واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در آن فیلم رزمری مرحله به مرحله به واسطه اطرافیان از واقعیت دور میافتاد و عامل مضطربكننده و ترسناك لحظه به لحظه در جان تماشاگر رخنه میكرد. در فیلم بهرامیان مرد داستان – سینا - جای رزمری را گرفته است. اما نه تنها... درباره فیلم «آل» اولین تجربه سینمایی بهرامیان در ژانر وحشت «آل» اولین فیلم بهرام بهرامیان تجربهای ناكام در حوزه سینمای وحشت است. قبل از بررسی چرایی این ناكامی باید به این سوال پاسخ داد: چرا در سینمای ایران فیلمهایی كه بر اساس قواعد ژانر ساخته میشوند، موفقیت چندانی را كسب نمیكنند؟ ژانرها در هر بازه زمانی معناهای متعددی را از فرهنگ جامعه خود دریافت میكنند و در قالبهای آشنای خود، جهان پیرامونشان را بر پرده نقرهای منعكس میكنند. تكیه اصلی ژانر روی موضوع وشخصیتها است.حال آنكه در سطحی دیگر به عناصر ساختاری مشترك هم تاكید میكند. رد پای تحولات اجتماعی وسیاسی و فرهنگی را در ژانرهای مختلف پیدا میكنیم. مثلا موج فیلمهای حادثهای كه در سینمای دهه 80 آمریكا راه افتاد، بهخاطر نقش غیرقابلانكار ریگان بود كه سعی میكرد غرور خدشهدار شده آمریكای بعد از جنگ ویتنام را ترمیم كند. سینمای ایران در تمام این سالها تنها توانسته به گونهای از سینمای اجتماعی برسد كه حاصل دریافتها و تجربهها و شرایط متغیر اجتماع ما در چند دهه گذشته است. اوج شكوفایی این سینما در پیش از انقلاب به تقریب در نیمه دوم دهه 40 و نیمه اول دهه 50 بود. فیلمهایی اجتماعی- سیاسی كه در امتداد ادبیات متعهد دهه 40، 50 به معضلات فردی و اجتماعی و سیاسی بشر ایرانی میپرداختند. بعد از انقلاب هم تنها گونه ایجاد شده، سینمای جنگ بود كه تا پایان جنگ مستقیما در میان كارزار بود و بعد از آن باز هم به اجتماع رسید و به تاثیرات و تبعات جنگ در جامعه ایرانی پرداخت كه ادامه راهش را در سینمای امروز هم میبینیم. موج فیلمهای اجتماعیای هم كه با لحنی آزادانهتر و عمیقتر بعد از سال 76 به راه افتاد، مستقیما از دل جامعه آن زمان بیرون آمد كه تا به امروز هم با فرازونشیبهای بسیاری ادامه پیدا كرده است. در طول این همه سال افرادی كه سعی در تعریف ژانر و بومی سازی آن داشتند، بازخوردهای خوبی را دریافت نكردند. مرحوم ساموئل خاچیكیان كه از لحاط تكنیكی دین بزرگی بر گردن سینمای ما دارد، سعی بر تعریف سینمای جنایی و معمایی و حادثهای ایرانی داشت. اما به خاطر مسائل مادی و موانع گوناگون نتوانست راه خود را جوری ادامه دهد كه این ژانرها كاملا بومی شوند و تاثیری عمیق بر صنعت و هنر فیلمسازی در ایران بگذارند یا كسی مثل امیر قویدل كه با ساخت فیلم درخشانی چون «ترن» در بعد از انقلاب، در بستر سینمای جنگ تریلر جذابی را خلق كرد، تا پایان عمر خون دل خورد و مهجور ماند. در این بین باید به كسانی مثل گلستان و غفاری و شهید ثالث و آوانسیان و نادری و كیارستمی هم اشاره كرد كه از دل سینمای اجتماعی به سبكی شخصی رسیدند و بهرغم تاثیر غیرقابل انكارشان، به خاطر شرایط بیمار سینمای ایران به سینمای مستقل خارج از جریان پرتاب شدند. از میان این جمع سه نفر درگذشتهاند، دو نفر مهاجرت كردهاند و یك نفر (كیارستمی) آخرین فیلمش را در خارج از مرزهای ایران ساخته است. در سالهای اخیر هم نسل جدیدی متشكل از شهرام مكری و سامان سالور و بهنام بهزادی و بایرام فضلی و مهدی نادری و عبدالرضا كاهانی و محسن امیر یوسفی و بهرام توكلی و... وارد ساز وكار این سینما شدهاند كه با تجربههای شخصی و سرشار از بداعت خود سعیبر ، برهم زدن این چرخه تكراری دارند. حالا بهرام بهرامیان بعد از چند تجربه موفق در تلویزیون فیلمی به نام «آل» ساخته كه به دو درگذشته تقدیم شده است: ساموئل خاچیكیان و امیر قویدل. فیلم هم به این نیت ساخته شده است كه به تجربهای موفق در ژانر وحشت ایرانی تبدیل شود، اما در این امر ناكام میماند. شاید با آسیبشناسی این فیلم و آثار مشابه و ایجاد فضایی وسیعتر برای ساخته شدن چنین فیلمهایی در آینده بتوانیم از سینمای ژانر در ایران صحبت كنیم. بزرگترین مشكل فیلم، فیلمنامه آن است كه نتوانسته عناصر سینمای ترس را به خوبی به كار ببرد. «آل» آشكارا با گوشه چشمی به فیلم ماندگار «بچه رزمری» رومن پولانسكی ساخته شده است. در آن فیلم رزمری مرحله به مرحله به واسطه اطرافیان از واقعیت دور میافتاد و عامل مضطربكننده و ترسناك لحظه به لحظه در جان تماشاگر رخنه میكرد. در فیلم بهرامیان مرد داستان – سینا - جای رزمری را گرفته است. اما نه تنها نگران سرنوشتش و توهمات و رویاهایش نمیشویم، بلكه آنها را پیش پا افتاده هم مییابیم. این عامل نگرانی و ترس به هیچ عنوان توجیه شخصیتپردازانهای ندارد. آیا سینا خرافاتی است؟ چرا او به این شدت بدبین است؟ چرا به آل چنین اعتقاد راسخی دارد؟ آیا مراسم دور كردن «آل» از زن ابتدای فیلم را به چشم دیده است؟ فیلم هیچ جواب روشنی به این سوالها نمیدهد. اینجا باید به این نكته اشاره شود كه به قول لینچ: «گنگنمایی تفاوتی اساسی با پیچیدگی دارد.» این عوامل تحمیلی بدون هیچ توجیه دراماتیك بر تماشاگر تحمیل میشوند. بدون اینكه در ادامه به تعلیق و كشمكش و ایجاد ترس كمكی كنند. رابطه سینا و الهه بسیار بد و سطحی تعریف میشود. رابطه آنها در گذشته معلوم نیست كه از چه جنسی بوده است و در حال حاضر معلوم نیست كه چرا الهه با وجود متاهل بودن سینا چنین اصراری بر تصاحب او دارد. بیگانهسازی و استفاده اغراق آمیز از پرداخت تصویری و صدا از خصوصیات فیلمهای ترسناك است كه «آل» هم سعی كرده از این مولفهها استفاده كند. انتقال حوادث از ایران به ارمنستان به عنوان اصلیترین عامل بیگانهساز انتخاب مناسبی است. هوایی كه بیشتر اوقات گرفته و فیلترهای تیره ودلمردهای كه فرشاد محمدی فیلمبردار استفاده كرده، به خلق این فضا كمك كرده است. پرداخت صحنه ورود به خانه بسیار شبیه به ورود زوج فیلم «بچه رزمری» است. خانهای كه با فضای خود قرار است لحظه به لحظه این بیگانه بودن را به اصلی مهم در ایجاد ترس و وحشتی دائمی مبدل سازد. منطق خواب دیدنهای سینا بعد از همان بار اول كاملا تكراری و فرسوده میشود و هیچ هیجانی را برای بیننده ایجاد نمیكند. البته باید به صحنه خوب تصادف در خواب اول اشاره كرد كه تا حدودی توانسته تلنگری را به مخاطب بزند. این خواب در خوابها بیمقدمه اجرا میشوند. نه بافت صحنه تغییری میكند و نه قبل از آن با نشانههایی ظریف به مخاطب فعال كد میدهد. به همین خاطر است كه بیننده بعد از اولین بار به جای شگفتزده شدن احساس میكند رودست خورده است و در ادامه تا اتفاق نامعمولی میافتاد با خیال راحت همه حوادث را به خوابهای سینا حواله میدهد. یكی از بدیهیترین اصلهای فیلمنامههای فیلمهای ترسناك این است كه از مخاطب خود جلو میافتند و در عین حال اجازه حدس زدن به مخاطب را هم میدهند تا به این ترتیب تعلیقی مناسب هم ایجاد شود. اما در «آل» نه تنها چنین اتفاقی نمیافتد بلكه تماشاگر از فیلم جلو میافتد وبه هیچ وجه غافلگیر نمیشود. در یك سوم انتهایی به سرعت اطلاعاتی درباره آل داده میشود و مراسم خاص دور كردن آل هم اجرا می شود. فیلم كمی از آن یكنواختی قبلی در میآید و ریتم تندتر میشود اما اجرا درحد استانداردها نیست و تماشاگر را ذرهای نمیترساند. نكته مهم دیگری كه در فیلم فراموش شده ریتم است. ریتم آنقدر یكنواخت و كسل كننده است كه مخاطب را خسته میكند. حال آنكه در فیلمهای ترسناك باید اتفاقات به خوبی پخش شوند و به موقع بترسانند وبه موقع اجازه تنفس را به مخاطب بدهند. بازی بازیگران هم كه بجز ارشادی زیر متوسط و بسیار ضعیف است. از تشابه بیحد وحصر بازی خانم هنگامه حمیدزاده به گلشیفته فراهانی متعجب میشویم. در نگاهها و لبخندها و تغییر لحنها یك كپی پریده رنگ از بازیگری فراهانی میبینیم. امیدواریم كه در ادامه مسیر بازیگری خانم حمید زاده، بازی خودشان را هم ببینیم. بازی مصطفی زمانی هم با بیان ناپخته و فریادهای بد و لحن تصنعیاش لطمهای اساسی به فیلم زده است. آنا نعمتی هم كه بسیار خودنمایانه و با تكلف بازی میكند، او نتوانسته وجه اهریمنی و زمینی شخصیت الهه را در بیاورد. از حضور كوتاه و خوب بازیگر جوان «هیوا» سالها گذشته است. تنها بازی خوب فیلم را همایون ارشادی میكند. او با سادگی همیشگی و سردی بازیاش توانسته كه به اندازه نقشاش بازی و از افراط وتفریط دوری كند. حالا به آخر فیلم رسیدهایم. جایی كه سینا خسته و درمانده از واقعیت و توهم بچهاش را از دست رفته میبیند. النگوهای مشابه صاحبخانه ارمنی و الهه هم نشانه متقنی از حضور اهریمنی این زنان نیستند و ما مخاطبان گنگ شده نمیتوانیم مثل لالایی مخوف انتهایی «بچه رزمری» عمق ترس و نگرانی و اضطراب را بچشیم. و حرف آخر اینكه فیلمنامه همچنان از بزرگترین مشكلات سینمای ایران است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 419]