تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر گاه بنده‏اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804359784




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

متي حللت به شيراز يا نسيم الصبح


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
متي حللت به شيراز يا نسيم الصبح
متي حللت به شيراز يا نسيم الصبحشاعر : سعدي خذالکتاب و بلغ سلامي الاحبابمتي حللت به شيراز يا نسيم الصبحهمي کنم به ضرورت چو صبر ماهي از آباگر چه صبر من از روي دوست ممکن نيستديده از ديدنش بخواهم دوختگر مرا بي‌تو در بهشت برندکه مرا در بهشت بايد سوختکاين چنينم خداي وعده نکردوآن دوستي که داشتي اول چرا کمست؟گفتا چه کرده‌ام که نگاهم نمي‌کنيسوداي سور مي‌پزي و جاي ماتمستگفتا به جرم آنکه به هفتاد سالگيدود دل يار مهربانستآشفتن چشمهاي مستتخونابه ز چشم ما روانستوين طرفه که درد چشم او راپيداست که آخرالزمانستدو فتنه به يک قرينه برخاستکه همان لعبت نگارينستخوب را گو پلاس در بر کنکه همان مرده‌شوي پارينستزشت را گو هزار حله بپوشدر نافه‌ي آهوي تتاري چه توان گفت؟در قطره‌ي باران بهاري چه توان گفت؟در صورت و معني که تو داري چه توان گفت؟گر در همه چيزي صفت و نعت بگنجدکه چو ده بيت غزل گفت مديح آغازدسخن عشق حرامست بر آن بيهده گويکه ز معشوق به ممدوح نمي‌پردازدحبذا همت سعدي و سخن گفتن اوکز دهان تو تنگتر باشدمن بگويم نديده‌ام دهنينه همه تنگها شکر باشدتنگتر زين دهان فراخ وليکراست گويي بهيست مشک آلودکوه عنبر نشسته بر زنخشندهندش مگر به شفتالودگر به چنگال صوفيان افتدگناه تست و من استاده‌ام به استغفارتو آن نه‌اي که به جور از تو روي برپيچندکه خاکپاي توام؟ خاک را چه غم ز غبار؟مرا غبار تو هرگز اثر کند در دلکه سوز عشق تو انداخت در جهان آتشبس اي غلام بديع‌الجمال شيرين‌کارتو را خود از لب لعلست در دهان آتشبه نفط گنده چه حاجت که بر دهان گيريهر که بيني دم صاحبنظري مي‌زندشآن پريروي که از مرد و زن و پير و جوانراست گفتند که ديوانه پري مي‌زندشآستينم زد و از هوش برفتم در حالکه هرچه مي‌نگرم شاهدست در نظرممرا به صورت شاهد نظر حلال بودتو نقش بيني و من نقشبند مي‌نگرمدو چشم در سر هرکس نهاده‌اند ولينهان از آشنايان و غريبانشبي خواهم که پنهانت بگويمکزو غافل بود گوي گريبانچنان در خود کشم چوگان زلفتگناه عشق را جور رقيبانوليکن هر گناهي را جزاييستکه ضر و نفع محالست ازو نشان دادنهزار بوسه دهد بت‌پرست بر سنگيکه بر دهان تو بوسي نمي‌توان دادنتو بت ز سنگ نه‌اي بل ز سنگ سخت‌تريکه خيره چند شتابي به خون خود خوردنکسي ملامتم از عشق روي او مي‌کردز من مپرس که دارم کمند در گردنازو بپرس که دارد اسير بر فتراکخويشتن را به صبر ده تسکينچند گويي که مهر ازو بردارچه کند کاه پاره‌اي مسکين؟کهربا را بگوي تا نبردکه هست در بر سيمين چون صنوبر اوبر آن گليم سياهم حسد همي آيدسيه گليمي من بين که دورم از بر اوگليم بين که در آن بر، چه عيش مي‌راندکاي رشک آفتاب جمال منير توگفتم به ره ببينم و دامن بگيرمشاول منم به قيد محبت اسير توشهري بر آتش غم هجران بسوختيتا بنده‌ي تو باشم و منت پذير توانعام کن به گوشه‌ي چشم ارادتيغوغا مکن که دوست ندارد نفير توصاحبدلي به تربيتم گفت زينهاردر وي نگاه کن که بداند ضمير توشاهد منجمست چه حاجت به شرح حالليک چو باز آمدي آن همه برداشتيوه که چه آزار بود من از مهر توروز همه روز جنگ شب همه شب آشتيسر چو برآورد صبح بپوشد گناه
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن