تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روز قيامت محبوب‏ترين آدميان نزد خداوند فرمان‏برترينِ آنها از او است
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845615958




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طوفانی در راه است


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: طوفانی در راه استاز وقتی که خدا دنیا و اولین آدم‏های روی زمین را آفریده بود، سال‏های بسیار زیادی می‏گذشت. زمین با همه‏ی زیبایی‏ها، دره‏ها، کوه‏ها و خشکی‏ها و دریاهایش، درست مثل روز اول بود.خورشید درخشان، روزها به زمین می‏تابید و ماه تابان، شب‏ها آسمان را روشن می‏کرد. گله‏های گاو و گوسفند، در چمن‏زارهای سرسبز، می‏چریدند و درختان میوه‏های خوشمزه و آب‏دار می‏دادند. همه چیز مثل روز اول بود. فقط آدم‏ها بودند که آرام آرام تغییر می‏کردند.
قوم نوح
همینطور که تعداد آنها روز به روز زیاد و زیادتر می‏شد. هر کدام تلاش می‏کردند، پول و ثروت بیشتری جمع کنند. آنها برای به دست آوردن ثروت بیشتر، دست به هر کاری می‏زدند. کارهای بسیار زشت انجام می‏دادند. با هم جنگ می‏کردند و حتی همدیگر را می‏کشتند. آدم‏ها آنقدر به دنبال پول و ثروت رفتند. کهخدا را فراموش کردند.
قوم نوح
فقط یک نفر بر روی زمین باقی مانده بود. که خدا را پرستش می‏کرد. و آنطوری که خدا می‏خواست زندگی می‏کرد. این مرد، حضرت نوح (ع) بود. نوح انسانی خوب و درستکار، زحمت‏کش، مهربان و به فکر دیگران بود. او قلب پاک و مهربانی داشت. نه تنها با خانواده‏اش و مردم مهربان بود و به آنها محبت می‏کرد بلکه با حیوانات نیز رفتار خوبی داشت. او و خانواده‏اش غذای کمی را که از کار روزانه به دست می‏آوردند با مردم فقیر و گرسنه تقسیم می‏کردند. او همیشه خدای مهربان را به خاطر نعمت‏های زیادی که به او داده بود شکر می‏کرد. خداوند هم او را برای راهنمایی مردم به پیامبری انتخاب کرد و از او خواست تا مردم نادان سرزمین خود را راهنمایی کند.
قوم نوح
اما هر چه نوح تلاش کرد تا مردم خدا را پرستش کنند و مومن شوند، فایده‏ای نداشت.یکی از پسران نوح به نام کنعان هم جزو این گروه بود. آنها نه تنها دست از پرستش بت‏ها بر نداشتند و حرف نوح را قبول نکردند، بلکه او را مسخره هم می‏کردند و می‏گفتند: " اگر راست می‏گویی به خدای خودت بگو تا بلا یش را برای ما بفرستد. " اما نوح که مردم را خیلی دوست داشت، این کار را نمی‏کرد. به امید اینکه شاید حرف او را قبول کنند و به خدا ایمان بیاورند. اما مردم باز هم او را مسخره می‏کردند. سال‏های زیادی گذشت و فقط تعداد کمی از مردم به او ایمان آوردند. نوح پیامبر که از این مردم بدجنس خسته شده بود، آنها را نفرین کرد تا به عذاب خدا گرفتار شدند. خدا دعای نوح را قبول کرد و به او گفت: "او و مردم با ایمان از خطر طوفان بزرگی نجات می‏یابند." برای همین، خدا به نوح دستور داد تا یک کشتی بزرگ بسازد و برای ساختن آن از یک چوب بسیار محکم استفاده کند و کشتی باید سه طبقه داشته باشد و طوری ساخته شود که آب نتواند به آن وارد شود. نوح با یاد خدا ساختن کشتی را همانطور که به او دستور داده شده بود شروع کرد. او به کمک خانواده اش اول تعداد زیادی درخت را قطع کرد تا از آنها چوب‏های مناسبی برای ساختن کشتی آماده کند.آنها شب و روز به سختی کار می‏کردند.اره کردن، صاف کردن چوب‏ها و میخ و چکش کاری، کار هر روز آنها بود. این کشتی باید آنقدر بزرگ ساخته می‏شد که نه تنها نوح و خانواده‏اش و کسانی که به او ایمان آوردند بتوانند سوار شوند بلکه باید از همه حیواناتی که خدا تا آن روز آفریده بود یک جفت نر و ماده با خود می‏برد. تازه آنها مقدار زیادی خوراکی احتیاج داشتند. چون هم تعدادشان زیاد بود و هم به خاطر طوفان باید مدت زیادی در کشتی می‏ماندند. بالاخره بعد از روزها کار و تلاش کشتی ساخته شد. نوح چوب‏های بسیار محکمی برای درست کردن دیوارهای بلند کشتی استفاده کرده بود تا وقتی حیوان‏های سنگین مثل فیل‏ها سوار کشتی می‏شوند در آب نیفتند.
قوم نوح
همه چیز حاضر شده بود و کشتی محکم ساخته شده بود. حالا وقت سوار شدن به کشتی بود. نوح به دستور خدا حیوانات را صدا کرد آنها همه از دشت‏ها و کوه‏ها و جنگل‏ها و آسمان جمع شدند. این طوفان یک طوفان معمولی نبود و و به جز موجودات توی کشتی همه از بین می‏رفتند بر ای همین همه‏ی حیوانات، خزندگان، پرندگان، حیوانات وحشی و اهلی با سرعت جمع شدند. خدا به نوح دستور داد از هر حیوانی یک نر و ماده سوار کند تا نسل آنها ار بین نرود. و نوح بسیار مواظب بود تا حیوانات جا نمانند. آنها با نظم و ترتیب سوار می‏شدند. یک جفت گوسفند، یک جفت زرافه، یک جفت لاک پشت، یک جفت غاز وحشی، یک جفت شتر و... و به این صورت همه‏ی حیوانات سوار شدند. در آخر نوبت به نوح، خانواده اش و دوستان او که تعدادشان خیلی کم بود رسید.نوح هرچه به پسرش اصرار کرد،فایده ای نداشت و به حرف پدر گوش نکرد.همین که نوح سوار کشتی شد، در بزرگ آن به دستور خدا بسته شد و اتفاقات عجیب و غریبی روی داد. ابرهای سیاه و وحشتناک همه‏ی آسمان را پر کرد. اولین قطره‏های باران به زمین افتاد و طولی نکشید که باران شدیدتر شد. سیل همه رودخانه‏ها و دریاها را پشت سر گذاشت و سر تا سر زمین پر از آب شد.
قوم نوح
آب بالاتر و بالاتر آمد و کشتی نوح بر روی آب‏های خروشان این طرف و آن طرف می‏رفت. خانه‏های بزرگ و محکم و درختان بلند یکی بعد از دیگری کنده می‏شد و به زیر آب می‏رفت و کار به جایی رسید که همه کوه‏ها و قله‏های بلند زیر آب پنهان شدند. هر جا را که نگاه می‏کردی آب بود و آب. حتیکنعان پسر نوح هم در آب‏های خروشان غرق شد. چون به حرف پدرش گوش نداده و از دوستان بدش پیروی کرده بود. باد و طوفان شدید کشتی بزرگ را مثل چوبی کوچک به این سو و آن سو می‏برد. تنها کسانی که از این بلا نجات پیدا کردند نوح، بچه‏هایش و دوستان اندک او بودند. موقعی که همه جا سیل و طوفان و سرما بود، آنها توی کشتی راحت بودند.
قوم نوح
گنجشکهای تازه از تخم در آمده، گربه‏های ملوس و حلزونهای کوچک زندگیشان را داخل کشتی بزرگ شروع کردند. بعد از گذشت14 شب و روز سیل و طوفان شدید، بالاخره آسمان صاف شد و بادهای تند از حرکت ایستادند. آب آرام شد و کم کم در زمین فرو رفت. خدا در این موقع به نوح دستور داد:" شما می‏توانید از کشتی پیاده بشوید. تو و دوستان و بچه‏هایت پیاد ه شوید و هیچ ترسی نداشته باشید چون من زمین را برای شما امن کرده‏ام. " نوح در کشتی را باز کرد و از کشتی پیاده شد و به دنبال او و دوستان و بچه‏هایش و همه حیوان‏ها یکی بعد از دیگری پیاده شدند. همه از این که سلامت به خشکی برگشته بودند، خوشحال بودند. گنجشکها جیک جیک کنان بر روی شاخه‏ها پریدند و شیرهای وحشی نعره زنان از آنجا دور شدند. مارها، لاک پشت ها ، پرنده‏های وحشی، میمون ها و خلاصه همه‏ی حیوان‏ها از مورچه گرفته تا فیل، هر کدام به طرفی رفتند و فقط گاو و گوسفند های نوح، پیش او ماندند. نوح و دوستان او از این که می‏توانستند دوباره درخت های پر از میوه و طبیعت سرسبز را ببینند و از عطر خوب گلها و گیاهان استفاده کنند، بسیار خوشحال بودند. نوح گفت: " باید برای تشکر کردن از خدای مهربان که ما را از این بلای بزرگ نجات داد، جایی برای قربانی کردن بسازیم." و زود دست به کار شد. سنگ های زیادی را کنار کشتی روی هم چید و تپه‏ای ساخت. بعد مقداری خار و چوب بالای نپه گذاشت و آنها را آتش زد و دود زیادی به آسمان رفت. در این وقت خدا به نوح گفت: " ای بنده خوب من! هیچ وقت تا پایان دنیا چنین طوفانی تکرار نمی‏شود و سلام من بر شما و نعمت های من برای شما"و بعد رنگین کمانی زیبا و جالب در گوشه آسمان پیدا شد و زمان آغاز نعمت و مهربا نی خدا بر مردم زمین شروع شد.وقتی رنگین کمان ناپدید و آتش قربانگاه خاموش شد، نوح فهمید که باید زندگی تازه‏اش را شروع کند. او تصمیم گرفت داخل دره‏ای سرسبز در کنار رود پرآبی که در آن نزدیکی بود، به کشاورزی و دامپروری بپردازد.
قوم نوح
نوح، دوستان و بچه‏هایش و حیواناتی که دوست داشتند با آنها باشند به امید یک آینده روشن و بهتر به سوی دره به راه افتادند و با گذشت زمان تعداد آنها بیشتر و بیشتر شد و آنها دوباره برای کار و زندگی در گوشه و کنار دنیا پخش شدند.
قوم نوح
 بخش کودک و نوجوان تبیانمنبع:کتاب موسی،نشر آئین تربیتمطالب مرتبط:داستان زندگی حضرت زینب (س)پیامبر اکرم (ص) و کاریابیحضرت سلیمان و ملکه ی سباحضرت سلیمان نبیادریس نبی(ع)بت ها سخن نمی گویندپیغمبر صبورمژده ی تولد اسحاق





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 625]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن