واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
كارهايتان را با موفقيت انجام دهيد! نویسنده : وحيد بلندي روشن براي انجام هر كاري بايد چندين رفتار و ويژگي را در نظر داشته باشيم، اگر از اين رفتار و ويژگي ها چشم پوشي شود انسان بدون شك با مُشكل يا شكست روبرو خواهد شد. در ذيل اين موارد بررسي شده است: الف: عاقبت هر كار پيامبر (ص) در روايتي مي فرمايند: اذا هممت فتدبّر عاقبته،ان يك رشداً فامضه و ان غياً فانته عنه هر گاه تصميم به كاري گرفتي، اول در اثر و نتيجه و عاقبت آن كار فكر كن و بينديش؛ اگر ديدي نتيجه و عاقبتش صحيح است آن را دنبال كن و اگر عاقبتش گمراهي و تباهي است از تصميم خود صرف نظر كن. *1 بر اساس اين روايت براي انجام كاري(عملي،اقدامي،رفتاري)بايد به آخر و عاقبت آن فكر كرد. مثلاً شخصي كه مي خواهد دزدي كند بايد بداند عاقبت آن خواري و ذلالت و به زندان افتادن است. البته در اين روايت بحث نيت نيز مطرح است. يعني براي انجام هر كاري بايد نيت داشته باشيم و آن نيت هم بايد بر اساس ارزش هاي الهي باشد و نه ارزش(و يا ارزش هاي) سوء و بد. ب. شروع هر كاري با بسم الله آيت الله قرائتي در تفسير بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند: در ميان اقوام و ملل مختلف، رسم است كه كارهاي مهم و با ارزش را با نام بزرگي از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه ي آنهاست، شروع مي كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البته آنان بر اساس اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مي كنند. گاهي به نام بت ها و طاغوت ها و گاهي با نام خدا و به دست اولياي خدا، كار را شروع مي كنند. در احاديث هم براي گفتن بسم الله در شروع هر كاري مي توان به موارد زير به غير از حديث مشهور پيامبر مبني بر اينكه هر كاري بدون نام خدا آغاز شود ابتر و دم بريده است اشاره كرد: حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: بسم الله، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامي است. همچنين آن حضرت به شخصي كه جمله ي بسم الله را مي نوشت، فرمود: «جَودِّها» آنرا نيكو بنويس.*2 در حديث مي خوانيم: بسم الله را فراموش نكن، حتّي در نوشتن يك بيت شعر. همچنين رواياتي در پاداش كسي كه اولين بار بسم الله را به كودك ياد بدهد، وارد شده است.*3 بر زبان آوردن بسم الله در شروع هر كاري سفارش شده است؛ در خوردن و خوابيدن و نوشتن،سوار شدن بر مركب و مسافرت و بسياري از كارهاي ديگر. حتي اگر حيواني بدون نام خدا ذبح شود،مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان هاي هدف دار و موّحد نيز بايد جهت الهي داشته باشد. در واقع بسم الله، آرم و نشانه ي مسلمان است. ج: رنگ خدايي خداوند در آيه ي 138 سوره ي بقره مي فرمايد: صِبغَةَ اللهِ وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَةً و نَحنُ لَهُ عابِدُونَ. رنگ الهي بگيريد و چه رنگي از رنگ خدايي نيكوتر است؟ و ما پرستش كننده ي اوييم. مفسران درباره ي اين آيه نوشته اند: در ميان مسيحيان معمول بود فرزندان خود را «غسل تعميد» مي دادند، گاه ادويه مخصوص زرد رنگي به آب اضافه مي كردند و مي گفتند:« اين غسل، مخصوصاً با اين رنگ خاص، باعث تطهير نوزاد از گناه ذاتي كه آدم به ارث برده است مي شود.» قرآن بر اين منطق بي اساس، خط بُطلان مي كشد و مي گويد: بهتر اين است به جاي رنگ ظاهر و رنگ هاي خرافاتي و فرقه انداز،رنگ حقيقت و خدايي را بپذيريد تا روح و جانتان از هر آلودگي پاك گردد. بهترين رنگ، چه رنگي است؟ شايد در مصاحبه هاي افراد در روزنامه خوانده باشيد مصاحبه كنند بپرسد: (فرضاً) به نظر شما اميد، ترس، اعتياد چه رنگي است؟ و در پاسخ(مثلاً) گفته شود: من اميد را سبز، ترس را سفيد و اعتياد را سياه مي بينم! با اين مقدمه مي خواهيم بدانيم بهترين رنگ چه رنگي است؟ بهترين رنگ از نظر قرآن، كه نظر خداست، رنگي است كه صفا و بقا داشته و چشم اولياي خدا را به خود جلب كند. همرنگ با فطرت و منطق بوده، مشتري آن خدا، و بهاي آن بهشت باشد( يعني همان رنگ خدا). رنگ خدا چگونه رنگي است؟ رنگ خدا رنگ وحدت، عظمت، پاكي و پرهيزكاري، رنگ بي رنگي، عدالت، مساوات و برادري وبرابري، و رنگ توحيد و اخلاص است. در حديث آمده است: شخصي در ديوار خانه ي خود سوراخي ايجاد مي كرد، امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا اينكار را انجام مي دهي؟! جواب داد: تا دود اجاق منزل بيرون رود. امام فرمود: مي تواني اين منظور را داشته باشي كه روزنه ي ورود و روشنايي قرار دهي تا اوقات نماز را بشناسي،يعني اگر بناست در ديوار روزنه اي ايجاد شود، چرا تنها براي بيرون كردن دود باشد؟ چرا براي ورود نور نباشد؟*4 بله مي توان به هركار، رنگ خدايي داد. در ذيل دو داستان جذاب و زيبا با محوريت رنگ خدايي بودن كارها از كتاب داستان و راستان انتخاب شده كه خواندن آنها پيشنهاد مي شود: پول با بركت علی بن ابی طالب ، از طرف پيغمبر اكرم ، مأمور شد به بازار برود و پيراهنی برای پيغمبر بخرد . رفت و پيراهنی به دوازده در هم خريد و آورد . رسول اكرم پرسيد : -" اين را به چه مبلغ خريدی ؟ " - " به دوازده درهم " . - " اين را چندان دوست ندارم ، پيراهنی ارزانتر از اين میخواهم ، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد ؟ " - " نمی دانم يا رسول الله " . - " برو ببين حاضر میشود پس بگيرد ؟ " علی پيراهن را با خود برداشت و به بازار برگشت . به فروشنده فرمود : - " پيغمبر خدا ، پيراهنی ارزانتر از اين میخواهد ، آيا حاضری پول ما را بدهی و اين پيراهن را پس بگيری ؟ " فروشنده قبول كرد و علی پول را گرفت و نزد پيغمبر آورد . آنگاه رسول اكرم و علی با هم به طرف بازار راه افتادند ، در بين راه چشم پيغمبر به كنيزكی افتاد كه گريه میكرد . پيغمبر نزديك رفت و از كنيزك پرسيد : - " چرا گريه میكنی ؟ " - " اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا برای خريد به بازار فرستادند ، نمیدانم چطور شد پولها گم شد . اكنون جرئت نمیكنم به خانه برگردم " . رسول اكرم چهار درهم از آن دوازده درهم را به كنيزك داد و فرمود : " هر چه میخواستی بخری ، بخر ، و به خانه برگرد " . و خودش به طرف بازار رفت و جامهای به چهار درهم خريد و پوشيد . در مراجعت برهنهای را ديد ، جامه را از تن كند و به او داد . دو مرتبه به بازار رفت و جامهای ديگر به چهارده درهم خريد و پوشيد و به طرف خانه راه افتاد . در بين راه باز همان كنيزك را ديد كه حيران و نگران و اندوهناك نشسته است ، فرمود : - " چرا به خانه نرفتی ؟ " - " يا رسول الله خيلی دير شده میترسم مرا بزنند كه چرا اين قدر دير كردی " . - " بيا با هم برويم ، خانه تان را به من نشان بده ، من وساطت میكنم كه مزاحم تو نشوند " . رسول اكرم به اتفاق كنيزك راه افتاد . همينكه به پشت در خانه رسيدند كنيزك گفت : " همين خانه است " رسول اكرم از پشت در با آواز بلند گفت : - " ای اهل خانه سلام عليكم " . جوابی شنيده نشد . بار دوم سلام كرد ، جوابی نيامد . سومين بار سلام كرد ، جواب دادند . " السلام عليك يا رسول الله و رحمه الله و بركاته " . - " چرا اول جواب نداديد ؟ آيا آواز مرا نمیشنيديد ؟ " - " چرا همان اول شنيديم و تشخيص داديم كه شمائيد . " - " پس علت تأخير چه بود ؟ " - " يا رسول الله خوشمان میآمد سلام شما را مكرر بشنويم ، سلام شما برای خانه ما فيض و بركت و سلامت است " - " اين كنيزك شما دير كرده ، من اينجا آمدم از شما خواهش كنم او را مؤاخذه نكنيد " . - " يا رسول الله به خاطر مقدم گرامی شما ، اين كنيز از همين ساعت آزاد است . " پيامبر گفت : " خدا را شكر ، چه دوازده درهم پر بركتی بود ، دو برهنه را پوشانيد و يك برده را آزاد كرد " ( 5 ) . مردی كه كمك خواست به گذشته پرمشقت خويش میانديشيد ، به يادش میافتاد كه چه روزهای تلخ و پر مرارتی را پشت سر گذاشته ، روزهايی كه حتی قادر نبود قوت روزانه زن و كودكان معصومش را فراهم نمايد . با خود فكر میكرد كه چگونه يك جمله كوتاه - فقط يك جمله - كه در سه نوبت پرده گوشش را نواخت ، به روحش نيرو داد و مسير زندگانيش را عوض كرد ، و او و خانوادهاش را از فقر و نكبتی كه گرفتار آن بودند نجات داد . او يكی از صحابه رسول اكرم بود . فقر و تنگدستی براو چيره شده بود . در يك روز كه حس كرد ديگر كارد به استخوانش رسيده ، با مشورت و پيشنهاد زنش تصميم گرفت برود ، و وضع خود را برای رسول اكرم شرح دهد ، و از آن حضرت استمداد مالی كند . با همين نيت رفت ، ولی قبل از آنكه حاجت خود را بگويد اين جمله از زبان رسول اكرم به گوشش خورد : " هركس از ما كمكی بخواهد ما به او كمك میكنيم ، ولی اگر كسی بینيازی بورزد و دست حاجت پيش مخلوقی دراز نكند ، خداوند او را بینياز میكند " . آن روز چيزی نگفت ، و به خانه خويش برگشت . باز با هيولای مهيب فقر كه همچنان بر خانهاش سايه افكنده بود روبرو شد ، ناچار روز ديگر به همان نيت به مجلس رسول اكرم حاضر شد ، آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنيد : " هركس از ما كمكی بخواهد ما به او كمك میكنيم ، ولی اگر كسی بی نيازی بورزد خداوند او را بینياز میكند " . اين دفعه نيز بدون اينكه حاجت خود را بگويد ، به خانه خويش برگشت . و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعيف و بيچاره و ناتوان میديد ، برای سومين بار به همان نيت به مجلس رسول اكرم رفت ، باز هم لبهای رسول اكرم به حركت آمد ، و با همان آهنگ - كه به دل قوت و به روح اطمينان میبخشيد - همان جمله را تكرار كرد . اين بار كه آن جمله را شنيد ، اطمينان بيشتری در قلب خود احساس كرد . حس كرد كه كليد مشكل خويش را در همين جمله يافته است . وقتی كه خارج شد با قدمهای مطمئنتری راه میرفت . با خود فكر میكرد كه ديگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تكيه میكنم و از نيرو و استعدادی كه در وجود خودم به وديعت گذاشته شده استفاده میكنم ، واز او میخواهم كه مرا در كاری كه پيش میگيرم موفق گرداند و مرا بی نياز سازد . با خودش فكر كرد كه از من چه كاری ساخته است ؟ به نظرش رسيد عجالة اين قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هيزمی جمع كند و بياورد و بفروشد . رفت و تيشهای عاريه كرد و به صحرا رفت ، هيزمی جمع كرد و فروخت . لذت حاصل دسترنج خويش را چشيد . روزهای ديگر به اينكار ادامه داد ، تا تدريجا توانست از همين پول برای خود تيشه و حيوان و ساير لوازم كار را بخرد . باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمايه و غلامانی شد . روزی رسول اكرم به او رسيد و تبسم كنان فرمود : " نگفتم ، هركس از ما كمكی بخواهد ما به او كمك میدهيم ، ولی اگر بینيازی بورزد خداوند او را بینياز میكند " *6 پي نوشت ها : *1 وسائل،ج2/ص457 *2 كنز العمّال،ح29558 *3 تفسير برهان،ج1،ص43 *4 آيت الله جوادي، تفسير موضوعي، ج5 ص132 *5 . 1 بحارالانوار ، جلد 6 ، باب - " مكارم اخلاقه و سيره و سننه " . *6 اصول كافی ، ج 2 ، صفحه 139 - " باب القناعة " . و سفينة البحار ، ماده " قنع " . منابع: قرآن كريم تفسير نور، آيت الله قرائتي تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي تفسير سوره ي ياسين، محسن قرائتي نسيم حيات، ابولفضل بهرام پور سخنراني راه شناسي،محمد شجاعي درس هايي از قرآن،آيت الله قرائتي داستان و راستان جلد اول و دوم،استاد شهيد مطهري متن مقاله : ارسالي از طرف کاربر محترم : vbolandi /ج
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]