تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835050513
جواهري در قصر خود باشيد
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: elada28th October 2007, 03:14 PMانسان ها مي توانند با يافتن "جواهر" وجودشان ، "قصري" از زيبايي ها را در زندگي خود خلق نمايند. فقط مي بايست ابتدا خود را در يافته و سپس براي خلق زندگي موفق اقدام نمايند. (1) يانگوم هميشه به آينده اميدوار است. انسان هاي موفق و با نشاط ، هميشه به اميد آينده اي زيبا زندگي مي كنند. آنان افسوس گذشته را نمي خورند و خاطره هاي آن را سدي در مقابل پشرفت خود قرار نمي دهند. يانگوم به اميد آينده اي بهتر هر روز تلاش ميكند و از ناملايمت ها ، سختي ها و بد رفتاري هاي زمانه نمي هراسد و خود را از بازي زندگي كنار نمي كشد. (2) يانگوم انساني صبور است انسان هاي صبور ، خستگي را خسته ميكنند! و براي رسيدن به هدف هاي شان لحظه اي غمگين و افسرده نمي شوند. "يانگوم" نزديك ترين عزيزانش را از دست داد ، انواع اتهام ها را تحمل كرد ، از قصر اخراج شد و حتي تا پاي چوبه ي دار رفت . ما نيز بياييم با خود عهد كنيم انساني صبور و با حوصله باشيم و از سايه ي اين صبر به ميوه ي موفقيت و شادابي برسيم. (3) يانگوم به راحتي مي بخشيد. كليد اصلي كسب ارامش ، بخشش ديگران است. در اين دنيا قانوني وجود دارد به نام قانون كاشت و برداشت بايد بدانيم كه هر عملي عكس العملي متناسب آن عمل در اين دنيا نصيب ما خواهد كرد. "يانگوم" اين موضوع را به خوبي مي دانست و مطمئن بود افرادي كه به او ظلم كرده بودند ، به زودي نتيجه ي رفتار بدشان را خواهند ديد. ولي او در عين اقتدار آنان را مي بخشيد و به انسان هاي اطرافش عشق مي ورزد. (4) يانگوم انساني هدفمند است. انسان هاي بدون هدف ، در بيراهه هاي زندگي گم مي شوند و هيچ وقت به مقصد خود نمي رسند. چون در واقع از ابتدا نيز هيچ مقصدي نداشته اند كه به آن برسند. "يانگوم" مي داند كه هيچ وقت هدف، وسيله را توجيه نميكند و براي رسيدن به هدف هايش اعمال ناشايست انجام نميدهد. اگر شما هم به دنبال موفقيت هستيد هم اكنون يك قلم و كاغذ برداريد و هدف هاي زندگي تان را با سررسيد زماني مشخص ، تعيين نماييد و براي رسيدن به آن ها برنامه ريزي كنيد و با ارده اي مصمم براي به دست آوردن شان تلاش كنيد. (5) يانگوم همواره مهرات هاي لازم را مي آموزد. برخي از انسان ها براي اين كه خود را راحت كنند و به دنبال سعي و تلاش نروند ، همواره مي گويند :ديگه از ما گذشته. اين جمله سمي براي پيشرفت و تعالي يك انسان است. علم و مهارت به انسان اعتماد به نفس داده و قدرت جسارت و شجاعت او را بالا مي برد." يانگوم هموراه به دنبال يادگيري است و هر مهارتي را كه اراده ميكند با عشق مي آموزد و در آن بهترين مي شود. اگر شما هم بخواهيد به پيروزي و موفقيت برسيد راهي جز يادگيري مهرارت هاي لازم نداريد . پس در خلوت خود بينديشيد و سر فصل هاي يادگيري خود را مشخص نماييد. در اين زمينه تا ميتوانيد كتاب هاي خوب مطالعه كنيد و در كلاس هاي مفيد شركت منيد. (6) يانگوم هميشه شاد و پر انرژي است. شادي و نشاط ، انسان ها را به تحرك وا ميدارد. "يانگوم" د مسير پر پچ و خم زندگي اش همواره لبخند به چهره دارد و براي اوج گرفتن به خوبي ميداند كه مي بايست از فرصت هاي موجود به نحو مطلوبي استفاده نمايد. او با چهره ي متبسم و معصوم با اطرافيانش ارتباط برقرار ميكند و آنان را نيز در مسائل زندگي كمك كرده و اين ، از ويژگي هاي انسان هاي موفق است. (7) يانگوم در عرصه ي زندگي الگو هاي خوبي دارد. امروزه براي ساختن هرچيزي به الگو و متد نياز است. حتي يك لباس و يا يك كفش نيز مي بايست الگو و قالب مناسب خود را داشته باشد ، پس چطور ممكن است انساني كه قرار است كارهاي بسيار بزرگ انجام دهد ، نياز به الگويي نداشته باشد؟ "يانگوم" همواره با انديشيدن به مادر مهربانش و هم چنين استاد عزيزش "بانو هن" سعي ميكند رفتار خود را با آنان تطبيق دهد. او از گفتن كلمه نميدانم ، نمي ترسد ولي براي يادگرفتن و الگو قرار دادن ديگران هم ابايي ندارد. يادمان باشد كه انتخاب يك دوست خوب و الگوي مناسب مي تواند زندگي ما را به طور كامل تغيير دهد. منبع:مجله شادکامی raya30th October 2007, 12:55 PMعالیه احسنت بازم از این چیزا بذارید :) raya10th November 2007, 10:00 AMسلام به همه من نمیتونم یانگوم باشم:( بااین که خیلی دوست دارم ذرهایی از شخصیت یانگوم البته اینی که نشون میده تلوزون باشم چون من از معلومات خیلی کمی برخوردارم و اعتماد به نفسم یه دنیا پایینه و نمیتونم به اینده گاهی وقتا امیدوار باشم و بینهایت بی صبر و کم حوصله هستم :( فقط میتونم بگم یانگوم و امثال یانگوم انسانهایی استثنایی هستند که از استعداد و تواناییهای بی نظیری برخوردارند و تیز هوشی آنها باعث میشه که اونها به درجات بالای موفقیت دست پیدا کنند و شهره خاص و عام شوند . یانگوم بودن برای من و امثال من همون قدر سخته که بخواهیم بی معلومات به درجات بالای علمی و غیره برسیم :(پس این شعاری بیش نیست که میگویید جواهری در قصر خود باشید FETROS5th December 2007, 08:33 PMمن اصلا شخصیت یانگوم رو قبول ندارم چون خیلی زیاد اغراق شده غیر قابل باور elada5th December 2007, 08:49 PMسلام به همه من نمیتونم یانگوم باشم:( بااین که خیلی دوست دارم ذرهایی از شخصیت یانگوم البته اینی که نشون میده تلوزون باشم چون من از معلومات خیلی کمی برخوردارم و اعتماد به نفسم یه دنیا پایینه و نمیتونم به اینده گاهی وقتا امیدوار باشم و بینهایت بی صبر و کم حوصله هستم :( فقط میتونم بگم یانگوم و امثال یانگوم انسانهایی استثنایی هستند که از استعداد و تواناییهای بی نظیری برخوردارند و تیز هوشی آنها باعث میشه که اونها به درجات بالای موفقیت دست پیدا کنند و شهره خاص و عام شوند . یانگوم بودن برای من و امثال من همون قدر سخته که بخواهیم بی معلومات به درجات بالای علمی و غیره برسیم :(پس این شعاری بیش نیست که میگویید جواهری در قصر خود باشید رايا جان مگر يانگوم بدون كسب علم و تحصيل به جايي رسيد؟؟ پس اينكه شما هم بخواهي با دانش كم به جايي برسي واقعا غير ممكن خواهد بود پس سعي كن اطلاعاتت را بالا ببري. من اصلا شخصیت یانگوم رو قبول ندارم چون خیلی زیاد اغراق شده غیر قابل باور موافقم كلا در صنعت سينما و فيلم سازي در همه جاي دنيا اغراق ميشه اما نكاتي كه در پست ابتدايي به آن پرداخته شده نكات قابل دست يابي هستند. باور كنيد همه ما به موقعش مثل همين كارگردان ها در زندگي شخصي خودمان عمل مي كنيم نديدي بعضي ها تا چه حد در بدبختي و بدشانسي خودشان اغراق مي كنند؟؟ آيا ما شاهد شخصيت هايي كه در سريال يانگوم ديديم در اطرافمون نبوديم و نيستيم؟؟ فيلم چه كسي امير را كشت را ديديد؟؟ حقيقت زندگي را به تصوير كشيده يعني بهتر از اين نمي شد شخصيت آدمها را نشان داد كه چگونه هر وقت مي خواهند و اراده مي كنند براي كار بدشون توجيه مي سازند!! در شخصيت يانگوم هيچ گونه توجيه سازي وجود نداشت و يا تقصيري به گردن ديگران انداختني وجود نداشت و اين رمز موفقيت او بود. Rumina_27th December 2007, 05:57 PMاین جملتون انسان ها مي توانند با يافتن "جواهر" وجودشان ، "قصري" از زيبايي ها را در زندگي خود خلق نمايند. خیلی درست و زیباست ولی شما 7 مورد رو عنوان کردید که من تصور میکنم هنوزم کم عنوان کردید و خیلی بیشتر از این حرفاست.مثلا یانگوم پشتکار داشت.پشتکاری که شگفت انگیز بود که کمتر کسی به اون درجه پشتکار میرسه.یانگوم شجاع بود و از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسید.یانگوم یه قلب پاک داشت و از حسادت تهی بود. مطمئنا یکی از دلایل موفقیتش قلب پاکش بوده که کمکش کرده و در آخر هم با همین گزینه موفق شد.من فکر میکنم هر کس تنها بتونه چند گزینه رو داشته باشه پلکانی خواهد ساخت برای رسیدن به گزینه های بعدی چیزی که یانگوم از همون اول همرو داشت و کاملا محاله.پس بهتر بیایم و حداقل یک چیز از یانگوم یاد بگیریم همون پشتکار و شکست ناپذیر بودنشه.از شکستامون درس بگیریم برای موفقیت های بعدی. به امید چنان روزی برای همگی mahnaz 207th December 2007, 06:01 PMبه نظر من خصوصيات يانگوم تصويري از ايده آل هاي مردم آسيا مي باشد. كه دوست داريم به وقوع بپيوندد و با تلاش و پشتكار اين گونه خواهد شد. power118th December 2007, 12:07 AMبه نظر من خصوصيات يانگوم تصويري از ايده آل هاي مردم آسيا مي باشد. كه دوست داريم به وقوع بپيوندد و با تلاش و پشتكار اين گونه خواهد شد. به نظر من هم خصوصیات قهرمان فیلم تصویری از ایده آل های حکومتهای آسیاست که دوست دارند به وقوع بپیوندد !! و با این رویه متاسفانه به وقوع خواهد پیوست !!! -شاید بدبینانه است اما چون من فیلم رو ندیدم لذا حتما از یانگوم خوش بینی رو یاد نگرفتم !! elada8th December 2007, 11:13 AMخوب بر چه اساس نظر داديد شما اظهار كرديد نديديد؟ power118th December 2007, 05:25 PMخب به هر حال مسلما بر پایه یه دلایلی دارم میگم دیگه !! اگه من شروع کنم شاید به نوعی نقد فیلم بشه و از اون مهمتر نقد حکومت و سیاست و ... و موضوع تاپیک شما هم که چیز دیگه ای است!!در ضمن ظاهرا خیلی هم طرفدار داره !!! بعد جنگ میشه ! من مشکلی ندارم اما مطمئن نیستم که اینجا جاش باشه !! elada10th December 2007, 06:48 PMبا شما به بحث مي نشينيم اما به يك شرط! و آن اينكه كل سريال را از ابتدا تا آخرين قسمت ملاحظه كنيد. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند نميشه پذيرفت با خوندن مقاله در باره اين سريال و نظريات اطرافيان بياييد و نظرات كارشناسي ارائه بدهيد. البته اين را بگم كه به تازگي كتابي تحت عنوان نقد بر سريال جواهري بر قصر چاپ شده در زمينه روانشناسي پس من قصد ندارم بگم هيچ مشكلي اين سريال نداره چه بسا مطالبش را هم خودم نوشتم! ولي فكر ميكنم تقاضاي زيادي نباشه كه شما را دعوت كنم ابتدا كل اين سريال را تماشا كنيد. power1110th December 2007, 07:03 PMمتاسفم . چون من آلرژی شدید نسبت به این فیلمهای خاله زنکی دارم و حتی چند دقیقه دیدنش باعث میشه بدنم تماما کهیر بزنه ! در ثانی من این فیلم ها رو قبول ندارم که راجعش مقاله و نقد فلان رو بخونم !! نه هر جای مرکب توان تاختن ! - که جاها سپر باید انداختن !! حالا شما که کل فیلم رو ظاهرا دیدید !! بهتره یه مقدار از بعضی جوانب دیگه هم بهش نگاه کنید !! تا شاید هم عقیده بشید از این که این شخصیت ایده آل ترین از نقطه نظر حکومتهای جهان سومی هست یا نه ؟!! elada10th December 2007, 07:15 PMشما كه به اين بحث هاي خاله زنكي علاقه اي نداريد فكر نميكنم جواب من چيزي را براي شما حل كنه! اگر هم به فكر اين هستيد براي من چيزي حل بشه براي من موضوع حله! power1110th December 2007, 07:20 PMنگفتم به من جواب بدید !! مشکل اینه که موضوع برای شما حل بود !! به هر حال خوبه که شما خوش بین هستید و همیشه نیمه پر لیوان رو نگاه میکنید ! و چیزای مثبت رو یاد میگیرید elada10th December 2007, 07:30 PMديدن نيمه خالي كار ما نيست كار نقادان گراميست! اگر بخواهيم پا تو كفش همديگه كنيم اوضاع از جهان سومي خارج نخواهد شد! به هر حال از وقتي كه براي اين تاپيك گذاشتيد كمال تشكر را دارم. power1110th December 2007, 11:26 PMديدن نيمه خالي كار ما نيست كار نقادان گراميست! اگر بخواهيم پا تو كفش همديگه كنيم اوضاع از جهان سومي خارج نخواهد شد! به هر حال از وقتي كه براي اين تاپيك گذاشتيد كمال تشكر را دارم. به هر حال واقعیت اینه که نیمه پر لیوان خالیست ! حال چه ما مثبت اندیش باشیم و نبینیم! و چه واقع گرا ! و ببینیم ! و عکس شما معتقدم تا پا در کفش یکدیگر نکنیم اوضاع از جهان سومی خارج نمیشه ! بنده هم سپاسگذار سپاستان هستم . Anahita va Mehr11th December 2007, 09:55 AMتاپیک جالبیه:d به نظر من غیر ممکن نیست تا آدم به ایده الهاش برسه و جواهر درون خودشو پیدا کنه ولی سخته emertat11th December 2007, 08:00 PMبا سلام خدمت خانم الادا و بقيه دوستان اول اينكه با پاور موافقم اين سريالها و فيلمهاي درجه چندم رو نميشه نگاه كرد. اما در مورد اين سريال منم نديدم البته احتياجي به ديدن نيست.اين جور فيلمها يه قاعده مشخص دارند.يه سري آدمهاي خوب خوب و يه سري آدمهاي بد بد.آدم خوبها مشكلات زيادي براشون پيش مياد و دچار گرفتاري ميشن ولي آخرش همه چي به خوبي و خوشي تموم ميشه.آدم خوبها موفق ميشن آدم بدها هم يا شكست ميخورن يا به آدم خوبه ايمان ميارن. آيا در زندگي عادي هم آدمها اينجورين؟يا خيلي خوب يا خيلي بد؟يا سفيد سفيد يا سياه سياه؟خوبها هميشه موفق ميشن؟دوست داريم اون آدم ايده آلي كه در ذهنمون هست رو صفحه تلويزيون ببينيم براي همين اين فيلمها و سريالهاي آسيايي و استراليايي اينقدر در بين ايرانيها طرفدار پيدا كرده.خودمون ميدونيم واقعيت نداره ولي بازم دوست داريم ببينيم. يه سوال هم دارم اما اول بايد فيلمي كه ميخوام در موردش سوال كنم رو ديده باشيد.فيلم ماه كامل اثر رومن پولانسكي.اگر ديديد من سوالم رو بپرسم elada14th December 2007, 11:26 PMخيلي جالبه اين جا تا به حال2 نفر مخالف اين سريال بودند كه هر دو نفر هم تماشا نكرده بودند! براي همين خواستم كه تماشا كنيد . من سعي ميكنم در اولين فرصت فيلم پيشنهادي آقا مهدي را ببينم. و البته با ديدن نميه پر مي تونيم نيمه خالي را پر كنيم حداقل اين از نظر رفتار درماني عقلاني هيجاني به اثبات رسيده . elada3rd September 2008, 10:42 AMگلچين و خلاصه اي از نامه ي چارلي چاپلين به دخترش ژرالدين دخترم! من از تو خيلي دورم اما چشمانم كور باد اگر يك لحظه تصوير تو را از چشمانم دور كنند.تصوير تو آن جا روي ميز هست.تصوير تو اين جا روي قلب من نيز هست. اما تو كجائي;اين را مي دانم و چنان است كه گويي در اين سكوت شبانگاهي ، آهنگ قدم هايت را مي شنوم . من پدر تو هستم من چارلي چاپلين هستم. وقتي كودك بودي شب هاي طولاني به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم.قصه ي زيباي خفته در جنگل ، قصه ي اژدهاي بيدار در صحرا ....خواب كه به چشمان پيرم مي امد ، طعنه اش مي زدم و مي گفتم : برو. در آن شب هاي دور ، بس قصه ها با تو گفتم اما قصه ي خود را هرگز نگفتم.اين داستان شنيدي ست: داستان آن دلقك گرسنه اي كه در پست ترين محله هاي لندن آواز مي خواند و صدقه جمعه مي كرد.اين داستان من است.من طعم گرسنگي را چشيده ام. من درد بي خانماني را چشيده ام و بيش تر از اين ها ، من رنج آن دلقك دوره گرد را كه اقيانوسي از غرور در دلش موج مي زند اما سكه ي صدقه ي رهگذر ، خودخواهي آن را مي خشكاند ، احساس كرده ام. با اين همه من زنده ام و از زنده ها پيش از آن كه بميرند نبايد حرفي زد .داستان من به كار تو نمي آيد.از تو حرف بزنيم. به دنبال تو ، نام من است "چاپلين "با همين نام چهل سال بيش تر ، مردم روي زمين را خنداندم و بيش تر از آن چه آنان خنديدند ، خود گريستم. ژرالدين دخترم! من خواهم مرد و تو خواهي زيست.اميد من آن است كه هرگز در فقر زندگي نكني همراه اين نامه يك چك سفيد برايت مي فرستم.هر مبلغي كه مي خواهي بنويس و بگير اما هميشه وقتي دو فرانك خرج مي كني ، به خودت بگو:دومين فرانك مال من نيست.اين مال يك فرد گمنام مي باشد كه امشب يك فرانك نياز دارد. جست . جويي لازم نيست اين نيازمندان گمنام را اگر بخواهي ، همه جا خواهي يافت. دل به زر و زيور نبند زيرا بزرگ ترين الماس اين جهان ، آفتاب است و خوشبختانه اين الماس بر گردن همه مي درخشد اما اگر روزي دل به آفتاب چهر ه ي مردي بستي با او يك دل باش به مادرت گفته ام در اين باره براي تو نامه اي بنويسد.او عشق را بهتر از من مي شناسد و او براي تعريف يك دلي شايد شايسته تر از من است. مي دانم كه پدران و فرزندان هميشه جنگ جاوداني با يكديگر دارند. با انديشه هاي من جنگ كن دخترم.من از كودكان مطيع خوشم نمي آيد.چارلي ديگر پير شده است. دير يا زود بايد روزي هم لباس عزا بپوشي و بر سر مزار من بيايي.حاضر به زحمت تو نيستم تنها گه گاهي چهر ه ي خود را در آينه اي نگاه كن آن جا مرا نيز خواهي ديد. خون من در رگ هاي توست و اميدوارم حتي آن زمان كه خون در رگ هاي من مي خشكد چارلي را پدرت را فراموش نكني. من فرشته نبودم اما تا آن جا كه در توان من بود تلاش كردم تا انسان باشم تو نيز تلاش كن كه به طور حقيقي انسان باشي رويت را مي بوسم moosie4th September 2008, 02:08 AMحالا چرا با سانسور؟؟! MOHSENKF5th September 2008, 12:09 AMالادا قرار نبود نامه به اين زيبايي و با مفهومي رو سانسور كني. اينجا كه تلويزيون نيست.;):confused: با عرض پوزش من متن كامل نامه رو براي دوستان مي‌ذارم چون مفهوم نامه تو همون قسمتهايي كه سانسور كردي هستش. فقط ازت ميخوام كه پاكش نكني . « ژرالدين دخترم: اينجا شب است٬ يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بی سلاح خفته اند. نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اينکه اين پرندگان خفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن٬ به اين اتاق انتظار پيش از مرگ برسانم . من از توليسدورم، خيلی دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند. تصوير تو آنجا روی ميز هست . تصوير تو اينجا روی قلب من نيز هست. اما تو کجايی؟ آنجا در پاريس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصی . اين را ميدانم و چنانست که گويی در اين سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهايت را می شنوم و در اين ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را می بينم. شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ايرانی است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستی گلهايی که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياری داد٬ در گوشه ای بنشين ٬ نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم٬ ژرالدين من چارلی چاپلين هستم . وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم . قصه زيبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بيدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پيرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو . من در رويای دختر خفته ام . رويا می ديدم ژرالدين٬ رويا....... رويای فردای تو ، رويای امروز تو، دختری می ديدم به روی صحنه٬ فرشته ای می ديدم به روی آسمان٬ که می رقصيد و می شنيدم تماشاگران را که می گفتند: " دختره را می بينی؟ اين دختر همان دلقک پيره . اسمشيادته؟ چارلی " . آره من چارلی هستم . من دلقک پيری بيش نيستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم ٬ و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی. این رقص ها ٬ و بیشتر از آن ٬ صدای کف زدنهای تماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان هاخواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهی نیز بروی زمین بیا ٬ و زندگی مردمان را تماشاکن. زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را ٬ که با شکم گرسنه میرقصندو با پاهایی که از بینوایی می لرزد . من یکی از اینان بودم ژرالدین ٬ و در آن شبها ٬در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من ٬ به خوابمیرفتی٬ و من باز بیدار می ماندم در چهره تو می نگریستم، ضربان قلبت را می شمردم، واز خود می پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهدشناخت؟ ............. تو مرا نمیشناسی ژرالدين . در آن شبهای دور٬بسقصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستانی شنيدنی است: داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترين محلات لندن آواز می خواند و می‌رقصيد و صدقه جمع می کرد. اين داستان من است . من طعم گرسنگی راچشيده ام . من درد بی خانمانی را چشيده ام . و از اينها بيشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسی از غرور در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند ٬ احساس کرده ام. با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايدحرفیزد . داستان من به کار تو نمی آيد،از تو حرف بزنيم . به دنبالتو نام من است: چاپلين. با همين نام چهل سال بيشتر مردم رویزمين راخنداندم و بيشتر از آنچه آنان خنديدند، خود گريستم. ژرالدين در دنيايی که تو زندگی می کنی،تنها رقص و موسيقی نيست، نيمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بيرون ميايی٬آن تحسين کنندگان ثروتمند را يکسره فراموش کن٬اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند٬بپرس٬حالزنش را هم بپرس.... و اگر آبستنبود و پولی برای خريدن لباس بچه اش نداشت٬چک بکش و پنهانی توی جيبشوهرشبگذار . به نماينده خودم در بانک پاريس دستور داده‌ام٬فقط ايننوع خرجهای تو را٬بی چون و چرا قبول کند . اما برای خرجهایديگرت بايد صورتحساب بفرستی . گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی يکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنان هستم ." تو یکی از آنها هستی - دخترم ، نه بیشتر، هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند . و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگران رقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوب می شناسم ، از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست . نور افکن رقاصگان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند؟ اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد . همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند. و این را بدان که درخانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد . من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایت می سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 716]
-
گوناگون
پربازدیدترینها