تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):هر کس عبادت خالصش را برای خدا بالا بفرستد، خدا بهتریم مصلحت را برای او نازل می ک...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816344297




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

توماس هابز


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: rtech14th November 2008, 02:05 PMنهضت جدیدی که پس از پایان سلطه‌ی فلسفه‌ی اسکولاستیک در اروپا رفته رفته شکل لیبرالیسم به خود گرفت مرهون دو شخصیت انگلیسی " توماس هابز" و " جان لاک" است. این دو شخصیت با وجود تفاوت فاحشی که در فلسفه‌‌ی خود دارند, ولی به نتایج مشترکی که شالوده‌ی اصلی لیبرالیسم مبنی بر احترام به مالکیت شخصی, آزادی تجارت, آزادی مذهب و توجه به طبقه‌ی متوسط است, رسیدند. یک نفر لیبرال امروزی با میل بیشتری آثار لاک را می‌خواند چون لاک فردی بود مذهبی دارای سجایای اخلاقی بسیار وطرفدار پارلمان و جمهوری در حالی که هابز دارای یک شخصیت غیر دوست‌داشتنی و طرفدار حکومت استبدادی بود. بیشتر عمر هابز به سختی گدشت. او که پارلمان را مسبب جنگ‌های داخلی انگلستان می‌دانست و از آن به عنوان مضار جامعه نام می‌برد پس از شکست پادشاه از پارلمان مجبور به گریختن به فرانسه شد. در آن‌جا مشهورترین کتابش را به نام " لوایتان " به چاپ رساند و چون حاوی مطالبی ضد کلیسای کاتولیک بود دولت فرنسه از او رنجید و هابز به شرط اینکه دیگر فعالیت سیاسی نکند به انگلستان بازگشت ولی چندی نگذشت که محکوم شد به اینکه هیچ‌گاه کتابی منتشر نکند. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند هابز مانند اغلب فلاسفه‌ی انگلیسی تجربه‌گرا بود. تجربه‌گرایی بدین معنی‌ست که تمامی دانش‌هایی که ما می‌توانیم اخذ کنیم حاصل از پدیده‌هایی است که قابل تجربه باشند به این دلیل که هرکس توسط آن‌چه که در ذهنش نقش بسته می‌تواند بیاندیشد و این تاثرات ذهنی تنها از طریق تجربه ممکن می‌گردد. فیلسوفان اسکولاستیک معتقد بودند که بیشتر آن‌چه که ما می‌دانیم بدون آن‌که ما مطلع باشیم در ذهن ما موجود است که به آن فطریات می‌گویند. اما یک فیلسوف تجربی این اعتراض را می‌کند که اگر ما بعضی چیزها را از پیش می‌دانیم پس باید این مفاهیم همیشه در ذهن ما حاضر می‌بودند و دیگر نیازی به تحصیل آن‌ها نبود. هابز عقیده داشت که تنها با اجتماع معلوماتی که در دست ماست می‌توانیم به نتایج علمی برسیم پس آن‌چه را که نتوانیم تجزیه و ترکیب کنیم از موضوع فلسفه خارج است. هابز خود را یک ماتریالیست می‌داند. در مقاطع مختلف زمانی در فلسفه, ماتریالیسم معانی متفاوتی دارد مثلا ماتریالیسم هابز با ماتریالیسم مارکس کاملا متفاوتند. از ماتریالیسمی که در قرن هفدهم در اروپا شکل گرفت می‌توان به ماتریالسم مکانیکی نام برد که منبعث از فرمول‌ها و روابط حرکت گالیله و نیوتن (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) بود. این ماتریالیسم سعی داشت که عالم را تحت تاثیر قوانین فیزیکی مورد مطالعه قرار دهد. هابز قانون اول حرکت را مورد توجه قرار داد قانونی که می‌گوید اگر جسمی در حال حرکت باشد حرکتش را تا بی‌نهایت ادامه می‌دهد مگر اینکه نیرویی خارجی او را متوقف کند. هابز می‌گوید که حرکت اعضا هستند که حیات را می‌سازند پس دولت‌ها نیز که که چیزی جر مجموعه‌ای از انسان‌ها نیست از همان روابط پی روی می‌کنند. او در خط سیر تحلیل اجتماع, سیستم اندیشه و هوشی انسان را به صورت ماده‌گرایانه‌ای بررسی می‌کند. هابز می‌گوید:" سلوک و رفتار آدمی و احساسات و حیات افکار وی نیز شکلی از اشکال حرکت است. و سلوک و رفتار اجتماعی که فن حکومت بر آن قرار گرفته تنها حالتی خاص از رفتار انسانی است که ناشی از عمل افراد انسان در روابط با یکدیگر است." حس یعنی تاثیر حرکت جسمی در محیط بر اعصاب که به وسیله‌ی حافظه در ذهن ثبت می شود که محاسبات در آن فکر را می‌سازد که آن هم مادی است. زیرا اعصاب مادی‌اند و فکر وابسته به انسان است و اگر انسان بمیرد اعصاب نیز از کار می‌افتند. سپس او به بررسی شهوات می‌پردازد. حرکت در مرحله‌ی ابتدایی کوشش نامیده می‌شود اگر این حرکت برای رسیدن به امری باشد شوق است و اگر در جهت خلاف آن باشد نفرت است. هر حرکتی که در زندگی ما واقع می‌شود اگر همسو با شوق یا عشق باشد خوش‌آیند است و اگر در تعارض با آن باشد نفرت و ناخوش‌آیند است. اراده همان عکس‌العمل به میل یا نفرت است و در صورتی که فعل ما در تعارض با میل یا نفرت باشد, آنکه قوی تر است اراده است. آن‌چه که ما اخلاق می‌نامیم همان نیک و بد بر حسب سود و زیانی است که برای ما دارند. او می‌گوید اگر ما مثلا نسبت به فقیری احساس دلسوزی می‌کنیم به علت مهربانی و نیکی ما نیست بلکه به این علت است که می‌ترسیم خودمان دچار فقر شویم. اینکه ارزش اعمال ما ار آن سودی که به ما می‌رسانند تعیین می‌گردند مورد استفاده‌ی فلاسفه‌ی " سود گرای " قرن هجدهم قرار گرفت ولی هابز فیلسوف سود‌جو نبود زیرا برای هابز لذت اصل نیست بلکه میل و عکس‌المل میل است که برای او اهمیت دارد. هابز برخلاف بسیاری از فلاسفه انسان را یک موجود اجتماعی نمی‌شمارد و آن را خلاف حالت طبیعی زندگی انسان می‌داند. منظور از حالت طبیعی دورانی از زندگی بدوی بشر است که در آن افراد با هم متحد نیستند و گروه‌های انسانی هنوز تشکیل نشده‌‌‌‌اند, زمانی که انسان مفاهیم عدالت و زندگی مشترک را نساخته است. در آن زمان هر فردی خوبی و خوشبختی را برای خود می‌خواهد و میل به تسلط بر دیگران را دارد. در آن زمان اعمال بیشتر بر خلاف منفعت و زندگی یکدیگر بوده است. رقابت همان تجاوز و خشونت می‌شود و همه علیه هم می‌گردند. در این صورت مهم‌ترین غریزه‌ی هر انسان که حفظ نفس و نیاز به امنیت فردی است از بین می‌رود. و به قول هابز زندگی " نکبت‌بار و حیوانی و کوتاه" می‌شود. انسان برای تامین امنیت خود و فرار از بدی‌های زندگی فردی مجبور به زندگی اجتماعی روی آورده است و در این راه قوی‌ترین امیال خود را وانهاده و تن به پیمان‌ها زندگی اجتماعی داده است. اما به علت تمایلات غیر اجتماعی افراد نمی‌توان انتظار داشت که خودشان حقوق یکدیگر را رعایت کنند و امنیت را برقرار سازند پس باید هیئت حاکمیه‌ای با قدرت مطلق را بسازند تا قوانین را با زور و قدرت اعمال کند و به جنگ پایان بخشد. " قوانین موضوعه بدون شمشیر چیزی جز کلمات نبوده و به هیچوجه نیرویی برای امنیت یک فرد ندارد" یا " کلمات تلفیق یافته ضعیف‌تر از آنند که بدون وجود ترس از قدرت متکی به زور بتوانند حرص و طمع و خشم وسایر شهوات انسانی را مهار نمایند. اما چرا انسان‌ها به نظر هابز نمی‌توانند بدون انتخاب حاکم و دولت مانند بسیاری از دسته‌های دیگر جانوران در گله‌ها همکارانه زندگی کنند؟ چرا هابز می‌گوید :" انسان برای انسان گرگ است."؟ او جواب می‌دهد که چون این موجودات بر خلاف انسان به صورت غریزی خواستار رقابت و تسلط بر یکدیگر نیستند آن‌ها به صورت طبیعی در دسته‌ها و گروه‌ها زندگی می‌کنند و جامعه‌ای را تشکیل داده‌اند در حالی که قوانین در میان آدمیان قردادی است و خواسته‌ی خودشان نبوده است. جامعه یک جسد مصنوع است " جامعه صرفا یک افسانه است. فریب و خیال است." او اضافه می‌کند که: " به عقیده‌ی من در طبیعت تمام افراد بشر یک تمایل عمومی موجود می‌باشد و آن عبارتست از میل دائمی و استمراری و بی‌آرام به تحصیل قدرت مافوق قدرت که تنها با مرگ خاتمه می پذیرد و بس و سبب این علاقه همیشه آن نیست که انسان امیدوار است که لذات و مسراتی را که بدست آورده و در تملک خویش دارد افزون سازد و لذت را به منتهای درجه‌ی شدت رساند و نیز سبب آن نیست که انسان نمی‌تواند قانع به قدرتی در حد اعتدال گردد بلکه سبب آن است که انسان نمی‌تواند مطمئن شود که قدرت و وسائلی را که برای زندگی خوش و مسرت‌بخش تحصیل کرده و در تملک دارد بدون تحصیل قدرت بیشتری می‌تواند حفظ نماید." هابز طرفدار و مدافع حکومت مانرشی و مطلق است اما این دفاع متفاوت از دفاع چاپلوسان و متملقین از مستبدان است. اولا او معتقد است افراد با هم مساویند و ثانیا او احترامی نسبت به حکومت مطلق قائل نیست و تشکیلش را تنها به علت اجبار می‌داند:" دولت یک لوایتان – غول دریایی - است و هیچ کس لوایتان را دوست نداشته و به آن احترام نمی‌گذارد." حکومت بدین صورت انتخاب می‌شود که اکثریت حاکمی را انتخاب می‌کنند ولی بعد از آن, حضور مردم در قدرت از بین می‌رود. حاکم مطلق انتخاب شده, اختیارات نامحدودی دارد و مهم‌ترین وظیفه‌اش حفظ امنیت و صلح است. حاکم حق سانسور هر نوع عقیده‌ای را دارد زیرا نمی‌خواهد چند صدایی باعث تجزیه و انحطاط جامعه ‌شود. هیچ سازمان و حزبی تایید نمی‌شوند تنها یک صدا باید باشد آن هم مطابق میل حاکم گردد. قوه‌ی مقننه مجریه و قضاییه به عهده‌ی حاکم است. مردم حق مخالفت و اعتراض ندارند. حکومت محدود به حکومت یک نفر نیست بلکه هر نوع حکومتی که بتواند صلح را برقرار سازد مفید است . پارلمان هم می‌تواند نقش حاکم را داشته باشد به شرط اینکه خودش قانون را وعظ کند و خودش هم آن را اجرا کند. ولی هابز حکومت پادشاه همراه پارلمان را نامطلوب می‌داند زیرا درگیری‌ها و مشاجره‌هایی که ممکن است بین حاکم و پارلمان رخ دهد را عاملی برای هرج و مرج می‌داند همان‌طور که همین عامل در زمان هابز باعث اضمحلال جامعه انگلستان و وقوع جنگ‌های داخلی شده بود. او بین حکومت پادشاهی و پارلمانی, پادشاهی را ترجیح می‌دهد زیرا می‌گوید درست است زمانی که منافع حاکم با مردم در تعارض است به صورت طبیعی حاکم منافع خود را در نظر می‌گیرد ولی تک تک اعضای پارلمان هم همین کار را می‌کنند پس تعداد تضاد در حکومت مطلقه کمتر خواهد بود. وظیفه‌ی هر شهروند اطاعت کامل از دولت است ولی در اینجا دو استثناﺀ وجود دارد. دیدیم که هابز معتقد بود بهانه‌ی تشکیل حکومت توسط افراد, حفظ نفس است پس اگر حکومتی بخواهد دست به عملی بزند که منافی حق حیات هر فردی باشد, شخص می‌تواند از خود فاع کند مثلا اگر دولت او را برای جنگ با دولت دیگری بفرستد فرد می‌تواند از جنگیدن سرباز زند. همین‌طور اگر حکومت نتواند امنیت را به وجود آورد مقاومت مقابل دولت جایز است و حق حاکمیت از آن دولت سلب می‌شود. بروز درگیری‌ها و حوادث مختلف ضد حکومت مطلق در اروپا نشان می‌دهد آن قسمت فلسفه‌‌ی هابز مبنی بر حالت تسلیم مردم مقابل حکومت تاثیر چندانی بر نهضت فکری اروپا نگذاشت. اما آنچه که در این فلسفه نو و انقلابی بود و تاثیر شایانی بر نیروهای لیبرال گذاشت بررسی علمی و بی‌غرضانه‌ی هابز از سیستم‌های حکومتی و به خصوص عقیده به منفعت‌گرایی انسان بدون نگاه بدبینانه به این فردیت‌خواهی بود. وقتی ماکیاول می‌گوید:" مردم به قدری ساده‌لوحند و چنان آماده‌ی اطاعت از ضرورت‌های آنی هستند که فریب‌دهنده همواره فریب‌خوردگانی دارد." حتما مقصودش تحقیر انسان است. اما هابز هرگز چنین عقیده‌ای نداشت به نظر او اینکه مردم از منافع خودشان تبعیت می‌کنند و نسبت به مشکلات مردم دیگر بی‌تفاوت هستند نه بد است نه خوب. در واقع این تنها نیروی محرک انسان و غیر‌قابل حذف از طبیعتش است. باید کاری کرد که بر اساس یک منفعت مشترک مردم را با هم متحد ساخت او می‌گوید در جامعه مصالح فرد است که معنی می‌دهد و باید برای رسیدن به آن کوشید. منابع : لوایتان نوشته‌ی توماس هابز تاریخ فلسفه‌ی غرب نوشته‌ی برتراند راسل سیر حکمت در اروپا نوشته‌ی محمد علی روغی تاریخ فلسفه‌ی سیاسی نوشته‌ی بهاﺀالدین پاسارگاد تگ : طوماس هابس Yaser!5th January 2009, 06:14 PM. تامس هابز تامس هابز (۵ آوریل ۱۵۸۸ - ۴ دسامبر ۱۶۷۹) یکی از فیلسوفان سیاسی برجسته انگلستان بود که بیشتر شهرت او بخاطر کتاب وی به نام لویاتان (Leviathan) است. زندگی او در ۵ آوریل ۱۵۸۸ متولد شد. هنگامی که ۴ سال داشت به یک مدرسه کلیسایی واقع در وست پورت رفت. در ۱۵ سالگی در اکسفورد شروع به فرا گرفتن فلسفه کرد، ولی مدتی بعد به تحصیل علوم طبیعی و ریاضی پرداخت. او تحقیقات دانشمندانی امثال کپرنیک و گالیله و هاروی را قبول داشت و نظریات مکانیکی فلسفه مادی آنها را می‌پسندید. او در ۴ دسامبر ۱۶۷۹ مرد. عقاید و نظریات از دیدگاه هابز، اندیشه نوعی محاسبه است، یعنی روندی مکانیکی درست مانند همان‌هایی است که فیزیک‌دانان می‌خواستند در مورد کارکرد طبیعت به طور کلی شرح دهند. بنابراین، هابز با چنان اشتیاقی دیدگاه مکانیکی جهان را پذیرفت و تعمیم داد که فلسفهٔ وی را یکسره به عنوان فلسفه‌ای ضد دینی محکوم کردند. هابز در نوشته‌های سیاسی‌اش به‌ویژه در معروف‌ترین اثرش لویاتان دیدگاهی را در مورد جامعه ارائه داد که نه تنها از علمی مکانیکی بلکه از چالش شک‌آوری الهام گرفته بود. این دیدگاه از این نظر مرتبط با مکانیسم یا ماشین‌وارگی بود که موضوع روان‌شناسی بشر را امیال و نفرت‌هایی می‌دانست که وی را به این سو و آن سو می‌کشانند. در عین حال این دیدگاه به دنبال آن بود که با مطرح کردن اصولی عملی که حتی هر فرد مشکوک به کشف حقیقت می‌توانست آن‌ها را برای زندگی معقول بخواند، شک‌آوران را خرسند کند. به گفته هابز، روشن است که انگیزه اصلی فعالیت بشر صیانت نفس است. از آن جا که هیچ کس نمی‌تواند به آسانی در تنهایی از خویش محافظت کند- زیرا این گونه زندگی، مسکنت‌بار، خشن، ددمنشانه و کوتاه است. افراد به دنبال این هستند که در جامعه‌ای متشکل از خود و دیگران زندگی کنند. ولی این کار آنان را در معرض خطر تلاش‌های مردم دیگر در جهت صیانت از نفس خویش قرار می‌دهد، که گمان می‌رود با تلاش خودشان در این راه در تضاد است. هابز چنین استدلال می‌کرد که در نتیجه به سود همه است که خودشان را فرمانبردار فرمانروایی قدر قدرت کنند که اقتدار مطلق وی را از هر کس در برابر همسایه‌اش دفاع کند. حتی کلیسا هم باید دستور عمل‌هایش را از فرمانروا بگیرد. فرمانروایی که باید توان حل مسائل دینی را هم داشته باشد و باور مردم را نیز مقرر کند. خداوند هم در نظر هابز مادی ولی نامرئی است. هابز معقتد بود نتیجه‌گیری‌های نامتعارف سیاسی و دینی‌اش پیامدهای ناگزیر فلسفه جدید گالیله‌اند. برای او پذیرفتنی نبود که دانش بشر جز بر اساس اصولی پیشرفت کند که به اندازه علم حرکت انعطاف‌ناپذیر و مکانیکی باشند. او به دنبال علم ریاضی بود که دولت را توصیف کند؛ و حکومت دیکتاتوری مطلق تنها راه درست درآمدن محاسبات بود. .از ویکیپدیا;) Yaser!5th January 2009, 06:17 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1729]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن