تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 7 اسفند 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1862018052




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ايران در دورة قاجار


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ايران در دورة قاجار


در فاصلة انتقال نوع چاپ از چاپ سنگي به چاپ كامپيوتري و اينك ديجيتال، در ايران نوعي ديگر از چاپ مرسوم شد كه به «چاپ سربي» معروف است. زمان دقيق ورود اين نوع چاپ به ايران به درستي روشن نيست. تنها مي‌دانيم كه بلافاصله بعد از چاپ سنگي در دوران اواسط قاجاري، وارد ميدان شد و به آهستگي همه جا را گرفت، به گونه‌اي كه تقريباً بعد از دهة نخست قرني كه در آن به سر مي‌بريم كتابي به صورت سنگي چاپ نمي‌شد. با اين حساب اگر زمان اوليه ورود حروف‌چيني كامپيوتري به ايران را آغاز دهة 60 بگيريم، مي‌توان حدس زد كه چاپ سربي بيش از پنجاه سال در فضاي فرهنگي ايران دوام آورده است و در اين مدت تمام يا اغلب آثار علمي، تاريخي، فلسفي، ادبي و... به شكل سربي منتشر شده است. با نظر به وفور آثاري كه از سال 1310 تا 1360 در قلمرو گوناگون در ايران به چاپ رسيده است، مي‌توان گفت در واقع ورود و حضور حجم فراواني از آثاري كه نشان تحقيقات جديد و پويايي انديشه به شمار مي‌رود، در ايران با چاپ سربي صورت گرفته است. اين سخن هم در باب آثار ترجمه شده از زبانهاي ديگر به فارسي صدق مي‌كند و هم در خصوص آثاري كه در حوزه‌ها و قلمرو مختلف به دست نويسندگان، محققان و پژوهشگران پيشكسوت ايراني به صورت تأليف در اختيار اصحاب فرهنگ قرار گرفت. با سقوط سلطنت قاجار در اوايل اين قرن و تغيير تدريجي مناسبات علمي / اجتماعي ايران كه بر اثر عواملي چون آشنايي با فرهنگ‌هاي ديگر و شكل‌گيري نهادهاي مدني / علمي متعدد و مهمتر از همه اعزام ايرانيان به خارج براي تحصيل و بازگشت تعدادي از چهره‌هاي تحصيل‌كردة شاخص، كم‌كم ايران حركتي را در خصوص علم و فرهنگ آغاز كرد كه در خلال آن نهضت كتاب،‌ تأليف، ترجمه و ديگر فروع آن رشدي بي‌سابقه يافت و فضايي جديد در ايران حاكم كرد كه همانگونه كه گفتيم، همگي با چاپ از نوع سربي صورت مي‌گرفت. با پديد آمدن چاپ كامپيوتري، اين نوع چاپ به سرعت حذف شد و كنار رفت. در اين ميان هم آثار جديد و هم آثار پيشين طبعاً با حروف‌چيني كامپيوتري عرضه شد كه هم از زيبايي و تناسب برخوردار بود، هم از سرعت بالا بهره‌مند بود و هم‌ اينكه به لحاظ نيروي انساني و جنبه‌هاي اقتصادي مقرون به صرفه‌تر مي‌نمود. اما در اين ميان برخي از آثار پراهميت كه براي اولين بار به صورت حروفي و سربي چاپ شده بود. در همان حالت ماند و هرگز به شكل جديد چاپ منتقل نشد. اين موضوع عوامل متعددي دارد كه از آن ميان مي‌توان به استفادة غيرضروري از افست و مهمتر از آن عدم اهتمام فرهنگي اشاره كرد كه هم در صورت تجديد چاپ و هم در صورت عدم تجديد چاپ آن آثار خود را نشان مي‌داد و حاوي نوعي از عقب‌ماندگي زماني و تكنولوژيك بود. به عنوان مثال، لغت‌نامه دهخدا، در طبع‌هاي نخست خود با چاپ سربي و قطعي نامتعارف عرضه شد ولي بعدها با شكل‌گيري سازمان لغت‌نامة دهخدا، حالت چاپ عوض شد و به شكلي جديد عرضه شد. هم‌چنين است سخن دربارة برخي متون ادبي و حديثي و تفسيري، از جمله تفسيرالميزان امروزه كمتر كسي به چاپ نخست اين لغت‌نامه يا تفسيرالميزان مراجعه مي‌كند، از آن رو كه كيفيت و كميت چاپهاي جديد تحت هيچ شرايطي با كم و كيف چاپ سربي قابل مقايسه نيست چاپ سنگي هم جاي خود دارد. با اين حال، در دگرديسي و در بحبوحة انتقال چاپ آثار جديد و قديم به آخرين نوع از چاپ، شاهد عدم انتقال آثاري هستيم كه از جايگاهي خاص و شايان اهميت برخوردارند و هرگز نمي‌توان آنها را ناديده گرفت اما متأسفانه با فراموشي و نوعي عدم اقبال زيانبار مواجه شده‌اند. بي‌شك اين اتفاق حتي در كمترين حد خود عاري از خسارتي فرهنگي نيست، چه برسد به اين كه مصاديق و موارد آن گاه چشمگير و ملموس به نظر مي‌رسد. نويسنده در اين خصوص تحقيق ننموده و استقصايي نيز به عمل نياورده است تا بتواند آماري ارائه كند. اما از معدود آثاري كه گاه از عدم چاپ جديد آنها مستبصر شده و از توقف چاپ آنها به صورتهاي جديد، توسط ناشر يا مؤلف يا نهادهاي معتبر فرهنگي و كتابخانه‌هاي گوناگون دانشگاهي و غيردانشگاهي اطلاع حاصل نموده است، بالعيان نگريسته است كه چگونه در برابر چشمان باز علم و انديشه و فرهنگ، برخي از آثار شاخص، تعيين‌كننده و در مواردي نادر و استثنايي از حوزة حضور بركنار مانده‌اند، در حالي كه در موضوع‌هاي مربوط به همان آثار شاهد حضور و بروز و حتي ظهور و رويش آثاري جديد و متنوع هستيم كه چه بسا هرگز به آن حد از ارج و اعتبار كه اثر فراموش شده داراست، نرسند. بي‌گمان از اين فرايند مي‌توانيم به خسارتي آشكار در حوزة فرهنگ ياد كنيم، حتي اگر نمونة آن اندك شمار باشد. جنبه جسارت‌بار اين فرايند، زماني بيشتر آشكار مي‌شود كه بدانيم: بخش وسيعي از اهل مطالعه كه قاعدتاً جوانان و دانشجويان هستند، در انتخاب و گزينش به ملاك‌هاي صوري و زماني و زيباشناختي متون و منابع بيش از هر چيز ديگر اهميت مي‌دهند. از ديگرسو، آثار جديد، در غيبت آثار اصيل و بدون بهره‌مندي و استفاده جامع و كامل از آنها شكل مي‌گيرد كه در واقع زمينه‌ساز افت علمي، تحقيقي است و بستر را براي ضعف‌هاي بزرگتر و متوالي آماده مي‌كند. اين ضعف اگر در حوزة تاريخ باشد، ميزان خسارت وسيع‌تر و عميق‌تر نيز خواهد بود، ازآن رو كه جبران آن به دلايل مختلف مشكل و طاقت‌فرساست و به يك اعتبار اساساً ممكن نيست. نويسنده با اين كه بيش از ده‌ها اثر در ذهن دارد كه با وجود اصالت و اهميت به دليل عدم انتقال به عرصة جديد چاپ و انتشار از حيّز انتفاع ساقط شده‌اند، در اين مقال تنها به يك نمونه تاريخي اشاره خواهد كرد كه در اصل تشكيل‌دهندة عنوان مقاله (ايران در دورة قاجار) است

كتاب «خاطرات عبدالله بهرامي» اثري است كه نخستين‌بار در دهة 40 منتشر شد و سپس در سال 1363 به همان صورت قبلي (حروف سربي) افست شد ولي بعد از اين تاريخ (حدود 25 سال) هرگز به صورت رسمي منتشر نشده است مشخصات كتابشناختي اين اثر، به قرار زير است:

خاطرات عبدالله بهرامي از آخر سلطنت ناصرالدين‌شاه تا اول كودتا، [نويسنده عبدالله بهرامي]، چاپ دوم 1363، انتشارات علمي، قطع رقعي، 642 ص + 2 صفحه غلط‌نامه، گالينگور، بدون تصوير، سربي.

نويسندة اين كتاب دولتمردي ايراني است كه دورة مشروطيت را به صورت كامل درك كرده است. تاريخ تولد وي 1267 شمسي است.

پدرش، ميرزااسماعيل، فرزند ميرزااحمد معروف به عمادالممالك، از طرخوران تفرش و منشي احتشام‌السلطنه، و مدتي نيز معاون موقرالسلطنه حاكم ساوه بود (همان، ص 87). در مدارس ابتدايي افتتاحيه و تربيت و مدارس متوسطه دارالفنون و مدرسه آلمانيها به تحصيل پرداخت و زبان فرانسه را در منزل تكميل كرد. بهرامي در آستانه شروع «استبداد صغير»، در اوايل 1287 ش با خانواده اعلم‌الدوله ثقفي و به هزينه پدر به اروپا رفت و بعد از بازگشت به ايران در مدرسه سن لويي و در سفر مجدد به اروپا در مدرسه تجارتي در برلن، ادامه تحصيل داد. مدتي در انگلستان به سر برد و سرانجام در 1290 ش به وطن بازگشت. پس از بازگشت به ايران، مدت كوتاهي در مدرسه آلمانيها در مقام منشي كاركرد اما پس از اندك زماني، به سبب تسلط بر زبانهاي آلماني و فرانسوي، در سمت منشي و مترجم، به خدمت نظميه كه اداره آن در دست هيئتي سوئدي به رياست وستداهل بود،‌ درآمد. دوره خدمت او در نظميه از پرماجراترين روزهاي زندگي وي بود كه به عنوان مأمور تحقيق پرونده‌هاي مهم جنايي و سياسي از جمله به پرونده قتل فن كاور، رئيس بانك استقراضي روس در اصفهان، و دستگيري نايب حسين كاشي سرو كار پيدا كرد. موفقيت او در انجام مأموريتها موجب شد به سوئد اعزام شود و پس از بازگشت به معاونت دوم تأمينات در نظميه ارتقا يابد. بهرامي در اين زمان درگير يكي از مهمترين پرونده‌هاي پليس سياسي در تاريخ معاصر ايران شد كه به دستگيري «كميته مجازات» منتهي گرديد، اما بعدها كوشيد نقش خود را در اين واقعه كم رنگ و حتي خود را از هواداران آن بنماياند. با اينهمه، و با وجود سابقه دوستي او با يكي از تندروترين اعضاي كميته يعني احسان الله خان (همان، ص 494) و مكاتبات و مماشات نخستش با رهبران اين سازمان، بسياري وي را عامل اصلي دستگيري رهبران و از هم پاشيدنِ «كميته مجازات» دانسته‌اند.

بهرامي در 1294 ش در سمت رياست نظميه راهي آذربايجان شد كه دوره پرآشوبي را گذراند. ديري نپاييد كه ميان او و وليعهد، محمدحسن ميرزا، و جناح هوادار وليعهد ـ اعتداليون ـ به رهبري محتشم‌السلطنه برخورد پيش آمد و طبق امر وليعهد، محتشم السلطنه دستور توقيف و تبعيد بهرامي به تهران را داد. اما پس از توقيف، بر اثر فشار مردم، بهرامي آزاد شد. بهرامي براي برانگيختن اعتماد دموكراتها، از تلاش مخالفانش كه او را به ارتباط با كميته مجازات متهم مي‌كردند، بهره برد و پشتيباني بي‌قيد و شرط خياباني را برانگيخت. با ورود عثمانيها به تبريز، بهرامي ناگزير به ترك آن شهر شد و در مقام حاكم خوي و قراچه داغ به آنجا رفت، اما با شنيدن خبر دستگيري رهبران دموكرات به دست عثمانيها از طريق باسمنج، ميانه و قزوين به تهران گريخت.

او همزمان با عقد قرارداد ش / 1919 با كساني چون سيدمحمد كمره‌اي، محمدعلي ثابت، محمود محمود، تيگران هاكوپيان و فرخي يزدي تشكّل دموكراتهاي چپ را بر ضد وثوق الدوله بنيان نهاد.

در اين سالها بهرامي در تهران مغضوب و از مشاغل دولتي دور بود و به تدريج از كار در پليس كناره گرفت و مدتي رئيس اداره خيريه بلديه تهران شد.

بهرامي در 1304 ش در كنفرانس اصلاح حال مجرمان و زندانيان در نيويورك و سپس لندن شركت كرد و گزارش مبسوطي درباره وضعيت زندانهاي ايران ارائه نمود و در آخرين روزها همين سال براي نخستين بار در ايران، سوار بر هواپيماي يونكرس، مسير تهران تا انزلي را پيمود كه نشان‌دهنده ماجراجويي او حتي پس از كناره‌گيري از خدمت در نيروي پليس است.

بهرامي پس از آن، به ترتيب ، مديركل وزارت معارف (1306ـ 1307) و معاون (1307 ـ 1309) و مدير كل وزارت عدليه بود (مشفق كاظمي، ج1، ص 297) و از نزديكان علي‌اكبر داور و به گفته كسروي از چهره‌هاي برجسته دستگاه قضايي كشور محسوب مي‌شد. وي از همراهان داور در تأسيس حزب راديكال بود. از وقايع مهم اين دوره، اعتصاب كارگران صنعت نفت بود كه بهرامي در سفري به اهواز كوشيد در گفتگويي با يوسف افتخاري، از رهبران كارگران، با تكيه بر سابقه نزديكي با خياباني و چهره‌هاي انقلابي آذربايجان، آنان را به پايان دادن به اعتصاب تشويق كند. بهرامي در خرداد 1309 به معاونت وزارت ماليه و در مرداد همان سال بار ديگر به معاونت وزارت عدليه رسيد. او در فاصله سالهاي 1310 تا 1315 ش در اروپا بود و سمتي به وي ارجاع نشد. ظاهراً در همين ايام بايد موفق به اخذ دكتراي دولتي حقوق از دانشگاه استراسبورگ شده باشد. بهرامي در 1317 ش نماينده دائمي ايران در جامعه ملل و سپس وزير مختار ايران در بلژيك شد، تا اينكه در مهر 1319 آلمانيها بروكسل را اشغال كردند و سفارتخانه ايران تعطيل شد.

عبدالله بهرامي در دوره پهلوي دوم در عرصه سياسي ايران فعال نبود. با اين همه، ازدواج سيمين تاج بهرامي ، دختر احياءالسلطنه بهرامي، با احمدرضا پهلوي در آبان 1324، وي را به دربار پهلوي نزديكتر ساخت. در 1329 ش، نام بهرامي در فهرست بند «ب» رده‌بندي كارمندان دولت قرار داشت كه نشانه اعتماد نسبي حكومت پهلوي به او بود(سالنامه دنيا، 27).

عبدالله بهرامي در 1334، از خدمات دولتي بازنشسته شد(پرونده وي در وزارت خارجه) و در 21 شهريور 1347 چند سال بعد از نگارش خاطراتش درگذشت.

بهرامي در اواخر عمر خاطرات خود را منتشر ساخت. خاطرات عبدالله بهرامي براي پژوهش در تاريخ سياسي و اجتماعي معاصر ايران منبعي باارزش است، گرچه همانند بيشتر خاطرات رجال، بايد مطالب آن را با احتياط و در مقايسه با گفته‌هاي ديگران بررسي كرد. وصف او از ايران در آستانه سده بيستم ميلادي و صراحتي كه در بيان برخي مطالب دارد، از جمله ويژگيهاي قابل اعتناي اين اثر است. با اينهمه، داوري در باب نقش او در جريانات سياسي همانند بيشتر دولتمردان تاريخ معاصر عاري از ضدو نقيض‌هايي نيست. فعاليت قلمي او تنها به نگارش خاطراتش منحصر نگرديده است. كتاب كوچكي از يادداشتهاي سفر خود به نيويورك فراهم آورد كه به نام «از تهران تا نيويورك» منتشر شده است. او در 1325 ش «بيچارگان» را نوشت، در 1310ش سرگذشت حاجي مراد نوشته تولستوي و در 1332 ش شرح حال پير كروپتكين را به فارسي برگردانده بود.

بهرامي در خاطرات خويش، با استناد به حافظه‌اي سرشار كه قرايني فراوان آن را تأييد مي‌كند، به خوبي از عهدة نگارش و طرح و تفسير وقايع روزگار قاجار آمده است. قلم وي بسيار روان و نگاهش منطقي و اسلوبمند است. آغاز و پايان كتاب او نشان از تسلط او به امر نويسندگي و مقوله تحليل و تفسير دارد. زيبايي نثر «خاطرات» به گونه‌اي است كه هيچ نشاني از تكلف نثر قاجاري در آن به چشم نمي‌خورد. پيوستگي مطالب در كتاب بهرامي شگفت‌ساز و شايستة جدي‌ترين حيرت‌هاست. همين مسأله يكپارچگي عجيبي به كتاب مفصل و دراز دامن او بخشيده است. به گونه‌اي دشوار مي‌توان باور كرد، اين كتاب بدون پيش‌نويس و تحريرهاي چند باره نوشته شده است. ذكر تمام جزئيات و جوانب مسائل از نقاط قوت و برجستة اثر مورد بحث است و توصيف‌هاي آن از ارزش و اعتبار قابل توجهي برخوردار است. چيزي كه موضوع اين مقال است، تصويري است كه بهرامي از ايران دورة قاجار به دست داده است. از آن رو كه محور خاطرات بهرامي، زندگي و جريان‌هاي زندگي شخصي خود وي و در يك كلام سير و سلوك فردي ـ از منظر و روايت و قرائت ـ خود وي است، بنابراين طبيعي است كه قلم او هرگز در صدد موشكافي دربارة تمام مسائل مربوط به ايران نيست اما از آنجا كه اسلوبي جامع بر نوشتة وي حاكم است، بنابراين بي‌آنكه تفكيكي ميان فرد و اجتماع قائل باشد، در مواردي فراوان به تشريع و توضيح مطالبي پرداخته است كه مي‌تواند باز تابانندة ايران دورة قاجار از آينة نگاه وي باشد. تأمل در زواياي گوناگون اين نگاه و بررسي در چند و چون آنها نشان از اين دارد كه مي‌توان روايت او را معتبر تلقي كرد. بنابراين بي‌آنكه ترديدي غيرمعمول به خود راه دهيم، مي‌توانيم از تلقي‌هاي وي به شناختي از ايران دست يابيم كه در دوران قاجار ايران زمين را به قالب خود درآورده بود.

به نظر مي‌رسد بهرامي با نوعي تيزبيني و هوشمندي توانسته است بسياري از حقايق و مسائل سياسي / اجتماعي دورة نخست زندگي خويش را به قلم بياورد كه از جزءجزء آنها، به لحاظ منطقي كليت دوره‌اي خاص از ادوار تاريخ ايران ظاهر مي‌شود. او در نخستين صفحات كتاب خويش آنجا كه در صدد معرفي پدربزرگ خويش است، پرده از چگونگي رفتار حكام حكومت مركزي با ايالت غيرمركزي ايران بر مي‌دارد كه اگر دورة زماني خودش را در نظر بگيريم، از صراحت و بلاغتي ويژه برخوردار است و چه بسا بهرامي را بتوان جزو نخستين كساني محسوب داشت كه در حال ترسيم ابعاد و جوانب مسائلي است كه نزديك به 200 سال از حساس‌ترين مقطع تاريخ ايران متأخر در گرو آن است و تا امروز به درستي تشريح و تحليل نشده است، جز در برخي از سفرنامه‌هاي خارجي كه مخاطب آنها عمدتاً غيرايراني بوده‌اند و ترجمه آنها معمولاً ديرهنگام صورت گرفته است. به اين لحاظ گزارش عبدالله بهرامي، از تقدم رتبه و مقام برخوردار است كه با لحاظ محتواي خويش با نمونه‌هاي جهاني خويش قابل مقايسه است. او از سر اطلاع و با ذكر پيشينه و پسينة مسائل، در طليعه خاطرات خودش يادآوري مي‌كند: حكام (روشن است كه مقصود حكام قاجاري در عهد صباوت نويسنده است) مجبور بودند كه قبل از انتصاب و حركت به محل مأموريت مبلغي به عنوان پيش‌كشي و هديه به خاك پاي همايوني تقديم نموده، به علاوه صدراعظم و وزير ماليه و لشكر نويس باشي را هم راضي كنند و بيش از يك سال هم براي جبران خسارت نداشتند! زيرا حتماً در آخر سال يا احضار مي‌شدند يا بايد تشريفات اولي را تكرار مي‌نمودند تا در محل مأموريت خود دوباره مستقر گردند! حكام و فرمانروايان بجز حقوق ديواني خود كه مبلغ آن تكافوي مخارج عادي آنها را نمي‌كرد، وسيله ديگري [براي كسب درآمد و جبران سرمايه خود] نداشتند [و چون] مجبور بودند كه زندگاني عدة زيادي از كارمند[ان] و خدمه را از عايدات مختلف محل حكمراني تأمين سازند، در حقيقت به «حكومت» نمي‌رفتند، بلكه به «غارت» مي‌شتافتند...» (خاطرات ص 7 و 8)

بهرامي ادامه مي‌دهد: «با اين وضعيت وظيفه وزير يا معاون خيلي سنگين و پر مسئوليت بود چون حاكم غالباً مشغول خوشگذراني و ازدواج‌هاي متعدد و اعمال شنيع و كثيف‌تري بود و وزير مي‌بايستي به رتق و فتق امور حوزة حكومتي مشغول بوده باشد. (همان ص 8) وي با اين ديباچه وارد جزئيات دانسته‌ها و مشاهدات خود مي‌شود و از فلان و بهمان السلطنه‌هايي ياد مي‌كند كه به نوشتة‌ هانريش بروگش: از عهد جد بزرگشان فتح‌عليشاه قاجار، ايران را ملك طلق و به عبارت دقيق‌تر «تيول» خود مي‌دانستند. بهرامي مي‌نويسد: پدرم اولين خدمت خود را با منشي‌گري احتشام السلطنه برادر علاءالدوله در زنجان شروع كرد. من و مادرم نيز در آن موقع به زنجان رفتيم. آنچه به خاطرم هست، اين است كه بعد از اين مأموريت پدرم مدتي معاون موقرالسلطنه حاكم ساوه بود؛ پسر ناظم‌السلطنه برادر علاءالدوله كه يكي از دختران مظفرالدين شاه را به عقد او در آورده بودند. او در اوايل عمر مردي عياش بود كه حكومت ساوه را به اجاره سپرده [بود] و خودش در مركز زندگاني مي‌كرد!

واژه «حكومت اجاره‌اي» در جايي از خاطرات بهرامي مورد ذكر و اشاره قرار نگرفته است ولي مفهوم و منطوق توضيحاتي كه او در مواردي متعدد مي‌دهد، ما را با مسائلي در تماس قرار مي‌دهد كه در حكومت قاجاريه جزو اوليات به شمار مي‌رفت و تعجب كسي را بر نمي‌انگيخت:‌«من با پدرم به خانة داماد (موقرالسلطنه) كه دختر ناصرالدين شاه را گرفت، رفتم كه در دروازه قزوين در يك باغ بزرگ بود. عروس با كالسكة سلطنتي وارد [باغ] شد. مي‌گفتند در عروسي دختر شاه با معيرالممالك در امتداد خيابان دروازه قزوين تا منزل معير كه در اين گذر واقع بود، روي زمين شالهاي ترمه گسترده بودند تا دختر شاه از كالسكه يا فيل كه پياده شد، چند صد قدم از روي آنها عبور كرده، پا روي زمين نگذارد. اما در عروسي كه من شاهد بودم، عده زيادي از رجال و ميهمانها جلوي باغ صف كشيده بودند. داماد مسافت زيادي از باغ بيرون آمده، در جلوي كالسكه به خاك افتاد تا پاهاي عروس را ببوسد (خاطرات ص 12)

بهرامي در ذيل عنوان «اوضاع اجتماعي ايران» به تفصيل فضاي حاكم بر زندگي اجتماعي ايران در دورة قاجار را شرح داده است (صص 40 ـ57) او با صراحت تمام اظهار مي‌دارد: مدتي را كه در نظر گرفته و در اطراف آن قلم‌فرسايي مي‌نمايد، يعني از اوايل سلطنت مظفرالدين شاه تا اواخر دورة احمدشاه تقريباً متشابه هم بود و تغييراتي كه در آن واقع شده مختصر و بي‌اهميت بود. (ص40) بهرامي براي اثبات اين مسأله كوشش فراواني به خرج داده، از هر موضوعي براي حقيقي بودن آن اقامه برهان نموده است. واقعيت اين است كه خاطرات عبدالله بهرامي، در اصل سرگذشت نامه‌اي است كه جنبة فردي آن روايت زندگي، تحصيل و مشاغل يك شخص است ولي جنبة غيرفردي و عمومي آن، گزارش غم‌انگيز نابساماني‌هايي است كه از هر سو كه بنگريم تا بيكران ادامه پيدا مي‌كند و نشان از تباهي رنجزادي مي‌نمايد كه ابعاد منفي آن روزبروز گسترش مي‌يابد. آنچه از فحواي نوشتاري بهرامي بر مي‌آيد، اين است كه وي حاكمان و صاحبان قدرت را مسبب اصلي نابساماني‌ها و ضعف و انحطاط مي‌داند كه در رأس همة آنها شخص شاه و دربار قاجار و درباريان تراز اول قرار دارد: «اين شاه (مظفرالدين شاه) استعداد تحصيل و مطالعه نداشت و [حتي] يك كلمه زبان خارجي [هم] نياموخته بود. فارسي او هم ناقص و قدرت نوشتن يك كاغذ معمولي را فاقد بود... هنگامي كه او به سلطنت رسيد، ايران در يك سكوت مطلقي كه نتيجه حكومت استبدادي و جابرانه پنجاه ساله بود، فرو رفته بود... در مركز، ميرزاعلي اصغرخان اتابك كه از نوكرهاي قديمي ناصرالدين شاه بود و تقريباً تنها شخص مقتدر محسوب مي‌گشت، به كليه امور تسلط داشت.» (ص 58). جالب اين است كه بهرامي از امنيت جاري در ولايات به «خواب عميق» تعبير مي‌كند (ص 58) و يادآور مي‌شود: طبقه اعيان كه تنها روشنفكران مملكت بودند، قوي‌ترين عمال استبداد محسوب مي‌گشتند. (ص 64) به گمان نويسنده: اين دسته به دليل محروم شدن از خدمات درباري، از روي منفعت شخصي در زمره آزاديخواهان در آمدند. اين مسئله به اضافه مسائلي ديگر و از جمله وارد شدن جرايدي كه در خارج از ايران چاپ مي‌شد: «سبب گرديد كه در خود مملكت يك فكر جديد و يك نهضت آزاديخواهانه جديدي پيدا شود». (ص 66) توضيحاتي كه در اين بخش به خامه آمده، با جزء و كل خود، به مسئله پيدايش مشروطيت و استقرار آن مربوط مي‌شود. به نظر مي‌رسد اين بخش از خاطرات چنان نيست كه قابل مقايسه با نوشته تاريخي كسي چون سيد احمد كسروي باشد. نگاه بهرامي به چند و چون مشروطيت، نگاه از دور و به گونه‌اي غير استدلالي است در حالي كه كسروي تمام كوشش خويش را به كار برده است تا از ريز و درشت حوادث نتيجه‌اي استدلالي بگيرد و به اذعان بسياري كسان توفيق نيز يافته است. بنابراين چندان جاي شگفت نيست كه مي‌نگريم مسائل مشروطيت را با تسميه‌اي عجيب «دوره باغشاه» مي‌خواند، از آن رو كه: اساساً تحول بزرگ از همين محل (= باغشاه) شروع شد. (ص 92). با اين حال توجه يافتن او به صوري بودن مشروطيت از نظر شخص محمدعلي شاه و نمايندگاني كه «براي حسن شهرت نطق‌هاي آتشين» ايراد مي‌كردند، (ص 93) بيراه نيست و انگشت گذاشتن وي به «آشكار شدن خصومت ملت و دولت» از نمونه‌هايي است كه از هوشمندي وي حكايت مي‌كند: «بديهي است اين عوامل سبب شد كه خيلي زودتر از آنچه انتظار مي‌رفت، خصومت بين دولت و ملت آشكار شود و محمدعلي ميرزا نقشه‌اي را كه مدتي در خاطرش پرورش مي‌داد، به مورد اجرا گذارد. من در آن زمان وارد مدرسه سن‌لوئي شده و به خيابان علاءالدوله كه هنوز هم مدرسه و كليساي كاتوليك‌ها در يكي از كوچه‌هاي آنجا مي‌باشد، مي‌رفتم (ص 94)... يقين بود كه محمدعلي شاه هم ديگر اميدي به بقاي سلطنت خود نداشت و مشغول تهيه و تمهيد مقدمه‌اي بود كه چگونه خود را از اين مخمصه خلاص سازد. پدرم سخت آشفته و متفكر بود چون او بهتر از هر كسي از جريان امور مملكت اطلاع داشت...» (ص 99). به درستي معلوم نيست كه نويسنده برچه پايه‌اي پدر خود را مطلع‌ترين فرد از امور كشور معرفي مي‌كند ولي با صرفنظر از برخي موارد، آنچه به قلم بهرامي در اين كتاب نقش بسته است، به وضوح تصويري از ايران را در خود دارد كه عهد قاجاريه را جز به آن نمي‌توان شناخت و شناساند: گونه‌اي اضمحلال همه‌جانبه محسوس و مشهود:

«در مجلس ترتيب و تشكيل حزب سياسي شروع شده [بود] و وكلا به دموكرات و اعتدال تفكيك شده بودند. در ظاهر يك علاقه و جنبشي در وطن هويدا بود ولي در باطن چنگال ظالمانه مستعمراتي روس و انگليس در شرائين امور فرو رفته و مملكت را با قدم‌هايي سريع به طرف اضمحلال مي‌كشانيد... عده زيادي از اشخاص درباري خود را به عنوان مشروطه‌طلبان قالب زده، ادارات جديد دولتي را اشغال كرده بودند...» (ص 128). روشن است كه اين بخش از خاطرات ناظر به انحراف مشروطه و مسخ شدن اصول مشروطه‌خواهي است ولي متاسفانه مؤلف توضيح جامعي درباره آن نداده، وارد سوانح زندگي شخصي خود شده است كه به تبع محدود كردن بحث و منصرف نمودن سخن از ماجراي ايران به ساحتي آشكارا جزئي است، هرچند كه در فرازها و روندهاي آن نيز به نوعي مسائل ايران در دوره قاجار را مي‌توان مورد مشاهده قرار داد. بنابراين بخش‌هايي چون «خدمت در نظميه» و جنگ ژاندارمري با بختياريها در عين حال كه حوادث و حالات يك شخص را در خود جا داده است، نشان مي‌دهد كه چگونه مراكز دولتي محل تاخت و تاز و سوء استفادة صاحبان قدرت بود: «به غير از اين كه در حدود 30 نفر از طرفين مقتول و عدة زيادتري مجروح شدند، خسارت ديگري به شهر وارد نيامد. روز ديگر شهر كاملاً به حال طبيعي برگشت و مردم بدون واهمه رفت و آمد مي‌كردند... اما يك نكته كه مستور ماند و مورخين عصر جديد ايران متوجه به آن نشدند، اين است كه مؤسس اصلي و محرك عمدة اين دستور شخص ناصرالملك بود كه آن وقت به عنوان كسالت در اروپا به سر مي‌برد و قبل از حركت خويش اين نقشه را محرمانه با عين‌الدوله نخست‌وزير طرح‌ريزي كرده بود!» (ص159) و چنين است سخن در باب فصول ديگر خاطرات عبدالله بهرامي، مثل: مأموريت قزوين (صص 160 ـ 182) و سرقت منزل آقا سيداحمد جواهري (182 ـ 219) قتل ارشالوس (219 ـ 242) قتل شيخ مهدي پسر شيخ فضل‌الله (243 ـ 264) سرقت كتابهاي سلطنتي (265 ـ‌304) تبديل اسكناس به كاغذ كه تشريح يك ماجراي ساحرانه است(304 ـ 326). در اغلب وقايعي كه بهرامي در مقام يك مسئول درصدد تشريح آنهاست، ردّ پايي از اختلال‌هاي عامد‌انه و چند جانبه به چشم مي‌خورد كه كشف آنها نياز به تأمل و تعمق فراوان دارد. بهرامي بدون آنكه قضاوت كند، صرفاً در حال نقل و روايت وقايع است و داوري و كشف راستي‌ها و ناراستي‌ها را به عهدة خوانندة خود مي‌گذارد. در اين ميان چيزي كه به نظر مي‌رسد بيش از حد شايسته اعتنا و توجه است، اختلال امور با مقوله‌اي است كه مي‌توان آن را در عبارتي كوتاه جاسوس بازي خواند: پس از چند ماه، مأموريت من خيلي مشكل و پرزحمت شده بود، زيرا به‌طوري كه ذكر گرديد، ناصرالملك يكي از بستگان خود را وارد خدمت نظميه كرده و شعبة پليس مخفي به عهدة او سپرده شده بود. اين شخص چند نفر از پادوهاي منازل علما را به سمت پليس خفيه نويس دعوت كرده و گزارش‌هاي عجيب و غريب براي نايب‌السلطنه تهيه مي‌كرد... هركس كه اندك آشنايي به وضعيت امور داشت، زود ملتفت مي‌گرديد كه اين راپورت‌ها بي‌اساس و بيشتر مغرضانه است و اغلب از اختراعات مغز راپورت دهنده مي‌باشد. زيرا كه يك پادو در محيط سياست نيست كه از جريانات سياسي باخبر شود. [نتيجه] او به زحمت اراجيفي جمع كرده و براي حسن خدمت شاخ و برگي به آن اضافه مي‌نمايد... (ص 178)

در اين ميان عدم توجه به كسي كه صادقانه كار مي‌كند و در عوض امتياز دادن به اشخاصي كه صرفاً از نفوذ برخوردارند يكي ديگر از مسائلي است كه خاطرات عبدالله بهرامي، نمونه‌هايي از آنها را به تصوير مي‌كشد: همانطور كه حدس مي‌زدم به وسيله وزير درباره لسان‌السلطنه را به قيد كفيل [= كفالت] آزاد ‌كردند و ميرزا يعقوب هم دو هزار تومان خود را وصول كرد و ستداهل و برگدال هركدام مطابق مقام خود يك نشان دولتي دريافت داشتند ولي به من كه تمام زحمات كشف اين قضيه را نموده بودم، يك كلمه «آفرين» هم نگفتند...» (ص303 و 304)

«فصل جن در خانة حاجي آقا» (ص409 ـ 426) در عين حال كه موضوعي كم اهميت است، از رواج عميق خرافات در ميان توده‌هاي مردم حكايت دارد كه البته پيش‌تر در بخش‌هاي نخست كتاب به تفصيل مورد اشاره قرار گرفته است؛ آنجا كه چگونگي شيوع بهائي‌گري و شكل‌گيري بابي‌گري را با استفاده از خاطرات خود در دوران اوليه زندگي شرح مي‌كند و از سيد باب و يحيي صبح ازل و اتباعشان سخن به ميان مي‌آورد كه چگونه از خيال‌گري عوامانة مردم بهره‌گرفته، توانستند به كارهاي شگفت دست بزنند (ص25 ـ 38) بهرامي آنجا كه از اسارت مردم توسط اصحاب سوءاستفاده از خرافات سخن مي‌گويد، از سر انصاف يادآوري مي‌كند كه: اين موضوع تنها مربوط به مملكت ما (= ايران) نبوده، در بعضي نقاط ديگر هم نظاير بر آن رخ داده است (ص27).

كوتاه سخن اين كه خاطرات بهرامي، روزنه‌اي است گشوده شده به آسمان ايران كه وقايع دورة قاجاريه را در بطن خود دارد. حالت و جهت‌گيري اين مجموعه چنان است كه وقايع آن روزگاران را كشف مي‌كند و نويسنده بي‌آنكه تعمدي به كار بسته باشد، با صرف نقل مسائل و خاطرات خويش راوي زمينه‌ها و پس زمينه‌هايي است كه توسط قاجاريه وارد روابط و مناسبات ايران و ايراني شد و با گذشت زمان اتقان و استحكام يافت. به ديگر سخن، اين خاطره و نمونه‌هاي آن، در عين كلي نبودن، مي‌توانند كلي محسوب شوند و از اين رهگذر مي‌توان بسياري از آنچه را كه يك فرد مي‌بيند و مي‌گويد تعميم داد و به نتايج اجتماعي قابل اثبات راه يافت. در اين كتاب در ذيل عنوان مسافرت سوئد آمده است: من از تصدّي ادارة تأمينات خسته شده و همواره درصدد بودم كه خدمت ديگري در يكي از ادارات دولتي براي خود تهيه كنم ولي در آن ايام بيشتر از پست‌هاي مهم اداري را بستگان وزراء و پادهاي سفارتخانه‌[ها] اشغال كرده بودند و به طريق عادي و طبيعي ممكن نبود كه من بتوانم به يك خدمت راحت‌تري نايل گردم (ص448) درخصوص اين قبيل نمونه‌ها، بي‌هيچ محذوري، دايرة سخن توسع مي‌يابد و از جزء به كل مي‌رسد و به لحاظ منطقي اشكالي نمي‌توان به اين توسع و تسري متوجه ساخت. بهرامي در گزارش ايام حضور خود در جايي به نام «اهر» نوشته است: [در اين شهر] كتاب و كتابخانه و كتابفروشي ديده نمي‌شد اشخاص باسواد از تبريز كتاب تهيه مي‌كردند. از رئيس پست پرسيدم كه براي اهر چند نسخه روزنامه مي‌رسد؟ جواب ده نسخه! از مركز و بيست و پنج نسخه از تبريز كه بين اهالي و براي بعضي از رؤساي ايلات ارسال مي‌گردد. (ص558)

مؤلف، پروندة كتاب خويش را با اشارتي در باب احمد شاه مي‌بندد و تمام آنچه را كه در خلال چندصد صفحه خاطره بيان كرده است، در صفحه پاياني به صراحت يادآور مي‌شود: احمد شاه هم [كه] مزة مسافرت فرنگستان را چشيده [بود] ميل داشت كه هرچند صباحي يكبار، از لذايذ زندگاني پاريس برخوردار گردد. تمام مقصود او در اواخر سلطنتش متوجه جمع‌آوري مال و فرار از تهران بود... اگر به صفحات تاريخ گذشتة ايران مراجعه گردد، اوضاع آن دوره شباهت كاملي به روزهاي آخر سلطنت شاه سلطان حسين پادشاه صفويه دارد، غير از اين كه دولت ديگر به تمام معني وجود نداشت، و خود ملت هم در اثر سوء سياست اين چند ساله به كلي مضمحل و از زندگاني مأيوس گرديده بود... متأسفانه درهاي اميد از هر طرف بسته شده [بود] و افق سياست مملكت به قدري تاريك و غمگين شده بود كه تلاش‌هاي آنها (= روشنفكران) به جايي منتهي نمي‌گشت. (ص641 و 642)

با عطف به آنچه گذشت و با نظر به آنچه در ديباچه اين مقال اشارت رفت، به نظر مي‌رسد، چاپ اين اثر همراه با تلخيص و حذف زوايد و نيز تحقيق و پژوهش شناخت اهل تحقيق را نسبت به دورة پاياني ايران در دورة قاجار افزون خواهد ساخت.




 چهارشنبه 20 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن