واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: سپاه کوفه درجماران! غلامعلی رجایی روز دفن داماد امام - یک شنبه -حرفهایی از جناب سیدحسن خمینی درباره اهانتهای رکیک عده ای اوباش که خود را تا درب منزل هاشمی در جماران رسانده بودند و از آقا مجیدانصاری در همین مورد شنیدم که برایم تکان دهنده بود. جناب سیدحسن می گفت وقتی عده ای از - مثلا - لباس شخصیها به جماران آمدند ؛ من درِ منزل ایستاده بودم و فحش های بسیار رکیکشان رابه آقای هاشمی می شنیدم. به گوش خود شنیدم آنها درکمال ... دباره همسر آقای هاشمی هم الفاظ رکیک به کار می بردند.آقای مجیدانصاری هم می گفت پس ازختم جلسه مجمع دو برادرلاریجانی- علی وصادق را - به کناری کشیده و با ذکر صحنه هایی که خود شاهد آنهابودم گفتم من شاهد فحش هایی که آن روز درجلوی منزل هاشمی به خانواده اش می دادند بودم. بعدمثالی زدم وگفتم اگر شما شنیده باشید درهمسایگی شما رفتگری زندگی میکند وعده ای بیایند وبدترین فحشهای ناموسی را جلوی چشم همه به اوبدهند چه عکس العملی از خودنشان می دهید؟ وچه اقدامی می کنید؟ حالا فرض کنید این فرد که آنهمه به اوفحش رکیک جلوی همه داده اند هاشمی رییس مجمع و رییس مجلس خبرگان و معتمد امام نیست.فرد دیگری برایم تعریف می کرد که درجلسه ای درمسجد ارک که دوستان ...! درآنجا تشکیل جلسه می دهد وقتی بحث درباره عکسهای دختر متاهل یک چهره سیاسی معترض مطرح شد(که اخیراً در فضای وب منتشرش کردند) و من از یکی از این برادران! پرسیدم ماجرای این عکسها چیه؟ با صدای بلند وبدون توجه به حرمت خانه خدا داد زد: فلانی، عکسهای این ... رابیاور بهش بده بره باهاشون... کنه.من نمی دانم اینهایی که این همه ادعای دینداری و ولایتمداری د ارند چرا به تعبیرسیدالشهداء(ع) لا اقل آزاده نیستند؟گیرم اینها با هاشمی دشمن خونی اند، به همسر محترمه او چکار دارند؟ به شهادت تمام مقاتل، اهل کوفه که فاجعه کربلا را آفریدند تا امام زنده بود اهانتی به خانواده و حرم او نکردند اینها دیگر تولیدات کدام مذهب ومکتب هستند که از سپاه کوفه بدترمی کنند؟سپاه کوفه در جماران چه می کند؟! آیا کسی که ذره ای مردانگی وغیرت دینی داشته باشد حق ندارد ازشنیدن این گونه خبرها ازغصه دق کند وبمیرد؟ خوشا به حال شهدا که رفتند تا این روزهای سخت تر از مرگ را برای دوستداران انقلاب ندیدند.این روزها به بعضی که از سر دلسوزی یا ./. مرا نصیحت می کنند که تند نروم می گویم احساس می کنم قلمی که دردست من است امانتی است که شهدا و بویژه دانشجوی شهید عظیم اسدی مشکال که درکنارمن درصبح سرد 9 فروردین سال 1357 در شهربانی دزفول در اثر شکنجه هایی که به ما دادند - وبه اوبیشترازما - به شهادت رسید به من سپرده اند.براین اساس، این نوشتنه ا حداقل کاری است که از من وامثال من برمی آید تا جلوی اتفاقی را که دارد می افتد - ومتاسفانه مثل اینکه از آن گریزی نیست -بگیریم والا من نیز رسم عافیت می دانم.راست گفت آنکه گفت اگر خدا را از جامعه وطبیعت وهستی برداری دیگر انجام هرکاری جایز است.آیا ایمان به خدا به این زودی از بعضی ها که داعیه اصولگرایی دارند رخت بربسته است؟خدایا جرم ما چیست که دشمن همدیگر شده ایم ؟ گناه ما چیست که ما را بحال خودمان رها نموده ای؟ خدایا ما همدیگر را نمی بخشیم اما از تو می خواهیم بر ما ببخشی و... .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]