محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826100930
گفتوگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتوگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر
مقاومت خرمشهر خاص بود به چشم خود قهرمانها را در خرمشهر ديدم فضا چنان رعبآور بود كه گاه فراموش ميكردم عكس بگيرم "دود و آتش شهر را در بر گرفته بود. در كوچهها بوي آدم سوخته پيچيده بود. وحشت سراسر وجودمان را در برگرفته بود. روابطي ميان ما شكل گرفته بود كه از كربلا روايت ميكنند. ما آنچه را در روايتها و كتابها ميگويند، لمس كرديم." سعيد صادقي، هنوز عكاسي ميكند اما روزهايي را به ياد ميآورد كه از وحشت توان در دست گرفتن دوربين را نداشت. اين عكاس صحنههاي رعبآور و در عين حال افتخارآفرين جنگ تحميلي، جزو عكاساني است كه در روزهاي مقاومت خرمشهر (31 شهريور 59 تا 5 آبان) با مردم اين شهر همراه شد و از صحنههاي دفاع و مقاومت مردمي عكاسي كرد. صادقي در يادآوري خاطرات 35 روزه خود در سالروز روزهاي سقوط خرمشهر به خبرنگار سرويس تاريخ ايسنا گفت: روزي كه جنگ آغاز شد را به ياد ميآورم، چند دقيقهاي بود كه از درگيري با مجاهدين خلق در خيابان عباسي برگشته بودم، يك نفر هم در درگيري كشته شده بود. با ناراحتي و گرسنگي از درگيري برگشته بودم. در خيابان سعدي در روزنامه جمهوري اسلامي بودم كه صدايي در فضا پيچيد؛ البته بهدليل حجم صداي بمب كه آن روزها شنيده ميشد، توجهي نكردم. پس از شروع جنگ، تنها كسي كه آرامش داشت، امام(ره) بود وي افزود: خبر رسيد كه فرودگاه را بمباران كردهاند. سريعا به فرودگاه مهرآباد رفتم، حجاجي كه قصد رفتن به عربستان را داشتند از مسير بر ميگشتند. اجازه ورود به فرودگاه را به ما ندادند. به شهرك اكباتان رفتم. آنجا را نيز بمباران كرده بودند، اما بمبها عمل نكرده بود و من از بمبهاي منفجر نشده عكاسي كردم. سعيد صادقي، هنوز عكاسي ميكند اما روزهايي را به ياد ميآورد كه از وحشت توان در دست گرفتن دوربين را نداشت. وي با اشاره به آشفتگي فضاي آغاز جنگ تشريح كرد: همان روز تصميم گرفتيم به مناطق مرزي كه جنگ آغاز شده بود، برويم، اما وسيلهاي در اختيار نداشتيم. بمباران و اوضاع نابسامان، همه كشور را قفل كرده بود. منابع اقتصادي و حمل و نقل كشور تعطيل شده بود. در آن شرايط هيچ چيزي سر جاي خود نبود. تنها كسي كه سرجاي خود بود و آرامش داشت، امام(ره) بود. صادقي با اشاره به كمبود امكانات در زمان جنگ اظهار كرد: براي رفتن به مناطق مرزي وسيلهاي نداشتيم و پيكان سبز رنگي را پيدا كرديم و با 3 نفر از دوستان روزنامه حركت كرديم. من هيچ وقت خوزستان نرفته بودم اما مرحوم ژيانپناه به راه آشنا بود و قبل از ما به مناطق غربي رفت و ما ناآشنا به مسير اول مهر حركت كرديم. وي افزود: در مسير كه ميرفتيم از خرمآباد جمعيت آواره را ميديديم. چند بار ايستاديم و كمك كرديم. اولين حركت هواپيما را وقتي از چهل دختر خارج شديم، ديديم اما وضعيت آوارهها اسفبار بود. صادقي با اشاره به بمباران مناطق مختلف گفت: هنوز دود، ديده ميشد. فضا كاملا جديد بود. ما مسير را بلد نبوديم و نميدانستيم كه كجا ميرويم. به اهواز رسيديم. شهر شلوغ بود. همه چيز بود جز زندگي. فضا ترسناك بود. صادقي افزود: در راه به سه راه سوسنگرد رسيديم و براي يافتن راه از محليها سوال كرديم. جاده خرمشهر كه ما از آن گذشتيم حدود 50 كيلومتر با محل اسارت تندگويان فاصله داشت. وقتي از سه راه سوسنگرد دور شديم، جاده بسيار خلوت شد و اثري از جنگ نميديديم. نميدانستيم وقتي به خرمشهر برسيم چه رخ خواهد داد. عكاس روزهاي مقاومت خرمشهر به يادآورد: وقتي نزديك شهر شديم تنها صداي شليك ميشنيديم اما جايي را نميديديم و محل را نميشناختيم. از يك پل كه بعدها فهميديم پل خرمشهر بود، گذشتيم و ناگهان درگيري را ديديم كه در اطراف پل نو بود. مسير را 20 ساعته طي كرديم و به خرمشهر رسيديم. در گوشهاي ماشين را نگه داشتيم و حوالي 11 شب در ماشين 4 نفري خوابيديم. وي افزود: وقتي بيدار شديم، فضا تاريك بود و خورشيدي يا نوري ديده نميشد اما ديگر خوابمان نميبرد. گرسنه بوديم، از ماشين بيرون رفتم و از فردي كه از كنار ما رد ميشد، مسير را سوال كردم. فضا به دليل غبار بمباران پالايشگاه آبادان كاملا تاريك بود اما وقتي به خرمشهر رسيديم آفتاب را ديديم. صادقي گفت: هنوز خانوادههاي آباداني در شهر بودند. چند بيسكويت خريديم و به خرمشهر رفتيم. مردم آوارهاي كه در جاده ديده بوديم، از روستاهاي اطراف آواره شده بودند اما مردم هنوز در آبادان و خرمشهر بودند. وقتي به پل رسيديم، عدهاي نظامي از نيروي دريايي، زير پل زمين را ميكندند و من از آنها عكاسي كردم. وارد شهر شديم، مقر سپاه، فرمانداري و دانشگاه رازي اماكن اصلي شهر بودند. پرسيدم جنگ كجاست؟ گفت «سر كوچه»... وي افزود: پياده در شهر قدم زدم، خانمي كوچه را جارو ميكرد، ديوارها با شليك گلوله ريخته بود و او بقاياي آن را تميز ميكرد و به من گفت اگر بچهها، كوچهها را تميز ببينند، روحيه ميگيرند. از او پرسيدم جنگ كجاست؟ گفت «سر كوچه». صادقي با اشاره به وجود سنگرهايي در سر كوچههاي شهر گفت: جوانها لاستيكها را روي هم چيده بودند و با لباس شخصي عدهاي، سركوچه جمع شده بودند؛ آرام آرام در شهر ميگشتم و حوالي ظهر به مسجد جامع رسيدم. در راه از خانههايي كه ميديدم، اگر كسي بود، غذا ميگرفتم. هنوز خانواده در شهر بود و هوا هم هنوز گرم بود. وي افزود: هنوز كسي به دوربين اعتماد نداشت. فهميدم در شهر دو گروه هستند، عدهاي كه به دشمن گرا ميدهند و گروهي هم جواناني كه از شهر دفاع ميكنند. به همراه عدهاي از جوانان در مسجد جامع سوار ماشيني شديم و به حوالي مرز رسيديم. در آن منطقه مرزي كافهها و رستورانها فراوان بود اما همه چيز به هم ريخته بود. در جاده خواستم از جنازههاي عراقي عكس بگيرم اما نگذاشتند. صادقي، در تشريح منطقه مرزي در روزهاي اول جنگ گفت: من دنبال عكاسي بودم، شب شد، هوا سرد بود و ما بدون وسيله روي زمين ميخوابيدم. 3 يا 4 روز در آن مناطق بودم. در منطقه مرزي پاسگاه تعطيل شدهاي بود. وضع ما بسيار بد بود. خاكآلود و كثيف بوديم، كم كم با بچهها آشنا شدم و به مسجد جامع برگشتم. بسياري از افرادي كه در خرمشهر ديدم به مرور شهيد شدند. در مسجد جامع كمي اوضاع بهتر بود. اين عكاس صحنههاي رعبآور و در عين حال افتخارآفرين جنگ تحميلي، جزو عكاساني است كه در روزهاي مقاومت خرمشهر (31 شهريور 59 تا 5 آبان) با مردم اين شهر همراه شد و از صحنههاي دفاع و مقاومت مردمي عكاسي كرد. وي افزود: گمرك خرمشهر پر از ماشينهاي صفر بود، من هم يك سواري برداشتم. به فرمانداري آبادان رفتم و به يك نفر فيلمها را دادم تا به اهواز و سپس تهران ببرد. من مجبور بودم فيلمهايي را كه ميخواستم از مغازههاي متروك بردارم. خيليها از شهر نرفتند... صادقي تشريح كرد: افرادي كه ميتوانستند شهر را ترك كردند. بنزين كم بود و آقاي جهان آرا به من گفت در ازاي بنزين به رانندهها بگوييد كه افراد فقير را به شهرها ببرند. خيليها از شهر نرفتند. بسياري از مردم آن قدر فقير بودند كه پاي رفتن نداشتند. حجم سنگين آتش بر شهر اواسط مهرماه بالا گرفته بود. نيروهاي عراقي آرام آرام جلو ميآمدند، كمي عقب ميرفتند و به جاي اينكه از منطقه مرزي بيايند از شمال شهر حمله كردند و شاهراههاي شمالي شهر را بستند. با مردم بومي از برادر نزديكتر شده بوديم صادقي با اشاره به اينكه بعد از جنگ از جهتهاي جغرافيايي آگاه شده است، تصريح كرد: ما آن زمان اصلا نميدانستيم چه ميكنند. بعدها فهميديم كه شهر محاصره شده بود. دارخوين را گرفته بودند. درگيري در شهر بسيار بالا گرفته بود. تانكها از بالاي شهر هجوم آورده بودند. شرايط بسيار سخت بود. با مردم بومي از برادر نزديكتر شده بوديم. همه ما در شرايط يكساني بوديم اما بهشكل طبيعي آنها نسبت به شهرشان علاقه بسيار بيشتري داشتند. با هم نيمه شبها درد دل ميكرديم. از ما ميپرسيدند چرا آمديد و آن موقع حرف ما مهم بود كه براي دفاع از انقلاب آمدهايم. شايد امروز اين حرفها شعاري به نظر برسد. فضا چنان رعبآور بود كه بعضي اوقات اصلا فراموش ميكردم عكس بگيرم عكاس روزهاي سخت جنگ تحميلي خاطرنشان كرد: آنچه آن روزها ارزش بود، شايد امروز از سوي بسياري عيبهاي بزرگي محسوب شود. ما با مردم شهر مثل برادر بوديم و در شرايط سخت خاص همه به هم ياري ميرسانديم، بدون اينكه همديگر را بشناسيم. احساس ميان همه ما شكل گرفته بود و همين باعث مقاومت ما شده بود. آنچنان فضا رعبآور بود كه بعضي اوقات اصلا فراموش ميكردم عكس بگيرم. همه كار انجام ميداديم. دفاع ميكرديم، كمك ميكرديم و... . بچههاي واقعي خرمشهر ما بوديم وي افزود: خيليها خود را بچه خرمشهر ميدانند اما بچههاي واقعي خرمشهر ما بوديم؛ بچههايي كه خرمشهري بودند، عرقي داشتند كه حتي مابقي خوزستانيها به اين شهر نداشتند. عكاس لحظههاي مقاومت خرمشهر در ادامه به ايسنا گفت: براي همديگر كه حتي غريبه بوديم جان ميداديم؛ روابط ميان ما شكل آن چيزي است كه از كربلا روايت كردهاند. ما آنچه را در روايات و آنچه از ايثار در كتاب و قصهها ميگويند در واقعيت لمس كرديم. وي افزود: جبههها و خرمشهر پر از شخصيتهايي بود كه در تاريخ آنها را قهرمان ميشناسيم. نام آن هر چه بود، در بستر روابط عجيب و غريبي قهرمانها شكل گرفته بود؛ اما جنگ ما هنوز هم يك قهرمان ندارد. ما يك خانواده بوديم كه از ناموس و باورمان دفاع ميكرديم. باور و احساس ما يكي شده بود و خودمان را فراموش كرده بوديم. صادقي با اشاره به صحنههاي ناگهاني ديدن جنازههاي مردم تاكيد كرد: در شهر با هم چرخ ميزديم و يكباره جنازهاي ميديديم و يكي از بچهها ضجه ميزد و ميفهميديم مادر، برادر يا خواهر اوست كه كشته شده است. ناله و گريهاي كه شكل ميگرفت، ما نيز در آن شريك ميشديم. غير از اين صحنههاي دلخراش، صحنههاي آزار بانوان جنگزده از سوي عراقيها ما را بهم ميريخت.
وي بيان كرد: حجتالاسلام هادي غفاري، آيتالله خلخاني و... به شهر سر زدند. افرادي را براي كمك آوردند اما آنها هم كاري از پيش نميبردند و فقط شلوغ ميكردند. در ميان آنها، افراد بسيار خوبي بودند و تلاش زيادي ميكردند. حضور در جنگ شجاعت و شهامت ميخواست. به ياد دارم تعدادي اسير آورده بودند و خلخالي بالاي پلهها ايستاده بود و پشت سر او دود بلند شده بود و او حرف ميزد كه من از او عكس گرفتم و بعد از فوتش آن را منتشر كردم. صادقي افزود: مردم خانهها را رها كرده و رفته بودند. اموال مردم خرمشهر رها شده بود و حتي بانكها تخليه نشده بود. آبادانيها بيشتر فرصت كرده بودند تا وسايل خود را ببرند. صادقي تذكر داد: ميان ما خانمهايي بودند كه تازه ديپلم گرفته و آمده بودند تا در دانشگاه رازي پرستاري بخوانند اما آنجا مانده بودند و كمك ميكردند. وي افزود: اواخر مهرماه بود كه پل را نيز منفجر كردند و راه رفت و آمد شهر بسته شد؛ از سمت شهر ابتداي پل سالم بود اما از نيمه به بعد پل ويران شده بود. خودم را در شهر گم كرده بودم و دنبال راه فرار بودم. دوربين همراهم بود اما از ترس تيراندازي ميكردم... صادقي با تاكيد بر وحشت روزهايي پاياني مهرماه در خرمشهر اظهار كرد: نيروهاي پياده عراقي در شهر حركت ميكردند و هر كس را ميديدند از خانه بيرون ميكشيدند و اعدام ميكردند و اصلا فرصت نميدادند و در جا ميزدند. مردها را با گلوله ميكشتند و خانمها را ميبردند؛ وحشت شهر را گرفته بود. پيرمردها و پيرزنها را زنده زنده آتش ميزدند. دوربين همراه من بود و من از ترس تيراندازي ميكردم اما نميتوانستم عكاسي كنم. وي به ياد آورد: روزنامه، عكسها را به تصور اين كه از منافقين عكاسي كردهام نپذيرفت، در حالي كه عكسها از مردم واقعي بود. جهانآرا يا مردم عادي يا موسوي، همه لباسهاي خوبي داشتند و به دليل لباسهاي آنها، عكسها را چاپ نكردند. خرمشهر، مرزي بود و به همين دليل با تهرانيها تفاوت داشتند. آنها عكسهاي مرا باور نكردند. صادقي اضافه كرد: ايران 36 ميليون و عراق 5/14 ميليون نفر جمعيت داشت. عراق 650/3 ميليون نفر نيروي رسمي در منطقه داشت و ما در كل جبههها 700 هزار نفر نيرو داشتيم. اين آمار رسمي است. تلفات ما در جنگ به نسبت كمتر است. 150 هزار نفر در ميدان جنگ نه در شهرهاي مسكوني، شهيد داديم، اما عراقيها 300 هزار كشته دادند. بيشترين تلفات ما به دليل بمباران مناطق مسكوني بود. رگبار گلولههاي آنها در برابر ما قابل مقايسه نبود. تاريخ را گم كرده بودم عكاس جنگ تحميلي با اشاره به معلوم نبودن تاريخ براي نيروهاي مقاومت خرمشهر، اضافه كرد: نميدانم 2 يا 3 آبان بود كه ما از شهر فرار كرديم، در شهر ميگفتند به دليل 4 آبان تولد فرزند شاه مخلوع ميخواهند شهر را 4 آبان ماه تخليه كنند و عراقيها شهر را محاصره كرده بودند. وقتي به آبادان رسيدم، فهميدم آبان ماه است، تاريخ را گم كرده بودم. با اندوه و غمي عظيم شهر را ترك كرديم صادقي، روزهاي آخر مقاومت خرمشهر را تصوير و بيان كرد: با اندوه و غمي عظيم شهر را ترك كرديم. بچههاي خرمشهر از شهر خود و آثار خانوادهشان جدا شدند. من تنها خودم بودم اما سنگيني حس ميكردم كه آنها صد برابر من غمگين بودند. از چشمان من و از انگشتان آنها اشك جاري بود؛ ترسيده بودم و منطقه را بلد نبودم، آنقدر كوچه كوچهها خاطره است كه من نميتوانم تصوير كنم. افرادي كه ميتوانستند شهر را ترك كردند. بنزين كم بود و آقاي جهان آرا به من گفت در ازاي بنزين به رانندهها بگوييد كه افراد فقير را به شهرها ببرند. خيليها از شهر نرفتند. بسياري از مردم آن قدر فقير بودند كه پاي رفتن نداشتند.وي افزود: با بسياري از دوستان كه قدم ميزديم و كار ميكرديم، روز بعد سرشان را جلويمان ميانداختند. درگيريها را به چشم و بدون فاصله ميديديم؛ جمجمه يك نفر را تخليه كرده بود و جلوي ما انداختند. وضعيت بسيار دشوار بود. صادقي با اشاره به وحشت حاكم بر شهر در روزهاي پاياني مقاومت تشريح كرد: يك روز در شهر راه ميرفتم كه صداي فرياد و ناله شنيدم. وارد خانه شدم و يك عراقي را ديدم كه خانمي را آزار ميداد، با يك سيم سرش را جدا كردم، آن سوتر بچه 3 يا 4 ساله آن زن را ديدم كه شاهد بود. از اين دست خاطرات بسيار زياد است؛ مثلا خانوادهاي را در چالهاي ديدم كه زنده زنده سوزاندند. مقاومت خرمشهر خاص بود عظمت مقاومت، از پيروزي آن بيشتر است صادقي با اندوه تاكيد كرد: مقاومت خرمشهر خاص بود. عظمت مقاومت، از پيروزي آن بيشتر است. من تنها يك نقطه كوچك از شهر بودم. آدمهاي بزرگي بودند كه اكثرا شهيد شدند و تنها از جمع مقاومت، 5-6 نفر ماندهاند. من خيلي از خاطراتم را نميتوانم بگويم. مقطع يك ماهه مقاومت براي ما 20 سال گذشت. وي با ناراحتي به ياد آورد: عراقيها با تانك و بمباران جلو ميآمدند و صداي شاديشان را از نزديك ميشنيديم. روزهاي آخر از مناطق مرزي جلو ميآمدند و دائم حلقه مقاومت تنگتر ميشد. اين عكاس افزود: نيمههاي شب، روزهاي ابتدايي آبانماه بود كه با يك بلم به كمك چند نفر از شهر خارج شدم. بعد از رفتن من، حدود 20 نفر در شهر بودند. علي موحد همان جا شهيد شد و بسياري از بچهها، در عملياتها شهيد شدند. صادقي تعريف كرد: قبل از رفتن از شهر از مدرسه ميثم جمع ميشديم. عدهاي از نيروها سمت هتل بودند. جهان آرا، نوراني و موسوي بچهها را تقسيم ميكردند. دوربين دست بچهها بود اما كسي عكاس نبود. در هتل كارون خانمها براي همه غذا ميپختند و من از آنها عكاسي كردم؛ البته عكاسها ميآمدند و ميرفتند و روزهاي آخر كسي نبود؛ هر چند روز يكبار جاي سكونتم را عوض ميكردم. صادقي، لحظه خروج از شهر را تصوير و بيان كرد: من گيج شده بودم. 4 نفر بوديم، نيمه شب بود. كمك كردم تا مجروحي را در يك بلم سوار كردند، خواستم به راهم ادامه دهم كه به من گفتند شهر را عراقيها گرفتهاند، با ما بيا. از ترس نميتوانستم حرف بزنم و سوار بلم شدم. از كارون رد شديم، من از پايين پل جديد خرمشهر خارج شدم. محوطه سرسبز و تاريك بود. پياده در راه دنبال غذا بوديم و شب از ترس نخوابيديم و در يك خانه مانديم. در سوسنگرد چند نفر را پيدا كرديم. در زيرزمين مقر مانديم و بعد در شهرها گشت زدم و چند ماه بعد از آن روز تا ديماه در منطقه ماندم. من به چشم خود قهرمانها را در خرمشهر ديدم وي در پايان روز پاياني مقاومت خرمشهر گفت: شهر سقوط كرده بود. تاريخ آن را نميدانستيم اما شهر سقوط كرده بود كه ما رفتيم. بعد از آن روزها، مدتي بعد در فرمانداري خوزستان، شهيد چمران را ديدم و بعد از آن به تهران بازگشتم. مهمات تمام شده بود، همه در حال رفتن بودند و ما نيز نيمه شب رفتيم. من به چشم خود قهرمانها را در خرمشهر ديدم، نه يك قهرمان را. منبع : ايسنا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1382]
صفحات پیشنهادی
گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر پرسيدم جنگ كجاست ...
گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر پرسيدم جنگ كجاست؟ گفت:«سركوچه»...-گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر پرسيدم جنگ كجاست؟ گفت:«سركوچه»... صادقى در ...
گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر پرسيدم جنگ كجاست؟ گفت:«سركوچه»...-گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر پرسيدم جنگ كجاست؟ گفت:«سركوچه»... صادقى در ...
فرهنگ و هنر مطبوعات در مهر /يك مناظره سينمايي در تلويزيون
"جوان" در صفحه ادب و هنر ميپردازد به گفتگو با ماني حقيقي كارگردان فيلم "كنعان"، نگاهي به يك مكتب ادبي و گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر.
"جوان" در صفحه ادب و هنر ميپردازد به گفتگو با ماني حقيقي كارگردان فيلم "كنعان"، نگاهي به يك مكتب ادبي و گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر.
فرهنگ و هنر مطبوعات در مهر /خاكسپاري بانوي شعر معاصر ايران
"جوان" در صفحه ادب و هنر ميپردازد به گفتگو با محمدحسن پزشك مدير عامل موزه سينما و گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر. خاكسپاري مرحومه صفارزاده در امامزاده صالح، ...
"جوان" در صفحه ادب و هنر ميپردازد به گفتگو با محمدحسن پزشك مدير عامل موزه سينما و گفتگو با عكاس لحظات مقاومت خرمشهر. خاكسپاري مرحومه صفارزاده در امامزاده صالح، ...
گفتگو با جهانگیر رزمی، برنده جایزه پولیتزر عکاسی
گفتگو با جهانگیر رزمی، برنده جایزه پولیتزر عکاسی-گفتگو با جهانگیر رزمی، برنده ... عکاس است چون سال ها با اشتیاق انگار بدون آنکه بداند چرا لحظه های مهم تاریخ ... که در نمایشگاه «دهه فجر» نمایش داده بود و بار دیگر در نمایشگاه «مقاومت در خرمشهر».
گفتگو با جهانگیر رزمی، برنده جایزه پولیتزر عکاسی-گفتگو با جهانگیر رزمی، برنده ... عکاس است چون سال ها با اشتیاق انگار بدون آنکه بداند چرا لحظه های مهم تاریخ ... که در نمایشگاه «دهه فجر» نمایش داده بود و بار دیگر در نمایشگاه «مقاومت در خرمشهر».
حماسه خونین شهر و شهيد هاشمي(1)
حماسه خونین شهر و شهيد هاشمي(1) گفتگو با خانم مهرانگيز دريانوردي درآمد حماسه هشت سال دفاع مقدس و به ويژه مقاومت بي نظير مردم خرمشهر در برابر ... و مهمترآن كه تا آخرين لحظات سقوط خرمشهر در صحنه حضور داشته و با نگاه دقيق و تيزبين يك ... يادم هست ما حتي به كساني كه براي تهيه گزارش و عكس مي آمدند، اجازه نمي داديم وارد مقر ما بشوند.
حماسه خونین شهر و شهيد هاشمي(1) گفتگو با خانم مهرانگيز دريانوردي درآمد حماسه هشت سال دفاع مقدس و به ويژه مقاومت بي نظير مردم خرمشهر در برابر ... و مهمترآن كه تا آخرين لحظات سقوط خرمشهر در صحنه حضور داشته و با نگاه دقيق و تيزبين يك ... يادم هست ما حتي به كساني كه براي تهيه گزارش و عكس مي آمدند، اجازه نمي داديم وارد مقر ما بشوند.
علت انفجارهای امروز خرمشهر چه بود؟
به گزارش«جهان» و به نقل از فارس،محمدرضا آملازاده لحظاتي پيش. ... فرماندار خرمشهر ابراز اميدواري كرد از اين ببعد با اطلاعرساني به موقع در خصوص ... لحظه بسيار غرورانگيزي بود، پس از 40 روز مقاومت در كرانه ساحل غربي رودخانه خرمشهر به ... ای شهیدان به خون غلطان...!( گفتگو با حاج صادق آهنگران) ... زنی با 7 بار مجروحیت در جنگ+عکس ...
به گزارش«جهان» و به نقل از فارس،محمدرضا آملازاده لحظاتي پيش. ... فرماندار خرمشهر ابراز اميدواري كرد از اين ببعد با اطلاعرساني به موقع در خصوص ... لحظه بسيار غرورانگيزي بود، پس از 40 روز مقاومت در كرانه ساحل غربي رودخانه خرمشهر به ... ای شهیدان به خون غلطان...!( گفتگو با حاج صادق آهنگران) ... زنی با 7 بار مجروحیت در جنگ+عکس ...
عکس های عملیات والفجر8
گفتگوی خواندنی با بازیگر نقش عادل فردوسیپور+ عکس . ... انتشار عكسهاي رسول ملاقليپور از دوران مقاومت مردم خرمشهر. ... عکاسی از آخرین لحظه یک شهید + عکس ...
گفتگوی خواندنی با بازیگر نقش عادل فردوسیپور+ عکس . ... انتشار عكسهاي رسول ملاقليپور از دوران مقاومت مردم خرمشهر. ... عکاسی از آخرین لحظه یک شهید + عکس ...
گفت و گو با سردار باقر زاده (1)
مقاومت 35 روزه خرمشهرمردم خرمشهر در روزهای اول كه جنگ غافلگیرانه تحمیل شد، 35 روز مقاومت ... از لحظهای كه رزمندگان اسلام خرمشهر را بنا به ضرورت ترك میكنند، از همان لحظه در فكر .... چگونگى حفظ آثار مناطق عملياتى دفاع مقدس در گفتگو با سردار باقر زاده مطرح شد؛ ما در حوزه .... گفت و گوی ا ينترنتی با گلوريا هاپکينز عکاس طبيعت - ...
مقاومت 35 روزه خرمشهرمردم خرمشهر در روزهای اول كه جنگ غافلگیرانه تحمیل شد، 35 روز مقاومت ... از لحظهای كه رزمندگان اسلام خرمشهر را بنا به ضرورت ترك میكنند، از همان لحظه در فكر .... چگونگى حفظ آثار مناطق عملياتى دفاع مقدس در گفتگو با سردار باقر زاده مطرح شد؛ ما در حوزه .... گفت و گوی ا ينترنتی با گلوريا هاپکينز عکاس طبيعت - ...
Fun. عکاسی از آخرین لحظه یک شهید+ عکس
عکاسی از آخرین لحظه یک شهید+ عکس-در گرماگرم عملیات ، دیدم «فرهاد نصیری قره چه ... سرویس جهاد و مقاومت مشرق - در گرماگرم عملیات «الی بیت المقدس» بودیم. بچه ها با چنگ و دندان خود را به دروازه های خرمشهر نزدیک می کردند. ... دو ماهنامه آيين گفتگو ...
عکاسی از آخرین لحظه یک شهید+ عکس-در گرماگرم عملیات ، دیدم «فرهاد نصیری قره چه ... سرویس جهاد و مقاومت مشرق - در گرماگرم عملیات «الی بیت المقدس» بودیم. بچه ها با چنگ و دندان خود را به دروازه های خرمشهر نزدیک می کردند. ... دو ماهنامه آيين گفتگو ...
معروفترين عكاسان جنگ
هايش را فروخت ایلنا: بعداز گفتگويي كه سال گذشته با جاسم غضبانپور(عكاس دفاع ... ي فتح خرمشهر داشتم، اين دومين بار بود كه به دفتر كوچك انتشارات تيس پا مي. ... در اين گفتگو؛ غضبانپور(عكاس و ناشر) به مشكلات موجود بر سر راه نشر، سخن ... عملاٌ از سال 88 تا اين لحظه؛ بزرگ. ... شود در اين ورطه مقاومت كنيم و خود را سرپا نگه داريم.
هايش را فروخت ایلنا: بعداز گفتگويي كه سال گذشته با جاسم غضبانپور(عكاس دفاع ... ي فتح خرمشهر داشتم، اين دومين بار بود كه به دفتر كوچك انتشارات تيس پا مي. ... در اين گفتگو؛ غضبانپور(عكاس و ناشر) به مشكلات موجود بر سر راه نشر، سخن ... عملاٌ از سال 88 تا اين لحظه؛ بزرگ. ... شود در اين ورطه مقاومت كنيم و خود را سرپا نگه داريم.
-
گوناگون
پربازدیدترینها