تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835288186
از خرمشهر بگوییم
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahtabi22nd May 2008, 04:12 PMفردا سوم خرداد روز فتح خرمشهر است. خواستم توی وبلاگها و سایتها بدنبال مطلب بگردم. خوب مطلب که زیاد بود ولی حس کردم اینکه اینجا بچه های خوزستانی حال و هوای اون روزهاشون رو (اگر کسانی باشند که توی اون وضعیت بوده و یادشون باشه) مطرح کنن با ارزش تره تا اینکه فقط از صنعت copy-paste از جاهایی دیگه بهره برداری کنیم. من متولد آبادان عزیزم هستم. بهترین سالهای عمرم و خاطره انگیزترین سالهای عمرم رو توی این شهر گذروندم و بعد از اون هر چی بیاد دارم درد و اندوه بوده و هست. بعد از اینکه گمون کنم سال اول - دوم راهنمایی با چشمان گریون آبادان رو ترک کردیم مثل اینکه بخشی از قلبم رو توی اون شهر جا گذاشتم که دیگه یادم نمیاد قلبم بطور کامل شادی رو حس کرده باشه... وقتی اون روز نحس عراق به ایران حمله کرد دیگه اونجا نبودیم و کیلومترها از خاک عزیز آبادان دور شده بودم. اما وقتی پیش خودم فکر می کردم که کوچه های زیبای بچگی های من محل تاخت و تاز دشمن شده قلبم فشرده میشد. وقتی خرمشهر آزاد شد شیراز بودیم. یادمه که خواهرم یه ماشین ژیان خریده بود. چه حالی داشتیم. پریدیم تو اون ماشین آخرین مدل و تو خیابونای شیراز با خوزستانیای دیگه بوق بوق می کردیم سرامون رو از شیشه برده بودیم بیرون و جیغ می زدیم و شادی می کردیم. شیراز انگار منفجر شده بود. ماشینها یه سر و صدایی راه انداخته بودند که گوش فلک ازش پر میشد... یادم نمیره.... اما اولین باری که وارد شهر عزیزم شدم باورم نمیشد که جز تلی خاک و خونه های گل و خشتی و چهره های خاک آلود چیزی نخواهم دید. بعد از این همه سال باز هم پارسال که به آبادان و خرمشهر رفتم چیز جدید و دندون گیری ندیدم. انگار دیگه روحیه ای برای ساختمان سازی و زیبا سازی وجود نداره در مردم... چرا؟.... نمی دونم.... به هرحال فردا روز خوبیه. یادآور زحمات جوونای مملکت ماست که تا پای جون از خاکشون محافظت کردند و بالاخره حتی موفق به آزادیش نشدند. به روح بزرگشون سلام می فرستم. واسشون دعای خیر می کنم و امیدوارم بتونیم روزی سرمون رو بالا بگیریم و بگیم ما مزد زحمات شماها رو دادیم و امانتدارای بی اعتباری نبودیم... با تشکر فریبا zamara22nd May 2008, 05:01 PMمن هم به نوبه خودم سالروز آزادي خرمشهر عزيز را همه خوزستاني هاي عزيز و ملت بزرگ ايران و همچنين به تمامي رزمندگان ايران كه در آن زمان با رشادت و جانفشاني باعث آزادي خونين شهر شدند و دوباره آن را خرمشهر كردند ، صميمانه تبريك ميگويم . اون روزها رو من هم هيچ وقت از ياد نمي برم . من خوزستاني نيستم ولي در آن ايام من هم بعنوان يكي از سربازان ارتش در كنار ساير عزيزان ارتشي و سپاهي و بسيجي بودم و از نزديك شاهد رشادت ها و جانفشاني هاي اين عزيزان بودم و چقدر زيبا بود ديدن جواناني كه با عشق و ايثار براي آزادي ذره ذره خاك كشور عزيزمان از همه چيز خود گذشتند و با همه وجود در يك شب به ياد ماندني به دشمن حمله كردند و اين شهر و خاك كشور عزيزمان را از وجود بعثي هاي متجاوز پاك كردند . البته و متاسفانه بايد عرض كنم كه من در قسمت تداركات براي شروع حمله بودم و وظيفه يگان ما تامين تجهيزات و سلاح هاي جنگي و اعزام نفرات به خط مقدم بود كه قبل از عمليات بايد وظيفه خود را انجام ميداديم و پس از اينكار و درست در روز عمليات نوبت مرخصي من بود و در ساعتي كه اعلام كردند "خونين شهر آزاد شد" من در انديمشك بودم و با شنيدن اين خبر اشك شوق از چشمام سرايز شد و چقدر دوست داشتم من هم بطور مستقيم در آن عمليات شركت داشتم . ولي چكنم كه اين اجازه را نداشتم . "آزادي خرمشهر بر همه شما عزيزان مبارك" kasmos7724th August 2008, 04:32 PMنكاتي جالب درباره خرمشهر بد نيست بدانيم - بدون شك نگاهي هرچند كوتاه به برخي نكات بارز و مهم جنگ ، خالي از لطف نبوده و چه بسا انسان را براي مطالعه بيشتر در زمينه مورد نظر تشويق و تحريص نمايد. عراق پيش از حمله متجاوزانه به خاك ايران نقشه هايي در كتاب هاي درسي مدارس چاپ كرده بود كه از خوزستان ايران به عنوان «عربستان» نام برده به جاي آبادان نوشته شده بود «آبدانا» به جاي خرمشهر «محمره» به جاي سوسنگرد «خواجيه» و به جاي اهواز «الاحواز» . مهرماه سال ۵۹ هنگامي كه ارتش تا دندان مسلح عراق در برابر تعداد كمي از رزمندگان محلي مستقر در خرمشهر زمينگير شد و ۴۵ روز تلفات داد تا بتواند شهر را بگيرد در توجيه مقاومت سپاه و نيروهاي مردمي در خرمشهر، راديو عراق براي اين كه بر اين افتضاح عظيم ارتش عراق سرپوش بگذارد اعلام كرد «مقاومت نيروها در خرمشهر در اثر ترس از جوخه هاي اعدامي است كه به منظور اعدام افراد فراري از جبهه در پشت سر نيروهاي ايراني تشكيل شده است.» عراق براي اشغال خرمشهر در پاييز سال ۱۳۵۹ كه فقط ده ها تن از بچه هاي سپاه و بسيج و مردم محلي با كمترين سلاح و مهمات در آن بودند ۴۵ روز پشت دروازه هاي خرمشهر جنگيد و تلفات داد. - در عمليات «بيت المقدس» ارديبهشت خرداد سال ۱۳۶۱ كه منجر بر آزادسازي شهر خرمشهر و مناطق وسيعي از جنوب كشور شد ، ارتش عراق به جاي گذاردن ۱۶ هزار كشته و زخمي و ۱۹ هزار اسير، مجبور به فرار شد. - در عمليات «بيت المقدس» ۵۴۰۰ كيلومتر مربع از اراضي جمهوري اسلامي از جمله مراكز مهمي چون شهر خرمشهر، هويزه و پادگان حميد، طي ۲۵ روز نبرد سخت توسط رزمندگان اسلام از اشغال دشمن آزاد گرديد. - خرداد سال ۶۱ رزمندگان اسلام فقط در يك روز و نيم نبرد در خرمشهر، كه ده ها هزار سرباز عراقي مجهز به پيشرفته ترين سلاح، تانك و تجهيزات در آن مستقر بودند، اين شهر را آزاد كردند. - درعمليات بزرگ فتح المبين، تبليغات عراق از «تارومارشدن ۱۲ لشكر ايران» ، در حملات موفق عراق و «به كنترل گرفتن اوضاع جبهه هاي شوش و دزفول» سخن گفت و در عمليات بيت المقدس كه به آزادسازي خرمشهر انجاميد، عراق از «وارد آوردن خسارات سنگين به نفرات و تجهيزات ايراني ها» و «سركوب نيروهاي ايراني و به اسارت گرفتن آن ها» سخن به ميان آورد. - عراق در سال ۶۱ سنگين ترين ضربه ها را از ايران خورد كه عمده آن فتح خرمشهر بود. در آن سال، رژيم متجاوز صدام، هر لحظه كار خود را تمام شده مي دانست ولي با كمك هاي تسليحاتي و مالي كشورهاي غربي از جمله آمريكا اين ضعف را جبران كرد. صدام در مراسم اعطاي نشان به «حميد شعبان» فرمانده نيروي هوايي عراق، در اين باره گفته است: - سال ۱۹۸۲ م (۱۳۶۱) براي ما سال خيلي دشواري بود. در آن سال مجمره (خرمشهر) عقب نشيني كرديم كه از بوق و كرناهاي ايران، آهنگ اشغال بصره و اشغال سرزمين هاي عراق شنيده مي شد. به زعم همه اين ها، تصميم گرفتيم فقط از بغداد دفاع كنيم. چون با خود گفتيم بايد به فكر آن لحظه بود كه سربازان ايراني به پيش مي تازند و به سوي بغداد مي آيند. از اين رو گارد رياست جمهوري را فقط براي دفاع از بغداد بسيج و آماده كرديم. بنا داشتيم گارد رياست جمهوري را در اطراف شهر بغداد مستقر كنيم تا بتواند در خارج از پايتخت همراه با پرسنل ديگر ارتش با دشمن پيكار كند. « - ارديبهشت سال ۱۳۶۱ در هنگامه عمليات بيت المقدس و آزادي خرمشهر،» الكساندر هيگ «وزير جنگ آمريكا به وزراي پيمان» ناتو «گفت:» پيروزي هاي ايران منافع آمريكا را به خطر انداخته است «. - هنگامي كه ارتش عراق پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوي ايران، مجدداً به خاك ايران تجاوز كرد و تا ديوارهاي خرمشهر پيش آمد، حضرت امام خميني(ره) در پيامي به فرمانده كل سپاه بر ضرورت حفظ خرمشهر تاكيد كرده و فرمود:«اينجا نقطه شكست و پيروزي اسلام يا كفر است. بايد متر به متر جنگيد. اينجا نقطه اي است كه حيات سپاه و عدم حيات سپاه در همين جاست ». جواني ما اينطور قاب شد سعيد صادقي وقتي دفتر خاطرات آن سالها را ورق مي زنم با جواني ام دوربينم را به ياد مي آورم كه در سوم مهرماه سال ۵۹ در شهر خرمشهر با نگاههاي خود تركيب خون هايي كه شكوه ملت ايران را زنده مي كردند با بستن قاب هاي خود واكنش احساس من و دوربينم بر گردنم آويزان بود با رام كردن لحظه هاي احساسات يك ملت را به عنيت تجسم مي بخشيد و اين حس براي من و دوربينم مثل يك زندگي بود هر دو با شوري كه داشتيم مي خواستيم كاري بكنيم به همين خاطر با هم دل به جنگ سپرديم از آن روز به بعد دوربين مثل لباس تنم شد كه با هم وارد خرمشهر شديم و هر دو بار اولمان بود كه به اين شهر بندري سفر مي كرديم. از همان قدم هاي اول شعله هاي جنگ و شدت انفجارها را احساس مي كرديم هر دو بي تجربه بوديم ما چه مي دانستيم وقتي گلوله اي به حياط خانه اي مي افتد چشم چند پنجره كور مي شود. ما نمي دانستيم وقتي تانك ها به راه مي افتند چه هول و هراسي دل هاي كوچك را پر مي كند، از روي پل شهر پياده به راه افتاديم از خيابان كوچه و پس كوچه هايي كه ما را به مسجد جامع مي برد از آن جا سر درآوريم. در لحظه هاي اولي با نگاه ترس به عكاسي فكر مي كردم، و تركيب قاب ها را در ذهنم به تصوير مي كشيدم دوربين كوچك گويي احساس من را در آن فضاي خشونت بار در ميان گردوغبار انفجارها متوجه شده بود كه سريع با جمع وجور كردن خودش عكس هايي گرفت كه نيروي قلبي اش را با من تقسيم كرد و تركيب قاب ها را به فضاي امن رساند از آن روز به بعد ترس را از وجود من فراري داد و هر دو به كمك هم در ديدن زنان و مرداني كه به خدا وصل مي شدند و مجال به زيستن نمي دادند شرم مي كرديم و جسم هامان نمي توانست روحمان را تحمل كند، چه چهره هايي كه چشم دوربينم به آنها دوخته بود از ميان ما رفته بودند و چه انفجارهايي كه من و دوربينم را مي لرزاندند آن روزهايي كه خرمشهر در زير پوتين هاي بدقواره دشمن خونين مي شد، دوربينم با جثه كوچك خود منو از درياي خونين شده خرمشهر شناكنان به كوت شيخ برد و هر دو مدت ها در ميان چشم هايي كه با اشك ها اروند را لبريز مي كردند مانديم. هر روز از طلوع خورشيد تا غروبش دزدكي به شهر خونين شده نگاه مي كرديم، چه روزهاي سختي من و دوربينم گذرانديم. مدت ها چندان ذهنم به سوي تركيب قاب نمي رفت دوربين هم قهر كرده بود. اما اينطور نماند مدتي بعد شور عظيمي، من و دوربينم را از جا كند هر چند كه ۱۸ ماه به عمرمان اضافه شده بود و ۹ روز از ماه دوم بهار سال ۶۱ گذشته بود، و ما در كنار دارخوئين با خروش رود كارون هر دو از زمين كنده شديم صبح روز بعد ؟؟؟؟؟ سبب عادتش به دشتهايي كه در تاريكي از آنجاها عبور كرده بوديم چشم دوخته بود. تمركز نگاه من بر كف جاده آسفالته خرمشهر بود كه با انبوه جسدهاي دشمن فرش شده بود و خورشيد كه آرام آرام با گرماي خودش لبخندزنان در كنارمان ايستاده بود. گوينده راديو هم خود را با خورشيد رسانده بود كه با صداي مارشي پيروزي خستگي ها را از تنمان خارج مي كرد، من و دوربين آنروز صبح جمعه را به خوبي به يادداريم چون شب قبل براي پيروزي اشك ريخته بوديم و روزهاي بعد هر جا قدم مي گذاشتيم دشمني عصبي شده با توپخانه هايش زمين را براي ما مي لرزاند، اما من و دوربينم اين زمين لرزه ها را حس نمي كرديم و خورشيد در آن روزها با خوشحالي از ما خداحافظي مي كرد. با گذشت ۲۰ روز نبردهاي سنگين دوربين هم مثل من در آن هياهوي گلوله ها و سروصداي آمبولانس ها و مجروحين پشت محور جاده شلمچه خسته بر روي خاكريزها مي افتاد و در همين خستگي بدر كردن ها بوي گلهاي سرخ رنگ كاغذي خرمشهر را با نفسهاي عميق مان به داخل بدنمان مي فرستاديم و هردومان در هياهوي گلوله ها چهره هاي جوان و پدر بزرگ كنار هم را تماشا مي كرديم. چند روز بود كاسه صبرم لبريز شده بود دوربينم با سرزنش به من گفت: نگاه كن وقتي كه نگاه كردم رنگ چشمانم عوض شده بود آن چهره هاي جوان در كنار هم رزم هاي پدر بزرگهاي خود كه بارها تماشايشان كرده بوديم خرمشهر را مي بوسيد سرم را پائين گرفتم صورتم به خاك افتاده شرشر عرق مي ريختم و از خوشحالي مي خواستم فرياد بكشم. قبل از دوربينم فرمانده جواني كه نزديكترم ايستاده بود گفت عيبي ندارد فقط همين يك بار صداي گلوله ها هنوز همراه ما بود. از مرز به جاده شلمچه وارد شديم شعله هاي نبرد به آسمان زبانه مي كشيدند و ما در جاده به شهر نزديكتر مي شديم. خوشحالي دوربينم آنچنان بود كه با سروصدا از متن جنگ و حاشيه قاب مي بست و من هم از خوشحالي دوربين را بغل مي كردم و با قدمهايي كه بر مي داشتم كلاههاي آهني و پوتين هاي سربازان دشمن بر كف زمين هاي سوخته خرمشهر ولو شده بود و به اطراف پرت مي شدند. نگاهم به چشماني بود كه از خوشحالي اشك مي ريختند چشمانم خيس مي شدند دوربينم شرشر عرق از سروكولش مي ريخت، دوربين نخلهاي سوخته اي كه برايمان دست تكان مي دادند را نشانم مي داد هنوز گويي سنگرهاي سركوچه ها و خيابانهاي شهر رنگ قرمز را داشت و گل بوته هاي سرخي كه توي كوچه ها بالاي ديوار خانه هاي ويران شده رفته بودند ايستاده از شادي مي گريستند كشتي هاي بزرگ پوسيده سوراخ سوراخ شده در اروند از خواب بيدار شده بودند و با كشيدن سوتهايشان مرغهاي سفيد را به مهماني دعوت مي كردند. نفس هاي جوانان رعنا كه از گونه هايشان مي جهيد، شهر سوخته يكسره ويران را در ميان گل ها بزك كرده بود و درختان اكاليپتوس با برگهاي سبز بادامي شكل بوي باروتهاي دشمن را از بين مي بردند و سربازان دشمن با پاهاي برهنه و زيرپيراهنهاي سفيد تنشان كه توي دست ها گرفته بودند گله اي به پيشوازمان مي آمدند.دوربينم زيرچشمي نگاهش به من بود كه در آن لحظات غرق شده بودم و خودش يك تنه با اشتياق تركيب قاب هايش را مي بست و من آنچنان در شكوه تولد دوباره خرمشهر غرق بودم كه احساس نكرده بودم كه دوربينم چگونه دستم را گرفته و از كوچه پس كوچه هاي خيابان روبروي مسجد جامع رسانده بود. تازه با سروصداي فرياد دوربينم چشمهايم خورشيد را ديد كه گلدسته هاي مسجد جامع را با خوشحالي در آغوش گرفته بود و بر چهره هاي جواناني كه وضو مي گرفتند نور مي پاشيد. شهر من سيميندخت وحيدي شهر من، اي شهر پيكر سوخته! باغ و بستانت سراسر سوخته با سموم بادها بر دامنت بيد بندهاي تناور سوخته خاطرات سبز تو ديريست دير با شقاقي هاي پرپر سوخته روي دشت سينه خونين تو سرو پژمرده، صنوبر سوخته زنبق و ياس و گل و نسرين تو در هجوم باد صرصر سوخته ايستاده بر فراز شانه ات نخل قد افراشته سر سوخته در كنارت مادر از داغ پسر خواهر از داغ برادر سوخته در دل و در سينه و پهلوي تو دشنه و شمشير و خنجر سوخته از فراق سينه سرخان شهيد اشك در چشم كبوتر سوخته نغمه هايت در گلو خشكيده است مثل پروازي كه در پر سوخته ني شگفت از غصه ات در آسمان گز هزاران مهر و اختر سوخته غم مخور اي قهرمان شهر نجيب! دشمنان را مي به ساغر سوخته قهرمانان تو جاويدان شدند دشمنت با قهر داور سوخته سبز مي گردي در آغوش بهار اين بهارستان پيكر سوخته! منبع:تبيان zamara24th August 2008, 04:42 PMدوست عزيز و گرامي كيهان عزيز : من شخصا از شما بخاطر اين مطلب خوب و مفيدتان تشكر ميكنم . مطلب شما ياد آور دوران سخت ، اما شيرين دفاع مقدس براي من بود . ياد اونروزها بخير . kasmos7724th August 2008, 06:43 PMما نبايد خرمشهر رو فراموش كنيم خرمشهر نماد ايستادگي و قهرماني ملت ماست من سعي ميكنم هر از چند گاهي مطلبي جديد در مورد آن سالها و قهرماني خرمشهر بنويسم mahtabi24th August 2008, 10:32 PMمن فکر می کنم کسانی که مثل من سنشون یه کم بیشتره وظیفه دارند اونچه رو که اون وقتا به مردم گذشته مدام بگن و زنده نگهش دارن. شاید جوونا بگن همش ما رو با یادآوری مرگ و میرها ناراحت می کنید ولی این فقط یادآوری مرگ نیست بلکه به اعتقاد من یادآوری پایمردیهای مردانی هست که هنوز که هنوزه توی هر خونواده ای چند تایی شون هستند که آروم آروم بدون هیچ گله ای زندگی می کنند اما وقتی به ما نگاه می کنند سوزش نگاهشون از هزار هزار توپ و خمپاره ای که اونها در خاطرهاشون دارند سوزنده تره. نمی تونیم و نباید بذاریم که اونهمه خاطره، اونهمه پایمردی و اونهمه عاطفه خاک بشه. من فکر می کنم حتی حق هم نداریم بی تفاوت باشیم. من شاید وارد هیچ بحثی نشم اما حاضر نیستم کسی کلامی در مورد کسانی که جونشون رو یا برای دفاع از خاک و یا اعتقاد از دست دادند بی احترامی کنه. اصلا حاضر نیستم... با تشکر فریبا kasmos7725th August 2008, 04:26 PMمن فکر می کنم کسانی که مثل من سنشون یه کم بیشتره وظیفه دارند اونچه رو که اون وقتا به مردم گذشته مدام بگن و زنده نگهش دارن. شاید جوونا بگن همش ما رو با یادآوری مرگ و میرها ناراحت می کنید ولی این فقط یادآوری مرگ نیست بلکه به اعتقاد من یادآوری پایمردیهای مردانی هست که هنوز که هنوزه توی هر خونواده ای چند تایی شون هستند که آروم آروم بدون هیچ گله ای زندگی می کنند اما وقتی به ما نگاه می کنند سوزش نگاهشون از هزار هزار توپ و خمپاره ای که اونها در خاطرهاشون دارند سوزنده تره. نمی تونیم و نباید بذاریم که اونهمه خاطره، اونهمه پایمردی و اونهمه عاطفه خاک بشه. من فکر می کنم حتی حق هم نداریم بی تفاوت باشیم. من شاید وارد هیچ بحثی نشم اما حاضر نیستم کسی کلامی در مورد کسانی که جونشون رو یا برای دفاع از خاک و یا اعتقاد از دست دادند بی احترامی کنه. اصلا حاضر نیستم... با تشکر فریبا در تكميل سخنان استاد بزرگوارم بايد بگم تو خرمشهر كسي نمرده شهيد شدن يعني بالاترين مقام در نزد خداوند. من ايلاميم خودم سالها در زير گلوله زندگي كردم و شهر من يكي از مراكز اصلي جنگ بود پس كاملا ميفهمم اين همه شهيد خرمشهر يعني چه.خواهر بزرگوارم فريبا اگه همه مثل شما فكر ميكردن شايد الان وضع كشور خيلي بهتر بود.شوهر خواهرم در خرمشهر به درجه جانبازي مفتخر شده "من توي دفتر خاطراتش خوندم شهيدي بوده به اسم حاج مراد "توي گرماي وحشتناك تابستون تو خرمشهر زير گلوله باران عرقيهاي بي پدر و مادر رفته بوده يكي از همرزمانش رو كه زخمي بوده بياره سنگر كه وسط راه بهش ميزنن اما به هر زحمتي بوده اونو تا دم سنگر ميرسونه اما خودش شهيد ميشه.خدايا چقدر فداكاري چقدر عشق به ايران و ايراني .هركس بخواد اينها رو فراموش كنه از عراقيها بدتره. mahtabi25th August 2008, 05:48 PMیه پیشنهاد دارم. چطوره اگه از آشناهاتون کسائی هستند که تو جبهه بودن و خاطراتی واستون گفتن اینجا بنویسین. قشنگ میشه ها. البته اگه همه موافقن. با تشکر فریبا kasmos7725th August 2008, 05:57 PMبه خدا خواستم تو پيام خصوصي براتون بنويسم كه يه تايپ بزنيم از خاطرت رزمنده ها .ولي باز هم هرچي شما بگين من موافق موافقم kasmos7728th August 2008, 07:35 PMروز سوم خرداد 1361 يكي از بارزترين جلوههاي نصرالهي و يكي از مهمترين و زيباترين روزهاي انقلاب اسلامي ايران ميباشد. در اين روز شهر مقاوم خيز خرمشهر كه پس از 35 روز پايداري و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن در آمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) ، بار ديگر توسط رزمندگان اسلام فتح شد و پرچم اسلام بر فراز مسجد جامع و پل تخريب شده خرمشهر به اهتزاز در آمد. خبر آزادسازي خرمشهر به سرعت همه ملت مسلمان ايران را غرق شادي و سرور كرد و مردم ايران با حضور در مساجد نماز شكر به جاي آورده و نداي ا... اكبر سردادند. عمليات بيتالمقدس در دهم ارديبهشت 1361 آغاز شد و در چهار مرحله عمليات نهايتا در سوم خرداد 1361 به آزادسازي خرمشهر انجاميد و تلفات زيادي به دشمن بعثي وارد آمد. اين فتح مبين، دفاع مقدس را وارد مرحله نويني كرد و براي اولين بار از شروع جنگ تحميلي ايران در موضع قدرت قرار گرفت. همچنين اين پيروزي بزرگ آمريكا و ساير قدرتها را سخت به وحشت انداخت و آنان كه از پيروزي نهايي ايران اسلامي سخت بيمناك بودند، به تجهيز و تقويت بيش از پيش رژيم صدام پرداختند. نتايج نظامي به دست آمده از عمليات بيتالمقدس: ـ آزاد سازي 5400 كيلومتر مربع از خاك كشور اسلامي از جمله خرمشهر و تأمين 180 كيلومتر خط مرزي ـ 19 هزار اسير و 16 هزار كشته از دشمن ـ انهدام 60 فروند هواپيما ، 3 فروند هليكوپتر، 418 دستگاه تانك و نفربر، 30 قبضه توپ، 49 دستگاه خودرو. ـ غنايم به دست آمده : يك فروند هليكوپتر، 105 دستگاه تانك و نفربر و 56 دستگاه خودرو connect28th August 2008, 07:41 PMكاسموس عزيز! لطفاً همانگونه كه فريبا خانم هم اشاره نمودند، اگر خاطره اي هم در اين مورد داريد لطف نموده، بيان كنيد. مچكرم:) kasmos7728th August 2008, 08:12 PMاينو تو سايت هفته نامه نصير خوندم خيلي جالبهحيفم اومد ننويسم دکتر عبدالرحیم مهرور جنگ گرچه چهرهای زشت دارد. چهرهای خانمانسوز، چهرهی بیرحم و متجاوزگر، چهرهای گستاخ، چهرهای بیوفا و خیانت کار و چهرهای جاسوسمدارانه که توسط منافقان کور دل در لاک سربازان بدون یونیفرم حزب بعث ظاهر گشت. اما زیباییهایی هم دارد. زیباییهایی از عظمت و شکوه، زیباییهایی از شجاعت و بزرگی یک ملت در قالب یک رهبر، زیباییهایی از یک هویت ملی و مذهبی، زیباییهایی از اهداء آن یک دانهی تخممرغ روستایی فقیری که به نان شب محتاج بود اما فکرش جبهه و جنگ بود، استدلالش استقلال و عظمت وطن بود. بیستو یک ساله بودم که جنگ آغاز شد و در همان ساعات اولیه خودم را به مقر بسیج محل رساندم اسلحهی ام.یک (ام چماق) بر دوش گرفتم و به همراه بچههای محلهمان کوی شکری به طرف بسیج مرکزی راه افتادیم بلا فاصله به طرف فرودگاه بوشهر که در ساعت 2 بعد از ظهر بمباران شده بود حرکت کردیم در اطراف ضلع شمالی فرودگاه نزدیک ساحل مستقر شدیم. حدود 1 ساعت از استقرار مان میگذشت و در حالی که با دوستان دیگر دربارهی چگونگی حملهی هواپیماهای دشمن و ورود آنها از مرز صحبت میکردیم ناگهان 5 میگ بالای سرمان در فاصله 50متری نمایان شد مشخص بود که از روی سطح دریا به شهر وارد شدهاند بلافاصله اسلحهخودم را مسلح کردم هر چقدر توان داشتم دستم روی ماشه گذاشتم و فشار میدادم اما از خروج گلوله خبری نبود تازه متوجه شدم که چرا به این اسلحهها ام. چماق میگویند. هواپیماهای دشمن برای بار دوم فرودگاه بوشهر را بمباران کردند سربازی هم که پشت � سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 900]
صفحات پیشنهادی
از خرمشهر بگوییم
22 مه 2008 – از خرمشهر بگوییم-mahtabi22nd May 2008, 04:12 PMفردا سوم خرداد روز فتح خرمشهر است. خواستم توی وبلاگها و سایتها بدنبال مطلب بگردم.
22 مه 2008 – از خرمشهر بگوییم-mahtabi22nd May 2008, 04:12 PMفردا سوم خرداد روز فتح خرمشهر است. خواستم توی وبلاگها و سایتها بدنبال مطلب بگردم.
سوم خرداد سالروز آزادي خرمشهر، نماد عظمت و شكوه ملت ايران است
از خرمشهر بگوییم-mahtabi22nd May 2008, 04:12 PMفردا سوم خرداد روز فتح خرمشهر است. ... mahtabi22nd May 2008, 04:12 PMفردا سوم خرداد روز فتح خرمشهر است.
از خرمشهر بگوییم-mahtabi22nd May 2008, 04:12 PMفردا سوم خرداد روز فتح خرمشهر است. ... mahtabi22nd May 2008, 04:12 PMفردا سوم خرداد روز فتح خرمشهر است.
فاتحان خرمشهر و دغدغه هاي امروز حماسه سازان
سري به دارخوين و شرق کارون تا جاده اهواز خرمشهر بزنيم و از آن پاتک سنگين ظهر دوازدهم در جاده اهواز خرمشهر بگوييم. يادي از منطقه عملياتي جفير کنيم ؛ جايي که بچه هاي ...
سري به دارخوين و شرق کارون تا جاده اهواز خرمشهر بزنيم و از آن پاتک سنگين ظهر دوازدهم در جاده اهواز خرمشهر بگوييم. يادي از منطقه عملياتي جفير کنيم ؛ جايي که بچه هاي ...
- تحقق وعدهي احمدينژاد به مردم خرمشهر و آبادان و روسياهي برای ذغال!
ممبيني گفت: وقتی این خبر را از زبان رئیس جمهور دو دوره كشور شنیدم انصافا متعجب شدم و افسوس خوردم که چرا نباید واقعیات را به مردم شریف آبادان و خرمشهر بگوییم ...
ممبيني گفت: وقتی این خبر را از زبان رئیس جمهور دو دوره كشور شنیدم انصافا متعجب شدم و افسوس خوردم که چرا نباید واقعیات را به مردم شریف آبادان و خرمشهر بگوییم ...
فتح خرمشهر به روایت شهید صیاد شیرازی
البته بین شلمچه و خرمشهر ما باید در هفت کیلومتر دشمن را قطع میکردیم و خودمان را به اروندرود میرساندیم که تازه به مردم بگوییم خرمشهر را محاصره کردهایم تا که مردم ...
البته بین شلمچه و خرمشهر ما باید در هفت کیلومتر دشمن را قطع میکردیم و خودمان را به اروندرود میرساندیم که تازه به مردم بگوییم خرمشهر را محاصره کردهایم تا که مردم ...
فتح خرمشهر؛ سند غيرت و دلاوري ايرانيان
نيروها رفتند و به سرعت رسيدند به پل خرمشهر و قرارگاه استقرار دشمن را گرفتند. ديگر اثري از دشمن نبود. آيا حالا مي توانيم بگوييم خدا خرمشهر را آزاد كرد يا نه؟
نيروها رفتند و به سرعت رسيدند به پل خرمشهر و قرارگاه استقرار دشمن را گرفتند. ديگر اثري از دشمن نبود. آيا حالا مي توانيم بگوييم خدا خرمشهر را آزاد كرد يا نه؟
شرکت در آزادسازي خرمشهر بهترين خاطره زندگي ام است
شرکت در آزادسازي خرمشهر بهترين خاطره زندگي ام است-ناصر ناصري يکشنبه در ... اکرم (ص):هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
شرکت در آزادسازي خرمشهر بهترين خاطره زندگي ام است-ناصر ناصري يکشنبه در ... اکرم (ص):هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
خرمشهر را سریعاً ترک کنید
كه ملت ايران را موفق نمود تا با قامتی استوار به رسالت خود عمل كند و صحنه ها را ترك نگويد . ... بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و يا شهرهای ديگر آزاد شد، ...
كه ملت ايران را موفق نمود تا با قامتی استوار به رسالت خود عمل كند و صحنه ها را ترك نگويد . ... بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و يا شهرهای ديگر آزاد شد، ...
- امروز همه جای شهرم بوی خرمشهر گرفته است
امروز همه جای شهرم بوی خرمشهر گرفته است-راسخون : سوم خرداد كه ميشود ديوارهاي شهر، ... 36 ميليون جمعيت مشهور است؛ اگرچه امروز بايد بگوييم شهري با 70 ميليون جمعيت.
امروز همه جای شهرم بوی خرمشهر گرفته است-راسخون : سوم خرداد كه ميشود ديوارهاي شهر، ... 36 ميليون جمعيت مشهور است؛ اگرچه امروز بايد بگوييم شهري با 70 ميليون جمعيت.
/جشنواره ملي تناتر مقاومت خرمشهر/ داوود رشيدي: جشنواره خوبي بود
جشنواره ملي تناتر مقاومت خرمشهر/ داوود رشيدي: جشنواره خوبي بود خبرگزاري ... كه با توجه به امكانات و شرايط، بايد بگوييم خيلي خوب ارائه شدند و جاي تقدير داشت.
جشنواره ملي تناتر مقاومت خرمشهر/ داوود رشيدي: جشنواره خوبي بود خبرگزاري ... كه با توجه به امكانات و شرايط، بايد بگوييم خيلي خوب ارائه شدند و جاي تقدير داشت.
-
گوناگون
پربازدیدترینها