محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846347707
یک روز خاطره انگیز در تهران
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February 2007, 06:23 PMتهران کجاست؟ بییییییییب....تق تق تق...سیدخندان دو نفر...آهن آلات...آهن ضایعات...هوی درست رانندگی کن....برو بابا....الو...الو...اه اینم که آنتن....پیکان حرکت کن... به تهران خوش آمدید! شهر عجله الکی! آخر ناکجا آباد و اول ترافیک! ته فرهنگ رانندگی و شهرنشینی! احترام و رعایت حق تقدم شعار ماست! اما فقط یک شعار! میخوام در این مقاله بهتون ثابت کنم تهرانی ها از کلیه علوم و دستاوردهای روز دنیا در زندگی روزمره استفاده میکنند. پزشکی، ریاضیات، فیزیک، شیمی، روانشناسی، ورزش های رزمی، ادبیات، مهارت رانندگی، کامپیوتر و... باور ندارید؟ پس بخونید... خب از تهران بگیم. یه روز در تهران...یه روز که تصمیم گرفتم باکلاس باشم! صبح بیدار شدم و طبق برنامه حمام و صبحانه و لباس و بالاخره پا گذاشتم تو خیابون تا از یکروز زیبا...بوق بوق بوق....جلوتو نگاه کن مگه عاشقی! نزدیک بود توسط یک عدد پیکان سفید و جوادی، تقریبا تا انتها خوابیده همراه با تعداد نامحدودی آینه سبز رنگ به دیدار پروردگار حق نائل بشم. البته خدا رو شکر راننده های تهرانی اونقدر مهارت دارن که زمان رسیدن از سرعت 100 به صفر فقط براشون 2.7 ثانیه است! جایی که من زندگی میکنم متاسفانه آب و هوای خیلی خوبی داره (منطقه 22) اما با سرکشی در وسط شهر کمبود سرب و دود بدنم رو جبران میکنم. آخ یادم رفت بگم، آخه تهرانی ها همه معتاد هستند. اگه یه روز پای منقل اگزوز ماشین نشینن... از خیابون اصلی که خواستم رد بشم احساس کردم مانند انسان های عقب افتاده و دست و پا چلفتی دارم از پله های آهنی یک موجود بی مصرف به نام پل عابر بالا میرم! ایراد نداره من باکلاسم! یک، دو، سه و بله همانطور که مطمئن بودم 4 عدد گدا در این پل سکنی گزیدند و تا جایی که یادمه، تعدادشون 3 تا بود. خب پیشرفت در تهران رو هم دیدید! بصورت مارپیچ از بین بساط این گدایان عبور کردم اما..نه... اتوبوس رفت! خاک بر سرم شد! اما از آنجا که من با کلاس هستم دنبال اتوبوس بدوبدو نمی کنم و با دست و مشت و آجرپاره به بدنه اتوبوس نمی کوبم. پس حالا باید طبق تابلوی ایستگاه به مدت 15 دقیقه صبر کنم تا اتوبوس بعدی بیاد. البته همانطور که میدونید این زمان دارای یک ضریب 4 است که مخفی میباشد و بعد از مدتی زندگی در تهران متوجه این ضریب ارزشمند میشوید! باز بگویید ریاضیات ما ضعیفه. بعد از گذشت حدود 35 دقیقه، معجزه ای رخ داد و یک عدد اتوبوس آمد. سوار شدیم. اتوبوس وسیله خوبیه. کلیه ابرها و اسفنج های صندلی های اتوبوس توسط دکترهای استادیوم آزادی کنده شده و تبدیل به صندلی شکنجه شده تا ما تهرانی ها در اتوبوس به فکر فقیر فقرا بیفتیم. پس دیدید در تهران ما همدردی زیادی با فقرا داریم. صندلی open هم داریم یا به ترجمه فرهنگستان کوچه باغی، صندلی "از این ور اون ورش پیدا" که باز توسط طراحانی که از استادیوم آزادی برمی گشتند، طراحی و پیاده سازی شده. همانطور که لطف الهی شامل حال من شد و من تونستم یک صندلی خالی گیر بیارم، باز هم لطف الهی شامل حال من شد و یک فرد خوشبو (فکر کنم عطر طبیعی بدنش بود) و تمیز در کنارم نشسته بود. به نظر میامد بسیار خسته است که کله صبح خوابیده احیانا کمبود محبت هم داره که هی کج میشه تو بقل بنده! 1 ایستگاه نگذشته بودیم که دیدم یک پیرمرد مهربان اومده جلوم و 4 چشمی و در فاصله 5 سانتی متری از صورتم به من زل زده و هی میگه: آخ امان از پیری. امان از پا درد. عطر خوبی داره دهنش. من رو یاد بوی گوگرد سوخته در آزمایشگاه مدرسمون میندازه. البته آزمایشگاه که نه ولی یه انباری تو زیرزمین بود که توش هی آب بخار میکردن و میگفتن داریم آزمایش میکنیم ولی آزمایشات اونقدر بار علمی بالایی داشت که به کمک خدا و کتاب زیر دستم، اون سال آزمایشگاه شیمی شدم 18! از آنجا که بنده با کلاس هستم، ترجیح میدم بجای شمردن دندانهای مصنوعی این پیرمرد عزیز، بلند بشم و جام رو بهشون بدم. اما نکته جالب اینکه هنوز سانتی متری از جام فاصله نگرفته بودم که دیدم شخصی جای من نشسته. اتوبوس با سرعت قابل قبول 20.4 کیلومتر در ساعت به پیش میرفت که ناگهان نمیدونم چی شد رفتم بقل دست راننده! دیدم تنها نیستم و تقریبا همه مسافرین ایستاده هم با من همراه شده اند که ناگهان دیدم راننده داد زد: تصادف کردم. همه پیاده! گفتم بهتون که، سرعت ترمز راننده های ما خیلی خوبه اما خوب مسافرکش ها هم سرعت صفر تا 100شون تقریبا با سرعت "بنز مکلارن" رقابت میکنه و این امر باعث میشه تصادفات در تهران طی 3 میکرون ثانیه تا حداکثر 4 میلی ثانیه اتفاق بیفته. طبق عادت، همه جوون ها از در عقب پیاده شدن و هرچی سالخورده بود از در جلو. جوون ها خیلی دوست دارن روابط سالمی با دخترها برقرار کنند...خفه شو ایکبیری آشغال... دیدید گفتم! وقتی پیاده شدم یاد سال 57 و ریختن مردم به خیابون ها افتادم. تقریبا همه مردم داشتن نظرات کارشناسی وسط خیابون ارائه میکردن که موتوری ها از مسیر "پیاده رو"...ببخشید، مسیر "دوگانه رو" به حرکتشون ادامه دادند و نزدیک به 37 ماشین در عرض کمتر از 7 ثانیه ترافیک درست کردن. همون عشق همیشگی مردم تهران. ترافیک رو میگم. در همین اوضاع بود که دیدم درست در میانه شلوغی، از میان جمعیت یک عدد قفل عصایی به هوا بلند شد و بعد از پایین آمدن الفاظ قشنگی در هوا پخش شد که از گفتن این الفاظ در اینجا معذورم. چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که محکم بزن، بی فایده است داد صورتم رو برگردوندوم و دیدم یه ماشین پراید به پام چسبیده و هی بوق میزنه و با دست اشاره میکنه راننده: کجا؟ من: آریاشهر؟ راننده: ... من: آریاشهر میرید قربان؟...قربان...الو... در مصرف انرژی صرفه جویی کنیم. بخاطر همین جمله قشنگ وقتی راننده تاکسی دید من هم مسیرش نیستم، از صرف انرژی اضافی و دادن جواب صرف نظر کرد. به یه پیکانی گفتم و با سر علامت داد که بیا بالا. سوار شدم. عجب بچه قشنگی تو بقل مامانش، کنارم نشسته. گوگولی...مگولی... اوه اوه. ببخشید خانوم. من به خدا تقصیر ندارم. گریه بچه شروع شد و بنده متهم ردیف اول، به جرم گریه انداختن بچه اون خانوم، تحت شکنجه لفظی قرار گرفتم. خلاصه همانطور که بچه نق میزد نمی دونم...باید اعتراف کنم واقعا نمی دونم راننده تاکسی چطوری از ترافیک فرار کرد. 3 احتمال وجود داره: 1-استفاده از دنده هوایی 2-حرکت اتومبیل روی 2 چرخ و بعضا 1 چرخ 3-حرکت از آن سوی بلوار، در مسیر مخالف به هرحال از ترافیک خلاص شدیم. سرعت این پیکان حدود 60-70 کیلومتر در ساعت بود که ناگهان راننده توربوجت ها رو روشن کرد! با شتابی که تا به حال در هیچ یک از آزمایشگاهای شرکت فراری ثبت نشده، به سرعت نور رسیدیم و به همین دلیل تونستیم 2 عدد چراغ قرمز رو که هردو روی ثانیه 1 بودن رد کنیم. راستی، همانطور که میدونید، طبق قانون انیشتین، حرکت با سرعت نور باعث تبدیل لحظه ای ماده به انرژی میشود و انرژی نیز از هر سدی میتواند عبور کند. این بود فلسفه عبور ما از دو چهار راه که به حالت قفل ترافیکی رسیده بود. پس متوجه شدید ما از عالیترین دستاوردهای علم فیزیک در زندگی روزمره استفاده میکنیم. فکر میکنم خیلی زیاد نوشتم. بهتره ادامه ماجرا رو، البته اگر دوستان مایل هستند، طی روزهای آتی نوشته و تقدیم کنم. باتشکر فراوان Rainyboy8th February 2007, 11:46 PMپینگ عزیز حالا بورو یک لیوان آب بخور ولی امان از دل پینگ الان قیافت شده شبیه به توپ پینگ پنگ بس که اینور و اونور رفتی خداروشکر ما در شهرمون از علومی که نام بردید اینگونه استفاده نمیکنیم. ولی شهر ما یه شهر هست که همشون حقوق دانند که ما از این نکته رنج میبریم.چون گاه وقتی تر و خشک با هم میسوزن فروشنده های شهرمون همشون قاضی هستند و زائرین بدبخت مجرم .مجرم که چرا به این شهر سفر کردند و باید حسابی مجازات بشوند. مجازات اینگونست مسافر : سلام آقا فروشنده : سبیل تکون میده سرش رو میگیره پایین با یه صدای کلفت سلام آبجی مسافر:ببخشید آقا این گل چنده قیمتش فروشنده:آبجی مهمون ما باش خواهش میکونم.ولی 6000 تومان حراج کردیم مسافر : ای ده بیا شهر ما هست 600 تومان فروشنده :فرق میکونه ابجی اینجا ما مجاور حرم هستیم تبرک مسافر:خدا انصافت بده فروشنده: برو آبجی همینی که هست .ولا عجب زمونه ای شده هیچ کس حرف حق نمیزنه همش میخوان حق خریدار رعایت بشه خلاصه ما بخت برگشته ها هم همینطور باید جواب گوی دوستان هم شهری باشیم. خلاصه دیگه اینم از درس حقوق هم شهری های عزیز Ping 127.0.0.112th February 2007, 05:56 PMو ادامه ماجرا... در یک لحظه فکر کردم داریم با یک کامیون شاخ به شاخ میشم آخه راننده این جمبوجت رو ناگهان با یک چرخش 180 درجه فرمان و بوق ممتد و چراغ و فریاد، به سوی پیاده رو..باز ببخشید..به سوی دوگانه رو هدایت کرد. تله پاتی بین راننده و مسافر کنار خیابان در صدم ثانیه تشکیل شده و به نتیجه رسید و تمام شد. اما من هرچی فکر میکنم میبینم اون بنده خدا که تو ایستگاه اتوبوس واستاده بود! بگذریم. به مقصد یعنی میدان صادقیه رسیدم. از اون تاکسی جهنمی پیاده شدم و یک پانصدتومنی تمیز به راننده دادم. -خورده نداشتی؟ -کرایه من مگه چقدر میشه؟ -300 تومن -ولی من که وسط راه ... -کرایش 300تومنه. خورده نداشتی؟ -نه شرمنده. -بیا -مرسی آقا ولی میشه این دویست تومنی رو ... ... ... خب بهتره کرایم رو 500 تومن حساب کنم! از تهران و آدم هاش که بگذریم، به ساختار و بافت اون میرسیم. نمیدونم سعادت داشتید به میدان صادقیه تشریف بیارید یا نه اما اگه این سعادت نصیبتان نشده بنده براتون میگم. در ضلع جنوب غربی میدان یعنی ترمینال سابق و محل پروژه منوریل، چند انسان متشخص با یکدیگر نزاع میکنند. نزدیک که میرم متوجه میشم مدیر سازمان میراث فرهنگی-تاریخی شهرداری تهران با مدیر سازمان میراث باستانی کل کشور دعوا میکنند که پروژه منوریل به دست کدام سازمان داده شود! پارکینگ طبقاتی در بخش جنوب شرقی میدان به زباله دان طبقاتی تغییر یافته و شاید روزی محل اسکان حیوانات بی سرپناه و یا منفورین جامعه اعم از دزدان و معتادان شود. در کنار این معضلات، ناگهان به ساختمان آلومینیومی و با کلاس گلدیس میرسیم. این ساختمان با یک فقره سقوط آزاد از بالای برج و همچنین یک فقره قتل دارای رکورد....جای موسیو پوآرو خالی نباشه. این ساختمان نیز در نوع خود جالب توجه است. این ساختمان بصورت شکسته در راستای خیابان ساخته شده به همین دلیل چشم هیچ عابری هنر اون مهندسی که باباش در اومده تا این رو بسازه، نمی بینه. شاید اگر عمود بر خیابان طراحی میشد، مهندس بنده خدا کمتر شرمنده زن و بچش میشد. این میدان که در اون شتر با بارش و صاحبش و بعضی مواقع خاندان صاحبش و شاید صاحبان قبلیش همه دست جمعی توش گم میشن، از میادین صاحب سبک در زمینه معماری در سطح دنیا میباشد. در وسط این میدان یک چیز دراز و بی قواره و شبیه به هیچی قد علم کرده که بنده بعد از عمری هنوز فلسفه این معماری رو نفهمیدم. بالای اون چندین ساعت بزرگ قرار داره و معمولا این ساعت ها زمان رو در کرات و سیاره های دیگهی منظومه شمسی نشان میدهند. و اما طراحی ترافیکی این میدان: از همه طرف به همه طرف راه داره. این میدان دارای 3 مدخل ورودی و 5 مدخل خروجی است. از دیدنی های بسیار جذاب و توریستی این میدان وجود 5 عدد چراغ قرمز در این میدان است! به این ترتیب که 3 مدخل ورودی این میدان دارای 3 چراغ قرمز و در دایره میدان نیز 2 عدد چراغ موجود است. به این ترتیب اگر قصد ورود به این میدان و یک دور کامل دور آن را دارید، طبق اصل لانه کبوتری باید حداقل 3 چراغ قرمز منتظر بمانید و بعد تازه میرسید سر جایی که از آن وارد میدان شدید. یادتون نره، اسم اینجا میدان است! این وضع وقتی جالب تر میشود که بدانید درست چسبیده به این میدان، در قسمت شمالی یک دوربرگردان و چسبیده به این دوربرگردان، یک چهاراه با یک عدد چراغ قرمز وجود دارد. در بخش جنوبی نیز دوربرگردان موجود است. با این همه راه و پیچ و خم، این میدان، فلکه دوم صادقیه میباشد. شاید با خود بگید وای پس فلکه اول دیگه چه خبره! نخیر عزیز بابا! فلکه اول دارای معماری پیچیده تر و کاملا متمایزی است. برای اینکه بتوانم تصویر فلکه اول رو در ذهنتون بیارم، به قوه تخیل بسیار قوی نیاز دارید. دوستانی که چنین قوه ای ندارند لطفا ذهنشان را درگیر نکنند. یک خیابان پهن و یک طرفه را فرض کنید. حال یک قسمت از این خیابان را از میانه در جهت طول، باز کنید. چیزی شبیه به یک انسان با پاهای پرانتزی شد. خب حالا در اون قسمت باز شده، درست در همون وسط، پارک سر کوچه تان را چپانده و در وسط آن نیز چند عدد حوض و فواره و چند جوان علاف قرار دهید. نتونستید تصور کنید؟ دید گفتم سخته! این میدان که شاید بتونم بگم تنها میدان یکطرفه در کل جهان میباشد، بسیار شلوغ است. البته شلوغ از نظر انسانی و نه از نظر ترافیکی به همین دلیل کلا میدان به حساب نمی آید و باعث سر در گم شدن بسیاری از افراد میشود که میدان اول صادقیه کجاست! خب این هم کمی شوخی با دو تا میدون صادقیه که شخصا خیلی دوستشون دارم. باز اگه خواستید تهران رو بشناسید، با سپاس هاتون من رو مطلع کنید. ghafourian13th February 2007, 11:09 AMPing عزیز بسیار جالب می نویسی، حتماً ادامه بده. oveisi19th February 2007, 01:47 PMسلام به نظر من هم خیلی روان و زیبا می نویسید ARYANA ESFAND20th February 2007, 09:54 PMسلام..........واقعا عالی بود...... خیلی قلم قشنگی دارین.....ساده ......روون......جذاب........... حتما ادامه بدین ما منتظریم...... فعلا amirala27th February 2007, 02:13 PMآقاي پينگ خدائي آخرشي (حيف كه ازاين شكلكهائي كه دست ميزنه ندارم وگرنه يه هفت هشتائي اينجاميذاشتم) آقامامنتظر بقيه اش هستيم اي كاش ازاين استعدادبي نظيرشمادرمجلات طنز يانمايشنامه ها هم استفاده بشه اميرعلا ghafourian27th February 2007, 03:25 PMروزی روزگاری در تهران ساعت 10 قرار مصاحبه با شرکتی رو داشتم تا با مصاحبۀ نهایی بین من و یک نفر دیگر، یکی از ما دونفر استخدام شویم. برای همین شب زودتر خوابیدم که صبح سرحال بیدار شوم. صبح 55 دقیقه دیر بیدار شدم، چون شب برق رفته بود و ساعت من هم که برقی بود، خواب مونده بود. با عجله از رختخواب بیرون پریدم و رفتم داخل حموم. شیر آب داغ رو باز کردم و آب یخ ریخت رو سرم. دیشب گاز قطع شده بود و هنوز نیومده بود و آبگرمکن کار نمی کرد. هول هولی با آب سرد دوش گرفتم و در حالی که دندونام به هم می خورد صبحانه نخورده از خونه زدم بیرون که پام رفت تو چاله دم در. دیروز اداره گاز حفاری کرده بود. عصبانی گل روی شلوارم رو به زور تمیز کردم و با یه جهش از پیاده رو به خیابون پریدم. که یکدفعه با صدای وحشتناک بوق اتوبوس وحشت زده دوباره پریدم تو چاله. دیروز مسیر اصلی خیابون به دلیل حفاری گاز منتقل شده بود به کوچه ما. بی توجه با شلوار گلی دنبال اتوبوس دویدم تا سر کوچه که اتوبوس ایستاد. داشتم سوار می شدم که راننده 200 تومنی ام رو پس داد چون اتوبوسش بلیطی بود، نه پولی. دیروز خط پولی مسیرش شده بود از اون ور، بلیطیها شده بودند از این ور. دنبال بلیط گشتم و ته کیفم یکی پیدا کردم و دادم به داننده. بلیط رو پس داد و گاز داد رفت. دیروز اعتبار بلیطم تموم شده بود. سعی کردم به خودم مسلط بشم و برای اینکه زودتر به ایستگاه تاکسی برسم اولین تاکسی که به سمت ایستگاه می رفت رو سوار شدم. بعد از چند دقیقه ناگهان متوجه شدم که تاکسی مسیر عکس می ره و من تمام مدت از ایستگاه دور می شدم. دیروز خیابان بالایی یک طرفه شده بود و تاکسی ها مسیرشان به این خیابان منتقل شده بود. درحالی که لعن و نفرین می کردم پیاده شدم و شروع کردم به دویدن تا سر ایستگاه. سر ایستگاه فقط یک ماشین بود و فقط یک مسافر می خواست. سریع سوار شدم، ولی دیدم ماشین شخصیه، مسافرینش هم خانواده اند. چون خیابان بالایی یک طرفه شده بود، ایستگاه تاکسی دیروز منتقل شده بود سر کوچه خود ما. با دست عرق پیشانیم رو پاک کردم و شروع کردم به دویدن به سمت کوچه. که باز پام رفت داخل چاله. کفشم رو از گل بیرون کشیدم و به دویدن ادامه دادم تا بعد از ده دقیقه رسیدم به کوچه. سر کوچه فهمیدم می تونستم این مسیر رو با ماشین بیام، چون مسیر یکطرفه نبود. درحالی که مثل سگ له له می زدم دستگیره در تاکسی رو گرفتم و در رو باز کردم. قبل از اینکه سوار بشم نگاهی به ساعتم انداختم. ساعت یازده و چهل دقیقه بود. بدون اینکه سوار بشم آروم در رو بستم و برگشتم. تلفن رو برداشتم و شماره شرکت رو گرفتم. خیلی خونسرد گفتم: "خانم، بنده از مصاحبه و استخدام و شرکت شما کلاً منصرف شدم.". تلفن رو قطع کردم و خونسردتر گذاشتمش داخل جیبم. نگاهم افتاد به رستوران اونطرف کوچه. بی توجه به بوق اتوبوس از خیابان رد شدم و رفتم داخل رستوران، که پیشخدمت جلو در جلوم رو گرفت و گفت: "از دیروز ورود آقایان مجرد ممنوع شده. شرمنده، فقط خانواده!!" ARYANA ESFAND27th February 2007, 05:55 PMسلام آقای غفوریان....... خیلی فوق العاده بود.........عالی. . . ولی خودمونیما چقدر ضد حالهای پشت سر هم بده......تجربشو داشتم . . . بعد از این که متنتون رو خوندم به این نتیجه رسیدم که روز قبل از این صبح دل انگیز عجب روزی بوده و شما شانس آوردین که روز قبل مصاحبه نداشتین.......... فعلا Stranger Elf28th February 2007, 02:15 AMسلام و عرض ادب خدمت دوستان و عزیزان...کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند نوبتی هم باشه نوبت منه آخه می دونین من...کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند بیخیال............ متن رو مطالعه کنید تا کلملا متوجه بشید.کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند *** یکروز خاطره انگیز در تهران-کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند - البته این دفعه شرق تهران کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند *** خوب تقریبا که نه...کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند دقیقا یکی از همون روزهایی که همه از خواب پامیشن و با دیدن برنامه یخ و بیمزه صبح بخیر ایران صبحانه شونو میل میکنند ( منظور فرو کردن لقمه به ضرب و زور در حلق بندگان خداست ) و چایی های از دیشب مانده و جوشیده توی قوریهای روی سماورهاشون رو هورت هورت می کشند بالا..... و بعدش هم 98 دور دور سفره یا میز توی آشپزخونه دو وجبیشون میدوند و با گفتن مداوم : ای تو روح جدت***** سوختم بابا سوختم ننه.... تمرین گفتار میکنند و لهجه شونو تقویت می کنند.کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند بنده هم بیدار شدم.کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند پس از انجام ورش غلط درجا و کشش و لرزش و کوشش جهت خیزش به برون از تخت خواب (که خوب هنوز هم معتقدم رکوردش دست خودمه ... بین 45 الی 90 دقیقه... از شیش هر صبح شروع میشه)کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند برای رفتن به میدان امام خمینی ( همون توپخانه جنب قورخانه سابق ) صبحانه را طبق فرمول تهرانی های عزیز ( نوشتار مهلک سطور قبل کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند )میل نمودم و همینجوری که داشتم برای پوشیدن شلوار و کفش لی لی میکردم و مواظب بودم تا یه وقت زرتی زمین نخورم و مثل داداش سیا ضایع نشم و کماکان بازهم چشمانم عوض شلوار و کفش به تلویزیون بود و داشتم حرکات ورزشکاران سحر خیز تی وی را که با موسیقی کردی در حال حرکات موزون بودند را دنبال می کردم.....کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند در نهایت تجهیزات حفظ آبرو را هم پوشیدم و شلنگ تخته زنان به خیابوون رسیدم. ( بازم بگین تهرانی ها به ورزش کم اعتنا هستند... اینهمه حرکات ژانگولر..... اینه داداش )کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند خوشبختانه منزل فعلی ما در خیابان 196 غربی که یکی از خیابانهای اصلی محله تهرانپارس است واقع گشته و من اصلا و ابدا لازم نیست مثل بعضی از هم محله ایهای بخت برگشته خودم و مخصوصا اونایی که اطراف اتوبان شهید باقری ساکن هستند و کوچه اشان از طرف اتوبان بن بست شده و از شانس خوبشان منزلشان آن سر کوچه واقع گشته .... و مجبورند مسیری حدود 600 تا یک کیلومتر را جهت طی نمودن کوچه های بعضا دراز تهرانپارس طی کنم تا بعد کلی پیاده روی در بامداد و یا سحر و وزش تیز باد زمستانی برگرفته از جنگلهای سرخه حصار و لویزان .... خودشونو به خیابون اصلی برسنند ( بندگان خدا...)کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند خوب ماراتن شروع شد.... ایستگاه اتوبوس که ماشالله...... هوارتا کله کج شده به زاویه 45 درجه با حالتی مانند الیور تویست مانند که انگاری جلوی سرپرست پرورشگاه وایستاده....و البته گشنشه.. نظاره گر خیابان دراز و مستقیم 196 غربی هستند تا هیکل رعنای اتوبوس از میان ابر و غبار موجود در فلکه سوم تهرانپارس نمایی نشان داده و دلبری آغاز کند تا ده ها نفر از مردان و زنان غیور و کارمند و کارگر و کودکان دبستانی و نوجوانان غیور درسخوان هم محله ای من ... همگی با هلهله و شادی چونان غریو پیروزی و فتح سر دهند...کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند ( چونان که خداداد عزیزی دوای هر مریضی گلی دیگر به تور استرالیا چسبانده ) خوب به علت میل شخصی و عدم درک بالای فرهنگ شهرنشینی به استفاده از وسایل نقلیه گرانتر اما راحت تر رو می آورم.... مرام ورزشکاریه دیگه.......کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند بگذار مردم استفاده کنند و کرایه بیشترو من بدم... عوضش هم محله ایهای من کلی حال میکنند با خرج کم و اتوبوس سواری.... چقدر من جوانمردم. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 704]
صفحات پیشنهادی
یک روز خاطره انگیز در تهران
View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February 2007, 06:23 PMتهران کجاست؟ بییییییییب....تق تق تق...سیدخندان دو نفر...آهن آلات.
View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February 2007, 06:23 PMتهران کجاست؟ بییییییییب....تق تق تق...سیدخندان دو نفر...آهن آلات.
برنامه جدید: هر روز یک تا سه ساعت قطعی برق در تهران
یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران ... برنامه حمام و صبحانه و لباس و بالاخره پا گذاشتم تو خیابون تا از یکروز زیبا. ... یک، ...
یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران ... برنامه حمام و صبحانه و لباس و بالاخره پا گذاشتم تو خیابون تا از یکروز زیبا. ... یک، ...
دور تهران در یک روز
View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February ... به این ترتیب اگر قصد ورود به این میدان و یک دور کامل دور آن را دارید، طبق اصل لانه .
View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February ... به این ترتیب اگر قصد ورود به این میدان و یک دور کامل دور آن را دارید، طبق اصل لانه .
شب خاطره را با چه کفشی طی می کنید؟
شب خاطره را با چه کفشی طی می کنید؟-لباستان را انتخاب ... یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping ... 100شون تقریبا با ...
شب خاطره را با چه کفشی طی می کنید؟-لباستان را انتخاب ... یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping ... 100شون تقریبا با ...
فقط یه لحظه صبر کنید! صبحانه یادتون نره
یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران ... صبح بیدار شدم و طبق برنامه حمام و صبحانه و لباس و بالاخره پا گذاشتم تو .... در یک ...
یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران ... صبح بیدار شدم و طبق برنامه حمام و صبحانه و لباس و بالاخره پا گذاشتم تو .... در یک ...
تصاویر سیاه چاله های شگفت انگیز
شگفت انگیزترین سیاه چاله های یک دهه اخیر +تصاویر-آخرین نیوز: مجله علمی "نشنال ... یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February 2007, 06:23 PMتهران ...
شگفت انگیزترین سیاه چاله های یک دهه اخیر +تصاویر-آخرین نیوز: مجله علمی "نشنال ... یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February 2007, 06:23 PMتهران ...
چاله میدان کجاست؟
یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February 2007, 06:23 PMتهران کجاست؟ ... در ضلع جنوب غربی میدان یعنی ترمینال سابق و محل پروژه منوریل، چند انسان ...
یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th February 2007, 06:23 PMتهران کجاست؟ ... در ضلع جنوب غربی میدان یعنی ترمینال سابق و محل پروژه منوریل، چند انسان ...
یك تصادف ساده، 2 نفر را از من گرفت
یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th ... سیدخندان دو نفر. ... دیدم تنها نیستم و تقریبا همه مسافرین ایستاده هم ...
یک روز خاطره انگیز در تهران-View Full Version : یک روز خاطره انگیز در تهران Ping 127.0.0.18th ... سیدخندان دو نفر. ... دیدم تنها نیستم و تقریبا همه مسافرین ایستاده هم ...
برنامههای رمضانی خاطرهانگیز رقم زد!
مشخص نبودن مجموعههای رمضانی تا روز آخر، جدال بر سر پخش شدن یا نشدن ربنای شجریان ... تلویزیون برای تبدیل کردن رمضان 1430 به ماهی خاطرهانگیز برای مردم ایران دارد. ... سیدعزتالله ضرغامی در برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو در فاصله یکروز تا آغاز ... مدیران شبکه تهران هم که از چند سال پیش در تولید مجموعههای موفق رمضانی ناکام ...
مشخص نبودن مجموعههای رمضانی تا روز آخر، جدال بر سر پخش شدن یا نشدن ربنای شجریان ... تلویزیون برای تبدیل کردن رمضان 1430 به ماهی خاطرهانگیز برای مردم ایران دارد. ... سیدعزتالله ضرغامی در برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو در فاصله یکروز تا آغاز ... مدیران شبکه تهران هم که از چند سال پیش در تولید مجموعههای موفق رمضانی ناکام ...
روزهاي خاطرهانگيز نمايشگاه مطبوعات
همزمان با مسئولان رده بالاي روزنامه، هر روز يك يا چند تن از دبيران روزنامه نيز در نوبت ... شهر تهران و "ابو اسامه" رييس دفتر حماس در تهران به عنوان كساني نام برد كه از روز ... باز مصلی برگزار کرده است و چقدر خاطره انگیز است بعد از سالها، دیدن اتوبوس .
همزمان با مسئولان رده بالاي روزنامه، هر روز يك يا چند تن از دبيران روزنامه نيز در نوبت ... شهر تهران و "ابو اسامه" رييس دفتر حماس در تهران به عنوان كساني نام برد كه از روز ... باز مصلی برگزار کرده است و چقدر خاطره انگیز است بعد از سالها، دیدن اتوبوس .
-
گوناگون
پربازدیدترینها