واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
6 باور غلط درباره درد نويسنده: دکتر مريم پورپاکي متخصصان درصدد آگاه ساختن عامه مردم از اين باورهاي غلط رايج در جامعه، در مورد علت درد کشيدن انسان هستند. ضربالمثلهاي متداولي بين مردم وجود دارد. از جمله: «نابرده رنج، گنج ميسر نميشود!» که اگر رنج را استعارهاي از درد کشيدن در نظر بگيريم، اگر چه ممکن است در برخي ابعاد، همچون ورزش کردن و دستيابي به تناسب اندام، مناسب به نظر برسد اما الزاما در رويکرد علمي به درمان دردهاي مزمن، نميتوان از اينگونه عبارات استفاده کرد. همانگونه که واقعا نيازي نيست که در حين تمرين کردن براي افزايش قواي جسماني، رنج و يا درد بيش از حد بکشيم، به تبع آن، ميتوان گفت که در واقع هيچ دليلي هم ندارد که دردهاي جسماني را به صورت مکرر تجربه و تحمل کنيم. اين حالت که فردي در اوج درد بخواهد آن را تحمل کرده، لبخندي حاکي از رضايت بزند، باعث خواهد شد که وي از لحاظ رواني، نوعي وجود درد را در ناخودآگاه خود، انکار کند. در نتيجه ديرتر هم به دنبال راهي براي درمان آن برود.دکتر کارمن گرين، دانشيار رشته بيهوشي و رييس مرکز تحقيقات و پژوهش درمورد درد، در دانشگاه ميشيگان واقع در آن آربور، ميگويد: «فلسفه بروز درد اين است که ما را از کاري که در نتيجه آن دچار درد شدهايم، باز دارد.» هفت باور غلط درمورد درد وجود دارد که ما در ذيل قصد داريم با نقل قولهايي از چهار تن از متخصصان اين امر، شما را نسبت به اشتباه بودن آنها آگاه سازيم. احساسات فردي، اثري بر تحمل درد ندارند. درد داراي دو بعد فيزيکي و احساسي است. احساساتي چون اضطراب، استرس يا افسردگي، به احساس درد، قوت بخشيده و توانايي فرد براي مقابله با آن را کاهش ميدهند. به عنوان مثال، اضطراب، ميتواند سيگنالهاي درد مخابره شده به مغز را تشديد کرده و سبب ناراحتي بيشتر فرد شود. اساس و پايه باور غلط مذکور، اين است که برخي تصور ميکنند که درد فقط در درون مغز انسان ساخته و پرداخته ميشود. دانشمندان ميگويند: «بررسي سيتياسکن يا ام.آر.آي مغز بيماران، نشان ميدهد که زمان درد کشيدن، بخشهايي از مغز فعالتر ميشوند. برخي از بيماران، به اشتباه از پزشک ميخواهند تا جهت تسکين دردشان، به آنها داروي ضدافسردگي بدهد و يا با اين تصور که پزشک به حقيقت درد آنها واقف نيست، از او ميخواهند تا آنها را جهت تسکين درد به روانشناس ارجاع دهد.» دماي هوا هيچگونه اثري بر دردهاي مفصلي ندارد. اگر چه مکانيسم علمي دقيقي براي اين موضوع شناخته نشده است ولي به هر حال دماي هوا روي دردهاي مفصلي اثر ميگذارد وارفيلد ميگويد: «بيشتر به نظر ميرسد که اين فشار هوا است که روي مفاصل اثر ميگذارد. تا دما و درجه رطوبت آن!» يک نظريه اين است که تغيير در فشار هوا که در خلال توفان افت ميکند، احتمالا سبب افزايش موقت التهابات، دردها و سفتي بدن ميشود. علت احتمالي آن اين است که پايانههاي عصبي با کمک گيرندههاي حسي خود، تغييرات فشار هوا را شناسايي ميکنند. هواي سرد سبب بدتر شدن برخي از دردهاي به خصوص ميشود. يک توضيح احتمالي براي اين موضوع اين است که وقتي هوا خيلي سرد است، تمامي بدن انسان سفت و منقبض ميشود بنابراين مفاصل نيز سختتر شده، حرکت آنها با دشواري و درد فراوان همراه خواهد بود. کساني که التهاب مفصلي (آرتريت) دارند اغلب ذکرميکنند که در هواهاي خشک و گرم احساس مطبوعتري دارند و اين گفته احتمالا صحت دارد ولي شواهد قابل استنادي مبني بر چگونگي تاثير آب و هوا روي دردهاي مفصلي وجود ندارد. مردان در مواجهه با درد، نسبت به زنان موفقترند. در تحمل درد، هيچ يک از دو جنس زن و مرد، بر ديگري برتري ندارند. دکتر گرين ميگويد: «سنجش ميزان کمي تحمل درد، با استناد بر تعداد يا نوع داروهاي دريافتي، امري نادرست است. غالبا، درد بر اساس چگونگي برداشت دروني هر فرد از آن و اساسا روشي که آن را تجربه ميکند، ارزيابي خواهد شد و آن هم مطمئنا خيلي دقيق نخواهد بود، چرا که هم جنسيت فرد و هم تجربيات فرهنگي متفاوت، ميتواند بر شيوههاي تحمل درد تاثير بگذارد.» هر چند برخي از مطالعات نشاندهنده عملکرد بهتر زنان نسبت به مردان در تحمل دردهاي مزمن است، اما آنان در مقايسه با مردان، نسبت به دردهاي حاد مثل احساس درد ناشي از لمس اجسام داغ، ضعيفتر ظاهر ميشوند. همچنين به نظر ميرسد که زنان نسبت به دردهاي طولاني مدت، بردبارترند. شواهدي وجود دارند مبني بر اينکه سيستم عصبي زنان و مردان، اطلاعات مربوط به درد را به شکلهاي متفاوتي پردازش ميکنند. رفتار اجتماعي مردان معمولا به اين صورت است که در صورت تجربه درد آن را حاشا کرده، در برابر آن بردباري نشان ندهند ولي زنان بيشتر تمايل دارند که دردشان را اظهار کنند. طبق نظريه گرين، زنها در سنين باروري همچون ساير دورانهاي زندگيشان تحت تاثير ميزان هورمونهاي بدن خصوصا استروژن ميباشند و اين موضوع سبب بروز تفاوتهايي در نحوه برخورد آنها با محرکهاي دردناک، نسبت به مردان ميشود. کودکان هميشه ميتوانند بگويند که چه وقت، درد دارند و يا چهقدر درد ميکشند. کودکان ممکن است هميشه دردهايشان را به زبان نياورند ولي با عملکرد يا رفتارشان به آن اشاره کنند. دکتر زلترز ميگويد: «کودکان به صورتهاي متفاوتي، ناراحتي و رنجشان را ابراز ميکنند که اين بسته به ميزان تکامل، سن آنها و تواناييهاي گفتاري آنان، فرق ميکند. همچنين آنها ميتوانند، بدون بر زبان آوردن کلمهاي، دردشان را ابراز کنند. شيرخواراني که مدتهاي مديد دردهاي بسياري راتحمل کردهاند، ممکن است ناراحتيشان را با گوشهگيري يا بيحوصلگي و بيتفاوتي ابراز کنند. علامت ديگر در کودکان خردسال، ساکتتر شدن و انزوا ميباشد. کودکان سنين مدرسه، دردهايشان را با رفتارهايي چون گريه کردن، پا کوبيدن به زمين، لگد زدن و يا گوشهگيري نشان ميدهند. نوجوانان با گره کردن مشتها و يا سفت کردن و انقباض عضلاتشان، سعي ميکنند قوي و بردبار به نظر برسند.زلترز ميافزايد که بين عکسالعمل کودکان در برابر دردهاي حاد و مزمن تفاوت وجود دارد. او ميگويد: «کودکان در مواجهه با دردهاي حاد، همچون درد ناشي از تزريق آمپول يا زخمي شدن و يا درد زمان بخيه کردن با رفتارهايي مانند گريه کردن، پا کوبيدن به زمين و يا جيغ کشيدن ناراحتي خود را ابراز ميکنند ولي در مورد دردهاي مزمن، کودکان رفتهرفته بيرمق شده، رنگ پريده به نظر ميرسند و به نظر ميرسد که ديگر علاقهاي به بازي يا همراهي با محيط اطرافشان ندارند.» درد در دوران شيرخوارگي اهميت چنداني ندارد چرا که کودک در اين دوران، خاطرهاي از درد ندارد. دکتر لوني زلترز، رييس پروژه ارزيابي درد در کودکان، در بيمارستان کودکان متل وابسته به دانشگاه يوسي.ال.اي واقع در شهر لسآنجلس ميگويد: «حتي کودکان نارس نيز آنقدر تکامل دستگاه عصبي پيدا کردهاند که بتوانند اثرات نامطلوب جسماني از درد، همچون افزايش ميزان ترشح هورمونهاي مقابله کننده با استرس، افزايش ضربان قلب، دشواري تنفس و نتايج ضعيف متعاقب اعمال جراحي را تجربه کنند.هر چه ميزان مواجهه نوزادان با محرکهاي دردناک بيشترو شديدتر باشد، اين احتمال ميرود که تکامل سيستم عصبي حسيشان که در حقيقت منتقل کننده اطلاعات مربوط به تجربه درد به سيستم اعصاب مرکزي آنهاست، بيشتر شده و بعدها به آسيبپذيري بيشتر کودک نسبت به درد منجر شود.» دکتر زلترز همچنين ميافزايد: «دقيقا همپاي نقش عامل ژنتيک در احساس درد، ميتوان چنين گفت که هر چه مواجهه با درد در دوران شيرخوارگي زودتر به وقوع بپيوندد، احتمال بروز دردهاي مزمن در دوران بزرگسالي بالاتر خواهد رفت. گذشته از اين، اگر درد در نوزاد ياکودکان خردسال درمان نشود، نتايج منفي طولاني مدت خود را در آينده نشان خواهد داد حتي اگر خاطرات مربوط به درد در حافظه دور انسان ثبت شده باشند و يا اصلا توسط فرد، به ياد آورده نشوند.» در مطالعاتي که دانشمندان روي نوزادان نارس انجام دادهاند، متوجه شدند که بعد از 4 تا 5 سال پيگيري آنان، اين کودکان نسبت به همسالان خود، بيشتر از دردهاي شکمي و يا کلا دردهاي عمومي حس شده در بدن شکايت داشتند. هرچه ميتوانيد، کمتر از داروهاي مسکن استفاده کنيد. برخي بيماران، با هراس از اينکه مبادا وابسته و يا معتاد به داروهاي مسکن شوند، دردهاي خود را کاملا درمان نميکنند ولي طبق نظريه دکتر گرين، اعتياد پيدا کردن به داروهاي مسکن حين درمان دردهاي حاد، يا مزمن و يا حتي دردهاي ناشي از سرطانها، بسيار به ندرت اتفاق ميافتد، مگر اينکه بيمار از قبل پيشزمينه و يا سابقهاي از اعتياد را داشته باشد. وارفيلد ميگويد: «هدف از استفاده از داروهاي مسکن اين است که بر درد پيشي بگيريم. اگر ميخواهيد بر درد پيشي بگيريد، بايد داروي مسکن را قبل از شروع درد و به مقدار مناسب مصرف کنيد. تنها در اين صورت است که جلوي رهايي مواد مختلف تشديد کننده درد در بدن گرفته ميشود.» منبع:www.salamat.com /ع
#پزشکی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 483]