واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اوضاع اجتماعی دوره قاجار القاب مخصوصی نیز برای این طبقه وجود داشت و نشان های دولتی در دوره قاجاریه از طرف شاه به آنها داده می شد مثل «صاحب دیوان، مستوفی الممالک، منشی الممالک و... .»
جامعه ایران در دوره قاجاریه علیرغم تمدن و فرهنگ کهنسال دیرین تقریباً یک جامعه قرون وسطایی با تعصبات ملی و مذهبی شدید بر روح و فکر اکثریت قریب به اتفاق این جامعه بود، مردم سخت پای بند آداب و سنت و رسوم ملی و شعائر مذهبی خود بوده و از هر گونه نفوذ و تاثیر شیوه جدید زندگی و تمدن غرب برکنار مانده بودند. عدم تماس با اروپائیان، تنها به دلیل تقویت مذهب و تظاهر شدید به دینداری و تعصب، آنها را از معاشرت با همسایگان مسلمان خود مثل عثمانی نیز دور نگه داشته و آنها را فقط به خاطر پیروی از طریقه سنت، دشمن خویش میپنداشتند. طبقات اجتماعی اجتماع دوره قاجاریه را می توان به دو طبقه تقسیم کرد:1- طبقه حاکمه2- طبقه محکوم[1]طبقه حاکمه 1- دولت: که تمام سازمانها و تشکیلات در شخص شاه خلاصه میشد.2- روحانیون: که از دیر باز بر قلب و روح مردم حکومت داشتند و برای حفظ و اعتبار و نفوذ خود میکوشید. گفتنی است همیشه بین این دو گروه حاکم (دولت و روحانیون) یک مبارزه پنهانی و مداوم ولی آرام و بدون تظاهر وجود داشت و عموماً پیروزی نیز با روحانیون بود. عدم تماس با اروپائیان، تنها به دلیل تقویت مذهب و تظاهر شدید به دینداری و تعصب، آنها را از معاشرت با همسایگان مسلمان خود مثل عثمانی نیز دور نگه داشته و آنها را فقط به خاطر پیروی از طریقه سنت، دشمن خویش میپنداشتندطبقه مرفه و نزدیکان دربار طبقه مرفه که جزء طبقه حاکم به حساب میآمدند و نزدیکان دربار بودند شامل صدراعظم، وزراء و رجال و روحانیون عالی رتبه میشدند، که از میان خانواده اعیان و اشراف شهرهای مختلف به تهران آمده و یکی از افراد خانواده دارای شغل دولتی بود و سایر افراد خانواده به وسیله او تقاضاهای خود را به عرض دولت میرساندند. اغلب نیز این افراد بدون در نظر داشتن لیاقت و سن و سال به پستهای مهم منصوب میشدند و این پستها نیز موروثی بود. القاب مخصوصی نیز برای این طبقه وجود داشت و نشانهای دولتی در دوره قاجاریه از طرف شاه به آنها داده میشد مثل «صاحب دیوان، مستوفی الممالک، منشی الممالک و... .» ازدواج در این طبقه نیز میان خودشان بود و ثروتمندان علاوه بر زنان دائمی، زنان موقت نیز داشتند. آنها فرزندان خود را نزد مربیان خصوصی یعنی «دایه و لَلِه» نگهداری میکردند و بعد از رسیدن به 7-6 سالگی در مکتب خانههای دایر در منازل خود تعلیم میدیدند، این مربیان در مواقع سفرها نیز همراه این خانوادهها بودند. در مکتبخانهها علاوه بر قرآن، نهجالبلاغه، صرف و نحو عربی، کتاب گلستان، ناسخالتواریح و دیوان شعرای دیگر نیز تدریس میشد.[2]
روحانیون در تشکیلات روحانیون دوره قاجار، سرآمدان آنها در زهد و تقوی، الگو و مرجع مردم در امور دنیوی و اخروی بودند و گاهی برای دور شدن از دستگاه و دربار به عتبات مهاجرت میکردند. در هر شهر، مسجدی متعلق به روحانی خاصی بود که در آن به جز گزاردن نماز، به رفع مشکلات مذهبی مردم و رسیدگی به طلاب، موقوفات و سایر عواید میپرداخت و درآمد آنها نیز از طریق همین عواید و موقوفات بود. مراجع تقلید، صاحب نفوذ و قدرت معنوی بودند و در تمام شئون مذهبی، سیاسی و اجتماعی دخالت تام داشتند و در جریانات سیاسی و اداری نیز رهبر و پیشوا بودند و نقش شان در بسیاری موارد از جمله قیامها و جنبها پر اهمیت و موثر بود. حضور آنها در لغو بسیاری از قراردادها و یا جریان مشروطه بسیار نمایان است. البته دستهای دیگر از روحانیون هم بودند که از لحاظ نفوذ و قدرت و اعتبار در دسته پایینتری بودند که پیش نمازها و وعاظ در مساجد جز آنان بودند. البته آخوندها و وعاظ بسیاری نیز بودند که سطحینگر و آلوده به پارهای اوهام و خرافات و تبلیغات واهی و سست میشدند و گاهی نیز در کنار حکومت به اجرای اوامر آنها میپرداختند.[3]طبقه محکوم طبقه وسیع و گسترده بعدی که بیش از هشتاد درصد مردم را در بر میگرفت طبقه عامه مردم از بازرگان، پیشهور و صنعتگر تا بقال و قناد و آهنگر و سبزی فروش را در بر میگرفت. استادان و هنرمندان دوره قاجار همچون اسلاف خود با خلق آثار بدیع نظر جهانیان را جلب میکردند اما به دلیل عدم وجود ذوق هنری و علاقه و اهمیت شاهان قاجار به هنردستی این صنایع پیشرفت چندانی نکرد و همچنین ورود اجناس اروپایی با قیمت نازل توان رقابت را از «صنعتکاران» ایران گرفت. اوضاع کارگران نیز در کارخانه به دلیل مشکلات عدیده از جمله همان واردات اجناس خارجی با قیمت نازل و تعطیلی کارخانهها رو به وخامت میگذاشت. مثلاً شهر اصفهان که زمانی بزرگترین مرکز صنعت بود بیشتر از شهرهای دیگر دچار فقر گردید و دولتمردان را به چاره جویی و تکاپو واداشت. در تشکیلات روحانیون دوره قاجار، سرآمدان آنها در زهد و تقوی، الگو و مرجع مردم در امور دنیوی و اخروی بودند و گاهی برای دور شدن از دستگاه و دربار به عتبات مهاجرت میکردند مردم عادی دیگر نیز در شهر به کارگری مشغول بودند و تقریباً همه کاری میکردند، در شهر به صورت عمله برای گل سازی یا حمل آجر و یا به صورت کارگر در باغها و مزارع فعالیت میکردند ساعت کار آنها از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب بود آنها معمولاً تنبلوار کار میکردند و میبایستی کسی ناظر کارشان باشد. آنها علاوه بر محدودیت در زندگی سیاسی و اجتماعی درگیر و گرفتار عقاید خرافی و جهل و ناآگاهی نیز بودند و درد سرهایی مثل حملات ترکمنان و اقوام مهاجم و شورشهای محلی در شهرها و خشونت ناشی از آن نیز گریبان مردم را میگرفت.[4] کشاورزان بیشتر از هر قشری مجبور به پرداخت مالیات بودند. بازرگانان که تنها قشر مرفه در میان مردم بودند برای خود تشکیلات خاصی داشتند و در هر شهری دو سه نفر از بازرگانان معروف، سایر بازرگانان را سرپرستی میکردند که به طور غیر رسمی و بدون دخالت دولت انتخاب میشدند. روسای آنها با دستگاه حکومتی ارتباط داشتند و اغلب کالاهای زیادی را از اروپا وارد میکردند آنها شال و قالی و قالیچه و خشکبار صادر و در مقابل اشیاء تجملی، بلور و چینی وارد میکردند تجار به علت رونق داد و ستد در کشور از طبقات ثروتمند محسوب میشدند حتی گاهی دولت از آنها قرض میگرفت.[5]
زندگی در شهر در شهرها گروه بندی بر حسب حرفه و پیشه بود مثل خیاط، قناد، حلبی ساز، آهنگر و... شرایط زندگی شهری دارای جهات مشترک بود یعنی رئیس خانواده به نسبت توانایی، خانه شخصی داشت و مشاغل هم موروثی بود. مثلاً آهنگر پسر خود را از سنین 7 یا 8 سالگی در دکان خویش به کار میگماشت تا حرفه پدری را فراگیرد و بعد از رسیدن به بلوغ سعی میکرد دخترانی از همان طبقه و هم صنف خود را به عقد ازدواج او در آورد. هر صنف فقط اجناس مربوط به خود را میفروخت مثلاً عطار هیچ گاه لبنیات نمیفروخت و بقال از داد و ستد قند و شکر و ادویه که مربوط به صنف عطار بود خودداری میکرد. علاوه بر مشخص بودن شغل و حرفه، شیوه زندگی آرایش خانه و لباس اصناف و گروهها نیز متمایز از هم بود. مثلاً بازرگانان عمامه «شیر شکری با مندیل یا کلاه» بر سر میگذاشتند اما بقال و عطار عموماً کلاه بر سر میگذاشتند و لباس آنان غالباً «متقال مشکی» یا سرمهای بود و شال پهن به کمر میبستند و قبای کوتاه بدون چاک میپوشیدند.[6]معتقدات مردم 1- معتقدات مردم بر اساس تقوی و پرهیزکاری و اجتناب از افعال حرام و رذیله بود که پایه و اساس تعلیم و تربیت عمومی بود و در پرورش و وجدان اخلاقی و حس تعاون و همکاری مردم بسیار موثر بود. قسمتی از این معتقدات بصورت شعائر مذهبی مثل روضه خوانی، تعزیه و تظاهرات حزن انگیز در ایام محرم جلوه مییافت.2- یک دسته از اعتقادات و باورهای خرافی و اوهام نیز، متاسفانه رنگ مذهب گرفته و در میان مردم به شدت رسوخ یافته بود و کسی را که با آن مخالفت میکرد مورد لعن و تکفیر قرار میگرفت. دعا نوشتن روی تخممرغ و آویختن طلسم به گردن اطفال از این گونه اعتقادات بود.[7] پی نوشت:[1]. شمیم، علی اصغر؛ ایران در دور، سلطنت قاجار، تهران، افکار، 75، صفحه 366.[2] . تاجبجش، احمد؛ تاریخ تمدن و فرهنگ در دوره قاجار، شیراز، 77، انتشارات نوید شیراز، صفحه 423.[3]. آدمیت، فریدون؛ امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 62، صفحه 435-430.[4]. واتسن، گرنت؛ تاریخ ایران دوره قاجار، ترجمه وحید مازندرانی، تهران، سخن، 40، صفحه 29 و 28.[5]. اورسل، ارنست؛ سفرنامه اورسل، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، 1353، صفحه 245- 240.[6] . تاجبخش، احمد؛ همان، صفحه 425.[7] . شمیم، علی اصغر؛ همان، صفحه 373.بخش تاریخ تبیانمنبع: پژوهشکده باقرالعلوم / سعیده سلطانی مقدم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3022]