تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836460686
زیباترین نصایح شیوانا
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت كرد و اینكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت كه سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ كرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می كند باید برای همیشه باعشقش خداحافظی كند. شیوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترك چه ربطی بهدخترك دارد!؟" شاگرد با حیرت گفت:" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟" شیوانا با لبخند گفت:" چه كسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار دادهاست. این ربطی به دخترك ندارد. هركس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترك برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این استكه شعله این عشق را در دلت خاموش نكنی . معشوق فرقی نمی كند چه كسی باشد! دخترك اگررفت با رفتنش پیغام داد كه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برودتا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا كند! به همین سادگی!" با تشکر فریبا ruya5th September 2008, 08:48 PMفقط برای خودت روزی پسـری جـوان و پرشـور از شهـری دور نزد شیوانا آمد و به او گفت که می خواهد در کمترین زمان ممکن درس های معرفت را بیاموزد و به شهر خودش برگردد. شیوانا تبسمی کرد و گفت: برای چه این قدر عجله داری!؟ پسرک پاسخ داد: می خواهم چون شما مرد دانایی شوم و انسان های شهر را دور خود جمع کنم و با تدریس معرفت به آن ها به خود ببالم! شیوانا تبسمی کرد و گفت: تو هنوز آمادگی پذیرش درس ها را نداری! برگرد و فعلاً سراغ معرفت نیا! پسرک آزرده خاطر به شهر خود برگشت. سال ها گذشت و پسر جوان به مردی پخته و باتجربه تبدیل شد. ده سال بعد او نزد شیوانا بازگشت و بدون این که چیزی بگوید مقابل استاد ایستاد! شیوانا بلافاصله او را شناخت و از او پرسید : آیا هنوز هم می خواهی معرفت را به خاطر دیگران بیاموزی؟! مرد سرش را پایین انداخت و با شرم گفت: دیگر نظر دیگران برایم مهم نیست. می خواهم معرفت را فقط برای خودم و اصلاح زندگی خودم بیاموزم. بگذار دیگران از روی کردار و عمل من به کارآیی و اثر بخشی این تعلیمات ایمان آورند. شیوانا تبسمی کرد و گفت: تو اکنون آمادگی پذیرش تمام درس های معرفت را داری. تو استاد بزرگی خواهی شد! چرا که ابتدا می خواهی معرفت را با تمام وجود در زندگی خودت تجربه کنی و آن را در وجود خودت عینیت بخشی و از همه مهم تر نظر دیگران در این میان برایت پشیزی نمی ارزد! بهارصحرا5th September 2008, 08:59 PMروزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت كرد و اینكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت كه سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ كرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می كند باید برای همیشه باعشقش خداحافظی كند. شیوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترك چه ربطی بهدخترك دارد!؟" شاگرد با حیرت گفت:" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟" شیوانا با لبخند گفت:" چه كسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار دادهاست. این ربطی به دخترك ندارد. هركس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترك برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این استكه شعله این عشق را در دلت خاموش نكنی . معشوق فرقی نمی كند چه كسی باشد! دخترك اگررفت با رفتنش پیغام داد كه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برودتا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا كند! به همین سادگی!" با تشکر فریبا ممنون از شما چون من تا کنون نام شیوانا به گوشمنخورده بود امیدوارم از او بیشتر بدانم >:w<:x: ruya5th September 2008, 09:27 PMشیوانا از روستایی می گذشت . به دو کشاورز بر خورد می کند . هر یک از او می خواهند که دعایی برایشان داشته باشد ... شیوانا رو به کشاورز اول می کند و می گوید : تو خواستار چه هستی ؟ می گوید من مال و منال می خواهم که فقر کمرم را خم کرده است ... شیوانا می فرماید برو که هستی شنواست و اگر هین خواسته را از درونت بخواهی به آن می رسی و نیازی به دعای چون منی نداری .... رو به دهقان دوم می کند که تو چه ؟ او می گوید من خواهان تمام لذت دنیایم ! شیوانا می گوید : هستی صدای تو را هم شنید . سالها می گذرد...... روزی شیوانا با پیروانش از شهری می گذشت که خان آن شهر به استقبال می آید که ای شیوانای بزرگ ... دعای تو کارساز بود چرا که من امروز خان این دیارم و خدم وحشمی دارم چنین و چنان ... شیوانا گفت : هستی پیام تو را شنید که هستی شنوا و بیناست ... خان می گوید : اما آن یکی دهقان چه ... او در خرابه ای نزدیک قبرستان مست و لا یعقل به زندگی در حالت دایم الخمری گرفتار است ... شیوانا گفت : او تمام لذت های دنیا را می خواست و اکنون صاحب تمام لذتهاست است..... ruya6th September 2008, 09:46 PMلیاقت اشک کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک می ریخت . شیوانا از مقابل آنها عبور کرد . وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید. زن گفت : همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا می رنجاند! او مرد لایق و خوبی است و تنها عیبی که دارد بد دهنی و زشت کلامی اوست که گاهی مرا به گریه وا می دارد. شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت : هیچ انسانی لیاقت اشک های انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل دیگری را به درد و اشک او را در آورد. ruya12th September 2008, 11:33 AMیکی از دوستان شیوانا دو دختر جوان داشت که از زیبایی بهره چندانی نبرده بودند ، دوست شیوانا روزی دخترانش را نزد او فرستاد و به شیوانا گفت که می ترسد دخترانش به خاطر معمولی بودن تا آخر عمر مجرد بمانند و کسی سراغشان نیاید به همین خاطر از شیوانا خواست تا دخترانش را نصیحتی کند شاید با عمل کردن به نصایح شیوانا دختران بتوانند مرد مناسبی برای زندگی خود پیدا کنند . شیوانا متوجه شد که با وجودی که چهره هر دو دختر عادی و معمولی است اما یکی از آن ها دندان هایی بسیار تمیز و سفید و مرتب دارد . به همین خاطر تبسمی کرد و خطاب به دختر دیگر گفت : تو هم سعی کن مثل خواهرت مواظب دندان ها و نظافت همین بدنی که داری باشی، نگران نباشید حتما کسی سراغتان می آید . چند ماه بعد دو خواستگار که هر دو برادر بودند برای دختران پیدا شد و شیوانا برای مراسم عروسی دعوت شد . در طول مراسم دوست شیوانا از او پرسید :آخر دندان های سفید که دلیل تمایل یک شخص برای همسر گزینی نمی شود ؟ شیوانا سری تکان داد و گفت : بیا از خود دامادها بپرسیم !سپس به سراغ دامادها رفتند و دلیل واقعی تمایل آن ها برای ازدواج با این دو دختر را پرسیدند . یکی از آن ها گفت : امثال این دختران در این منطقه زیاد بود ، اما دندان های سفید و تمیز و مرتب آن ها حکایت از نوعی وسواس و حساسیت و جدیت و پافشاری در حفظ چیزی با ارزش و رعایت کردن صدها قاعده برای محافظت از بخشی اساسی از بدن یعنی دندان دارد . خوب وقتی کسی بتواند در یک بخش زندگی اش تمام قواعد بازی درست را بداند می تواند با آگاهی این قواعد را در بخش های دیگر زندگی اش هم به کار گیرد،دندان های سفید فقط شاهدی بودند بر این که نو عروسان ما قواعد زندگی درست را بلدند . همین برای ما کفایت می کرد . zebelak14th September 2008, 11:51 AMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند مردی بسیار ثروتمند که از نزدیکان امپراطور بود و در سرزمین مجاور ثروت کلانی داشت، از محبت و عشقی که رعایا ونزدیکانش نسبت به شیوانا داشتند به شدت آزرده بود. به همین خاطر روزی با خشم نزد شیوانا آمد و با لحن توهین آمیزی خطاب به شیوانا گفت: آهای پیر معرفت! من با خودم یکی از رعیت هایم را آورده ام و مقابل تو به او شلاق می زنم. به من نشان بده تو چگونه آن را تلافی می کنی. شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. کفه ترازو پائین رفت و کفه دیگر بالا آمد. مرد ثروتمند شلاقی محکم بر پای رعیت وارد ساخت. فریاد رعیت شلاق خورده به آسمان رفت. هیچکس جرات اعتراض به فامیل امپراطور را نداشت و در نتیجه همه ساکت ماندند. مرد ثروتمند که سکوت جمع را دید لبخندی زد و گفت: پس قبول داری که همه درس های تو بیهوده و بی ارزش است! هنوز سخنان مرد به پایان نرسیده بود که فریادی از بین همراهان مرد ثروتمند برخاست. پسر مرد ثروتمند همان لحظه به خاطر رم کردن اسبش به زمین سقوط کرده بود و پای راستش شکسته بود. مرد ثروتمند سراسیمه به سوی پسرش رفت و او را در آغوش گرفت و از همراهان خواست تا سریعاً به سراغ طبیب بروند. در فاصله زمانی رسیدن طبیب، مرد ثروتمند به سوی شیوانا نیم نگاهی انداخت و با کمال حیرت دید که رعیت شلاق خورده لنگ لنگان خودش را به ترازوی شیوانا رساند و سنگی از روی زمین برداشت و در کفه دیگر ترازو انداخت. اکنون کفه پائین آمده، بالا رفت و کفه دیگر به سمت زمین آمد. می گویند آن مرد ثروتمند دیگر به مدرسه شیوانا قدم نگذاشت. کفه ترازوی شما در ترازوی عدل الهی چگونه است؟! zebelak15th September 2008, 09:44 AMآرام ترين انسان يکي از دوستان شيوانا، عارف بزرگ، تاجر مشهوري بود. روزي اين تاجر به طور تصادفي تمام اموال خود را از دست داد و ورشکسته شد و از شدت غصه بيمار گشت و در بستر افتاد. شيوانا به عيادتش رفت و بر بالينش نشست. اما مرد تاجر نمي توانست آرام شود و هر لحظه مضطرب تر و آشفته تر مي شد. شيوانا دستي روي شانه دوست بيمارش زد و خطاب به او گفت: دوست داري آرام ترين انسان روي زمين را به تو نشان بدهم که وضعيتش به مراتب از تو بدتر است ولي با همه اين ها آرام ترين و شادترين انسان روي زمين نيز هست!؟ دوست شيوانا تبسم تلخي کرد و گفت: مگر کسي مي تواند مصيبتي بدتر از اين را تجربه کند و باز هم آرام باشد؟ شيوانا سري تکان داد و گفت: آري برخيز تا به تو نشان بدهم. مرد تاجر را سوار گاري کردند و شيوانا نيز در کنار گاري پاي پياده به حرکت افتاد. يک هفته راه سپردند تا به دهکده دوردستي رسيدند که زلزله يک سال پيش آن را ويران کرده بود. در دهکده زلزله زده، شيوانا سراغ مرد جواني را گرفت که لقبش آرام ترين انسان روي زمين بود. وقتي به منزل آرام ترين انسان رسيدند دوست بيمار شيوانا جواني را ديد که درون کلبه اي چوبي ساکن شده است و مشغول نقاشي روي پارچه است. تاجر ورشکسته با تعجب به شيوانا نگريست و در مورد زندگي آرامترين انسان پرسيد. شيوانا او را دعوت به نشستن کرد و در حالي که آرام ترين انسان براي آن ها غذا تهيه مي کرد براي تاجر گفت که اين مرد جوان، ثروتمندترين مرد اين ديار بوده است. اما در اثر زلزله نه تنها همه اموالش را از دست داد بلکه زن و کليه فرزندان و فاميل هايش را هم از دست داده است. او آرام ترين انسان روي زمين است چون هيچ چيزي براي از دست دادن ندارد و تمام اين اتفاقات ناخوشايند را بخشي از بازي خالق هستي با خودش مي داند. او راضي است به هر چه اتفاق افتاده است و ايام زندگي خود را به عالي ترين شکل ممکن سپري مي کند. او در حال بازسازي دهکده است و قصد دارد دوباره همه چيز را آباد کند و در تنهايي روي پارچه طرح هاي آرام بخش را نقاشي مي کند و به تمام سرزمين هاي اطراف مي فروشد. مرد تاجر کمي در زندگي و احوال و کردار و رفتار آرام ترين انسان روي زمين دقيق شد و سپس آهي عميق از ته دل کشيد و گفت: فقط کافي است راضي باشي! آرامش بلافاصله مي آيد! در اين هنگام آرام ترين انسان روي زمين در آستانه در کلبه ظاهر شد و در حالي که لبخند مي زد گفت: فقط رضايت کافي نيست! بايد در عين رضايت مدام و لحظه به لحظه ، آتش شوق و دوباره سازي را هم دايم در وجودت شعله ور سازي بايد در عين رضايت دائم، جرات داشتن آرزوهاي بزرگ را هم در وجود خودت تقويت کني. تنها در اين صورت است که آرامش واقعي بر وجودت حاکم خواهد شد. ruya15th September 2008, 09:14 PMروزي زني نزد شيوانا استاد معرفت آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بي تفاوت شده است و او مي ترسد که نکند مرد زندگي اش دلش را به کس ديگري سپرده باشد. شيوانا از زن پرسيد:" آيا مرد نگران سلامتي او و بچه هايش هست و برايشان غذا و مسکن و امکانات رفاهي را فراهم مي کند؟! " زن پاسخ داد: "آري در رفع نيازهاي ما سنگ تمام مي گذارد و از هيچ چيز کوتاهي نمي کند!" شيوانا تبسمي کرد و گفت:"پس نگران نباش و با خيال راحت به زندگي خود ادامه بده!" دو ماه بعد دوباره همان زن نزد شيوانا آمد و گفت:" به مرد زندگي اش مشکوک شده است. او بعضي شبها به منزل نمي آيد و با ارباب جديدش که زني پولدار و بيوه است صميمي شده است. زن به شيوانا گفت که مي ترسد مردش را از دست بدهد. شيوانا از زن خواست تا بي خبر به همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد. روز بعد زن نزد شيوانا آمد و گفت شوهرش روز قبل وقتي خسته از سر کار آمده و کسي را در منزل نديده هراسان و مضطرب همه جا را زير پا گذاشته تا زن و بچه اش را پيدا کند و ديشب کلي همه را دعوا کرده که چرا بي خبر منزل را ترک کرده اند. شيوانا تبسمي کرد و گفت:" نگران مباش! مرد تو مال توست. آزارش مده و بگذار به کارش برسد. او مادامي که نگران شماست، به شما تعلق دارد." شش ماه بعد زن گريان نزد شيوانا آمد و گفت:" اي کاش پيش شما نمي آمدم و همان روز جلوي شوهرم را مي گرفتم. او يک هفته پيش به خانه ارباب جديدش يعني همان زن پولدار و بيوه رفته و ديگر نزد ما نيامده و اين نشانه آن است که او ديگر زن و زندگي را ترک کرده است و قصد زندگي با زن پولدار را دارد." زن به شدت مي گريست و از بي وفايي شوهرش زمين و زمان را دشنام مي داد. شيوانا دستي به صورتش کشيد و خطاب به زن گفت:" هر چه زودتر مردان فاميل را صدا بـزن و بي مقدمه به منزل ارباب پولدار برويد. حتماً بلايي سر شوهرت آمده است!" زن هراسناک مردان فاميل را خبر کرد و همگي به اتفاق شيوانا به در منزل ارباب پولدار رفتند. ابتدا زن پولدار از شوهر زن اظهار بي اطلاعي کرد. اما وقتي سماجت شيوانا در وارسي منزل را ديد تسليم شد. سرانجام شوهر زن را درون چاهي در داخل باغ ارباب پيدا کردند. او را در حالي که بسيار ضعيف و درمانده شده بود از چاه بيرون کشيدند. مرد به محض اينکه از چاه بيرون آمد به مردان اطراف گفت که سريعاً به همسر و فرزندانش خبر سلامتي او را بدهند که نگران نباشند. شيوانا لبخندي زد و گفت:" اين مرد هنوز نگران است. پس هنوز قابل اعتماد است و بايد حرفش را باور کرد." بعداً مشخص شد که زن بيوه ارباب هر چه تلاش کرده بود تا مرد را فريب دهد موفق نشده بود و به خاطر وفاداري مرد او را درون چاه زنداني کرده بود. يک سال بعد زن هديه اي براي شيوانا آورد. شيوانا پرسيد:" شوهرت چطور است؟! " زن با تبسم گفت:" هنوز نگران من و فرزندانم است. بنابراين ديگر نگران از دست دادنش نيستم! به همين سادگي!" ruya12th November 2008, 11:15 PMشیوانا درراه مدرسه ازکناردرختی می گذشت. مرد جوانی را دید که تنها به درخت تکیه داده وبه خورشید درحال غروب می نگرد. شیوانا کنارمرد نشست ومسیرنگاهش راتعقیب کردوآهسته زیرلب زمزمه می کرد: الان همه فرشته ها آرزو دارند که مثل ما آدم ها فرصت زندگی داشتند و می توانستند دمی به افق این آسمان زیبا خیره شوند. ای خوشبخت تر از فرشته ها این جا چه می کنی؟مرد جوان لبخند تلخی زد وپاسخ داد: شکست سختی را در زندگی تجربه کرده ام . تقریبا همه چیزم را از دست دادم و بعد ازایام شادی آسایش سخت ترین لحظات را تجربه کردم. باخودم فکر می کنم آیا دوباره روشنایی به زندگی من بر می گرد؟ شیوانا با انگشتانش به دور دست ترین نفطه آسمان جایی که خورشید غروب می کرد اشاره کرد و گفت :آن جا آن دورها جایی است که الان خیلی ازآدم های نا موفق و شکست خورده هم زمان دارند به آن نقطه آسمان نگاه می کنند.بعضی از آنها دیگرامیدی به طلوع خورشید ندارند.این ها همان هایی هستند که فردا نا امید تر و مایوس تر از امروزند.اما عده ای دیگر هستند که می دانند برای دیدن خورشید کافی است کمی صبر و تحمل داشته باشند و در کنار شکیبایی باید جهت نگاهشان را هم عوض کرده و به سمت مخالف غروب چشم بدوزند ،یعنی به سمت شرق که خورشید طلوع میکند خیره شوند و منتظر طلوع فجر در سپیده دم باشند. اگر تو می خواهی همین جا بنشینی و فقط در سمت غروب منتظر طلوع و روشنایی باشی باید به تو بگویم که این امر محقق نخواهد شد و اگر خیلی خوش شانس باشی فردا همین موقع دوباره شاهد غروب خورشید خواهی بود. اما اگر رویت را به سمت مقابل غروب یعنی به سمت طلوع آفتاب بر گردانی و کمی صبر و امید داشته باشی خواهی دید که به زودی خورشید با زیباترین جلوه هایش،آسمان را پر خواهد کرد.اگر می خواهی روشنایی را ببینی چشمانت را از این سمت غم افزا بر گردان و به سمت افق دیگری خیره شوو صد البته کمی هم صبر داشته باش! ruya10th December 2008, 09:18 PMشيوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذايی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندين بچه قد ونيم قد برد. زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را ديد شروع کرد به بدگويی از همسرش و گفت: "ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند. شوهر من آهنگری بود، که از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در يک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی عليل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتی هنوز مريض و بی حال بود چندين بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اينکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که ديگر با اين بدنش چنين کاری از او ساخته نيست و تصميم دارد سراغ کار ديگری برود .من هم که ديدم او ديگر به درد ما نمی خورد، برادرانم را صدا زدم و با کمک آن ها او را از خانه و دهکده بيرون انداختيم تا لااقل خرج اضافی او را تحمل نکنيم. با رفتن او، بقيه هم وقتي فهميدند وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما اين بسته های غذا و پول را برايمان آورديد ما به شدت به آن ها نياز داشتيم. ای کاش همه انسان ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!" شيوانا تبسمی کرد وگفت: "حقيقتش من اين بسته ها را نفرستادم. يک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اين ها را به شما بدهم و ببينم حالتان خوب هست يا نه! همين." شيوانا اين را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود. در آخرين لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: "يادم رفت بگويم که دست راست و نصف صورت اين فروشنده دوره گرد هم سوخته بود!" ruya10th December 2008, 09:19 PMمرد و زني نزد شيوانا آمدند و از او خواستند براي بد رفتاري فرزندانشان توجيهي بياورد. مرد گفت :" من هميشه سعي کرده ام در زندگي به خداوند معتقد باشم . همسرم هم همين طور! اما چهار فرزندم نسبت به رعايت مسايل اخلاقي بي اعتنا هستند و آبروي مارا در دهکده برده اند . چرا با وجودي که هم من و هم همسرم به خالق کاينات معتقديم دچار اين مشکل شده ايم ؟ " شيوانا از آنها پرسيد : " ساختمان خانه خود را برايم تشريح کنيد !" مرد با تعجب جواب داد : " اين چه ربطي به موضوع دارد ؟ حياط بزرگ است و ديوارهاي کوتاهي دارد . يک ساختمان بزرگ وسط آن قرار گرفته که داخل آن اتاق هاي بزرگ با پنجره هاي بزرگ ، اثاثيه درون ساختمان هم بسيار کامل است . در گوشه حياط هم انبار بزرگي داريم ، آن سوي حياط هم آشپزخانه و حمام و توالت قرار گرفته است !" شيوانا پرسيد :" درون اين خانه بزرگ چه قدر خدا داريد ؟! " زن با تعجب پرسيد :"منظورتان چيست ! مگر مي توان درون خانه خدا داشت؟!" شيوانا گفت :" بله ! فقط اعتقاد داشتن کافي نيست ! بايد خدا را در کل زندگي پخش کرد و در هر بخش از زندگي و فکر و کارمان سهم خدا را هم در نظر بگيريم. برايم بگوييد در هر اتاق چه قدر جا براي کارهاي خدايي کنار گذاشته ايد ؟ آيا تا به حال در آن منزل براي فقيران مراسمي برگزار کرده ايد ؟ آيا از آن آشپزخانه براي پختن غذا براي در راه مانده ها و تهي دستان استفاده اي شده است ؟ آيا پرده اي که به پنجره هاي آويخته ايد نقشي خدايي بر آنها وجود دارد ؟ برويد و ببينيد چه قدر در زندگي خودتان خدا را پخش کرده ايد و رد پاي خدا را در کجاها ي منزلتان مي توانيد پيدا کنيد . اگر چهار فرزند شما به بيراهه کشانده شده اند ، اين نشان اين نشان آنست که درآن منزل،حضور خدا را کم داريد . اعتقادي را که مدعي آن هستيد به صورت عملي مرد و زني نزد شيوانا آمدند و از او خواستند براي بد رفتاري فرزندانشان توجيهي بياورد. مرد گفت :" من هميشه سعي کرده ام در زندگي به خداوند معتقد باشم . همسرم هم همين طور! اما چهار فرزندم نسبت به رعايت مسايل اخلاقي بي اعتنا هستند و آبروي مارا در دهکده برده اند . چرا با وجودي که هم من و هم همسرم به خالق کاينات معتقديم دچار اين مشکل شده ايم ؟ " شيوانا از آنها پرسيد : " ساختمان خانه خود را برايم تشريح کنيد !" مرد با تعجب جواب داد : " اين چه ربطي به موضوع دارد ؟ حياط بزرگ است و ديوارهاي کوتاهي دارد . يک ساختمان بزرگ وسط آن قرار گرفته که داخل آن اتاق هاي بزرگ با پنجره هاي بزرگ ، اثاثيه درون ساختمان هم بسيار کامل است . در گوشه حياط هم انبار بزرگي داريم ، آن سوي حياط هم آشپزخانه و حمام و توالت قرار گرفته است !" شيوانا پرسيد :" درون اين خانه بزرگ چه قدر خدا داريد ؟! " زن با تعجب پرسيد :"منظورتان چيست ! مگر مي توان درون خانه خدا داشت؟!" شيوانا گفت :" بله ! فقط اعتقاد داشتن کافي نيست ! بايد خدا را در کل زندگي پخش کرد و در هر بخش از زندگي و فکر و کارمان سهم خدا را هم در نظر بگيريم. برايم بگوييد در هر اتاق چه قدر جا براي کارهاي خدايي کنار سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 471]
صفحات پیشنهادی
زیباترین نصایح شیوانا
زیباترین نصایح شیوانا-mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است.
زیباترین نصایح شیوانا-mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است.
نصایح به مردان
زیباترین نصایح شیوانا-mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا پیر ... شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت : هیچ انسانی لیاقت اشک های .
زیباترین نصایح شیوانا-mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا پیر ... شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت : هیچ انسانی لیاقت اشک های .
زیباترین هستی بخش
زیباترین هستی بخشتو می دانی که زندگی ام غرق در بیهودگی و بطالت می گذرد و اینک ... زیباترین نصایح شیوانا-mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا .
زیباترین هستی بخشتو می دانی که زندگی ام غرق در بیهودگی و بطالت می گذرد و اینک ... زیباترین نصایح شیوانا-mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا .
پیرها شادتر از جوانها هستند
زیباترین نصایح شیوانا mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را ... 08:48 PMفقط برای خودت روزی پسـری جـوان و پرشـور از ...
زیباترین نصایح شیوانا mahtabi4th October 2007, 05:30 PMروزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را ... 08:48 PMفقط برای خودت روزی پسـری جـوان و پرشـور از ...
آيا آدم هاي قد بلند خوشبخت تر هستند؟
زیباترین نصایح شیوانا شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. .... آرزو دارند که مثل ...
زیباترین نصایح شیوانا شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. .... آرزو دارند که مثل ...
طرز استفاده از eclipse keygen
زیباترین نصایح شیوانا · (ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · توصيه هاي بهداشتي در رابطه با انگل هاي روده اي · انرژي بادي و خورشيدي براي تلفنهاي همراه ...
زیباترین نصایح شیوانا · (ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · توصيه هاي بهداشتي در رابطه با انگل هاي روده اي · انرژي بادي و خورشيدي براي تلفنهاي همراه ...
(ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes
معرفی استان كرمان · همكاري ياهو و eBay براي مقابله با كلاهبرداري آنلاين · با توسعهي سرويس نقشهي سايت گوگلنيوز،. . مطالب پیشین. زیباترین نصایح شیوانا ...
معرفی استان كرمان · همكاري ياهو و eBay براي مقابله با كلاهبرداري آنلاين · با توسعهي سرويس نقشهي سايت گوگلنيوز،. . مطالب پیشین. زیباترین نصایح شیوانا ...
بازديداز ايران خودرو=عكسها
(ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · زیباترین نصایح شیوانا · طرز استفاده از eclipse keygen · واکنش آیت الله مکارم شیرازی به فتوای عجیب یک مفتی ...
(ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · زیباترین نصایح شیوانا · طرز استفاده از eclipse keygen · واکنش آیت الله مکارم شیرازی به فتوای عجیب یک مفتی ...
مشخصات فنی خودروی کوراندو
زیباترین نصایح شیوانا · (ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · توصيه هاي بهداشتي در رابطه با انگل هاي روده اي. . مطالب پیشین. از سیر تا پیاز درباره موسو ...
زیباترین نصایح شیوانا · (ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · توصيه هاي بهداشتي در رابطه با انگل هاي روده اي. . مطالب پیشین. از سیر تا پیاز درباره موسو ...
توصيه هاي بهداشتي در رابطه با انگل هاي روده اي
(ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · زیباترین نصایح شیوانا · طرز استفاده از eclipse keygen · واکنش آیت الله مکارم شیرازی به فتوای عجیب یک مفتی ...
(ضبط خبرنگاری و مکالمه)Vito Audio Notes · زیباترین نصایح شیوانا · طرز استفاده از eclipse keygen · واکنش آیت الله مکارم شیرازی به فتوای عجیب یک مفتی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها