واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ايرانيها سقراطند، آمريکاييها اديسون! مقايسه افراد و ملل از منظر درونگرايي و برونگرايي در گفتگو با دکتر فربد فدايي شايد شما هم واژههاي درونگرا و برونگرا را زياد شنيده باشيد و حتي درباره آن چيزهايي بدانيد و به راحتي تشخيص دهيد که برونگراييد يا درونگرا اما احتمالا کمتر به اين مقاله انديشيدهايد که جوامع مختلف نيزميتوانند درونگرا يا برونگرا باشند. با دکتر فربد فدايي، روانپزشک و مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي در اين خصوص به گفتگو نشستهايم. جناب دکتر! ما چه طور موقعيت خود را در جهان بيرون و جهان درون تعيين ميکنيم؟ مابه وسيله چهار کنش موقعيت خود را در جهان بيرون و درون تعيين ميکنيم. اين چهار کنش عبارتند از: حس، يعني فهم به وسيله حواس پنجگانه؛ دوم انديشه که موجد معني و ادراک است. سوم عاطفه و هيجان که معيار سنجي و ارزيابي ميکند و در نهايت درون بيني، شهود يا اشراق که براي ما از امکانات آينده ميگويد و از محيطي که همه تجارب و استنباطها را در برميگيرد، آگاهمان ميسازد. براي روشن شدن مطالبي که فرموديد ميتوانيد مثالي بزنيد؟ فردي را در نظر بگيريد که کنار رودخانهاي ايستاده است. اگر در آن شخص کنش عاطفه و هيجان مسلط باشد محو زيبايي رودخانه ميشود اما اگر تحت تسلط حواس خود باشد رودخانه را همانطور که هست ميبيند بيآنکه احساسي نسبت به آن داشته باشد مانند آنکه عکس رودخانه را مينگرد. اگر کنش انديشه به او مسلط باشد، ميکوشد رودخانه را از نظر علمي، براي نمونه زمين شناسي بررسي کند و بالاخره اگر کنش درون بيني و شهود بر اين شخص مسلط باشد، رودخانه را رازي از طبيعت تلقي ميکند که معناي عاطفي عميقي در آن پنهان است(بر لب جوي نشين و گذر عمر ببين). نحوه اثر اين چهار کنش روي يکديگر چگونه است؟ اين چهار کنش پيوسته در يکديگر تداخل ميکنند ودرحال رويارويي هستند. هر گاه يکي از کنشها درخودآگاهي شخص تسلط داشته باشد آن راکنش برتر مينامند. کنشي که نافعالتر از همه و در ناخودآگاه، شخص واپس زده شده است، کنش کهتر ناميده ميشود. از اين گذشته افراد به طور کلي به دو نوع درونگرا و برونگرا تقسيم ميشوند. دو نوع گرايش و دو نوع واکنش در برابر شرايط محيط که به قدري شخصي هستند که ميتوان آنها را به عنوان نوع معرفي کرد. تفاوت درونگرايي با برونگرايي را چه طور ميفهميم؟ در نوع برونگرا نيروي حياتي به بيرون معطوف است و شخص به رويدادها، اشخاص و اشياء و روابط و وابستگي با آنها علاقهمنداست. اين اشخاص به وسيله عوامل خارجي بر انگيخته ميشوند و تحت تاثير محيط قرار ميگيرند. آنان اجتماعي هستند و با جهان بيرون مناسبات خوبي دارند اما درونگرايي عبارت از کنارهجويي است، به طوري که جهت نيروي زندگي در اين افراد متوجه درون است و بر عوامل ذهني تمرکز مييابد. در ارتباط با اشخاص و اشياء بياعتمادند و غيراجتماعي به شمار ميروند و تامل و انديشه را بر فعاليت ترجيح ميدهند. نوع شخصيتشناسي يونگ (روانپزشک برجسته معاصر) با روانشناسي خودآگاه سروکار دارد. در شخص برونگرا گرايش عادي خودآگاهي متوجه بيرون است. گرايش متعادل هم درونگرا و هم برونگرا است ليکن معمولا در يک فرد گرايشي خودآگاهانه رشد يافته و گرايش ديگر از ناخودآگاه باقي مانده است وگاهي گرايش ناخودآگاه به طور خفيف نشان داده ميشود. بين افرادي هم که به يک نوع متعلق هستند اختلافاتي ديده ميشود، چه يک درونگرا به روش ويژهاي از دنياي بيرون کناره ميگيرد که لزوما همانند هر درونگراي ديگري نيست. با اوصافي که اشاره کرديد، انواع شخصيت چه طور شکل ميگيرد؟ از آنجا که چهار شکل کنش برتر به درون يا بيرون توجه دارند، هشت نوع شخصيتي را ميتوان مشخص کرد که عبارتند از برونگراي حواسي، برونگرايي عاطفي، برونگراي انديشمند، برونگراي شهودي و همچنين درونگراي حواسي، درونگراي عاطفي، درونگرايي انديشمند و درونگرايي شهودي. شايد برايتان جالب باشد بدانيد با آنکه تعداد ملل کره زمين (برحسب عضويت در سازمان ملل متحد) نزديک به 200 است اما برحسب پژوهشهايي که طبق ديدگاه نوعشناسي شخصيتي يونگ انجام گرفته است تنها 40 ملت يا قوميت عمده در جهان وجود دارد که ميتوان نوع شخصيتي مسلط را در آنان بررسي کرد. اصولا تقسيمبندي افراد به دو نوع درونگرا و برونگرا چه نکات ديگري را به ما يادآوري ميکند؟ تقسيمبندي افراد به دو تيپ برونگرا و درونگرا ما را با بسياري از مسايل دنياي امروز آشنا ميکند. نوع برونگرا تمايل به جهان مادي بيرون، بخشپذيري، قابليت تلاشي به اجزايي که يکديگر را محدود ميکنند، تمايز، وضوح، مجزا بودن، استقلال، چندگانگي و تکثر دارد. او به تفاوت و تمايز در هر چيز عشق ميورزد. او خود را از ديگران متمايز ميکند که به صورت ابراز وجود يا ديدگاه انفرادگرا تظاهر مييابد. وي به استقلال و رقابت تمايل دارد و پرخاشگر است. سيستم اقتصادي متناسب با اين نوع عبارت است از رقابت آزاد. برونگرا مايل است در هرچه ادراک ميکند تمايز قطعي به عمل بياورد. از اين رو سوگيري او بيشتر به تجزيه و تحليل است تا به ترکيب، در حالي که نوع درونگرا متمايل به ترکيب است. فرد برونگرا تمايل درونگرا را براي متحد کردن هر چيز در يکي نميپسندد (چيزي که تمايز بين اشياي متفاوت را محو ميکند). او اعتقاد دارد گشادگي و شفافيت فضيلتي است که هر انسان بايد در جهت آن بکوشد و بسته بودن فرد درونگرا از نظر او عيب است. او خواندن واقعيت دروني مردمان ديگر را مشکل مييابد. براي او حقيقت در جهان بيرون قرار دارد. عينيگرايي همان حقيقت است، در حالي که ذهنيگرايي فرد درونگرا از نظر او تنها نوعي پندار است. از نظر او، فرد درونگرا رويايي و خيالباف و بيمار است. پس مميزات اصلي فرهنگ برونگرا که عنصر مسلط فرهنگ غرب است، عبارت است از: ماديگرايي، واقعگرايي، تحليلي بودن يا جزءگرا بودن، انفراد، رقابت و تکثرگرايي. و درونگراها چهطور؟ ملايم، محتاط، ساکت، در خود فرو رفته، بيشتر کنشپذير تا کنشگر، درونگرا، گذشتهگرا، انديشهورز، احساساتي، ذهنيگرا، آرمانگرا، روحاني و متمايل به اقتدار. در حالي که کار مايه خودآگاه و توجه فرد درونگرا به طور عمده معطوف به جهان دروني معنوي است وي بيشتر توسط واقعيت دروني تحت تاثير قرار ميگيرد تا به وسيله واقعيت بيروني جهان مادي عيني. براي او جهان مادي اهميت ثانويه دارد اما جهان روحاني دروني در ضمن جهان زندگي است. در واقع مميزه بنيادي زندگي عبارت است يگانگي (براي نمونه، عشق) در هم آميختن، ترکيب جاندار با چيزي ديگر. درونگراي شهودي : مردم روسيه درونگراي شهودي برونگراي انديشهورز : مردم فرانسه و انگلستان برونگراي انديشهورز با نمونه فردي ژنرال دوگل هستند.- ژنرال دوگل برونگراي حواسي : مردم اسپانيا و ايتاليا برونگراي حواسي با نمونه فردي دون ژوان هستند. - دون ژوان درونگراي عاطفي : اعراب درونگراي عاطفي هستند. نوع مسلط شخصيتي برونگراي عاطفي در مردم مالزي، فيليپين و ترکيه ملاحظه ميشود. درونگراي حواسي : مردم ژاپن و اتريش درونگراي حواسي هستند که نمونه فردي آن موتزارت است. - موتزارت درونگراي انديشهورز : ايرانيان مانند مردم آلمان، هند، فنلاند و دانمارک جزو نوع شخصيتي درونگراي انديشهورز هستند که در آنان عنصر حواسي هم وجود دارد. مردم سوئد، نروژ، سوئيس هم درونگراي انديشهورز با عنصر شهودي هستند. شاخصترين نمونههاي فردي نوع شخصيتي درونگراي انديشهورز کانت و سقراط هستند. - کانت و سقراط برونگراي حواسي : مردم آمريکا در تضاد کامل با ايرانيان به نوع شخصيتي برونگراي شهودي تعلق دارند که نمونه فردي آن توماس اديسون است. منبع: http://www.salamat.com
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 563]