تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‏گيرد و تصويب آن در شب بيست ويكم و تنفيذ آن در شب بي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816460008




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جست وجوي مباني سينما در عرفان و فلسفه اسلامي


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: Yaser!21st December 2008, 02:37 AMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند ماجراي زندانيانِ در بند غار، كه افلاتون در كتاب «جمهور» تصوير مي كند، براي بسياري تداعي ‌گر هنر سينما بوده است. افلاتون مي‌ گويد زندانياني در غار به زنجير كشيده شده ‌اند و آتشي در پشت سرشان روشن است. آنها فقط مي توانند سايه‌ هايي را كه روي ديوار مقابل شان افتاده، ببينند؛ سايه آدمك ‌هايي كه به دست افرادي پنهان، در پشت زندانيان حركت داده مي ‌شوند. براي زندانيان همين سايه ‌ها اصالت دارد و آنان از اصل مطلب غافل‌ اند. اگر آنها از بند رها شوند و به سوي آتش و آدمك ‌ها برگردند، متحير و سرگردان مي ‌شوند. فقط انسان ‌هاي شجاع مي ‌توانند راه بيرون از غار را پيش بگيرند تا نه فقط با آدمك ‌ها، بلكه با اشياء واقعي و جهان واقعي رو به رو شوند. اغلب گفته مي ‌شود شباهت ‌هاي مرموزي كه ميان غار افلاتون و سينماي جديد وجود دارد، بسيار شبيه «نمايش تصويري» افلاتون است. در سينما هم ما در تاريكي مي‌ نشينيم و مبهوت تصاويري مي ‌شويم كه از واقعيت به دور است. همين ساختار سينما با ساختار غار افلاتون هم ‌تراز است. مخاطبان سينما به تصاويري نگاه مي ‌كنند كه بر پرده سينما در جلوشان افكنده مي ‌شوند. اين تصاوير حاصل عبور نور از يك تكه فيلم در پشت سر افراد است. خود اين تصاوير روي تكه فيلم صرفاً يك كپي از اشياي واقعي بيرون سينماست. اينها مشابهت ‌هايي در خور توجه است. در واقع اغراق نيست اگر بگوييم كه سينما به عنوان يك مكان توهم، صورت پيشرفته غار افلاتون است. گذشته از مشابهت ‌هاي ظاهريِ ماجراي غار و سينما، مُثُل افلاتون در موضوع مباني خلق هنري نيز مطرح است. اين جهان، تصويري از مثل است و اثر هنري تصويري از اين تصوير و در نتيجه اثر هنري دو بار از واقعيت دور است. افلاتون و مُثُل او در دنياي اسلام همواره مورد توجه بوده است اما حكماي اسلامي همچنين از «عالم مثال» سخن گفته ‌اند كه به عنوان سرمنشأ اثر هنري مي‌ تواند مورد توجه قرار گيرد و البته با مثل افلاتون متفاوت است. ما در اينجا قصد نـداريم مبحث فـلسفه و حكـمت هنر را مطـرح كنيم، بلكه صـرفاً به مبحـث «عالم مثال و خيال» مي‌ پردازيم كه هر چند مي ‌تواند سرچشمه همه هنرها باشد، اما علي ‌الخصوص بسيار مبتني بر «تصوير» و از اين نظر، در بحث ما قابل توجه است. در اينجا تأملات و دستاوردهاي هانري كربن، شيفته فلسفه اسلامي و ايران، جايگاه ويژه ‌اي دارد. هانري كربن كه در «ارض ملكوت» مشخصاً به مبحث «عالم مثال» پرداخته است، در مقدمه آن مي‌ گويد: «دير زماني است فلسفه غرب، و به اصطلاح فلسفه «رسمي» كه به دنبال علوم تحصّلي كشيده شده، تنها براي «معرفت» و شناخت به دو منشأ قايل است و بس: يكي ادراك حسي، كه نكات مسلّمه و اطّلاعاتي را فراهم مي آورد كه «تجربي» خوانده مي‌ شود. ديگري مفاهيم و معاني حاصله از قوه فاهمه و تمييز عالم نواميس و قوانين حاكم بر مسلّميات تجربي. ولي يك مطلب باقي مي ‌ماند، و آن اين است كه بين ادراك حواس و شهود و مكاشفات يا مقولات عقل، مكاني خالي مي‌ ماند. مكاني كه چه بسا بايد بين اين دو نوع جاي بگيرد و به علاوه مقام و مكان واسطه داشته است، يعني همان «خيال فعال» كه به شاعران سپرده شده بود.» يعني در فلسفه غرب تنها دو عالم معقول و محسوس به رسميت شناخته شد و مُثُل افلاتون هم به همان عالم معقول تعلق داشت. گرچه اين اتفاق از همان يونان باستان رخ نمود اما كربن خصوصاً اشاره مي ‌كند كه عالم واسطه اين دو، از زمان دكارت و پيروان او انكار شد. او فصل اول كتاب را با جملاتي از تئودور فخنر (فيلسوف آلماني قرن نوزدهم م.) آغاز مي ‌كند: «در هواي آزاد صبحگاه زيباي بهاري گردش مي‌ كردم. گندم ها موج سبز مي ‌زدند، پرندگان آواز مي خواندند، ژاله پرتو مي ‌افشاند، بخار از زمين بر مي خاست. نوري دگرگون ‌كننده بر همه چيز آرميده بود. اين حال تنها از آن قطعه كوچكي از زمين بود ... و با اين حال، اين تصور براي من نه تنها بسيار زيبا، بلكه بسيار حقيقي و بسيار بديهي مي ‌نمود كه زمين فرشته ‌اي است، فرشته ‌اي بس پرشكوه و جلال، بس طراوات ‌بخش، بس شبيه به گل، و در عين حال بس استوار و متمركز كه در آسمان پيش مي ‌رفت ... كه از خود پرسيدم چگونه تواند بود كه آدميان، براي هميشه چنان كور شده باشند كه زمين را جز توده‌اي خشكيده نبينند و جست وجوي فرشتگان را در بالا يا در كنار آن، در تهي آسمان برخيزند ولي آنها را در هيچ كجا نيابند. با اين وصف، اين تصوري است كه هذيان‌ گونه مي ‌شمارند. زمين كره ‌اي است و هر چيز ديگري هم ممكن است باشد، بايد در اتاق هاي كار تاريخ طبيعي جست وجو كرد.» كربن كه معتقد است فخنر در اينجا به «عالم مثال» نظر دارد در ادامه، تاريخ اين عالم را از ايران باستان تا دوره اسلامي دنبال مي‌ كند. اما براي آن كه معنا و جايگاه عالم مثال را بدانيم، نخست بايد تقسيم ‌بندي كلي عوالم را نزد فلاسفه اسلامي بشناسيم. البته هر يك از ايشان تقسيم ‌بندي جداگانه ‌اي ارائه كرده است اما به طور كل همواره از سه عالَم نام برده مي ‌شود: اول عالم عقلي (عقول محض يا جبروت)، دوم عالم مثالي (ملكوت) و سوم عالم حسي (عالم مُلك و ماده). هر كدام از اين عوالم، صور مخصوص به خود دارد كه به ترتيب عبارتند از: صور عقليه، صور مثاليه، صور حسّيه (صوري كه با حواس درك مي ‌شود). به اين ترتيب، عالم مثال، واسط عالم عقل و حس است و در تبيين آن گفته ‌اند عالمي است كه نه مجرد محض است و نه مادي محض، بلكه از نظر جوهر مجرد، اما صورت‌ پذير است و جهانِ مقدارِ بدون ماده است. خواب و رويا با همين عالم مرتبط است. عالم مثال با نام ‌هاي عالم خيال، عالم واسط، عالم صور معلقه، عالم صور مثالي، عالم صور خيالي و برزخ نيز شناخته مي‌ شود. در اينجا صور محسوسِ عالم ماده، از مادي بودن تهي مي ‌شوند و از ديگر سو، صور عقلي جنبه خيالي و مثالي مي ‌گيرند و داراي شكل و بُعد و جهت مي ‌شوند. در اين عالم است كه روياها و رؤيت ‌هاي پيامبران و عرفا، وحي ‌ها و الهام‌ ها، كشف و شهود ها، معجزات وكرامات، تمثّل ‌هاي ملائك آسماني و حوادث قيامت رخ مي‌ دهد. سهروردي (شيخ اشراق) در كتاب «مطارحات» اشاره‌ اش به همين عالم است وقتي مي ‌گويد: آنگاه كه بر اثر مطالعه رسايل حكماء قديم خبر يافتي كه جهاني وجود دارد صاحب ابعاد و مقدار، به غير از هيأت عقول، و جهان تحت سلطه و تدبير «نفوس فلكيّه»، جهاني كه در آن مدينه‌ هايي هست كه از شماره آنها نتوان سخن گفت، و پيغمبر اكرم (ص)، در زمره آن شهرها، خود، جابلقا و جابرسا را نام برده، شتاب مكن و فرياد بر نيار كه اين مطالب كذب است. زيرا، در اين عالم، براي سالكان سرمنزل روح، اتفاق مي ‌افتد كه تماشا و نظاره دست دهد و آنچه را مأمول و مطلوب آنان است در آنجا بيابند.» عالم مثال عجايب بسياري دارد، از جمله سه شهر بي‌ كرانه جابلقا (يا جابلق) و جابلسا (جابرسا، جابرصا يا جابرص) و هورقليا. دو شهر اول عالمِ عناصرِ صور مثالي است و سومي عالمِ افلاكِ آنها. قوه‌ اي كه اين عالم را مي ‌تواند درك كند، قوه خيال يا خيال فعال است. شاعران و هنرمندان به مدد خيال فعال به عالم مثال متصل مي ‌شوند و نقش ‌هاي دلفريب و رنگارنگ اين عالمِ سراسر عجايب را درمي ‌يابند و در اثر هنري خود منعكس مي ‌كنند. بيهوده نيست كه در فرش ايراني، باغي خرم و هميشه بهار برافراشته مي ‌شود و آثار نگارگري، گويي دري به بهشت مي‌ گشايند، همچنان كه بازي نور و رنگ در معماري ايراني، كنايتي از قصه ‌هاي بهشتي است. هانري كربن با اشاره به اين مطلب كه در ايران باستان هر گل منتسب به فرشته ‌اي است (وهومن: ياسمن سفيد، آرتاوهيشت: مرزنگوش، سپندارمذ: مشك يا ريحان شيرين، خرداد: سوسن سفيد، امرداد: گل زردفام و ... ) و در نتيجه در اين فرهنگ «هنر باغباني معنايي مذهبي و سير و سلوكي مي‌ يافت»، اين نكته مهم را پيش مي‌كشد كه باغ ايراني بر اساس نقشه هفت كشور مثالينِ آيين مزدايي (كه در جاي خود به آن مي ‌پردازيم) شكل گرفته است (و كلمه paradis در واژه مادي «پئيري ـ دئزه» ريشه دارد): «بدينسان باغ ايراني، دست كم آنچنان كه بود و آنچنان كه در صورت ازلي خود مي ماند، رديف هاي پنج در پنج درختاني را كه پيرامون چشمه آب مركزي، مانند كشورها به گرد كشور مركزي اوليه، قرار دارند عرضه مي ‌كند، از افقي كه محدودش مي ‌سازند، ارتفاع آنها اندك اندك كمتر مي ‌شود. و چون به گرد هم آيند، خود به جانب مركز مجتمع مي ‌شوند، و نيز فكر را مجموع و در آينه نظاره متمركز مي ‌سازند، كه خود در اين حال خاموش به شور و هيجان او به صورت مشاهده تصويري در ضمير در مي ‌آيد كه سرانجام آن را بازيافته است.» شعر فارسي يكي از گوياترين مصاديق داد و ستد هنرمند با عالم مثال است. شعرا گاه مستقيماً به اين عالم اشاره مي ‌كنند. مثلاً مولوي مي‌ گويد: آن خيالاتي كه دام اولياست / عكس مه‌ رويان بستان خداست حافظ نيز مي‌گويد: نازنين‌ تر ز قدت در چمن ناز نرســت/ خوشتر از نقش تو در عالم تصوير نبود و: حالي خيال وصلت خوش مي‌ دهد فريبم/ تا خود چه نقش بازد اين صورت خيالي و با اشاره به نظر بازي‌هايش: وجه خدا اگر شودت منظر نظر / زين پس شكي نماند كه صاحب نظر شوي علاوه بر اين، اشارات شاعران به دير مغان، خرابات، مي، ميخانه و همچنين خال، خط، ابرو، زلف و ... همگي در نسبت با عالم مثال فهميده مي‌ شود. شيخ شبستري در «گلشن راز» شماري از اين رموز را معنا كرده است. به اين دست آثار، بايد حكايت ‌هاي رمزي شيخ اشراق، ابن سينا، غزالي، عطار و ديگران را هم بيفزاييم كه ماجراهاي شگرف شان در جابلقا، جابرسا، كوه قاف و مكان ‌هاي غـريب ديگر رخ مي‌ دهد. براي هنر سينما هـم مي ‌توان نسبـت نزديكي با عالم مثال در نظر گرفت، به خصوص كه در آن «تصوير» جايگاه ويژه‌اي دارد، و نيز: «بايد توجه داشت كه مفهوم حجم در سينما اساساً مفهومي غير مادّي (Dematerial) است. در يك بحث تطبيقي بين هنرهاي پلاستيك (تجسمي) و سينما مي ‌توان به اين تمايز پي برد. در پيكرتراشي و معماري كه هنر به كارگيري حجم و «ماده» هستند، هنرمند با فيزيك اشياء و جنسيت خاص آنها درگير است. از همين رو، عوامل فرسايش مادّه (گذشت زمان و پوسيدگي آن) همواره عاملي تهديدكننده در اين هنرهاست. در سينما امّا «حجم تصوير» فارغ از انتروپي زمان و عوامل نابودكننده ماده از ماهيتي قائم بالذّات برخوردار است؛ گويي تصوير سينماتوگراف چونان روحي است كه گذر زمان نه آن را پير و نه فرسوده مي ‌كند. در آموزه‌ هاي ديني و در باورهاي متافيزيكي از اصطلاح كالبد مثالين يا بدن شفاف به وفور ياد شده، قالبي از جسم كه از «نور» است حجيم به نظر مي ‌رسد ولي در اصل، «لمس ناشدني» است. اين خصوصيات دقيقاً با ويژگي هاي تصوير سينمايي همخوان است.» كربن مي‌گويد در ايران عالمي كه نه كاملاً محسوس است و نه كاملاً انتزاعي، همواره مورد توجه بوده است: از ايران باستان (آيين مزدايي) تا دوره اسلامي، و از متفكري تا متفكر ديگر: ابن سينا، سهروردي، عبدالكريم جيلي، شمس الدين محمد لاهيجي، ملاصدراي شيرازي، عبدالرزاق لاهيجي، محسن فيض كاشاني، ملا هادي سبزواري و ديگران. اين خاطره معنوي در حكم سرچشمه‌اي است كه روان ايراني از آبشخور آن سيراب مي‌ شود و از ميراث معنوي پدران خويش بهره برمي ‌گيرد. ما براي ارائه تصويري موجز از تاريخ عالم مثال، سه مقطع را برگزيده ‌ايم. ابتدا به سراغ ايران مزدايي رفته ‌ايم، سپس آراء دو حكيم برجسته ‌اي را كه بيش از ديگران به عالم مثال و خيال توجه داشته ‌اند مرور كرده ‌ايم: شيخ شهاب ‌الدين سهروردي و ابن عربي. 1-آيين مزدايي كربن عالم مثالين و خيالي را در وجوه مختلفي از كيش زرتشت رديابي كرده است و ما از آن ميان، به چهار مورد اشاره‌ مي‌كنيم. فرشتگان در آيين مزدايي نقش بسزايي دارند. كربن با توجه به اين مطلب، بخشي از جست وجوي عالم مثال در اين دوره تاريخي را بر فرشته ‌شناسي بنيان نهاده و در پي چگونگي تجليِ «پديدارِ زمين» به عنوان فرشته در آيين مزدايي برآمده است. او مي‌گويد با سلب معلوماتي كه از راه طبيعت براي انسان حاصل شده است، براي خيال «زمين و اشياء و موجودات زمين به حالت جوشش درآمده، موجب مي‌ شوند كه فرشتگان آنها از راه مكاشفه ظاهر گردند.» اصطلاح خورنه كه در اوستا آمده و فارسي آن خوره يا فره است، جوهري از نور است كه اهورا مزدا به وسيله آن مخلوقات را خلق كرده است. اين نور در شمايل ‌ها به صورت هاله ‌اي بر گرد صورت پادشاهان و روحانيان دين مزدايي پرتو افكنده و تصوير و صورت مثاليِ روح در كيش مزدايي است. در واقع اين هاله نور «عضوي است كه نفس به توسط آن جهان نور» را درك مي ‌كند. اما تصوير مثالين زمين در آيين مزدا، مطلب قابل تأملي است. زمين در ابتدا مجموعه ‌اي پيوسته بود اما بر اثر ستم نيروهاي اهريمني به هفت كشور تقسيم شد. كشور مركزي «خوه نيرته» (يعني چرخ نوراني) نام دارد و وسعت آن با مجموع شش كشور ديگر برابر است. كشوري شرقي وجود دارد و كشوري غربي، دو كشور در شمال و دو كشور در جنوب. اين كشورها را اقيانوسي اساطيري (ووروكشه) محاط و از هم جدا كرده است. وضعيت و موقعيت كشورها، از نظر نجومي، از نسبت شان با كشور مركزي استنباط مي ‌شود. ترتيب اين كشورها مطابق با مناطق اساطيري است و اسامي آنها با نواحي اساطيري مطابقت دارد، ضمن آن كه مي ‌توان آنها را مطابق اسامي شش سوشيانت (منجي) معنا كرد. در مركز كشور مركزيِ خوه نيرته، ايران ويج، گهواره تخمه آرياييان، قرار دارد. اين نقطه اهميت بي ‌مانندي دارد: در اينجا كيومرث (نخستين انسان) به دنيا آمد و از دنيا رفت، در اينجا كيانيان آفريده شدند، زرتشت به دنيا آمد، سوشيانت ‌ها به دنيا خواهند آمد و از همان جا ظهور خواهند كرد و آداب مذهبي آخرين «كه جهان را شعله‌ ور و پر شور خواهد كرد» انجام خواهد شد. كربن توضيح مي ‌دهد كه در اين شيوه ترسيم نقشه عالم، توجه آدمي به سوي مركز معطوف و هميشه به آنجا باز خوانده مي‌ شود. پس سراسر اين ساختمان، بر پايه اين مركز ـ مبدأ تنظيم يافته است. تاريخ اوليه ايرانيان را در هر محل جغرافيايي كه قرار بدهيم‌ ـ اعم از شرق، در آسياي مركزي يا غرب در آذربايجان ـ پيشرفت و نشو و نماي دماغي تذكار خاطرات يكي است: حوادث، گذشته‌ اند، و در «ايران ـ ويج» تجديد خاطره شده ‌اند، يعني در مركزي كه هم مركز است و هم مبدأء. كربن در ادامه بحث، جايگاه مثالين ايران ويج را بيشتر مي ‌كاود. عروج زرتشت نيز سفر به ايران ويج است و اين مطلب جنبه مثالينِ اين نقطه را آشكارتر مي ‌كند. يكي از نقاط درخشان اين سفر، بي‌سايه شدن زرتشت است. Yaser!21st December 2008, 02:43 AM***سهروردي «زال جوشني از آهن بساخت چنان كه جمله مصقول بود و در رستم پوشانيد و خودي مصقول بر سرش نهاد و آئين هاي مصقول بر اسبش بست. آنگه رستم را از برابر سيمرغ در ميدان فرستاد. اسفنديار را لازم بود در پيش رستم آمدن. چون نزديك رسيد پرتو سيمرغ بر جوشن و آئينه افتاد. از جوشن و آئينه عكس بر ديده اسفنديار آمد، چشمش خيره شد، هيچ نمي‌ ديد. توهّم كرد و پنداشت كه زخمي به هر دو چشم رسيد زيرا كه دگران نديده بود، از اسب درافتاد و به دست رستم هلاك شد.»( شهاب‌الدين يحيي سهروردي. حكمت الاشراق) شيخ شهاب‌الدين سهروردي (شيخ اشراق) براي سامان دادن نظام فلسفي خويش به سراغ حكمت باستاني ايران رفت و اصطلاحات فارسي همان حكيمان را با اصطلاحات عربي مرسوم درآميخت. در فلسفه او نور و عالم مثال اهميت بسزايي دارد و او در مدت كوتاه عمر خود، بنياني در حكمت نهاد كه جريان‌ساز بود. سهروردي تقسيم ‌بندي چهارگانه ‌اي از عوالم به دست مي ‌دهد: «براي من نيز در نفس تجارب درستي در اين باب حاصل شده است. كه بر صحت اين امر دلالت مي‌ كند كه [در جهان هستي] چهار عالم بود، نخست عالم انوار قاهره و دوم عالم انوار مدبره و سوم عالم برزخيان و عالم صور معلقه، ظلمانيه و يا مستنيره كه در صور معلقه ظلمانيه براي تيره ‌بختان رنج و عذاب بود و در صور معلقه مستنيره، خوشبختان را نعمت و لذت بود و از همين نفوس و مثل معلقه جن و شيطان پديد مي‌ آيد و سعادات وهميه در آن عالم بود و گاه كه اين‌ گونه صور معلقه حاصل شوند به نحو حصول جديد [يعني موجود و معدوم شوند] و سپس تباه گردند مانند آنچه مرايا و تخيلات راست.» يعني عوالم چهارگانه از نظر او عبارتند از: 1-عالم انوار قاهره (جبروت)، كه همان انوار مجرد عقلي است. 2-عالم انوار مدبره (ملكوت)، كه عالم انوار «اسفهبدي» فلكي و انساني (نفوس سماوي و بشري) است. 3-برزخان (يا برزخ)، كه همان عالم حس است. يكي از دو برزخ عالم افلاك است و ديگري عالم عناصر و مركبات. 4-عالم مثال (صور معلقه)، كه به دو قسم ظلماني و مستنير تقسيم مي ‌شود. قطب ‌الدين شيرازي (شارح حكمت الاشراق) عالم مثال را اين ‌گونه توصيف مي ‌كند: «و به همين عالم اخير است كه حكم هاي عهد قديم اشارت و رجوع كرده و گفته‌ اند كه جهاني وجود دارد صاحب ابعاد و مقادير، به غير از جهان مادّي و حسي. كه در آن عجايب لايتناهي است و شهرها برون از حد شمار و در زمره آن شهرها جابلقا و جابرسا است. و اين دو، شهرهايي هستند عظيم و بي ‌كرانه و هر كدام از اين دو مدينه را هزار باب است. ... و بر اثر وجود همين عالم است كه عجايب ظاهر مي ‌گردد و خوارق روي مي‌ دهد گاهي جليل و پرشكوه و با جمالي تابناك، زماني وحشت ‌انگيز و دهشت ‌خيز، ... و اشباح و صور ربّاني را نيز در اين عالم مظاهري است كه چون ظاهر گردند، امكان دارد كه آنها را با چشم سر درك كرد، كما اين كه موسي بن عمران، چون ذات الهي در كوه طور تجلّي كرد، آن را درك كرد، و اين نكته در تورات مذكور است و مأثور. و براي حضرت پيغمبر (ص) نيز چنين روي مي ‌نمود كه حقيقت وجود جبرئيل را درك مي ‌كرد، آنگاه كه اين ملك وحي به صورت دحيه الكلبي ظهور مي‌ كرد كه جواني بود در عنفوان شباب.» سهروردي خود پس از برشمردن انوار پانزده‌ گانه ‌اي كه بر نفوس جدا شده از كالبد مي‌ تابد، در وصف اين عالم مي‌ گويد: «اين انوار پانزده‌ گانه كه ياد شد همه از اشراقات عقل مفارق بود بر نور مدبر انساني كه از نور مدبر نيز بر هياكل آدمي و روح نفساني وي منعكس شود و نيل بدين انوار غايات متوسطان در سير و سلوك بود كه اين انوار آنان را برگيرد و حمل كند و از اين جهت بر روي آب و هوا روند و گاه بود كه آنان را با همراهي كالبدهاي آنان به سوي آسمان برد تا به بعضي از بزرگان جهان بالا بپيوندند و اين امور همه از احكام و خصوصيات اقليم هشتم بود. ... و اين مقام، مقامي بود بس عزيز. افلاتون، حكيم بزرگ يونان از خود حكايت كند و همچنين كساني به مانند هرمس. و بزرگانِ دانايان، از خويشتن حكايت ‌ها دارند و خداوند شريعت يعني محمد بن عبدالله و گروهي ديگر از كساني كه از كالبدهاي جسماني و جهان مادي منسلخ شده‌اند نيز حكايت‌ ها كنند و هر آن كس كه خداي را از روي اخلاص بستايد و از ظلمات مادي بميرد و از كالبد جسماني رها شود و مشاعر متعلق به امور مادي ظلماني را ترك گويد، مشاهده كند آنچه را كه ديگران از مشاهدات آن ناتوانند.» سهروردي در جست وجوي صور معلقه، در نقش آيينه نيز تأمل كرده است: «پيش از اين بدانستي كه انطباع صور مرئيه در چشم ممتنع بود و به مثل همين دليل قول به انطباع صور مرئيه در دماغ نيز درست نيست. ... پس بنابراين حق در صور مرايا و صور خياليه اين است كه منطبع نبود و بلكه عبارت از كالبدها و ابدان معلقه‌اي هستند كه آنها را محلي جسماني نبود و گاه بود كه اين ابدان معلقه را مظاهري بود و لكن واقع در آنها نبود و بنابراين مظهر صورت هايي كه در آينه است، ... و آن صورت ها خود اموري هستند معلق كه نه در مكان‌ اند و نه در محل، و مظهر صورت هاي خيالي تخيل بود و آنها نيز صور متخيله معلقه ‌اند.» يعني صورتي كه در آينه ديده مي ‌شود، به جهت آن كه در هيچ مكاني تعبيه نيست (نه در چشم و نه در آينه) صورتي معلق است. در ادامه همين مطلب، او مي‌ گويد: «بنابراين صحيح خواهد بود كه ماهيات جوهريه‌ اي باشد كه آنها را مثالي عرضي بود، و نور ناقص مثال نور تام بود پس فهم كن.» قطب الدين شيرازي اين عبارت را چنين شرح مي ‌كند: «براي جميع اشيايي كه در عالم علوي است، نظاير و اشباهي در عالم سفلي وجود دارد، و از آنجا كه اشيا به اشباه و نظاير شناخته مي ‌شود، پس هرگاه حقايق انوار عرضي را چنان كه بايد بشناسي، معرفت آنها بر معرفت انوار مجرد جوهري مدد مي ‌رساند. و غرض از اين همه آن است كه چون نور ناقص عرضي را كه از آنِ شمسِ عالمِ حسّ است بشناسي، نور تام جوهري، شمس عالم عقل، نورالانوار ـ كه شمس عالم حس مثال آن است ـ را نيز خواهي شناخت. و به همين ترتيب نور هر كوكب عرضي نيز مثال نور مجرد جوهري است.» البته به گفته سهروردي در عالم مثال علاوه بر صورت، صوت نيز وجود دارد و از اين «اصوات مثالي» نغمه ‌اي خوش‌تر موجود نيست. اين اصوات متعلق به جابلقا و جابرسا (عناصر عالم مثال) نيستند، بلكه متعلق به افلاكِ آن، عالم هورقليا (كه سهروردي در قبال هفت كشور قديم، آن را اقليم هشتم نيز مي ‌خواند) هستند. چنان كه مي ‌دانيم، برخي از حكماي اسلامي معتقدند فيثاغورس به اين عالم عروج كرده و نغمات افلاكي و صداي حركت كواكب را شنيده است و پس از بازگشت، علم موسيقي را تكميل كرده است. سهروردي همچنين معتقد است از آنجا كه افلاك نيز مانند انسان داراي نفس ناطقه ‌اند، سمع و بصر و شامه نيز دارند. چنان كه گفتيم، عالم مثال را با خيال فعال مي‌ توان درك كرد. يكي از كاركردهاي خيال آن است كه از امور محسوس «رمز» مي ‌سازد كه بعد از آن، براي گشودن اين رمزها، «تأويل» لازم مي ‌شود. به اين ترتيب، قصه ‌هاي رمزي و پيچيده ‌اي كه سهروردي خود نوشته است (آواز پر جبرئيل، عقل سرخ، قصه غربت غربي و ... ) در همين عالم مثال سرچشمه دارد. سهروردي در قسمتي از «حكمت الاشراق» ضمن توصيف عالم مثال، به جلوه هاي هنرمندانه ‌اي كه در اين عالـم ممكن است رؤيت شود مستقيماً اشاره مي ‌كند: «آنچه انبياء و اولياء و جز آنان از رازهاي نهاني برگيرند گاه بود كه سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 540]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن