی که بر فراز اقیانوس آرام پرواز میکرد، به بیرون نگاه میکردم که این ایده ناگهان به ذهنم رسید. زمین تنها سیارهای است که من بر روی آن زندگی خواهم کرد ولی هیچ چیزی در مورد آن نمیدانم. آیا فکر نمیکنی این به خاطر علاقهات به دانش بود که در مدرسه سرکوب شده بود؟کلاس علوم همیشه آموزنده بود. به نظر من معلمها تلاش میکردند تا نسل آینده دانشمندان را تربیت کنند. آنچه که ناامیدکننده بود روش آموزش آنها بود. معلم به محض اینکه وارد کلاس میشد شروع به نوشتن فرمولها روی تخته میکرد. حداقل من ذهنی نداشتم که بلافاصله آماده درک جبر و ریاضیات باشد.در واقع هیچ چیز در علم وجود ندارد که شما را شگفتزده نکند. به نظر من بدترین محلی که بتواند علاقه به علم را در شما بهوجود آورد مدرسه است، در حالیکه مدرسه دقیقاً مکانی است که شما باید آن را به مردم عرضه کنید. در مورد کتاب "افق دورتر ..." که به تازگی ویراستاری آن را به پایان رساندهای، صحبت کن.این کتاب توسط افراد خاص و برای مخاطبان خاص نوشته شدهاست. این کتاب نویسندگان زیادی دارد. -مثل مارگارت اتوود که مقالهای درباره دیوانگی دانشمندان دیوانه نوشتهاست.- معرفی من به عنوان ویراستار کتاب اعتبار بسیار بیشتری به من میبخشد. من تنها نکاتی را در مورد نحوه تالیف کتاب پیشنهاد کردم. افراد زیادی در این کار سهیم بودند تا این کتاب اینطور فوقالعاده از کار درآید.آیا فکر میکنی علم استحقاق این همه توجهی را که در کتابها به آن میشود دارد؟از طرفی شما نمیخواهید ادبیات علمی را خیلی عمومی کنید. از طرف دیگر مخاطبان گستردهتری از اعضای انجمن سلطنتی و جامعه دانشمندان باید بتوانند از علم لذت ببرند. برقراری چنین تعادلی نیازمند اندکی تفکر است. بر اساس تجربیاتت، نویسندگان برای برقراری ارتباط با مخاطبان عام به چه چیزی نیاز دارند؟مهمترین خطری که شما با آن روبهرو هستید، این است که فراموش کنید چه چیزی شما را شگفتزده میکند. من پس از خواندن مطلبی درباره جابهجایی الکترونها از مداری به مدار دیگر، بدون حرکت در فضای بین مدارها با یک فیزیکدان صحبت کردم. من از او پرسیدم: "آیا این شگفتانگیز نیست؟" و او در جواب گفت: "هر چیزی که در دنیای کوانتوم رخ میدهد شگفتآنگیز است." در واقع اگر شما خوب نگاه کنید هر چیزی که در هر جای دنیا اتفاق میافتد شگفتانگیز است. کمی هم در مورد کتاب بعدی خودت صحبت کن.اسم این کتاب "در منزل: تاریخی غیررسمی زندگی شخصی" است. من به همسرم قول دادم کتابی بنویسم که مجبور نباشم بهخاطر آن خانه را ترک کنم. ما الان در خانه یک کشیش متعلق به سال 1851 زندگی میکنیم. در این کتاب من طرز زندگی در منازل را در طول تاریخ بررسی میکنم. حمام تاریخچه بهداشت، نشیمن تاریخچه آسایش و اتاق خواب، نحوه زندگی زناشویی، مرگ و خوابیدن را به تصویر میکشد. هرچه که در دنیا اتفاق میافتد در نهایت وارد خانه شما میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]