واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: زندگى در پشت بام
ايران واشقانى فراهانى زن جوان كه براى اعتراض به رفتار شوهرش چند روز در پشت بام خانه در يك چادر مسافرتى زندگى كرد با درخواست طلاق همسرش مواجه شد.شوهر اين زن كه از اقدام عجيب همسرش به ستوه آمده بود، با مراجعه به دادگاه خانواده تقاضاى طلاق كرد.مرد ۴۳ساله اى با مراجعه به دادگاه خانواده تهران خواستار جدايى از همسرش شد. اين مرد به قاضى دادگاه گفت: ۱۵ سال پيش با يكى از دختران فاميل ازدواج كردم. با اين كه در طول زندگى مشترك بارها به خاطر اختلاف سليقه و فرهنگ با هم جر و بحث داشتيم اما از آنجايى كه زنم كمى لجباز بود و مى دانستم بايد حرف آخر را او بزند هميشه در مقابلش كوتاه مى آمدم و دلم را به محبت ها و نوازش هاى دو دختر كوچكم خوش مى كردم. حتى با مقايسه زندگى ام با ديگران، خودم را مردى خوشبخت و موفق مى دانستم و اين موضوع مرا به صبر بيشترى وادار مى كرد تا اين كه كم كم متوجه تغيير رفتار همسرم شدم. او از مدتى قبل با زن جوانى آشنا شده و تحت تأثير رفتارهاى وى قرار گرفته بود. به همين خاطر از زنم خواستم تا رفت و آمدش با اين زن را قطع كند اما او توجهى به اعتراضم نكرد. رفتار او و نوع لباس پوشيدن همسرم باعث بروز اختلاف ها و مشاجرات شديد ميان ما شد تا جايى كه دعواى شديدى بين ما درگرفت و زنم براى چهار روز بى خبر خانه را ترك كرد و رفت. در آن روزها با نگرانى به همه جا سر زدم و سراغ زنم را گرفتم اما اثرى از او نيافتم. از اطرافيان خجالت مى كشيدم و جوابى براى فرزندانم نداشتم. تا اين كه بعد از چند روز برگشت و ادعا كرد به خانه مادربزرگش در شهرستان رفته بود. اين بار با عصبانيت مقابل همسرم ايستادم و در حالى كه افكار آشفته اى به مغزم هجوم آورده بود، او را كتك زدم و به خانه راهش ندادم. ساعتى گذشت تا اين كه از مادرم كه در همان آپارتمان زندگى مى كرد، شنيدم كه زنم اثاثيه شخصى اش را به يك چادر مسافرتى در پشت بام خانه منتقل كرده و سعى دارد با زندگى درچادر به برخورد تندى كه با او داشتم، اعتراض كند.با شنيدن اين موضوع براى حفظ آبرويمان از خواهرم خواستم پس از گفت وگو با همسرم از او بخواهد دست از لجبازى بردارد و رسوايى به پا نكند، اما او نپذيرفت و به اعتراضش ادامه داد. رفتار كودكانه همسرم باعث شد تا ديگران زبان به سرزنشمان باز كنند. او روزها در خانه رفت و آمد مى كرد اما حاضر به ترك چادر نبود و زندگى مان را به طرز مضحكى در پشت بام در معرض ديد همسايگان قرار داده بود. در حالى كه مادرم حاضر بود تا آرام شدن اوضاع و روابط بين ما از همسرم پذيرايى و نگهدارى كند، اما او دست بردار نبود و اظهار مى كرد كه اين يك روش براى مبارزه با شوهر است. به همين خاطر وقتى از دست او به ستوه آمدم با تعويض قفل در ورودى خانه مانع رفت و آمدش شدم. پس از اين اتفاق انتظار داشتم تا او متوجه اشتباهش شود و رفتارش را تغيير دهد. اميدوار بودم تا زنم از در دوستى و محبت وارد شود تا بار ديگر كانون زندگى مان گرم شود. حتى بارها به مرور رفتارهاى گذشته ام پرداختم و سعى كردم تا اشتباهاتم را بشناسم و ديگر آنها را تكرار نكنم، اما يك روز متوجه غيبت ناگهانى همسرم شدم. او فرزندانم را به مادرم سپرده و به محل نامعلومى رفته بود. دو ماه در شرايط روحى بدى به سر بردم و در پى همسر گمشده ام تمام بيمارستان ها و كلانترى ها را جست وجو كردم. آبرويم رفته بود و فرزندانم بى تابى مى كردند. تا اين كه دوباره او به خانه بازگشت. اين بار شنيدم با اجاره خانه اى قصد دارد تا فرزندانم را هم باخود ببرد.حرف هاى مرد كه به اينجا رسيد، آه سردى كشيد و ادامه داد: «هنگامى كه زنم بى دليل و از سر لجبازى خانه را ترك كرد، تصميم گرفتم تا او را از طريق قانون وادار به تمكين كنم، اما حالا با مرور اتفاقات گذشته وقتى فكر مى كنم كه همسرم به خاطر ادامه دوستى با يك زن حاضر به فروپاشى زندگى ۱۵ساله مان شده، او را لايق يك زندگى مشترك نمى دانم و از ادامه زندگى با او منصرف شده ام.»قاضى دادگاه با شنيدن اظهارات مرد از واحد مددكارى خواست در مورد علت خروج زن از خانه شوهرش تحقيق كند و در حضور فرزندان اين زوج جلسه اى تشكيل دهد و با ايجاد صلح و سازش آنان را به ادامه زندگى دعوت كند.اما از آنجا كه جلسه مذاكره نتيجه اى نداشت و مرد با وجود تمكين همسرش حاضر به ادامه زندگى نشد، قاضى دادگاه از آنها خواست در مهلت قانونى دو داور به دادگاه معرفى كنند.
يکشنبه 5 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 788]