واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مرا صبح دم شاهد جان نمايدشاعر : خاقاني دم عاشق و بوي پاکان نمايدمرا صبح دم شاهد جان نمايدکه آه من و لعل جانان نمايددم سرد از آن دارد و خندهي خوشکه سرد آتش عنبرافشان نمايدلب يار من شد دم صبح ماناکه دارد دم سرد و خندان نمايدمگر صبح بر اندکي عمر خنددچو بادام از آن پوست عريان نمايدبخندد چو پسته درون پوست و آنگهچو صبح از شکر خنده دندان نمايدنقاب شکرفام بندد هوا رابسوي فلک بين که آن سان نمايداگر پستهي سبز خندان نديديتن ابر زنجير رهبان نمايدرخ صبح، قنديل عيسي فروزديکي پارهي زرد کتان نمايدفلک را يهودانه بر کتف ازرقزمين را چو طفل ز من زان نمايدفلک دايهي سالخورد است و در بربه پيرانهسر ام صبيان نمايدسراسيمه چون صرعيان است کز خودهزاران نقط شير پستان نمايدبه شب گرچه پستان سياه است بر تنيتيم دريده گريبان نمايدبه صبح آن نقطها فرو شويد از تنيکي زال آيينه گردان نمايدبه روز از پي اين دو خاتون بينشز خون شفق سرخ دامان نمايدبه شام از رگ جان مردم بريدنکه چون غول نيرنگ الوان نمايدتو ميخور صبوحي تو را از فلک چهگر آن غول صد دست دستان نمايدتو و دست دستان و مرغول مرغانکبود استري داغ بر ران نمايدلگام فلک گير تا زير رانتزمين چون فلک مست دوران نمايداگر جرعهاي بر زمين ريزي از ميفلک چون زمين خفته ارکان نمايدوگر بوئي از جرعه بخشي فلک راسطرلاب او جان دهقان نمايددرآر آفتابي که در برج ساغرکز او چرمهي صبح يکران نمايددواسبه درآي و رکابي درآورکز اين دو جهان تنگ ميدان نمايدقدح قعده کن ساتکيني جنيبتکه عيدي به ميدان خاقان نمايدرکاب است چو حلقهي نيزهدارانبه حلقه ربائي چه جولان نمايدببين دست خاصان که چون رمح خاقانز يک عکس جامش دو کيهان نمايدبه شاه جهان بين که کيخسرو آساکز آتش سفال تو ريحان نمايدبخواه از مغان در سفال آتش تراگر در شفق صبح پنهان نمايدشفق خواهي و صبح ميبين و ساغرکه عيدي در او خون قربان نمايدز آهوي سيمين طلب گاو زرينصراحي خطيبي خوشالحان نمايدصبوحي زناشوئي جام و مي رادرآر آنچه معيار مردان نمايدچون آبستنان عدهي توبه بشکنپري خانهاي سليمان نمايدقدحهاي چو اشک داودي از ميکمرها ز پيروزهي کان نمايدکمرکن قدح را ز انگشت کو خودز پيروزه لعل بدخشان نمايدمي احمر از جام تا خط ازرقکز او جرعهها لعل باران نمايدچو قوس قزح جام بيني ملمعکه تشنيع او راز ايشان نمايدهمانا خروس است غماز مستانکه در چشم سرخي فراوان نمايدندانم خمار است يا چشم دردشگلوي خراشيده ز افغان نمايدز بس کورد چشم دردش به افغاندر آن طشت زر رنگ بر جان نمايدمگر روز قيفال او زد که از خونز تف ماهي چرخ بريان نمايدبه جام صدف نوش بحري که عکسشکه چنگش سيه پوش مطران نمايدببين بزم عيدي چو ايوان قيصريکي رومي نو مسلمان نمايدصراحي نوآموز در سجده کردنچرا زخمه تب لرزه چندان نمايدقدح لب کبود است و خم در خوي تبز آزار پيري پشيمان نمايدچو ده عاق فرزند لرزان که هر يکچو طفل رسن تاب کسلان نمايدرسن در گلو بر بط از چوب خوردنبلا بيند آنکو زبان دان نمايدرباب از زبانها بلا ديده چون منبه نه روزن و ده نگهبان نمايدسيه خانهي آبنوسين نائيکه باد مسيحا به زندان نمايدمگر باد را بند سازد سليماندر او مرتع امن حيوان نمايدخم چنبر دف چو صحراي جنتبه کين سياوش چه برهان نمايدببين زخمه کز پيش کيخسرو دينمگر کوس شاه جهانبان نمايدبه گردون در افتد صدا ارغنون رامگر مجلس شاه شروان نمايدجهان زيور عيد بربندد از نومگر بزم خاقان ايران نمايدرود کعبه در جامهي سبز عيديسگ تازي پارسي خوان نمايدچو کعبه است بزمش که خاقاني آنجاصرير در شاه ايران نمايدچو راوي خاقاني آوا برآردکه سائس تر از آل ساسان نمايدسر خسروان افسر آل سلجق
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]