محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832981759
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -7
واضح آرشیو وب فارسی:حيات: بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -7
تهران - حيات
گرمي خورشيدي كه در كار طلوع بود ، در لابلاي نخل هاي سوخته پخش مي شد. آهسته و آرام كه خورشيد از كمان افق بالا مي آمد و مه گلي رنگ و سبكي از رود اروند سر بيرون مي كشيد، باد صداي دور دست تير مسلسلها و صفير گلوله يك تفنگ شايد هم يك تانك و صداي الله و اكبر و يا حسين يك بسيجي ، نغمه سردرگم فاخته اي را با خود مي آورد. در انتهاي اين منظره آكنده از صوت و رنگ و عطرشهادت ،در لابلاي دامن نخل هاي سوخته سر كه گويي پاره شده ، برق شيئي مرموز و كدر ،شيئي درخشان كه معلوم نبود چيست شبيه به لرزش هاي دريايي، رويايي ديده مي شد.
شط وسيع خرمشهر ، مسجد جامع خرمشهر ،فلكه الله و... !
خونين شهر به با خون اينان آزاد شد.
شهيد غلامرضا نوراني
شهيد غلامرضا نوراني فرزند، عبدخدر در روز سوم شهريور ماه سال 1328 در محله احمدآباد در شهرستان آبادان به دنيا آمد.
از همان دوران طفوليت شوق فراگيري مسائل مذهبي در سيما و اعمال او كاملاً هويدا بود و فقر با تمام بيرحمي بر خانواده آنان حاكميت داشت و با فقرانس داشت. احساس مذهبي در او بقدري رشد يافته بود كه مسجد و فراگيري قرآن را تنها وسيله آرامش روحي ميپنداشت در آموختن بسيار حريص بود و در آموزش دادن بسيار ساعي.آنچنانكه اين خصلت بارز او حركت پي گيرش در زمان نظام سربازي به بهترين شكل و قبل از آن نزد دوستان و همراهانش به روشني آشكار شد. به علت فقر دامنگير و عدم استطاعت مالي شبها درس ميخواند و روزها براي امرامعاش كارمي كرد ولي، به علت خستگي درس نشد و تحصيل را در دوران متوسط رها كرد. هنگامي كه به خدمت نظام وظيفه مسلمان بودن با فرماندهان ارتش چندين بار درگيري پيدا كرد به زندان افتاد و به اضافه خدمت محكوم گرديد.
در طول مدت سربازي با ظلم و جورهاي رژيم آشنا شد و به خوبي حكومت قلدري و زورگويي را به عينه ديد و درك كرد او در اين ديدگاههاي سياسياش نسبت به مسائل مختلفه تعميم و گسترش بيشتري يافت. پس از پايان سربازي به كارهاي متفرقه پرداخت پس از انجام كارهاي گوناگون به استخدام ذوب آهن اصفهان درآمد او كه درمتن فقر بدنيا آمده بود به خوبي نابسامانيهاي جامعه را احساس مينمود و در پي ريشهيابي آن، همه نارسائيها را متوجه رژيم مي ديد و ميدانست كه هر چه رژيم بيشتر قدرت ميگيرد فقر دامنگيري و عملاً تمام دستورات قرآن زير پا گذاشته شده و به آن عمل نميگردد بدين دليل با چندين از دوستان به افشاي ماهيت رژيم و آگاهي كارگران از واقعيت امر پرداخت و با وجود درك اينكه رژيم كارخانه را شديداً زير نظر دارد به بخش اعلاميههاي امام و نشر مباني مكتب و تكثير اين راه با استعانت و اتكاء به معبود، هميشه موفق و سرافراز و پيروز ميگرديد و رابطه شهيد با كارگران بسيار اخوتآميز بود.
شهيد غلامرضا نوراني شبهاي را پس از خستگي طاقتفرساي روزانه به عبادت و نيايش پروردگار ميگذارند و از هر مراسم و موقعيتي براي دعوت علما به صحن مسجد كارخانه سود ميجست تا بتواند در جهت آگاهي كارگران بيشتر تلاش كند.
زندگي غلام رضا با توجه به حقوق ناچيزي كه مي گرفت به سختي ميگذشت. ساده ميپوشيد و از غذاهاي رنگين پرهيز ميكرد. فعاليتهاي شهيد در اثر آشنائي با برادر علي اكبر پرورش اوج گرفت و شدت بيشتري يافت در رابطه با اين آشنائي ساواك او را دستگيرو زنداني ميكند اما به دليل نداشتن مدرك كافي او را آزاد ميسازند. شهيد غلام رضا ا ززهر چشم ساواك و ترس اسارت بدست دژخيمان شاهنشاهي نميهراسد و به تلاش و كوشش بيشتري در اين راه دست ميزند و افشاي رسواگري هاي رژيم حركت و جهش زيادتر ميدهد فعاليتهاي شهيد از ديد ساواك مخفي نميماند و طولي نميكشد كه براي بار دوم توسط ساواك در كارخانه دستگير ميشود اما از آنجا كه خدا نميخواست او بدست شكنجه گران گرفتار آيد اين بار او با كياستي خاص مومنان از ساختمان ساواك فرار نموده و پس از پنج سال كار در كارخانه متواري و مخفي ميشود تا اينكه پس از گذشت مدت زماني به خرمشهر ميرود و فعاليتهاي پيگيرش را در خرمشهر ادامه ميدهد او كمك به مستمندان را فراموش نميكرد هر چند خود مستمند بود لذا از طريق مختلف در اين مهم ميكشيد و يكبار در حال توزيع قبض انجمن خيريه اسلامي توسط ساواك دستگير شد و در بازجوئي شيوه برخورد وي ساواك را مشكوك نمود كه در زمينههاي سياسي وي داراي فعاليتهاي است به خانهاش ريختند اما مدركي نيافتند و پس از چندي آزاد شد.
شهيد غلامرضا نوراني مبارزه با رژيم را يك تكليف الهي ميدانست و به رشد وبسط فرهنگ اسلام اهميت خاصي قائل بود و معتقد بود با زنده كردن فرهنگ اسلام در دل جوانان ميتوان رژيم را به اضمحلال و نابودي كشاند و به همين دليل با كمك برخي از دوستان كلاسهاي آموزش قرآن در مساجد برپا ميساخت از جمله با برادر شهيد حسن مجتهدزاده در حين جلسات، مسائل سياسي را نيز مطرح و رژيم را افشا ميكردند شهيد غلام رضا نوراني دوباره در اوائل سال1356 هنگام پخش اعلاميههايي در مورد شهادت معلم شهيد دكتر شريعتي در مسجد صاحب الزمان شناسائي و دستگير مي گردد و پس از مدتي شكنجه با طغيان مردم و تهديد روحانيت شهر با كمك خداوند از زندان ساواك آزاد ميشود.
اين زندان رفتنها و شكنجهها غلامرضا را بيشتر در راهي كه انتخاب كرده بود مصمم و راسخ گردانيد و ديدش را بيش وسيعتر نمود. پس از رهائي از زندان كوشش خود را براي كمك به ايجاد حكومت اسلامي شدت زيادتري بخشيد و آن هنگام كه والدينش از روي مهر و امر به او از مبارزه باز ميداشتند ميگفت: «وقتي پذيرفتيم مسلمانيم و قبول كرديم امر به معروف و نهي از منكر را، بايستي در مقابل ظالمين ايستاد چرا كه ائمه طهار اينگونه بودند و ما كه پيرو آنانيم بايد چنين باشيم.»
صبر وحلم او ناشي از ديگر خصوصيات اخلاقياش بود و به خاطر همين خصيصه عالي براحتي بر سختيها و مشكلات فائق ميآمد.
با شروع زمزمههاي انقلاب و آغاز حركت توفنده مردم قم در 17 دي فعاليتهاي غلامرضا به خود رنگ و جلاي ديگري داد و از شور و هيجان بيشتري برخوردار گشت و او كه حركت انقلاب و گستره آن را از ناحيه روحانيت، تنها نيروي پايبند به مباني اسلامي و حكومت حقه آن ميدانست آغاز انقلاب و فراگيري آن را بخوبي احساس كرد و شناخت و بدين ترتيب با رقههايي از اميد به پيروزي حتمي قلبش را منور ساخت و در اين زمان بود كه حكومت نظامي در شهر اعلام و عمال ساواك خيابانهاي اطراف خانه او را به محاصره درآورده و از پشت بام خانه وي را در خواب براي پنجمين بار تنها به دليل داشتن سابقه مبارزاتي دستگير ميكنند ولي شور حركت مردم اوج ميگيرد و به اجبار به خاطر راضي نگهداشتن مردم او را همراه زندانيان سياسي آزاد شد، رها ميكنند تا اينكه قيام الهي مردم ايران به نتيجه ميرسد. پس از پيروزي انقلاب فعاليتهاي صادقانه و خالصانه شصد غلامرضا ادامه يافت. او براي خدمت به انقلب مدتي در كميته حوزه علميه مستقر شد و در رفع مشكلات و دستگيري عمال رژيم طاغوتي كوشيده و موفق بود. مدتي در بندر خرمشهر مشغول بكار گرديد و در اين رابطه به كمك شوراي تصفيه تني چند از مهرههاي رژيم طاغوتي را تصفيه كرد او براي حفظ دستاوردهاي انقلاب بسيار كوشا بود، يكپارچه شور و هيجان شده و دائم، شب و روز، بيتكلف با تحركي زايدالوصف ميكوشيد تا در تداوم انقلاب موثر باشد در اين رابطه از هيچ كاري دريغ نميورزيد و هر وسيلهاي را كه خداوند آنرا حلال شمرده بود استفاهد ميكرد.
زماني با زبان بوسيله نطقهاي آتشينش و زماني ديگر با سلاح و هنگامي با تعليمات پيگير و ... بهرعنوان چون صاعقه بر ريشه پوسيده ضد انقلاب فرود ميآمد و وجود منحوس آنان را در هم ميپيچيد و ميسوزاند. زماني كه ضد انقلاب تحت عنون داعيه دفاع از خلق عرب قصد ايجاد آشوب و بلوا را در سطح شهر، براي ضربه زدن به انقلاب داشت شهيد غلامرضا نوراني نقش بسزائي در سركوبي حركت مذبوحانه آنان ايفا كرد. و پس از تشكيل جهاد سازندگي در اين ارگان فعالانه به كار و تلاش براي مردم محروم روستاها و آگاه نمودن اذهان آنان پرداخت و با زبان روزه تا پاسي از شب در دهات اطراف خرمشهر كار ميكرد و عاشقانه در اين امر جديت مينمود.
او براي كشاورزان وسائل كشاورزي تهيه و تدارك ميديد تا در توليد فرآوردههاي كشاورزي بيشتر تلاش كنند او علاوه بر فعاليت در جهاد وامور روستائي از كارهاي فرهنگي و فكري غافل نبود و به همين دليل دركانون توحيد جهت پيشبرد اهداف فرهنگ اسلام كار ميكرد تا بتواند با معرفي فرهنگ پربار اسلام از نفوذ عوام فريبانه مسلكهاي مادي جلوگيري به عمل آورد كه در اين راه موفقيت وي چشمگير بود شهيد غلامرض در ابعاد نظامي و دستگيري ضدانقلابيون و قاچاقچيان اسلحه اين پيام آوران مرگ و نيستي توانست با اطلاعات كه به بهاي جان آن را بدست ميآورد و به كمك نيروهاي مسلح ژاندامري چند تن از اين عناصر را به همراه مقدار زيادي فشنگ و سلاح دستگير سازد و ...
چشمان عقاب گونه غلامرضا بهرسو مينگريست تا هيچ حركت ضدانقلابي از ديدش پوشيده نماند او با شمّ سياسي خود دريافته بود كه ابرجنايتكاران غرب و شرق براي شكست انقلاب اسلامي از هيچ دسيسهاي فروگذار نيستند و از هر وسيله توسط عناصر آگاه و ناآگاه و فرصتطلب براي ايجاد نارضايتي در بين مردم و در نتيجه تضعيف انقلاب كمك ميگيرند. بنابراين شهيد غلامرضا كوچكترين حركات پنهاني و آشكار، آگاهانه و ناآگاهانه وسيع و اندك و ... عوامل ضدانقلاب را مدنظر داشت او در سطح شهر به يك ياز شگردهاي هميشگي عناصر فرصتطلب قشر سرمايهدار، كه احتكار اجناس است پي برد وغلامرضا پس از پي بردن به اين امر به كوشش براي ريشهكن كردن اين غده سرطاني پرداخت و براي اين منظور به كمك شوراي شهر حكم توزيع عادلانه كالا را دريافت كرد و بدين ترتيب كالاهاي احتكار شده توسط سرمايه داران را از انبارهاي آنان بيرون كشيد و بين مردم بطور عادلانه توزيع نمود و براي جلوگيري از فروش مخفيانه اجناس توسط سرمايهداران را از انبارهاي آنان بيرون كشيد و بين مردم بطور عادلانه توزيع نمود و براي جلوگيري از فروش مخفيانه اجناس توسط سرمايهداران زخم خورده به بهاي كلان بازرساني از جوانان متعهد بطور مخفي در سراسر شهر بكار گرفت و با تدابيري كه اتخاذ نموده بود توانست در اندك مدتي كنترل قيمتها را در بازار بدست آورد و ...
زماني كه رژيم دست نشانده آمريكايي صدام جنگ را بر ايران اسلامي تحميل كرد، غلامرضا كه "عضو ذخيره سپاه" بود دوشادوش برادران پاسدار جنگيد و با نيروهاي مومن شهر در برابر نيروي خصم با كمترين امكانات ايستادگي كرد، تا اينكه توسط تركش خمپاره مزدوران بعثي از ناحيه دست و پا مجروح شد و عليرغم ميل باطني جبهه را ترك و به بيمارستان انتقال يافت اما او كه قلبش تنها به خاطر خدا و نبرد با دشمنان خدا ميتپيد تحمل دوري از جبهه را نتوانست بر خود هموار سازد.
هنوز بهبود نيافته بود كه دوباره در جبهه حضور يافت و در قسمت مخابرات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خرمشهر مشغول به خدمت گرديد.
او ماه ها پس از شروع جنگ در جبهه حضور داشت تا اينكه پس از مدتي به اصرار دوستان براي ديدار خانواده و چهار فرزند خود عازم شيراز شد. اما در بين راه توسط يكي از برادران بسيج گناوه، هنگامي كه خود رانندگي ماشين را به عهده داشت اشتباهاً مورد اصابت گلوله از ناحيه سر قرار گرفت ساعاتي بعد در شامگاه بيست و نهم ارديبهشت ماه 1360 غريبانه در ديار غربت به جاي ديدار خانوادهاش به ديدار معبود و لقاء او شتافت.
روحش شاد و راهش جاودانه باد.
شهيد فتحا... ارجعي
شهيد سعيد (فتحالله) ارجعي در سال 1340 هجري شمسي در شهر خون گرم خرمشهر ديده به جهان گشود.
از اوان كودكي روحي لطيف و سرشار از محبت داشت و در برابر حرف حق همواره تسليم بود.
فتح الله در نوجواني گرايش شديد به مذهب پيدا كرد و با وجود حكومت فاسد پهلوي و جو فساد و فحشاء در جامعه رشد اسلامي وي هر چه سريعتر در تكامل بود و آشنائي با معلم شهيد حسن مجتهدزاده كه الحق سهم بسزائي در روشنگري جوانان خرمشهر داشت گامي نوين در جهت تشكيل فعاليتهاي او بود، وي همچنين با شهيد مقبل تماس زيادي داشت و از او كتاب ميگرفت و رشد سياسياش را همگام با فعاليتهاي مذهبي خود گسترش ميداد تا اينكه زمزمههاي شروع انقلاب از شهرها و نقاط مختلف كشور طنينافكن گشت و سعيد نيز همگام با ديگر همرزمانش در برپائي تظاهرات سهم چشمگيري داشت به طوري كه چندين مرتبه مورد سوظ شديد ساواك قرر گرفت اما چون بسيار زرنگ و باهوش بود هيچ بهانهاي بدست آنها نميداد و ردپائي از خود باقي نميگذاشت، تا اينكه با اوج شكوفائي نهضت و پيوستن رتش به مردم انقلاب به پيروزي رسيد و سعيد هم كه شاهد اين همه رنج و مشقت مستضعفين ايران جهت استقرار حكومت اسلامي بود با روحي سرشار از ايثار به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب پرداخت و با شروع نغمههاي تجزيهطلبي از جانب عوامل مزدور بعث در خرمشهر در گروههاي نظامي كه از جوانان مسلمان و متعهد تشكيل شده بود شركت كرد و در سركوبي اين حركتهاي مذبوحانه مزدوران رژيم بعث دلاوريهاي فراواني از خويش نشان داد.
بعد از تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خرمشهر همكاري بسيار نزديكي با اين ارگان انقلابي داشت تا اينكه در واحد مبارزه با مواد مخدر سپاه خرمشهر به خدمت مشغول بود به ريشهكن كردن عوامل فساد و تباهي در سطح شهر پرداخت و در اين راه حتي يكسال نيز از درسش عقب ماند وي در تربيت و هدايت كساني كه به جرم فساد و فحشاء دستگير شده بودند بسيار كوشا بود و حتي خود او موجبات ازدواج آنها را فراهم ميكرد و طوري روي آنها كار كرده بود كه تعدادي از آنها د رجريان جنگ به صف مجاهدين پيوستند و تا سرحد شهادت با مزدوران بعثي جنگيدند او همواره بر اين عقيده استوار بود كه اين انقلاب متعلق به مستضعفين است و بايد در خدمت به آنان كوشا بود و به همين دليل با مردم محروم شهر همدم و غمخوار بود و براي كمك به آنان از هيچ كوششي دريغ نميورزيد تا اينكه جنگ تحميلي درگرفت و با شروع نبرد به جبهه رفت و مانند ديگر همرزمانش به ايستادگي در مقابل لشكر كفر پرداخت، او مدتي در گروه خمپارهاندازها فعاليت ميكرد و با گسترش حمله مزدوران بعث به گروه مجاهد شهيد رضا دشتي پيوست و در يكي از درگيريهاي بندر مورد اصابت آرپيجي هفت قرار گرفت و زخمي شد و به علت جراحات شديد يك ماه و نيم در بيمارستان بستري شد اما از آنجا كه روح پوياي شهادتش لحظهاي آرام نداشت با عزمي استوار به جبهه بازگشت و بعد از مدت كوتاهي از طرف سپاه او را به يك دوره دو ماهه نظامي فرستادند و در تمام آموزشهاي رزمي دوره فعالانه شركت داشت و چون از هوش سرشار و قدرت جسماني بالائي برخوردار بود تمام تمرينات نظامي رزمي را به خوبي فرا ميگرفت و در پايان دوره نظامي براي ميثاق بستن با رهبرش همراه با ساير همرزمانش به ديدار امام رفت و با روحي سرشار از شوق شهادت به جبهه بازگشت و در زمينه كارهاي عمراني و تداركاتي جبهه مشغول به كار شد و مسئول تداركات جبهه كوتشيخ (منصورون) خرمشهر گرديد و خالصانه و پرتلاش در تامين خطوط مقدم جبهه كوشا بود تا اينكه در تاريخ 4/2/60 در يكي از خطوط تداركاتي جبهه بر اثر اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت رسيد.
شهيد محسن شمشيري
در سال خون، سال پيام، سال تجلي نيروي ايمان در برابر كفر، سال حماسهها و شهادت، سال 1342 كودكي در خانهاي در شهر حماسهها "خرمشهر" ديده به جهان گشود.
محسن در خانوادهاي مذهبي رشد يافت و تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه سعيد محسن به پايان رسانيد.
در اواخر دوران ابتدايي تحصيلي با يكي از بهترين شاگردان مكتب توحيد يعني "حسن مجتهدزاده" آشنا گرديد و اين آشنايي در روح عظيم و پرشكوه محسن كوچك، تاثير شگرفي نهاد.
محسن به حدي از نظر فكري رشد كرده بود كه كتابهاي معلم انقلاب شريعتي و مطهري را دقيقاً مطالعه مينمود. در واقعه تظاهرات خونين عيد قربان 1357 كه 36 تن از مردم خون پاكشان خيابانهاي گرم شهر را روح بخشيد فعالانه شركت جست و پس از آن نيز كوشش فراوان در آموزش قرآن به كودكان داشت تا اينكه نخسين معلمش حسن مجتهد زاده در آذرماه 57 به دنبال ترور نافرجام يكي از ساواكي ها، دستگير و در زير شكنجهاي تيم پزشكي ساواك اعزامي از تهران به درجه شهادت نائل آمد و شهر را به قيام كشيد، گرچه به ظاهر اين ضربه براي او غيرقابل تحمل مينمود ولي ايمان محسن بقدري محكم و استوار بود كه اين ضايعه وارده بر خود را براحتي تحمل كرد چرا كه او از شخصيتپرستي بيزار و همه چيز را حاضر بود فداي اسلام سازد ولي هيچ چيز را حاضر نبود با اسلام معاوضه كند حتي اندوه فراواني كه از شهادت حسن بر او وارد آمده بود. پس از شهادت حسن او همچنان به فعاليتهاي خود ادامه داد.
پس 22 بهمن كه انقلاب خونبار ملت مسلمان ايران به پيروزي رسيد او در هنرستان صنعتي خرمشهر در رشته برق به تحصيل پرداخت و در آن محيط نيز دست از فعاليت برنداشت او به خوبي به مسئوليتهاي بعد از انقلاب آگاه بود و ميدانست كه با واژگوني رژيم تازه مبارزه آغاز گشته است.
محسن تنها به فعاليت در درون مدرسه اكتفا نكرد بله در خارج از مدرسه نيز دست به فعاليتهي چشمگيري زد او به كمك برادرانش در مسجد سجاد به مبارزه با ضد انقلاب برخاست و در حين تعليم و تشكيل جلسات براي برادران كوچكتر، خود نيز از يادگيري و شركت در جلسات كه توسط يكي از دوستانش به همين منظور تشكيل شده بود كوتاهي نمينمود او در ساختن ساختمان كتابخانه مسجد امام سجاد از هيچ كوششي دريغ نميورزيد و در گردآوري كتابهاي مختلف جهت استفاده برادرانش تلاش فراوان كرده و نوارخانهاي نيز به كمك ديگر برادرانش در كتابخانه به همين منظور دائر نمود و خود نيز تصدي كتابخانه ونوارخانه را عهدهدار شد او براي برادران كوچكترش علاوه بر تشكيل كلاسهاي اصول عقايد كلاسهاي سرود نيز ترتيب داد كه از آن جمله تشكيل گروه سرود مسجد سجاد و مسجد امام حسن عسگري(ع) كه به دعوت دوست شهيدش محمد فزون صورت ميگرفت، (كتابخانه طالقاني) بود.
كارهاي او درست در ادامه راه معلم شهيدش حسن مجتهدزاده بود منتهي در وسعتي برابر توانائيش. مسجد سجاد پايگاه او براي ياد دادن و يادگيري قرار گرفت مانند معلمش كه مسجد جوادالائمه را پايگاه خويش ساخته بود، بعد از مدتي كانون نشر فرهنگ اسلامي خرمشهر تاسيس شد. محسن به عضويت آن كانون درآمد كه مركزي فرهنگي بود و در جهت رشد فرهنگي كه قشر دانشآموز توسط كلاسهاي ايدئولوژي و توده مردم توسط سخنرانيها و اعلاميهها و پوسترها بوسيله يكي از مبارزين ديرپاي شهر بنا گذاشته شده بود درآمد و به كمكهاي مادي و فكري كه از آن كانون دريافت ميكرد كتابخانه مسجد سجاد را تكميل نمود.
در جريان سيل خرمشهر و شادگان او نميتوانست آرام بگيرد از صبح تا شب او به كمك سيلزدگان ميشتافت و با بدن كوفته بدون احساس خستگي به اين كار تا پايان اسكان سيلزدگان ادامه داد.
او از منافقين و ضد انقلابيون كه شبانگاه دزدانه چون روباه به خانه و كاشانه مردم و بازارها و موسسات دولتي ميخزيدند و بمب ميگذاردند تا به خيال خام خود دولت را از انقلاب و اسلام دور گردانند غافل نبود و با كانون نشرفرهنگ اسلامي شبها به گشتزني در خيابانها ميپرداخت تا آنان در خيابانها جرات خرابكاري و راهزني را نداشته باشند. محسن علاوه بر فعاليتهاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي علاقه عجيبي به كوهستان داشت او معتقد بود كه زيبايي طبيعت و سختيهاي كوهستان انسان را بدر برابر عظمت خدا و ضعف دروني خويش واقف و از انسان معتقد انساني متقي ميسازد. بر همين اصل او در نوروز 59 همراه عدهاي از برادران به كوهستانهاي كرمانشاه و طي يك كونوردي چند روزه از ميان كوهها و پيادهروي و نتيجه را بسيار عالي توصيف ميكرد و در ضمن راه سعي در حمله كولهپشتيهاي سنگين داشت و اگر سنگين نمي بود در آنها سنگهاي سنگين ميگذاشت تا رنج سختيها بيشتر بر خود هموار و كوچكي خود را در برابر خدا بيشتر احساس كند تا بعد از مدتي كوتاه كه بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خرمشهر براي يك دوره كوتاه نظامي داوطلب ميپذيرفت. محسنداوطلب ميشود و با ديگر برادران همرزمش در اين دوره نظامي شركت ميكنند. چند روزي كه از اين دوره ميگذرد جنگ تحميلي عراق به ايران شروع ميشود و از همانجا با ديگر همرزمانش يكسر اسلحه بدست بدستور فرمانده خود به گمرك خرمشهر ميروند تا از تجاوز مزدوران عراقي به خاك ايران جلوگيري كنند كه محسن از روز اول جنگ 31/7/59 يكسره در سنگر مبازه ميماند حتي بدون اينكه براي يك بار هم كه شده به خانه سري بزند او در جنگ التهاب عجيبي داشت و دائم از شهادت سخن ميگفت. چهرهاش نورانيت خاص يافته بود وب راي روحيه دادن به همسنگرانش به آنان ميگفت:
«اگر كسي خدا را در دلش پرورش داده باشد از هيچ چيز نميترسد.»
تا اينكه در ظهر 9/7/59 بدنبال يورش سريع مزدوران محسن از ناحيه پا زخمي ميشود دوستانش او را نميتوانند با خود بياورند و بدست عراقيها اسير ميگردد و هنگامي كه برادران نظامي براي باز پس گرفتن موضع سابق خود بر دشمن يورش ميبردند محسن را بر زمين مييابند در حالي كه لبخندي عميق بر لب داشت با مغزي پريشان، ارام و زيبا بر زمين غنوده بود.
يادش گرامي، راهش مستدام باد
شهيد محسن وزوايي
شهيد محسن وزوايي در پنجم مردادماه 1339 در خانواده اي متدين در تهران ديده به جهان گشود .
او با احساسات پاك و بي آلايش مذهبي رشد يافت.
شش ساله بود كه قدم در راه تحصيل علم گذاشت ، دوره ابتدايي را با نمره هاي عالي به پايان رسانيد و دوره دبيرستان را در مدرسه « دكتر هشترودي » به تحصيل ادامه داد. محسن پيش از رسيدن به سن بلوغ به فرايض ديني عمل مي كند .
محسن پس از دريافت مدرك ديپلم با معدل بالا در سال 1335 در كنكور شركت كرده و شاگر اول كنكور
مي شود و در رشته شيمي دانشگاه صنعتي شريف به تحصيل مي پردازد . پدرش از همرزمان آيت الله كاشاني بود ، از اين رو پسر را با الفباي مبارزات سياسي آشنا مي كند .
شركت در جلسات آموزش معارف اسلامي و هياتهاي مذهبي تهران از جمله فعاليتهاي عمده محسن در پيش از ورود به دانشگاه به شمار مي رود .
محسن در دانشگاه با شناخت صحيحي كه از مكتب اسلام داشت ، از طيف گوناگون و منحرف سياسي پرهيز مي كند و به انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه مي پيوندد . وي همزمان با شركت در فعاليتهاي سياسي و عقيدتي ، از سال 1365 مسووليت هدايت مبارزات دانشجوي را در دانشگاه شريف عليه رژيم به عهده مي گيرد .
محسن در تابستان 1359 به عضويت سپاه پاسداران در مي آيد ومدتي به عنوان « فرمانده گردان مخابرات سپاه پاسداران » انجام وظيفه مي كند . سپس « سرپرستي اطلاعات عمليات » به او محول مي "گردد .
وي در عمليات سرنوشت ساز « پارتيزاني » به عنوان فرمانده گردان نهم مسووليت محور « تنگ كورك » تا حد فاصل « تنگ حاجيان » را به عهده مي "گيرد . در ارديبهشت ماه 1360 طرح آزادسازي ارتفاعات بازي دراز در دستور كار قرار مي گيرد . محسن در تمامي مراحل شناسايي اين حمله حضور مي يابد و در طراحي اين عمليات نقش فعالي ايفا مي كند . در همين مقطع رابطه صميمانه ميان محسن و خلبان شهيد « علي اكبرشيرودي » به وجود مي آيد . در اين عمليات فرماندهي محور چپ به وزوايي واگذار مي شود و فرماندهي محور سمت چپ نيز توسط « محسن حاجي بابا » صورت مي پذيرد . محسن در اين عمليات ايثاري جاودانه خلق مي كند و موفق مي شود با تعداد اندك نيرو 350نفر از نيروهاي گردان كماندويي دشمن را به اسارت در آورد .
محسن در پايان عمليات از ناحيه فك و دست مجروح مي شود و به بيمارستان منتقل مي گردد . موقع عمل جراحي اجازه نمي دهد كه او را بي هوش كنند و به دكتر مي "گويد : « من هرچه بيشتر درد مي كشم ، بيشتر لذت مي برم حس مي كنم از اين طريق به خدا نزديك مي شوم . »
او تاب نمي آورد كه درمانش كامل شود . دلتنگي دوري از جبهه به سراغش مي آيد و او هنوز بهبودي كامل نيافته به جبهه « گيلانغرب » باز مي "گردد و فرماندهي عمليات سپاه «سرپل ذهاب » را بر عهده مي گيرد .
وزوايي در 20 آذرماه 1360 در عمليات « مطلع الفجر » به عنوان عمليات شركت مي كند و در آن جا نيز همچون بازي دراز حماسه مي آفريند . بار ديگر در اين عمليات زخمي شده به تهران منتقل مي گردد .
وقتي از جبهه به مرخصي مي آمد به خانوا ده هاي شهدا و بچه هاي گردان سركشي مي كرد و مشكلات آنان را مرتفع مي نمود .او با همه به احترام و ادب برخورد مي كرد ، بويژه به پدر و مادرش احترام قائل بود . به قرائت قرآن مداومت داشت . به حضرت امام خميني(ره) عشق مي ورزيد و اطاعت از معظم له را واجب مي دانست .
شهيد وزوايي اين عاشق وارسته و مجاهد آ"گاه پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفريني هاي فراوان، سرانجام در روز دهم ارديبهشت 1360 در عمليات «بيت المقدس» هنگام هدايت نيروهاي تحت امر: بر اثر اصابت گلوله و تركش به فيض عظماي شهادت نايل آمد.
شهيد محمد افزون
محمد به سال 1341 در يكي از خانوادههاي مذهبي خرمشر بدنيا آمد. كودكياش به مانند بقيه كودكان عصر خود گذشت. دوران ابتدايي و راهنمايي را در يكي از مدارس شهر گذراند.
شهيد افزون قبل از پيروزي انقلاب به ياري ديگر برادران، تئاتري را در جهت انقلاب و رسواگري نقش رژيم در استحمار عوام به صحنه آوردنده مورد استقبال فراوان مردم قرار گرفت و هيجان تمشاگران بحدي بود كه اقدام به برپايي تظاهرات عليه رژيم نمودند.
محمد در جوار كار تئاتر از مطالعه نيز غافل نبود و به مطالعه كتب اسلامي ميپرداخت. پس از پيروزي انقلاب در 22 بهمن 57 شاديش زايدالوصف بود ولي از خطر ضد انقلاب نيز غافل نبود و به خوبي ميدانست كه مارهاي زخم خورده هر لحظه در كمينند تا نيش زهرآگينشان را بر پيكر انقلاب فرود آورند و او كه محصل بود به عينه توطئههاي شيطاني گروهها را در مدرسه مشاهده ميكرد و ميديد كه چگونه ضدانقلاب براي خدشهدار نمودن انقلاب، اسلام را به تمسخر گفته و با قيافه حق به جانب و ظاهر فريب محصلين را ميفريبند و به سوي خود جلب ميكنند. او به نقاط ضعف دولت موقت به خوبي واقف بود و ميدانست كه چگونه اين نقاط ضعف را زير ذرهبين بزرگ ميكنند و در جهت تضعيف نقلاب بكار ميبرند.
محمد با تمامي اينها به مبارزه برخاست و تمام سعي خويش را بر برپائي انجمن اسلامي هنرستان نمود و به مك برخي از دوستانش موفق به تاسيس اين انجمن شدند و توانستند امكانات فرهنگي مدرسه را به دست خود گرفته، امور فرهنگي مدرسه را در جهت افشار توطئهها بكار برند، آنان اقدام به برگزاري سخنرانيها در صحن مدرسه نمودند تا صداي ضدانقلاب را در مدرسه خفه كنند.
محمد آن زمان كه امام به احياي مساجد نمودند به سوي مسجد محلشان شتافت و براي احياي آن كتابخانهاي تاسيس كرد. بچهها را به سوي مسجد كشاند و با برگزاري سخنراني، مردان و زنان را به سوي مسجد جلب نمود او همچنين با نمايش فيلمهاي آموزنده، نوجوانان محلشان را به سوي مسجد كشاند و مبادرت به تشكيل كلاسهاي سرود و دروس ايدئولوژي نمود و انان را به گردش ميبرد تا بتواند با استفاده از مناظ طبيعت، اسلام را آنچنان كه هست به آنان بفهماند و تمام كوشش خود را بر روي مسجد گذاشت زماني كه در خوزستان سيل آمد اين محمد بود كه پيشاپيش ياران و دوش به دوش آنان به كمك مردم سيلزده شتافت و مردم سيلزده را ياري نمود.
محمد به كوهپيمايي علاقه زيادي داشت. معتقد بود سختيهاي كوهستان به او درس تقوي ميآموزد بر همين اساس چندين بار باتفاق دوستانش به كوه رفت و اقدام به كوهپيمايي ميكرد زماني كه در شهريور 1359 جنگ آغاز گرديد و نيز مانند تمامي ياران مسلمانش سلح بدست گرفت و به جنگ پرداخت شهادتهاي دوستانش در او تاثير شگرفي نهاد و او را براي لقاءالله آماده نمود. پس از سقوط خرمشهر به شهرستان رفت تا با خانوادهاش ديداري تازه داشته باشد در همين حين خبر حصر آبادان را شنيد به فوريت به آبادان بازگشت تا همدوش برادرانش بجنگد پس از شش ماه از گذشت جنگ محمد كه ضرورت نظم و سازمان در جنگ را احساس نموده بود به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خرمشهر درآمد و در قسمت عكس و فيلم آن سپاه مشغول خدمت گرديد و سخت بر اين اعتقاد بود كه بايد لحظههاي ايثار برادران راي مردم خارج از جبهه ثبت شود تا آنها بدانند اشداء علي الكفار و رحمائ بينهم كيانند و به عظمت اسلام پي ببرند و بدانند اسلام چه عشق عظيمي در دل انسانها براي ديدار پروردگارشان ميپرواند تا غضبناكانه بر دشمن يورش برند.
هرجا سخن از حمله بود محمد در آنجا حضور داشت. زماني كه نيرهيا اسلام راي درهم شكستن پيكره پوسيده لشگريان صدام و فرو ريختن ديواره محاصره آبادان به لشگر كفر حمله بردند محمد آنجا بود در يك دستش سلاح و در دست ديگرش دروبين عكاسي، غيورانه به كافران حمله ميبرد و فرار مفتضحانه افراد و تانكهاي دشمن را از دريچه دوربين ثبت ميكرد، وقتي كه خبر طرح حمله به ستان را شنيد مهياي رفتن شد با عشقي پاك و خدايي و با اطمينان قلبي حكم ماموريتاش را دريافت نمود و به آنجا شتافت و زماني كه به دشمن يورش ميبردند دريچه دوربين محمد پشت سر هم و بي واهمه از تركش خمپارههاي دشمن و تيرهاي آنان باز و بسته ميگرديد او به هنگام دفاع در محاصره تانكهاي دشمن قرار گرفت ولي نهراسيد و شجاعانه از هجوم تانكهاي آنان عكس گرفت و ايثارگهاي برادران را در دفاع از مواضع گرفته شده ثبت نمود.
شهيد محد افزون در روز 21/10/60 به دنبال كارهاي سابقاش براي بازسازي بعضي از صحنههايي در خرمشهر اتفاق افتاده بود و تكميل فيلمهاي گرفته شدهاش و براي ارائه آنان دوستانش را جمع كرده و با زبان روزه اقدام به فيلمبرداري و گرفتن عكس به كمك يكي از دوستانش در كوي شريعتي ميكند در حين فيلمبرداري ناگهان راكتي و سپس گلولهتوپي در كنارشان منفجر ميشود و محمد و يكي ديگر از يارانش به نام حميد دشتينژادپور را به شهادت ميرساند.
پايان پيام
پنجشنبه 2 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[مشاهده در: www.hayat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1875]
صفحات پیشنهادی
قرآن نوشته شده باخون صدام!
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -3 خونين شهر به با خون اينان آزاد شد. ... پس از آغاز جنگ تحميلي و تجاوز آشكار صدام، دست از همه فعاليت ها و كوشش ها كشيد .
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -3 خونين شهر به با خون اينان آزاد شد. ... پس از آغاز جنگ تحميلي و تجاوز آشكار صدام، دست از همه فعاليت ها و كوشش ها كشيد .
«زیر هشت» مقدم از 20 تیر پخش می شود
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 گرمي خورشيدي كه در كار طلوع بود ، در لابلاي نخل هاي سوخته پخش مي شد. ... اروند سر بيرون مي كشيد، باد صداي دور دست ...
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 گرمي خورشيدي كه در كار طلوع بود ، در لابلاي نخل هاي سوخته پخش مي شد. ... اروند سر بيرون مي كشيد، باد صداي دور دست ...
مشاور وزير و مدير كل حراست وزارت ارشاد منصوب شد
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 گرمي خورشيدي كه در كار طلوع بود ، در لابلاي نخل هاي سوخته پخش مي شد. ... حرف من به آقايان اين است كه تا زنده ايد زير ...
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 گرمي خورشيدي كه در كار طلوع بود ، در لابلاي نخل هاي سوخته پخش مي شد. ... حرف من به آقايان اين است كه تا زنده ايد زير ...
«ممد نبودي ببيني شهر آزاد گشته»
22 مه 2008 – بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -1 محمد نبودي ببيني شهر آزاد گشته خون يارانت پرثمر گشته موسوي آمد پي تو استقبالش كن، در كوي ...
22 مه 2008 – بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -1 محمد نبودي ببيني شهر آزاد گشته خون يارانت پرثمر گشته موسوي آمد پي تو استقبالش كن، در كوي ...
امام خمینی (ره) بالای تانک + عکس
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -3 آهسته و آرام كه خورشيد از كمان افق بالا مي آمد و مه گلي رنگ و سبكي از رود اروند سر ... مسلسلها و صفير گلوله يك تفنگ ...
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -3 آهسته و آرام كه خورشيد از كمان افق بالا مي آمد و مه گلي رنگ و سبكي از رود اروند سر ... مسلسلها و صفير گلوله يك تفنگ ...
عکس / دروازه خالی ماند و اسطوره رفت
چند روز است پشت دروازههای قلبم، زیر و پیاده کرده و بر بلندیهای اعصابم مسلط شده است. بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -6 ... به ديدار خانواده اش رفت و ...
چند روز است پشت دروازههای قلبم، زیر و پیاده کرده و بر بلندیهای اعصابم مسلط شده است. بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -6 ... به ديدار خانواده اش رفت و ...
امكان انتقال مراكز آموزش عالي آزاد از تهران به شهرستان ها فراهم شد
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 بعد از چهار ماه آموزش در تهران به زنجان بازگشت و به عنوان مربي تخريب و اسلحه شناسي ... از محل عمليات تخليه و با اعلام ...
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 بعد از چهار ماه آموزش در تهران به زنجان بازگشت و به عنوان مربي تخريب و اسلحه شناسي ... از محل عمليات تخليه و با اعلام ...
Fun. اولین آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی +عکس
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -1 كيف بغلي را بيرون كشيده در آن چند تومان پول و عكس زني جوان و دختري حدوداً يك ساله به ... كيف را با دقت بيشتري ...
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -1 كيف بغلي را بيرون كشيده در آن چند تومان پول و عكس زني جوان و دختري حدوداً يك ساله به ... كيف را با دقت بيشتري ...
حكايت خرابه (صوتی)
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -6 تهران - حيات گرمي خورشيدي كه در ... در انتهاي اين منظره آكنده از صوت و رنگ و عطرشهادت ،در لابلاي دامن نخل هاي سوخته سر ...
بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -6 تهران - حيات گرمي خورشيدي كه در ... در انتهاي اين منظره آكنده از صوت و رنگ و عطرشهادت ،در لابلاي دامن نخل هاي سوخته سر ...
.com ::: اقدامات ويژه براي دانشآموزان سوخته
معاون فرهنگي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با تشكر ويژه از شوراي شهر كه در . ... بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 تهران - حيات گرمي خورشيدي كه در كار .
معاون فرهنگي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با تشكر ويژه از شوراي شهر كه در . ... بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -4 تهران - حيات گرمي خورشيدي كه در كار .
-
گوناگون
پربازدیدترینها