واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ممد نیست،سال 90 چه كسی جهانآرایی میكند؟ آینده - نسلی كه عادت كرده است تا خود را همیشه به اسطوره هایش سنجاق كند در ساختن حماسه های جدید ابتر میماند، و این گونه است كه میهن برجای مانده از خون اسطوره های مقاومت حالا دیگر سالهاست كه چراغ در دست چشم به در دارد تا مگر بك یار هم شده «اسطوره توسعه» اش را ببیند.برای نسلی كه جنگ را در بازی های رایانه ای شناخته با سربازانی تا دندان مسلح كه برای فتح می روند، روایت "40 روز مقاومت با دست خالی در برابر اشغالگر" پیش از آنكه بوی جنگ دهد ، نشئه حیات می آورد.برای این نسل، مقاومت در برابر فتح خاكریزهای خودی توسط «دیگر»ی، آن هم با دستانی خالی، با اینكه از ترس مو بر تن راست می كند، اسطوره ای خیال انگیز است اگر چه برای همه اریكه ای هوس انگیز نباشد ؛ كه این حكایت آن سرباز هم میهنشان است كه «جهان» را به وجود خویش «آرا»سته بود. جهان آرایی كه 28 سال پیش با مقاومت خود بر اولین خشتِ بنایِ «آزادیِ» خرمشهر، نام «مقاومت» نشاند. هر چند نبود تا ببیند كه « شهر آزاد گشته ... » اما دید كه "فتح" یك تكه از میهنش با یاد "مقاومت او" برای همیشه با صفحه صفحه تاریخ مقاومت سرزمین اش عجین شد، كه «شهید، شاهد است».در روایت روزهای آتش و خون در خرمشهر ، گویی این حماسه جنگ نبود كه مدافعان اسطوره ای میساخت. بلكه این اسطوره های دفاع بودند كه حماسهای قدسی می آفریدند و این گونه بود كه آنها كه آرمان دفاع از میهنشان را تجسد بخشیدند، بیشتر نام هایشان را در یادها به یادگار گذاشتند تا آنانی كه سرزمین شان را از اشغال رهانیدند، كه ما ایرانیان اسطوره هامان را از دل «پیروزی های شكست نما» بر می گزینیم و نه از میان « پیروزی های ظفر نما» و این گونه است كه تاریخ خرمشهر بیش از آنكه با «حماسه دفاع» عجین شده باشد به «اسطوره دفاع گر» گره خورده است. «حماسه دفاع» بدون «اسطوره مقاومت» در ذهن همه ما ایرانیان گویی چیز مهمی كم دارد: سربازی كه با سلاح "رشادت " از بذر "مقاومت"، محصول "حماسه " می چیند.اما چه باید كرد كه این روایت گونه های تاریخی حكایت شمشیر دو دم است ؛ چرا كه نسلی كه عادت كرده است تا خود را همیشه به اسطوره هایش سنجاق كند، در ساختن حماسه های جدید ابتر میماند، و این گونه است كه میهن برجای مانده از خون اسطوره های مقاومت حالا دیگر سالهاست كه چراغ در دست و چشم به در دارد تا مگر بك یار هم شده «اسطوره توسعه» اش را ببیند. نسلی كه از لابه لای روزمرگی های زندگی اش تا دالان های تو در توی سیاست اش در جستجوی كارگزارانی واقع گرا ست كه نه به دنبال "برخیزیم و براندازیم" كه در پی ایستادن و ساختن اند، درسی كه پیروزی در آن با مقاومت عجین است.شاید به همین دلیل است كه روایت تاریخ گذشتگان برای نسل جدید بیش از آنكه شیرین جلوه كند، مسئله ساز شده كه این نسل نه در كارخانه اسطوره سازی بلكه در كارزار واقعیت دنبال مردانی است جهان آرا نام كه این بار پیام فتح را از سنگرهای مقاومت با رمز توسعه مخابره كنند. به همین روی و در روزهای كنونی بازخورد حماسه های رخ داده در دهه 60 ، شاید باید به پاسخ این سوال بیاندیشیم كه : اگر در دفاع، اسطوره هایی مانند جهان آرا و همت خلق می شوند ، آیا كسی خبری از اسطوره های توسعه ساز ما دارد؟ شاید دیگر وقت ان رسیده است كه چراغ در دست به دنبال شاعرانی بگردیم كه چشمان خود را بستند تا چشمان ما را باز كنند:" ای بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد //چشم خود بر بست و چشم ما گشاد"یادمان باشد كه او چشم در راه است تا مگر روزی ما هم «جهانی بیاراییم».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]