واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بوی خرمشهر
مرا شهری است بی سامان و بربادسواد اندوده چون مینوی شدارخدایش ناخدایی بی سرانجامزمینش آسمانی دام در دامكج اندیشانه خورشیدش شراری استمهش اسب چموش بی سواری استبه تالابش خدایان خفته در خاكبیابانش ظهور زخم و خاشاكرها كن! شهر من هم رنگ مرگ استرها كن! جلوه گل درتگرگ استغریبان! شهر من را باد برده استزمین، شهر مرا از یاد برده ستكدام افسون چنین آواره ام كردو در بهت زمین آواره ام كردخدایا دشت سرگردان من بودشب و آوارگی ویران من بودخدایا گردبادی بود جانمزبان چون ذوالفقاری در دهانمنیامم كام و كامم شعله زاریدلم دیوانه ای آتش سواریالا ای ذوالفقار خفته در كامبرآ چون آفتاب ای رفته تا شامبرآ چاووش جان خسته منبرآ اسرار كام بسته مناگر چه گزمگانت بر نتابندبرآ مستند و در میخانه خوابندفراموش من و تو هر چه باداجهان نوش من و تو هر چه باداسری دارم كه بی سامان ترین استدلی كز عاشقی ویران ترین است***جلال و قهر حق در جلوه ذاتترازوی زمین روز مكافاتترا هر جلوه دیگرگون برادرزبان ای ذوالفقار و خون برادربرآ گاهی كه عالم شد خزانیبهارم بی تو كارم شد خزانینگه كن باد شرطه از شمال استجنون را ماه كامل در كمال استپلنگ جانم امشب ماه وار استغبار این بیابان پرسوار استمحرّر آتش امشب در گرفته استتبم در شعله آذر گرفته استبیا كز آب و از آئینه رَستممن امشب هر چه باید بود هستمبه پیرامون من ماه و ستاره ستزبانم آتش و حرفم شراره استنمی تابم چنان كز شور و شیونبه رقص افتاده با من چوب و آهنبیا ساقی كمند افكن شرابیشب و مهپاره ای، نه، آفتابیصدای مرگ بال افشانده امشبزمین را تا تباهی رانده امشبمرا این كوف ویران زاد از چیست؟خدایا رقص خون در باد از چیست؟چه شد كه شعله بازان نی سوارندسواران یادگاران در غبارندچرا این شهر لبریزاز غریبی استقرارم زخمه ای از بی شكیبی استشگفتن لانه در ویرانه داردبداندیشی در اینجا لانه داردزمین لبریز بوی مرگ و مُرداردلیران خفته مردانی گِل اوبارمرا شهریست بی سامان و بربارسودا اندوده چون مینوی شدادمرانه شهری از زاغان كژ خلقفراسوتر زجابلسا و جابلقبهشتی داشتم با نخلبندانزمینی عرصه بالابلندانمرا جویی زشیروانگبین بود بهشتی آسمانی بر زمین بودهوایی مهربان، خاكی فلك سایزمینش، آسمان افتاده برپایبگوشهد و شكر آمیختندمشبی در جامی از جان ریختندمعدم را عرصه تنگ آمد جنون كردوجود آخر عدم را سرنگون كردخدایا جلوه ای در كلك مانیو در پس كوچه های لن ترانیزمین را جلوه رنگارنگ می ریختز طاق شش فلك آهنگ می ریختكه ناگه در تب این جلوه بازیمرا گل كرد شهر سرفرازیزمین با نام خرمشهر گل كردشكر در شاخه ای از زهر گل كردعدم می ریخت بال و پر، ندیدیدگلی روییده در آذر، ندیدیدندیدید آن چه دیدم، آن چه دیدمنه از خود نه زكس آن را شنیدم***مرا با هرم این دشت آشنا كنمرا در باغ بی باران رها كنرها كن تا دلم آرام گیردتبی از جلوه های جام گیردو با گلخسته هایت در دل شببجوشم مثل اشك از چشم كوكبرها كن تا دلم آشفته گرددسخن های مگویت گفته گرددمرا ای پیر! هم زنجیر بیشهمحمد! با توام ای شیر بیشهبرادرهات بوی خون گرفتنددلی آشفته چون مجنون گرفتندمحمد! تاب مستوری نداریمبرادر! طاقت دوری نداریممحمد! جلوه كن اروند گم شدزمین در مكر غوغایان رُم شدلجن فرسوده ها بی آبرویندخصیص افتاده و درنده خویندمحمد آتش از چشمت بیفشانزمین را رعدی از خشمت بیفشانمحمد ای جهان آراترین مردشكوه خاك بی پرواترین مردهوا دم كرده چون عصیان شیطانزمین پتیاره ای آلوده دامانمرا این عسرت و دلخستگی چیستمحمد، آه این پربستگی چستبگو با ما كه باغ جلوه باز استبگو كه عالم ما دلنواز استبگو كه می توان با بال بستهسرودی خواند از دل های خستهنسیمی می وزد كاكل برافشانبرآشوبنده ی آرامش جانبیاد چلچراغ گیسوانتدری بگشا زباغ گیسوانتبیفشان موی و مجنون كن زمین رازبان بگشا و در خون كن زمین رامرا ای پیر در زنجیر پیریبنقل دوش در صحبت نگیری:كه دوشم با گل و باگلسِتان بودمرا كاشانه ای در بوستان بودبرادر! دیده ام با چشم جان بینو آن سوتر از این چشم جهان بینكه مردان پریروزی عجیبنداگر چه بر زمین، اما غریبندهمان مردان آتش جان بی باكهمان پا بر زمینان، سر برافلاكهمان مردان خرمشهر و اروندهمان شب زنده داران فرهمندچه پربندی مرا، مرغ سخن را؟بگیر از من بگیر امروز من راكه من پایاب را طاقت ندارممن این مرداب را طاقت ندارمكجائید ای بلاجویان عاشقتجلی گاه گل های شقایقفراچشمی برآوردم از این خاكبه پیگرد شما آن سوی افلاكخداوندان روی پاكبازیبلا جویان دشت سرفرازیمرا این عرصه تنگ آمد خدایابه چشمانم خدنگ آمد خدایامرا كیفیت این جمع فرسودنگه كن شب رسید و شمع فرسودببین شب را كه در چشمم نشسته استزمین از گردش بیهوده خسته استبیاد زلف باران ریشه خشكیدنه بارانی، نه ابری، بیشه خشكیدمحمد! تاب مستوری ندارمبرادر! طاقت دوری ندارم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 340]