واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: مسافران هند كوچك
جام جم آنلاين: سفر به جيرفت سفر متفاوتي است با ديگر سفرها. هر لحظهاش يك غافلگيري غيرمنتظره است. هر آنچه انتظار نداري، مييابي. آبوهوايي متفاوت و پوشش گياهي عجيب. همجواري و همسايگي درختان ميوه سردسير و گرمسير. نه، شما به كشور ديگري وارد نشدهايد و اولين كسي هم نيستيد كه چنين احساسي پيدا ميكنيد.
حتما ميپرسيد اين همجواري چطور ممكن است؟ اما خلقت كه بر اثر تصادف به وجود نيامده است. فقط ميتواند يك غافلگيري ديگري از سوي خالقش باشد. همين است كه امروزه از جيرفت به نام هند كوچك يا هند ايران نام ميبرند. به خاطر همين لحظههاي غيرمنتظره باورنكردنياش.
جيرفت را تاريخ و اشياي به غارت رفتهاش كه امروزه زينتبخش گالريهاي بسياري در دنياست، روي زبانها انداخت و شايد كمتر كسي بداند اين شهر 6 درصد ميوههاي صادراتي كشور را توليد ميكند و ميوههايش از لحاظ كيفيت و مرغوبيت مقام اول تا سوم كشور را داراست.
ورود به شهر سلجوقي جيرفت
براساس مستندات موجود و مطالعات باستانشناسي انجام شده، اين شهر محل قديم جيرفت تا پيش از سيل بنيانكني بوده است كه داشتههايش را زيرورو كرد و بازماندگان از اين حادثه را به سوي شهر كنوني جيرفت كشاند.
اما آنچه باعث شد نام اين شهر را دقيانوس بگذارند، خرابههاي اين شهر و سكههاي عهد قديم است كه بر عكس سكههاي اصحاب كهف، نه تنها ارزش خويش را از دست ندادهاند؛ بلكه بر اثر گذر زمان بر قيمت آن افزوده شده و خيل بسياري از حفاران غيرمجاز را به سوي خود كشانده است. اين اتفاقها باعث شده تا مردم محلي نام دقيانوس را براي آن انتخاب كنند.
يك كيلومتر از جيرفت امروزي كه روزگاري سبزواران ناميده ميشد را كه بيايي، تابلوي بزرگي تو را ميكشاند به سوي شهر قديمي جيرفت.
همين كه از جاده جدا شوي، در دل اين شهر 12 هزار كيلومتري قرار ميگيري كه در روزگار سلجوقيان يكي از پرجمعيتترين و ثروتمندترين شهرهاي اسلامي بوده است.
اما بر اثر گذشت زمان و همان سيل بنيانكن، زير خاك دفن شده و كاوشهاي چند فصل باستانشناسان، تنها به كشف بخش كوچكي از بازار آن، حمام شهر و مسجد جامع آن منجر شده است.
سراسر محوطه را خردههاي سفال در برگرفته است. سفالهايي با نقشهاي ظريف كه تو را ميبرد به شهري شلوغ و شاد. شهر پر از بازرگاناني از اقصي نقاط دنياست. بال خيال تو را به دوره طلايي و شكوفايي اين شهر آورده است. پيش از حمله خانمانسوز مغول و پيش از آن سيل بنيانكن. تو اينك در ميان اين همه زيبايي اساطيري ايستادهاي. شهر پر است از تاجران ثروتمند. بازار در همهمه تجار ايراني، آفريقايي، هندي، چيني و... گم شده است.
ياقوت حموي، اين شهر را جيرفت (جرودس) ناميد و شاهراهي بود كه از خليجفارس و بندر هرمز عبور ميكرد و راهي كه از هندوستان و از طريق جالق امتداد مييافت، در جيرفت به هم پيوند ميخورد. همچنين كالاهاي تجارتي كه از هندوستان به ايران صادر ميشد از جيرفت به ديگر شهرهاي ايران توزيع ميشد.
حميده چوبك، باستانشناس كه گروهي از گردشگران را در دل شهر ميچرخاند، براساس آنچه يافته است شهر جيرفت را شهري شاد با روحيه بالا توصيف ميكند. شاهد حرفهايش هم نقشي از زني چنگنواز است و همچنين نقش و نگار شادخانهها. بعد رو به سوي مسجد جامع شهر مينهيم كه يكي از بزرگترين مساجد دوره خويش بوده است.
تاريخ را دوره ميكنيم. در چند ساعت. بعد ميرسيم به حمله مغول. بازار غارت شده است حتما. همه جا به آتش كشيده شده است. همه چيز در يك لحظه. انگار قيامت كبري است. هركس به سويي ميدود. به هر سويي كه سرنوشت پيش پايشان مينهد، و جانهايي كه ميافتند. پس از آن آسمان تيره و تار ميشود و ميبارد. شب تا روز، روز تا شب و شهر ويروانه ميشود. ويرانههايش هم شكوه دارد و هم افسوس.
ماركوپولو، تاجر و سياح ونيزي از اين شهر به نام كاماداي ياد كرده است. ظاهرا در زمان عبور وي اين شهر به كلي ويران شده بود. لابد از اين شهر هم لحظههايي پر از افسوس را كولهبار خود كرده و گذشته است.
هزار و يك شبي ديگر
موزه جيرفت خود هزار و يك شب ديگري است. هزار و يك شبي كه نه تنها هيچ گرهي از گره ديگري را باز نميكند، بلكه هزار گره ديگر درباره تاريخ ناشناخته اين ديار در ذهنت ميزند.
موزه با اشيايي منحصر بهفرد از سنگهاي كلريت با ترصيعي از صدف و سنگهاي لاجورد، فيروزه، مرمر، آهك، عقيق و... تزئين شد است.
اشيايي كه از نظر تكنيك و ساخت در نوع خود كمنظير و گاه بينظيرند.
قصه در قصه است و گاهي چنان كه تو را همان جا كه هستي ميخكوب ميكند. مثلا آنجا را نگاه كن، آنجا كه حيوانات گربهسان چون پلنگ و شير با مارهاي عظيم درافتادهاند. يا نبرد شيرها با پلنگها با گاوهاي تنومند كوهاندار. پس از آن، به رامكننده جانوران و يك ميرسي كه ميخواهد حيوانات درنده چون شير، پلنگ، گاو وحشي، مارهاي بزرگ و عقرب انسانها را رام كند. آخرين تصويري كه در ذهنمان نشست حمله عقاب به جسد گاوي است كه بر زمين نقش بسته است.
تمامي اين نقش و نگارها از باورهاي فرهنگي و مذهبي مردم اين دوره در كنارههاي هليلرود و شرق باستان نشات ميگيرد. از ديگر نقشهاي مهم روي اين آثار سنگي، سازههاي مذهبي و كاخهاست. باستانشناسان موفق شدند تصوير قديميترين سكوي پلهاي كشف شده در كنار صندل كه امروز مقصد بسياري از گردشگران شده را روي يكي از ظروف بيابند.
سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري، براي گردشگراني كه قصد دارند شبي لبريز از ستاره بازي را در كنار صندل به صبح برسانند، كمپهاي زيبايي از ني و مواد سنتي ساخته است و در اختيار آنها قرار ميدهد. ما قصد ماندن نداريم، اما نميخواهيم هواي خنك دور از شعلههاي خويش را تجربه نكرده از اين منطقه بگذريم.
كنار صندل و سكوي پلهاي و دژ كشف شده را ترك ميكنيم و دوباره در موزه چرخ ميزنيم.
همچنان گام برميداريم و هزاره به هزاره به عقب كشيده ميشويم. به بخش ديگري از اشيا و ظروف مفرغي كه از گورستانهاي هليلرود در كنار صندل، مطوطآباد، ريگ انبار و قلعه كوچك كشف شده است، ميرسيم. نگاهي گذرا كافي است تا تكنيك پيشرفته صنعت فلزكاري در اين حوزه را نشان بدهد.
اشياي فلزي مانند تيغهاي داس، خنجرها، مشربههاي لولهدار، النگوها، حلقهها، سرسنجاقها و ميلههاي تزئيني از جنس مفرغ و مس و نمونههاي مشابه آنها، از ديگر محوطههاي باستاني جنوب شرق بويژه شهداد به دست آمده است.
در همين موزه ميتوانيد آثاري از دورههاي تاريخي و نيز شهر دقيانوس را به تماشا بنشينيد. پشت همين موزه ميتوانيد رودخانه خشك شده و از زمزمه افتاده هليلرود را در نگاه خويش جاري كنيد حتي اگر خشك خشك باشد.
گشتي در دل قلعهاي ساساني
جادههاي كرمان را نميتواني يكسره رد كني و بدون اينكه توقفي در زيباييهاي باورنكردنياش داشته باشي، پشت سر بگذاري. يقهات را ميگيرد و تو را به راهي ناشناخته يا شايد هم شناخته ميكشاند. حتما دره سبزي، قلعهاي، باغي تو را از دل جاده ميگيرد و با خود ميبرد. همان طور كه قلعه راين ما را از جاده جيرفت كرمان گرفت و در دل خويش براي ساعتي مهمان كرد. هر چند زمان اندك بود و انگار فقط از آب چشمهاي زلال در نهايت تشنگي قطرهاي چشيده باشي. همين.
شهر راين و بافت قديم و جديدش در هم آميخته در سايهسار سبز درختان است. آفتابي بسيار زيبا كه از ساعتهاي اوليه روز تا آن وقت كه ميرود تا در سرزميني ديگر طلوعي تازه داشته باشد. آنگاه شولايي از شب بر سر و روي شهر كشيده ميشود و آسماني لبريز از ستاره را روي آن ميپاشد. آسماني نقرهگون. هماني كه شبهاي كويري را آوازهاي عالمگير بخشيده است.
راين، يادآور بم
ارگ راين يا قلعه راين، بزرگترين بناي خشتي پس از ارگ بم است. ارگ در بخش جنوبي شهر راين و بر دل تپهاي حصار و بارو كشيده است؛ ياد ارگ بم را در دلت زيبا ميكند و با حسرتي تلخ احساست را خراشي عميق ميزند. هر چند ارگ بم نميشود. اما همان زلزله سخت كه به ويراني ارگ بم منجر شد سيل بسياري از گردشگران را به سوي راين روانه كرد و همين اتفاق، سازمان ميراث فرهنگي و صنايع دستي كرمان را بر آن داشت كه برنامههايي براي جايگزيني راين در دستور كار قرار دهد. هر چند ارگ بم هنوز هم عاشقان خود را دارد، حتي در روزگار ويراني خويش.
پلان قلعه تقريبا مربع شكل است و چندين برج بر اطراف آن بارو زدهاند. دور تا دور ارگ را حصاري در برگرفته كه ارتفاع آن بيش از 10متر است. قلعه تنها يك ورودي دارد، آن هم از جبهه شرقي كه تو را باشكوه و جلال به محوطه داخلي راهنمايي ميكند. اين ارگ تا 150 سال پيش مسكوني بوده است. مرمت آن از سال 74 آغاز شده و امروز بخشهاي بازار، حاكمنشين، چهار انبار، آتشكده و خانه اعياني مباشر آن بازسازي شده است.
تاريخ ارگ راين به روزگار ساساني برميگردد. ساسانيان 1700 سال پيش در ايران حكومت كردهاند و آثار بسياري از خويش در شهرهاي مختلف بهجا گذاردهاند.
قلعه اتفاقات بسياري را در حافظه خويش دارد. كافي است سكوت كني و گوش جان به آن بسپاري تا در پس ويرانياش صداي سپاهي از اعراب به فرماندهي «مجاشع ابنمسعود سلمي» در زمان «يزدگرد سوم» را بشنوي. اما دژ محكمتر از آن است كه بتوانند وارد شوند. چيزي نگو و دوباره گوش بسپار. قدمهايت را آهسته بردار. اتفاق ديگر در پشت قلعه در حال وقوع است در قرن ششم هجري. جنگي ميان بهرام شاه با ملك ارسلان. نگاه كن دروازههاي قلعه گشوده ميشود؛ البته از سوي راينيها نه اينكه كسي توانسته باشد به اين قلعه وارد شود؛ بلكه راينيها سپاه ملك ارسلان را برگزيده و به يارياش شتافتند. چرايش را از كتابهاي تاريخ دنبال كن. اما اگر بماني پايان اتفاق را هم از بلندي همين قلعه ميتواني ببيني. ملك ارسلان جنگ را ميبرد.
چشم به دوردست بگشا. راين بر سر بزرگراه غرب و شرق و راه كرمان به جيرفت و پس از آن بندرعباس قرار دارد. پس از آن گروهها و كاروان هايي بدين سو ميآيند و بايد بازرگاناني از چهارسوي دنيا باشند كه در سر سوداي دادوستد دارند. درست است راين روزگاري مركز دادوستد بود. همچنين مردم اين شهر پارچههاي زيبايي ميبافتند كه آوازهاش به مصر هم رسيده و خريداران زيادي پيدا كرده بود.
اين منطقه همچنين از ساليان دور يكي از مراكز ساخت صنايع دفاعي مانند شمشير و تفنگ نيز بوده است.
همه ديدنيهاي شهر راين، همين قلعه نيست. لبريز است از صحنه و لحظههاي شگرف كه زمان محدود، آنها را از ما گرفت. اما شما پيش از عزيمت دل را دمي به آبشارها و چنارهاي هزار ساله و سروهاي چهارصد سالهاش بسپاريد و جاي ما را حسابي خالي كنيد. دهانههاي آتشفشاني، چشمههاي آب معدني و مرقد 3امامزاده از ديگر مكانهاي ديدني اين شهر خفته در كوير است كه اگر وقت داريد راحت از كنار آن نگذريد.
سفر به عهد دقيانوس
شهر دقيانوس يكي از نخستين مكانهايي است كه گردشگران ايراني و خارجي را به سوي خود ميكشاند. دقيانوس نامي آشناست. تاريخ عجيبي دارد كه به گوش همه دنيا رسيده است. اما به نظر ميرسد نام دقيانوس روي زبان ايراني جماعت روانتر جاري ميشود؛ آنجا كه ميخواهند كهنگي و عتيقه بودن چيزي را توصيف كنند. اما براستي كسي ميداند كه دقيانوس واقعي الان كجاست؟ مانند بسياري از اتفاقهاي تاريخي كه امروزه مكان وقوع آنها به طور يقين بر پژوهشگران، باستانشناسان و مورخان معلوم نيست و از سويي چند كشور مدعي وقوع اين اتفاقات در جغرافياي خويش است درباره شهر دقيانوس نيز چند كشور مدعي دارد؛ مسلم است كه ايران هرگز مكاني به نام شهر دقيانوس و ماجراسازاني به نام اصحاب كهف در خود نداشته است.
بر همين اساس است كه پژوهشگران، مورخان و باستانشناسان بشدت از كاربرد نام دقيانوس روي اين منطقه امتناع ميورزند. پس اجازه دهيد در بدو ورود به اين شهر تاريخي تكليف خودمان را براي ناميدن تاريخي كه با همديگر مرور خواهيم كرد، روشن كنيم. يادم ميآيد چند سال پيش كه براي بازديد به اين منطقه آمده بودم در بدو ورود تابلوي سبز و بزرگي ورودمان را به شهر دقيانوس خوشامد ميگفت، اما امروز تابلوي سياه و بزرگي مقدم ما را به شهر قديمي جيرفت گرامي داشت.
زهرا كشوري
پنجشنبه 2 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]