واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سیره تبلیغی علما (شیخ جعفر مجتهدی)
ای کاش آقای مجتهدی به منزل ما می آمدندآقای حاج سید جلال رییس السادات نقل کردند:در ایامی که آقای مجتهدی در یکی از اتاقهای باغ رضوان مشهد به سر می بردند، دچار مشکلات متعددی شده بودم و خیلی مشتاق بودم آقا یکمرتبه به منزل ما بیایند.یک روز در بین راه در این فکر بودم و با خود می گفتم: آقایی که به منزل بزرگان و رؤسا نمی روند، آیا منزل ما را قبول می کنند؟در این افکار بودم که ناگهان با آقای مجتهدی برخورد نمودم. ایشان فرمودند: آقا سید جلال! شما می دانید که من جایی ندارم و هر کجا که حضرت رضا علیه السلام امر کنند می روم.عرض کردم بله آقا جان.سپس فرمودند: به حضرت عرض کردم سیدی و مولای باغ رضوان شلوغ شده و من جای خلوتی می خواهم. حضرت عنایت کرده و فرمودند: به منزل حاج سیدجلال برو که منزل او، منزل ماست، حال شما اجازه می فرمایید به منزلتان بیایم؟من که ذوق زده شده بودم و سر از پا نمی شناختم، عرض کردم این منتهای آرزوی من است که شما به منزل ما تشریف بیاورید!آنگاه به ایشان عرض کردم من دوچرخه را به دست می گیرم. و با هم پیاده به منزل می رویم، ایشان فرمودند:خیر آقاجان، شما بروید من هم خواهم آمد.عرض کردم: آخر شما که نمی دانید منزل ما کجاست!فرمودند: همان آقایی که امر می کنند به فلان خانه برو راه آن را هم نشان می دهند.به هرترتیب خدا حافظی کردم و سوار دوچرخه شده و با سرعت به طرف منزل براه افتادم تا خبر تشریف فرمایی ایشان را به خانواده برسانم، وقتی به خانه رسیدم با کمال تعجب دیدم آقای مجتهدی پشت درب خانه منتظرم ایستاده اند!!به ایشان عرض کردم با چه وسیله ای آمدید که زودتر از من به اینجا رسیدید؟!آقا تبسمی کرده و فرمودند: بله آقاجان، به لطف حضرت رضا (علیه السلام) به اینجا آمدم، آنگاه عرض کردم: بفرمایید داخل. فرمودند: خیر آقاجان شما باید به بی بی های داخل منزل خبر دهید و از آنها اجازه بگیرید، بعد ما داخل می شویم...تاکسی هم حواله ایستجناب آقای میرزا هاشم زاده شاعر مخلص اهل بیت(علیهم السلام) از قول یکی از دوستان معتمد تعریف کردند:روزی با آقای مجتهدی در مشهد مقدس منتظر تاکسی بودیم. کمی بعد از انتظار، یک تاکسی خالی آمده و من آن را صدا زدم آقا فرمودند: این تاکسی حواله ما نیست.بعد از چند لحظه که تاکسی دوم را صدا زدم، آقا مجدداً فرمودند: این تاکسی هم حواله ما نیست.با خود گفتم: مگر تاکسی سوار شدن هم حواله می خواهد؟هنوز این فکر اعتراض آمیز کاملاً از نظرم نگذشته بود که آقا فرمودند: بله، حاج هاشم آقا! تاکسی سوار شدن هم حواله می خواهد، الان یک بنز مشکی می آید و ما حواله داریم سوار آن شویم.در همین حین یک بنز مشکی مقابل ما ایستاد و گفت: بفرمایید سوار شوید، بعد از اینکه سوار شدیم راننده پرسید کجا می خواهید بروید؟آقا فرمودند: به خیابان نخ ریسی می رویم.هنگامی که به نزدکی نخ ریسی رسیدیم آقا یک دسته اسکناس از جیب خود درآورده و به راننده فرمودند: پیاده می شویم و هنگام خروج از ماشین دسته اسکناس را به راننده داده و از ماشین خارج شدند.راننده صدا زد آقا کرایه ماشین یک تومان است، این همه پول برای چیست؟!آقا به او رو کرده و فرمودند: مگر شما امروز هزار تومان از حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نخواسته بودید؟ این همان هزار تومان می باشد.راننده با شنیدن این مطلب بهت زده شده و از من پرسید: این آقا امام زمان هستند؟!به او گفتم: خیر. گفت: پس کیست که از نیت من باخبر است و از کجا می دانست من امروز هزار تومان از حضرت تقاضا کرده ام؟!به او گفتم: پولت را که گرفتی، برو، و کاری به این کارها نداشته باش!تزکیه نفسجناب آقای مصطفی حسنی می گفتند: زمانی بنده حدود دو ماه موفق به زیارت آقای مجتهدی نشده بودم، روزی به منزل رفتم و به هنگام ورود چشمم به لفظ جلاله (الله) در بالای سر در خانه افتاد و یک حالت درونی و دگرگونی خاصی به من دست داد. به طوری که حدود دو ساعت در حال مشاهده آن اسم و گریه کردن بودم که نظیر آن گریه تاکنون برایم پیش نیامده است.در این موقع حالتی شبیه تزکیه نفس در من ایجاد شده بود و اختیار از کفم ربوده شده و دل و ضمیرم متوجه آقای مجتهدی گردید، بی اختیار به منزل ایشان رفتم، آقا احترام خاصی به من گذاشتند و به طور کنایه فرمودند: انسان باید تزکیه نفس داشته باشد.با شنیدن این کلام متوجه شدم که در اثر همان گریه و تزکیه بوده است که توفیق زیارت ایشان را پیدا کرده ام.دیدار آیت الله گلپایگانی با آقای مجتهدیجناب حاج فتحعلی نقل کردند:هنگامی که حضرت آیت الله گلپایگانی می خواستند به دیدن آقای مجتهدی بروند به ایشان می گویند: جناب آیت الله گلپایگانی می خواهند به دیدن شما بیایند.آقای مجتهدی می فرمایند: خیر، ایشان از سادات هستند و درست نیست به دیدن ما بیایند، ما به دیدن ایشان می رویم.در همین موقع بطور ناگهانی حال آقای مجتهدی به حدی دگرگون شد که ایشان را به بیمارستان آیت الله گلپایگانی بردیم ولی آقا اجازه نمی دادند طبیبی ایشان را معاینه کند.وقتی آیت الله گلپایگانی متوجه شدند که آقای مجتهدی در بیمارستان بستری هستند برای دیدن ایشان به آنجا آمدند. همین که آقای مجتهدی آیت الله گلپایگانی را دیدند گفتند: آقا جان همینکه چشم شما به ما افتاد، ما خوب شدیم، و از روی تخت بلند شدند و به منزل رفتند.بعداً آقای مجتهدی فرمودند: ما به بیمارستان رفتیم که آیت الله گلپایگانی که می خواهند به دیدن ما بیایند زحمت نکشند و به منزل بیایند.کیفیت نماز خواندنآقای حاج فتحعلی از قول دوست خود نقل کردند:در ایامی که آقای مجتهدی در مشهد مقدس بسر می بردند و کسالت داشتند، خدمت ایشان می رسیدم، در آن موقع با خود فکر می کردم که آقا با این مریضی و کسالت چطور وضو می گیرند و نماز می خوانند؟یک شب در عالم رؤیا مشاهده کردم که آقای مجتهدی تشریف آورده و فرمودند: آقاببینید و خیلی زیبا و با طمأنینه خاصی شروع به وضو گرفتن و نماز خواندن نمودند.روز بعد که خدمت ایشان رسیدم، همین که وارد اتاق شدم، آقای مجتهدی فرمودند: آقا، وضو گرفتن ما را دیدید، نماز خواندن ما را دیدید، درست وضو گرفتیم؟ درست نماز خواندیم؟ مورد قبول شما بود آقا جان؟بنده سرم را به زیر انداختم و از اینکه این گونه افکار در ذهنم راجع به ایشان خطور کرده بود، بسیار شرمنده شدم.منبع : واعظونتهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 361]