واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: آزادي خرمشهر، شادي آفرينترين خبر
داخلي. اجتماعي. دفاع مقدس . سوم خرداد.
روز سوم خرداد سال ،۶۱در مغازه كوچك مطبوعاتي مشغول كار بودم، كه خبر آزادسازي خرمشهر اعلام شد، شادي آفرينترين خبري كه شنيده بودم.
گويي انفجاري از شادي رخ داد، هنوز لحظهاي از خبر آزادسازي خونين شهر قهرمان نگذشته بود، كه سيل جمعيت خوشحال به خيابانها ريختند.
شهر مملو از جمعيت شده بود، از مرد و زن ، پير و جوان، يكيشيريني توزيع مي كرد، يكي شربت، بوي دود اسپند و فرياد تكبير همه جا را فرا گرفته بود.
مادر شهيدي مفقودالاثر كنار درب خانه خود ايستاده بود و اشكهاي شادي را با گوشه چادرش پاك ميكرد.
ميگفت: خدا را شكر، حالا ميتوانم جنازه عزيزم را در خرمشهر پيدا كنم.
سيروس كه به همراه خانوادهاش سالها قبل خرمشهر را ترك كرده بود، از شوق آزادي زادگاهش اشك ميريختو بالا و پايين ميپريد و خاطرات دوران كودكي را در كنار پل كارون و مسجد جامع خرمشهر مرور ميكرد.
بالاخره پس از چند سال مقاومت و ايستادگي، با ايثار و فداكاري شهدا و رشادت رزمندگان اسلام در حملات گسترده در عمليات بيتالمقدس خرمشهر بار ديگر به آغوش ميهن اسلامي بازگردانده شده بود.
آن روز بچهها همه جاي خرمشهر را بدنبال دوستان گشتند،اما ديگر از محمد جهان آرا و گروه زيادي از بچهها كه با دست خالي تا آخرين قطره خون خود در برابر لشكر مكانيزه صدام مقاومت كردند، خبري نبود.
صادق آهنگران با صداي گرم و گيراي خود ميخواند "محمد نبودي ببيني، شهر آزاد گشته".
هنوز دو روز از آزادسازي خرمشهر نگذشته بود كه بچههاي بسيجي محلمان اماده رفتن به به خرمشهر ميشدند، خيلي دوست داشتم بهجمع آنها بپيوندم، ولي منتظر تولد اولين فرزندم بودم.
مهدي پسر خالهام تازه به جمع واحد پشتيباني جهاد پيوسته بود، از اينكه مي خواست راهي جبهه جنوب شود، از خوشحالي در پوست خود نميگنجيد.
هنوز چند روز از رفتنش نگذشته بود كه خبرشهادت او را دادند، وقتي جنازه او را ديدم لبخندي به لب داشت، انگار با آرامش خوابيده بود.
چند ساعتي از خاكسپاري او نگذشته بود كه از بيمارستان خبر رسيد كه خدا به من فرزند پسري داده، به ياد پسر خاله شهيدم، نام او را مهدي گذاشتم.
خيلي دوست داشتم خرمشهر را ببينم و از آن عكس و خبر تهيه كنم، ولي كار و زندگي مجالم نميداد.
بالاخره مرداد ماه سال ۶۴توفيقي پيش آمد تا به اتفاق جمعي از فرهنگيان راهي مناطق عملياتي جنوب شوم.
آن روز در مسجد جامع خرمشهر كه برغم اصابت صدها گلوله و خمپاره همچون كوهي استوار پا برجا مانده بود، قدرت خدا را ديدم.
از خرمشهر چيزي نمانده بود جز تلي از خاك و آهن پاره، نخلهاي سوخته و بيسر.
هر جا نگاه ميكردي ردي از پاي يك شهيد، خاطراتي از رزمندگان دلاور اسلام و بسيجيان قهرمان، از همه غمبارتر شهيدان گمنامي كهمظلومانه بدست مزدوران صدام به شهادت رسيده بودند و در نقطه نقطه خاك جنوب خوزستان آرميدهاند و حجم وسيع و گسترده جنايات وحشيانه مزدوران صدام.
وقتي امروز تاريخ سراسر افتخار خرمشهر را و تصاوير آن روز را در ذهنم مرور ميكنم، ياد جمله ماندگار امام (ره) ميافتم كه فرمود:" خرمشهر را خدا آزاد كرد. ك/۴
چهارشنبه 1 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]