تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834853539
مامان! خدا چه شکليه؟!
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مامان! خدا چه شکليه؟! توصيههاي دکتر ميترا حکيم شوشتري و دکتر محمدرضا خدايي به والديني که کودکشان زياد درباره خدا از آنها سوال ميکند. يادم ميآيد وقتي خيلي کوچک بودم مادرم پولخردهاي کيفاش را در يک صندوقچه کوچک ميانداخت: يک توماني، پنج توماني و گاهي هم اسکناس. روزي از او علتاش را پرسيدم و مادر گفت: «اينها را جمع ميکنم تا براي بچههاي يتيم، لباس و کتاب داستان و اسباببازي بخريم... آنها پدر ندارند و ...» درست به خاطر دارم که با تعجب گفتم: «اين همه پول را ما چرا بايد بدهيم؟ به ما چه؟» در عالم کودکي، آن سکههاي پولخرد به نظرم زياد ميآمد. مادر در جواب من گفت: «با اين کار خوب و شاد کردن دل آنها، خدا را خوشحال ميکنيم. همه مردم سعي ميکنند کارهاي خوب انجام دهند تا در مسابقه خوشحال کردن خدا برنده شوند.» اين قضيه باب آشنايي من با خدا بود و بعد از آن، پشت سر هر کاري، مدام از مادرم ميپرسيدم: «خدا خوشحال شد؟ يعني ميخنده؟... پس چرا نميبينيماش؟» به ياد ميآورم که صحبتهاي مادرم دايم در مورد اين بود که خدا خيلي مرا دوست دارد چون چشمهاي زيبا و سالمي به من داده است. گوشها، دهان و همه اعضاي بدنام را با کارکردش توصيف ميکرد و ميگفت: «خدا اينها را براي اين به تو داده که خيلي دوستت دارد.» براي همين، قبل از غذا خوردن و بعد از پايان آن، قبل از خوابيدن و خلاصه در هر کاري سريع به اين ميانديشيدم که چهقدر خوب است دست دارم تا بازي کنم؛ چشم دارم تا ببينم و ... کودکانه ميگفتم: «خدايا دوستات دارم... حيف که تو آن قدر بزرگي که روي زمينجا نميشوي، وگرنه ميآمدم و سفت بغلات ميکردم...» وقتي بزرگتر شدم هنوز اين در باورم بود که همه مردم ما با هم مسابقه ميدهند تا خدا آنها را بيشتر از ديگري و ديگران دوست داشته باشد. از اينکه خدا هميشه مرا ميديد و مراقبام بود، حس خوبي داشتم. امروز گاهي از تصورات کودکيام در مورد خدا به خنده ميافتم اما آنچه هنوز در ذهنام مانده، شکوه و عظمتي است که توصيفناشدني است. اين شناخت و حس خوبام را مرهون رفتار صحيح مادرم هستم. هفته گذشته به ديدار مادرم رفتم و از او به همين خاطر تشکر کردم. دليل اين سپاسگزاري، آن هم بعد از اين همه سال، شنيدن داستان زندگي پسر 8 سالهاي بود که به دليل رفتار غلط بزرگترهايش، با شنيدن نام خدا، به اضطراب ميافتد و صرفا از او وحشت دارد. مطالب زیر را بخوانید و نظر دکتر ميترا حکيم شوشتري، روانپزشک کودک و نوجوان و دکتر محمدرضا خدايي، روانپزشک، را هم در همين خصوص بشنويد. پدر يک خانواده سه نفري هستم. با همسرم و پسرم، امير، زندگي ميکنم. اوضاع زندگيمان متوسط رو به ضعيف است و براي تامين هزينههاي اجارهخانه و زندگي مجبورم دو شيفت کار کنم. اين را ميگويم تا بدانيد بيشتر اوقات در خانه نيستم و پسرم اغلب آموزشهاياش را از مادر، مربيان مهد و حالا هم معلم مدرسه ميگيرد. همه زحمات او بر دوش همسرم است و او همواره ميکوشد تا خوب تربيتاش کند. مدتي بود راجع به پسرمان و رفتارها و افکار عجيب و غريباش ابراز نگراني ميکرد. همسرم ميگفت امير دايما از اينکه خدا قرار است او را در آتش بسوزاند واهمه دارد و آنقدر نگران است که حتي کارهاي عادي و روزمرهاش را هم با دلهره انجام ميدهد. همسرم به امير گفته بود که جهنم و بهشت چيست و ما پاداش کارهاي خوب و کيفر کارهاي بد را ميبينيم اما نپرسيده بود که اين همه ترس و نگراني از کجا به سراغ او آمده است. سخن کوتاه کنم. کار به جايي رسيد که اميرم اين روزها سر از مطب روانپزشکي درآورده و انواع داروها را ميخورد و به جلسات رواندرماني ميرود. دکتر ميگويد ما با ندانمکاريمان او را بيمار کردهايم و چون من و مادرش مطابق با سناش در مورد خدا و اخلاقيات صحبتي با او نکردهايم به راحتي حرفهاي غيرواقعي يکي دو تا از مربيان و معلمان مدرسهاش در او اثر کرده است. خواستم از حرفهاي غلطي که آن معلم نا آگاه زده بود، گله کنم اما دکترش ميگفت: «تقصير خودتان است! در يک کلاس 20 نفري، چرا فقط پسر شما اينطور شده؟ شما اطلاعات درستي به او نداده بوديد تا بتواند با شناخت، حرف درست و غلط را تشخيص دهد. نبايد با يک پسر 8 ساله از بهشت و دوزخ صحبت ميکرديد.» حالا ما نميدانيم با امير چه کنيم؟او شبها از خواب ميپرد و دايم در اضطراب به سر ميبرد. حتي سيدي کارتن هم تماشا نميکند و رفتارهاي کودکانه نميکند و ميترسد اينها گناه باشند! شما بگوييد چه کمکي ميتوانيم انجام بدهيم؟همانطور که پزشک امير برايتان توضيح داده و من بر آن صحه ميگذارم، اگر والدين به صورت فعال در زمينههاي مختلف به آموزش فرزندان خود نپردازند، بچهها تحت تاثير گفتههاي ديگران قرار ميگيرند و اطلاعات موردنيازشان را از منابع ديگر به دست ميآورند؛ منابعي که شايد علمي و منطقي نباشد و فقط زاييده ذهن يک فرد يا خانواده و فرهنگي باشد که او در آن پرورش يافته. اما نگران نباشيد. به نظر ميرسد که «امير» شما داراي مشکلات اضطرابي بوده. شايد در خانوادهتان هم سابقه اضطراب يا افسردگي وجود داشته باشد. به همين دليل، القاهاي ذهني معلمش نيز مزيد بر علت شده و از اين طرز تفکر غلط که موجودي در آسمانها مدام در پي اوست تا او را بگيرد و در آتش بيندازد، اضطراب گرفته است. من در ميان مراجعان خودم موارد مشابهي دارم که مادر يا پدر قبل از مرتکب شدن رفتار غلط مشورت ميگيرند و سعي ميکنند رفتار اصولي و علمي را در پيش گيرند تا فرزندشان آسيب نبيند. براي شما پدر گرامي و همه والدين نيز نکات مهمي را دارم که توصيه ميکنم حتما رعايت کنيد تا با رفتار مناسب خود بتوانيد بچههايتان را به سوي اخلاقيات، انسانيت و ايمان و اعتقاد هدايت کنيد. گاهي شما قصد داريد واقعيتهايي را در مورد خداوند، آفرينش، خلقت، جهان آخرت و... به بچهها بگوييد اما چون راه صحيح گفتن آن را بلد نيستيد و نميدانيد آيا کودک شما از نظر رواني به چنين رشدي رسيده که صحبت شما را درک کند يا نه، به جاي هدايت او به مسير درست، او را به بيراهه ميبريد. قبل از اينکه به يکسري نکات کلي بپردازم از شما ميخواهم فعلا با «امير» در مورد اينکه آيا کاري که کرده خوب است يا بد صحبت نکنيد و نظر ندهيد. مدام به او اطمينان دهيد که همه کارهايش درست بوده (از چنين بچه مضطربي انتظار نميرود رفتار بدي بکند چون او آنقدر مضطرب است که حتي از کارهاي عادي بيم دارد مبادا رنگ بدي گرفته باشد) همواره به او يادآوري کنيد که خدا آنقدر مهربان است و ما را دوست دارد که حد و اندازه ندارد. يادتان باشد در مورد خوبي، بزرگي و مهرباني مطلق خداوند بسيار با او صحبت کنيد. داستانهاي غيرمستقيم تعريف کنيد تا پايههاي غلط فکري و آموزشهاي غير اصولي کمکم از بين بروند. هرگز براي آموزش دير نيست و نبايد او را در اين غفلت رها کنيد تا در آينده از اخلاقيات و مذهب و ايمان دور شود. حالا که قرار است آموزشهايي را در اين خصوص بدهيد و با بچهها صحبت کنيد، بايد نکات مهمي را بدانيد. اول به عنوان يک مادر و سپس به عنوان يک روانپزشک اين نکات را ذکر ميکنم: نکته اول در قدم اول سعي نکنيد به همه سوالات کودک در اين مورد پاسخ دهيد. بهتر است در ابتدا وقتي از شما ميپرسد خدا کجاست يا چيست؟ و يا سوالاتي مشابه در مورد خدا ميپرسد، بگوييد: «خودت چه فکر ميکني؟!» شما با اين پرسش ميتوانيد دانستههاي کودک خود را محک بزنيد و بر اساس معلومات و اطلاعات او يکسري صحبتهاي تکميلي داشته باشيد. اگر بلافاصله پس از سوال او جواب دهيد: «خدا در آسمانهاست و تو را ميبيند...» گاهي به جاي اينکه کودک (معمولا در سنين پايين درک درستي از مفاهيم وجود ندارد) احساس امنيت کند و بداند که خدا مراقب اوست، مضطرب ميشود که کسي در حال پاييدن اوست. شايد شما تنها با مطرح کردن اينکه «خودت چي فکر ميکني؟» متوجه شويد ناراحتي او و آنچه باعث شده اين سوال به ذهناش آيد، چيست و او را که در سن درک و فهم نيست، درگير مفاهيم عرفاني و عميق نکنيد. متاسفانه گاهي اوقات شاهديم والدين وقتي تصميم ميگيرند با کودک خود صحبت کنند و به ويژه به يک پرسش او پاسخ دهند، آنچنان غرق سخنراني ميشوند که فراموش ميکنند مخاطبشان کيست. آنها فکر ميکنند اگر اطلاعات کامل ندهند يا از کلمات آنچناني استفاده نکنند، از ابهتشان نزد بچهها کم ميشود و ممکن است آنها را نادان بدانند. کافي است با کلمات سادهاي جواباش را بدهيد؛ مثلا • مادر: «خدا زيبايي مطلق است. خدا خوبي مطلق است» (و همه صفات خوب و مطلقي که در قرآن هم آمده، البته با بياني ساده و جملاتي کوتاه) • کودک: «مطلق يعني چه؟» • مادر: «توانايي مطلق يعني اينکه هر چه تصور کني ميتواند انجام دهد.» • کودک: «يعني ميتواند همه ما را يکدفعه از بين ببرد؟» • مادر: «خدا خيلي مهربان است و براي همين، آنچه را که خيلي خوب باشد براي ما ميخواهد.» • کودک: «پس ميتواند بهترين چيزهاي دنيا را به من بدهد؟» • مادر: «خُب اگر لازم بداند، بله. بستگي دارد که آن را براي تو صلاح بداند يا نه. (بايد در معني ساده آنچه به عنوان دعاي «راضيام به رضاي تو» که زياد به کار ميبريم در حد فهم و درک کودک بگوييم) شايد لازم باشد از مثالهاي ساده و قابل درک استفاده کنيم تا بچه تصورش از خدا يک موجود خشمگين که هميشه ترسناک است، نباشد؛ مثلا: «وقتي تو کوچولو بودي دلات ميخواست دستات را در پريز برق ببري اما من و پدر اجازه نميداديم و تو شايد دلخور ميشدي و ميگفتي ما دوستات نداريم اما چون تو صلاح خودت را نميدانستي اينطوري فکر ميکردي؛ مگه نه؟!» حتي گاهي ميشود در سنين دبستان به بچهها گفت بهتر است برويم و يکسري اطلاعات را در اينباره جمع کنيم. از کلاس سوم و چهارم که بچهها دايره لغاتشان غنيتر ميشود و توانايي خواندن آنها بالا ميرود، ميتوانيم با هم متوني را در مورد خدا و آفرينش پيدا کنيم و بخوانيم تا او اين احساس و کشش را به سوي خداوند که منشأ خوبي و آرامش است، پيدا کند. نکته دوم ممکن است بر اساس اطلاعاتي که خودمان قبلا در اختيار بچهها قرار دادهايم آنها سوالاتي در مورد خدا و اينکه خدا کجاست، چه شکلي است و... از ما بپرسند؛ سوالاتي که امکان دارد ما را دستپاچه کند و ندانيم چه طور جواب بدهيم؛ جوابي که هم درخور مطلب باشد و هم اينکه قابل فهم باشد. گاهي اوقات ميبينيم بزرگترها، چه پدرو مادر و چه در مربيان مهد يا مدارس، اطلاعاتي که به بچهها در مورد خداوند ميدهند، بيشتر از جهت منفي است و به آنها تلقين ميکنند خداوند وجودي است که دايم در پي يافتن معايب شماست تا شما را مواخذه و تنبيه کند: «دروغ گفتي؟! خداوند تو را دوست ندارد؛ چون اصلا دروغگوها را دوست ندارد»، «پدر و مادرت را اذيت کردي؟ خداوند تو را دوست ندارد چون او هر کسي را که پدر و مادرش را اذيت کند، دوست ندارد» و ... اگرچه اين جمله که «خداوند دروغگوها ر دوست ندارد» ميتواندجزو آموزههاي ديني تلقي شود اما اين لحن براي کودک، قابل درک وپذيرش نيست. به واژه «خدا تو را دوست ندارد» و بار منفي آن بينديشيد.شما با اين جملهها به کودک ميگوييد خداوند موجودي است که منتظر نشسته تا تو را ارزيابي کند و مراقب کارهاي خوب و بد توست و در نتيجه بايد هميشه از او بترسي؛ در حالي که بايد در ابتدا عواطف مثبت را در مورد خداوند در ذهن و ضمير او شکل دهيد؛ اينکه او خيلي مهربان است، بچههارا دوست دارد؛ مراقب آنهاست و ... يادمان باشد همانطور که در اداي کلمات تربيتي دقت ميکنيم و به جاي بچه بد يا بچه خوب، کار آنها را و رفتارشان را با لفظ خوب و بد ياد ميکنيم، بهتر است در مورد خداوند نيز تذکر دهيم که خداوند کارهاي بد را دوست ندارد. به کار بردن جمله مثبت الزامي است. به جاي «دروغگو دشمن خداست و يا خدا زبان دروغگوها را ميسوزاند» بهتر است از اين جمله استفاده شود: «خدا آدمهاي راستگو را دوست دارد.»
نکته سوم در دوره نوجواني بچهها گاهي به يکسري مسايل حساس ميشوند و پرسشهايي دارند: «چه طور ميگويند خدا عادل است، در حالي که من و همکلاسيام اين همه با يکديگر اختلاف سطح زندگي داريم؟» بايد براي بچهها تعريف کنيم که زندگي يعني همين تفاوتها. اگر تضادها نباشند، زندگي بيمعناست. خوبي جايي قابل تعريف است که بدي وجود داشته باشد، درست مانند درک سياهي و سفيدي. اعتقاد ما به دنياي ديگر نيز براي همين است که حس کنيم عدالت واقعا اجرا ميشود. ما موجودات زميني هستيم که توانايي محدودي داريم و اگر به چيزي احاطه نداشته باشيم، قادر به درک کامل آن نيستيم و شايد اين به خاطر عدم توانايي ماست. خداوند هم خودش در قرآن به اين امر تاکيد کرده که در وجودش و جزييات کنکاش نکنيم. براي همين به مصلحت انديشي و خيرانديشي خداوند اطمينان داريم اما دقت کنيد اگر کودکي در مورد مفهوم عدالت بپرسد (که البته بعيد است) بايد از پاسخ طفره برويد؛ چون بچههاي زير6سال هيچ درکي از مفاهيم اينچنيني ندارند. اگر از آنها بپرسيد شما يک بشقاب را عمدي و مادر 6 بشقاب را به صورت غيرعمدي شکسته، به نظر شما تنبيه عادلانه چيست؟ ميگويند مادر بايد 6 برابر تنبيه شود. بهتر است اگر بچههاي کوچکتر اين صحبتها را کردند، موضوع بحث را عوض کنيم. گاهي پاسخ به اين سوالات اوضاع را پيچيده ميکنند چون بچهها توان درک را ندارند. نکته چهارم نحوه ارتباطي که والدين با خدا دارند بسيار تاثيرگذار است و بچهها براي ارزشهاي معنوي از اين امر متاثر ميشوند. همين که ما غذا خوردنمان را با بسما... شروع ميکنيم و او را شکر ميکنيم، نشان ميدهد چه قدر حضور خدا و آرامش يافتن از او در خانه ما جدي است يا وقتي ميخواهيم از خانه خارج شويم، صلوات ميفرستيم يا قلهوا... ميخوانيم، اين حس را به بچه ميدهيم که جداي از ماديات و ظواهري که شايد بعضيها براي حفظ امنيت رعايت کنند، ما به يک زنجير قوي و توانا وصل هستيم و خانه را علاوه بر رعايت اصول ايمني و قفل مناسب، به دست خدا ميسپاريم. ديده شده در افرادي که به معنويات اعتقاد اساسي و اصولي دارند، اضطراب کمتر است و اين گروه کمتر به مشکلات اضطرابي دچار ميشوند چون حس اينکه چيزي موجود ماوراي توانايي بشري وجود دارد و محافظ آنهاست واقعا آرامش دهنده است و اضطراب را ميکاهد. در مناسکي که مادر و پدر به صورت خنثي انجام ميدهند و بچهها را مجبور به انجام نميکنند، ديده ميشود آنها مقلدهاي خوبي هستند و رفتارهاي والدين را تقليد ميکنند. بهعنوان نمونه اگر شما به دليل اعتقادات خود روي دروغ گفتن حساس هستيد و مراقب هستيد دروغ نگوييد، او نيز خواه يا ناخواه به تقليد از شما چنين خواهد کرد. کافي است بگوييد: «خدا وقتي ما راست ميگوييم آنقدر خوشحال ميشود و دوستمان دارد که نگو و نپرس!» نکته پنجم بهتر است با بچهها درمورد بهشت و دوزخ صحبت نکنيم و هرگز نگوييم اگر فلان کار را کردي ميروي جهنم يا ميروي بهشت! زيرا آنها درک درستي نخواهند داشت و اين برداشتهايي که ما با ذهن محدود خود از قرآن و احاديث داشتهايم بايد نزد خودمان بماند. حتي نبايد به بچهاي که مادرش را از دست داده بگوييم مادرت الان در بهشت است؛ جايي که از اينجا بهتر است و چنين و چنان (توصيف بهشت)؛ چون تصوير ذهني او مساوي با واقعيت نخواهد بود، بلکه مساوي ميشود با آنچه ما از دين يا خدا و بهشت برداشت کردهايم که قطعا ناقص و از درک او خارج است. کافي است کودک زير 6سال بداند خدا مساوي است با خوبي واگر کار خوب بکند، خدا خوشحال ميشود؛ همانطور که والدين او شاد ميشوند. اگر آنها در مورد وجود خدا پرسيدند، بايد ردپاهاي خداوند که همان آفريدههاي اوست مورد اشاره قرار بگيرد و آنها بدانند هر چيزي يک آفريننده دارد. شايد اشاره به ردپاهايي که روي برف مانده، جالب باشد؛ در حالي که آن افراد را نميبينيم اما حتما وجود داشتهاند که اين ردپاهايشان را ميبينيم و صدها مثال ديگر. نکته ششم بچهها را بايد طوري هدايت کنيم تا جدا از اينکه در چه خانواده و فرهنگي هستند و والدينشان چه ديني دارند، در زمينه اخلاقيات به رشد کافي برسند. وقتي ما بتوانيم به خوبي اخلاقيات را در بچههايمان تقويت کنيم، وقتي بزرگتر شدند و مفاهيم مذهبي را دريافتند، قادر خواهند بود ارتباط مناسبي بين اين دو برقرار کنند. بچه بايد به اين حس برسد که از خوب بودن و انجام کارهاي صحيح لذت ببرد و بداند از کارهاي خوب نه فقط خود او، که بقيه هم خشنود ميشوند: «از اينکه موي خواهرت را کشيدي و او را ناراحت کردي، خودت هم ناراحتي و حس بدي داري؛ مگه نه؟! اما وقتي اسباببازيات را ميدهي تا خوشحالاش کني خودت هم از اين کار خوب لذت ميبري...» نکته هفتم به بچهها ياد بدهيد پذيرش اشتباهات جزو اخلاقيات است. خودتان هم اگر اشتباهي کرديد، بهتر است، حتي در مورد کودک خود، پذيرا باشيد و عذر بخواهيد. در همين حال بايد تاکيد کنيد قبول کردن اينکه اشتباهي مرتکب شدهايم نشانه کمال اخلاقيات درماست و غرورداشتن بسيار بد است( در همين جا شما درذهن او ثبت ميکنيد فروتني آري و غرور خير که او در بزرگسالي هم ميبيند ودر مفاهيم ديني بر اين امر تاکيد شده است). در اين شيوه بچهها ميآموزند اگر کار بدي کردند نبايد مخفياش کنند و منکر آن شوند، بلکه بايد پذيراي آن شوند و متواضعانه عذر بخواهند. هميشه جاي جبران و بازگشت وجود دارد و شما آنها را ميپذيريد. اين مفهوم به نوعي آموزش توبه است و اينکه خداي مهربان راه بازگشت را همواره به دليل رحمت خود بازگشته است اما چون بچهها فعلا درک آن را ندارند، بايد فقط در محدوده پذيرش خطاها بمانيد. نگاه دوم / دکتر محمدرضا خدايي روانپزشک مشکل بزرگي که ما اغلب با والدين داريم اين است که آنها گمان ميکنند بچهها فرم کوچک شده بزرگترها هستند؛ يعني بچهها درست مانند ما هستند اما فقط قدشان کوتاهتر است، در حالي که آنها هرگز عقل و تفکر انتزاعي ما را ندارند و بايد کمکم مراحل مختلف رشد رواني، جسمي، جنسي و اجتماعي را رد کنند تا بزرگ شوند و همانند ما بينديشند.. البته باز هم بايد بدانيم بچهها هويت جداگانهاي دارند و هرگز مثل ما نيستند و امکان دارد علايق، استعدادها و خواستههاي آنها کاملا با ما فرق کند. اينکه بعضي والدين خواستههاي دروني شکوفانشده خود را در وجود بچهها جستجو ميکنند نيز ناشي از همين تفکر غلطشان به بچههاست. مکاتب مختلف از اريکسون و پياژه بگيريد تا ديگران، اين نظر را دارند که بچه تا سن خاصي قدرت تفکرش مانند بزرگترها نيست و تفکر صوري دارند. بچه حتي معني و مفهوم کلمهها را درک نميکند، يعني با توجه به آنچه ميشنود و ميبيند نتيجهگيري ميکند و تجزيه و تحليل دارد. پس بايد قبل از هر آموزشي و قبل از اينکه در مورد هر چيزي با او حرف بزنيم، اين نکته را در نظر بگيريم که او يک آدم بزرگ کوچکشده نيست. شما نميتوانيد با يک پرسش ساده او را به اين سمت هدايت کنيد که نتيجهگيري منطقي کند چون هنوز به آن مرحله از رشد نرسيده است. پس بايد با نگاه بچگانه ديد و رفتار کرد تا آنها مطلبي را بياموزند. در مورد مسايل اخلاقي و مذهبي نيز بهتر است با کودک صحبت کنيد اما درست از نگاه بچگانه. قرار نيست شما در يک بحث خداشناسي با آدم بزرگها شرکت کنيد، بلکه بايد اولا مثبت باشيد و ثانيا او را با اثرات خداوند روي زمين آشنا کنيد. گمان نکنيد مثالهاي ساده شما امکان دارد درک او را خدشهدار کند. اتفاقا همين مثالهاي ساده است که قابل فهم است. بچهها در کلاس اول و دوم درسي دارند که در آن ميگويد اثر پاي شتر را ميبينيد، در حالي که خودش نيست. آيا اين يعني شتري از آنجا رد نشده است؟ مثالهاي ديگري هم ميتوانيد بزنيد تا آنها درک کنند وقتي اثر يک چيز را ميبينند، ولو اگر آن فاعل را نميبينند، بايد به وجودش مطمئن باشند: «من تو را دوست دارم اما تو که دوست داشتنام را نميبيني؛ پس يعني وجود ندارد؟! چرا هست و تو ميتواني از اثرات آن عشق و دوست داشتن در رفتارم بفهمي که من دوستات دارم...» شما تا سن 12 سالگي بايد فقط در مورد خدا با جملات مثبت صحبت کنيد و بگوييد اگر چنان رفتاري انجام دهي من دوستات دارم و خدا هم رفتارت را دوست دارد اما به هيچ وجه نبايد در مورد قضيه پاداش و تنبيه خداوند در ازاي رفتارهايمان حرفي بزنيم چون تفکر منطقي وجود ندارد. ما بزرگترها ميدانيم حتي جزاهايي که خداوند قرار داده به نوعي پاداش محسوب ميشود که ما را از رفتن به سوي بديها منع ميکند اما بچه که اين امر را نميفهمد. او فقط فرم غلو شده را ميبيند و اگر عنوان کنيد به دليل فلان کار بد خداوند تنبيهات ميکند و در آتش ميسوزاند، فرم غلو شده امر را نتيجه ميگيرد که خدا موجودي است عصباني و ترسناک که با آتشي در دست منتظر بچهها نشسته تا آنها را بسوزاند. او با اين تصورات ترسناک و غلط که شما در ذهناش فروکردهايد، به جاي اينکه به سمت خدا برود و از او آرامش بگيرد، حس ترسي نسبت به او پيدا ميکند. پس تا 12 سالگي صبر کنيد تا او به رشد رواني لازم برسد و سپس کمکم با توجه به شخصيت و درک کودک در مورد سيستم تنبيه و پاداش با او صحبت کنيد. منبع:www.salamat.com
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]
صفحات پیشنهادی
مامان! خدا چه شکليه؟!
مامان! خدا چه شکليه؟! توصيههاي دکتر ميترا حکيم شوشتري و دکتر محمدرضا خدايي به والديني که کودکشان زياد درباره خدا از آنها سوال ميکند. يادم ميآيد وقتي خيلي کوچک ...
مامان! خدا چه شکليه؟! توصيههاي دکتر ميترا حکيم شوشتري و دکتر محمدرضا خدايي به والديني که کودکشان زياد درباره خدا از آنها سوال ميکند. يادم ميآيد وقتي خيلي کوچک ...
مامان خدا کجاست؟
مامان! خدا چه شکليه؟! بهتر است در ابتدا وقتي از شما ميپرسد خدا کجاست يا چيست؟ .... به هيچ وجه نبايد در مورد قضيه پاداش و تنبيه خداوند در ازاي رفتارهايمان حرفي .
مامان! خدا چه شکليه؟! بهتر است در ابتدا وقتي از شما ميپرسد خدا کجاست يا چيست؟ .... به هيچ وجه نبايد در مورد قضيه پاداش و تنبيه خداوند در ازاي رفتارهايمان حرفي .
خدا چه شکلیه؟!؟!؟!
خدا چه شکلیه؟ ... یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، ... پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می.
خدا چه شکلیه؟ ... یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، ... پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می.
داداش کوچولو قیافه خدا چه شکلیه؟
داداش کوچولو قیافه خدا چه شکلیه؟-یکی بود یکی نبود . یه روزی ... از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . پسر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذ.
داداش کوچولو قیافه خدا چه شکلیه؟-یکی بود یکی نبود . یه روزی ... از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . پسر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذ.
چطور بهترين جواب را براي سوال.هاي عجيب بچه.ها پيدا كنيم
«مامان، يعني چي كه عمو رفته پيش خدا، يعني الان داره تو خونه خدا زندگي مي.كنه؟»، «بابايي، خدا چه شكليه، چرا مثل تو و مامان من رو بغل نمي.كنه؟ چرا من صداشو نمي.شنوم؟
«مامان، يعني چي كه عمو رفته پيش خدا، يعني الان داره تو خونه خدا زندگي مي.كنه؟»، «بابايي، خدا چه شكليه، چرا مثل تو و مامان من رو بغل نمي.كنه؟ چرا من صداشو نمي.شنوم؟
خدا چه شکلی است؟!
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار میکنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. ... یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا. ... به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه؟
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار میکنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. ... یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا. ... به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه؟
خدا کجاست؟
راستی تو که از توی آسمون اومدی خدا رو ندیدی؟ خدا آن جاست؟ ... حالا فهمیدم که خدا چه شکلیه. ... روی زمین، آسمون، روی کوه و تو به من گفتی: مامان تو دروغ می گی، چون وقتی .
راستی تو که از توی آسمون اومدی خدا رو ندیدی؟ خدا آن جاست؟ ... حالا فهمیدم که خدا چه شکلیه. ... روی زمین، آسمون، روی کوه و تو به من گفتی: مامان تو دروغ می گی، چون وقتی .
شکل خدا ؟؟
... روز که از تولد نوزاد گذشت. پسر کوچولو هي به مامان و باباش اصرار مي کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. ... به من مي گي قيافه ي خدا چه شکليه؟ آخه من کم کم داره يادم مي ره؟
... روز که از تولد نوزاد گذشت. پسر کوچولو هي به مامان و باباش اصرار مي کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. ... به من مي گي قيافه ي خدا چه شکليه؟ آخه من کم کم داره يادم مي ره؟
وجه خدا كجاست؟
احادیث و روایات: امام صادق (ع):خداوند مىفرمايد: بنده من با هيچ كارى پسنديدهتر از .... مامان! خدا چه شکليه؟! بهتر است در ابتدا وقتي از شما ميپرسد خدا کجاست يا چيست؟
احادیث و روایات: امام صادق (ع):خداوند مىفرمايد: بنده من با هيچ كارى پسنديدهتر از .... مامان! خدا چه شکليه؟! بهتر است در ابتدا وقتي از شما ميپرسد خدا کجاست يا چيست؟
واقعا خدا عادل است (حکایت)
مامان! خدا چه شکليه؟! همسرم ميگفت امير دايما از اينکه خدا قرار است او را در آتش بسوزاند واهمه دارد و آنقدر .... مسايل حساس ميشوند و پرسشهايي دارند: «چه طور ميگويند خدا عادل ...
مامان! خدا چه شکليه؟! همسرم ميگفت امير دايما از اينکه خدا قرار است او را در آتش بسوزاند واهمه دارد و آنقدر .... مسايل حساس ميشوند و پرسشهايي دارند: «چه طور ميگويند خدا عادل ...
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها