تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 2 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نادان كسى است كه نافرمانى خدا كند، اگر چه زيبا چهره و داراى موقعيتى بزرگ باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855649311




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خواب شب پيش


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خواب شب پيش
خواب شب پيش   نويسنده: مجيد اشتهاردي   مرد، دايم به پشت اسب سياهش مي زد؛ اما حيوان، به فريادهاي او توجهي نداشت و آرام مي رفت. مرد، نگران بود که به قافله ي مدينه نرسد. خانه هاي نيشابور، از دور نمايان شد و خوش حال، دوباره بر پشت اسب زد. حيوان، پوزه بالا داد و گوش هاي کوچکش را لرزاند. مرد، پيش خودش فکر کرد:« با اين دهان زخمي و دهان بسته، چگونه بگويم؟ من که به راحتي توان حرف زدن ندارم». آهي کشيد و غصه خورد و ماتم گرفت. بعد فکر کرد بهترين راه، اين است که حرف هايش را شکسته شکسته، به امام رضا (ع) بگويد: من شيعه اي دوستدار شما هستم. مدتي پيش، همراه کارواني، به مسافرت مي رفتيم. راهزنان، سر يکي از گردنه هاي کوهستاني، به کاروان ما حمله کردند و همه چيزمان را به غارت بردند. آن ها فکر کردند که من ثروتمندم. هوا سرد بود و زمين، در زير برفي سنگين، در خواب. آن ها دست هايم را از پشت بستند و بر روي برف ها کتکم زدند؛ اما من مي ناليدم و مي گفتم: شما اشتباه مي کنيد. من هيچ ثروتي ندارم. هرچه بود، همين چند درهم بود و آن الاغ پير! اما آن ها اعتنايي نکردند. سر کرده شان آمد جلو. گيسوانم را از پشت سر گرفت و گفت:« مي گويي يا خفه ات کنم؟» گفتم: به خدا دروغ نمي گويم! او با بي رحمي، صورتم را در برف ها فرو برد. داشتم خفه مي شدم. آن قدر فشار داد که دهانم پر از برف و خون شد. حلقم از برف سوخت و سينه ام پر از برف ريزه شد. ديگر ناي حرف زدن نداشتم. چشم هايم داشت مي رفت و دست و پايم سست مي شد که پيرزني جلو آمد. مشتي از جواهرات خود را به سر کرده داد و گفت:« هرچي داشتم همين هاست. اين مرد بيچاره را رها کن!» آن ها رهايم کردند و رفتند. کاروانيان ورشکسته، جسم نيمه جان مرا به خانه ام رساندند. از آن پس، دهانم باد کرد و زبان و لب هايم زخم بزرگي برداشتند. من ديگر به سختي حرف مي زنم و خوراکم اشک و ناله است. همسر و فرزندانم غصه دار من اند و هيچ طبيبي در خراسان، قادر به درمانم نيست. ديشب، همين ديشب خواب ديدم که شخصي به من گفت:« امام هشتم به خراسان آمده، نزد او برو تا تو را درمان کند». در همان حال، به حضور شما آمدم. با خوش رويي، مرا به حضور پذيرفتيد و شفايم داديد... به خدا راست مي گويم!» مرد، دوباره غصه دار شد و فکر کرد:« اما چند جمله اي ديگر هم مانده... امام، در خواب به من دستور داد که چند داروي گياهي تهيه کنم و به روي زخم هايم بگذارم؛ اما من هنوز آن ها را تهيه نکرده ام... نه... جملاتم زياد است و من توان گفتن همه ي آن ها را ندارم. شايد امام از حرف زدن بريده بريده و ناقص من رنجيده شوند... خدايا پس چه کنم؟» به نيشابور رسيد . حالا از چند کوچه گذشته بود. خوب چشم گرداند. از قافله، خبري نبود. به زحمت، زبان چرخاند و از پشت پارچه اي که بر دهانش بسته بود، از کشاورزي بيل بر دوش پرسيد:« قافله ي امام رضا(ع) کجاست؟» مرد، ايستاد و اشاره کرد به سويي و گفت:« مولاي مان آن جاست؛ در کاروانسراي سعد». مرد، اسبش را به کاروانسرا رساند. پياده شد و حيوان را به کاروانسرا برد. از مأموري پرسيد: «امام رضا(ع) کجاست؟» مأمور، نگاه مشکوکي به او انداخت. مرد، فوري صورتش را باز کرد. مأمور، تا زخم دهان او را ديد، اخم کرد و گفت:« آن جا، در آن حجره!» با خوش حالي، اسب را به ديواره ي کنار حوض کاروانسرا بست و به حجره رفت. امام در آن جا بود؛ همراه با چند مرد که دور تا دور حجره نشسته بودند. به زحمت، سلام کرد و جلوي امام نشست و زبان چرخاند و ماجرا را تعريف کرد؛ اما خيلي تکه تکه و کوتاه. امام با ناراحتي، به دهان او نگاه کرد. مرد گفت:« آن قدر دهانم آسيب ديده که به سختي حرف مي زنم. آمده ام که دوايي از شما بگيرم تا خود را درمان کنم!». امام گفت:« مگر آن دوا را در خواب به تو معرفي نکردم؟» مرد با شگفتي پاسخ داد:« آري... آري...!». به همان دستور عمل کن. آن دستور را دوباره برايم بگوييد! مقداري زيره را با آويشن و نمک، مخلوط کن و بکوب، و دو سه بار بر دهانت بگذار، خوب مي شوي! دستور امام، درست مثل همان دستور خواب شب پيشش بود. مرد، داشت از تعجب، شاخ در مي آورد. ديگر حرفي براي گفتن نداشت، جز اين که احساس خوبي پيدا کرده بود. فوري خم شد تا دست امام را ببوسد؛ اما به خاطر دهان زخمي اش، خجالت کشيد! منبع:نشريه پاسدار اسلام، شماره 338 /م  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 491]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن