واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (6) نويسنده:دکتر حسين آباديان 1.دلايل تبليغات ضد آلماني انگليسي ها در ايران علت اشغال ايران را نبايد در افسانه پردازي هاي رايج در مورد گرايش ايران به آلمان هيتلري جستجو کرد. نفت ايران براي ادامه جنگ به منظور پيروزي بر ضد فاشيسم، مانند دوره جنگ اول جهاني بسيار با اهميت بود. اين نفت بايد حفظ مي شد و نقشه هاي نازي ها براي تسلط بر آن خنثي مي گرديد. البته متفقين از اين نظر هم نگراني نداشتند، زيرا مي دانستند رضاشاه پيشنهاد هيتلر را در مورد پيوستن کشورش به دولت هاي محور رد کرده و با اين تصميم خشم او را برانگيخته است. به هر حال فعاليت هاي صهيونيستي و ترانزيت يهوديان از راه ايران دليلي محکم بر نبودن فعاليت هاي فاشيستي در کشور بود. به نظر مي آيد براي تبليغات افرادي مانند لمبتون در مورد خطر ستون پنجم نازي در ايران، دو دليل عمده وجود داشت : نخست اينکه رهبران صهيونيسم جهاني از پديده فاشيسم به منزله موهبتي آسماني استفاده مي کردند. آنان نياز داشتند يهوديان جهان به ويژه از کشورهاي فقير به فلسطين مهاجرت کنند تا روياي تشکيل دولت موعود يهودي را محقق کنند و ترکيب جمعيتي فلسطين را به نفع خود تغيير دهند. اين امر در ايران هم با تبليغات در مورد فعاليت هاي فاشيستي پيگيري مي شد. بر اساس اسناد موجود در سازمان اسناد ملي ايران، در دوره جنگ دوم جهاني بود که مهاجرت يهوديان ايراني به فلسطين شدت يافت و اين روند تا سال هاي منتهي به تأسيس دولت اسرائيل و حتي پس از آن تا ملي شدن نفت ادامه يافت. هيچ امري غير از بزرگ نمايي خطر فاشيسم در ايران نمي توانست به اين موضوع جامه عمل بپوشاند، به ويژه اينکه يهوديان ايراني با مسالمت در کنار ديگر هموطنان خود زندگي مي کردند. دليل دوم اينکه انگليس تمايل داشت به ايران حمله کند زيرا مي دانست رژيم رضاشاه براي جنگ آمادگي ندارد. آنان ارتش ايران را به قيمت فقر و تهيدستي مردم تجهيز کرده بودند، اما اين ارتش تنها مي توانست امنيت لازم براي ادامه فعاليت شرکت نفت ايران و انگليس را در شرايط صلح فراهم کند. در حقيقت نفت کانون توجه سياست هاي محافل بين المللي بود. براي بردن نفت امنيتي لازم بود که با سرکوب کردن مردم مهيا مي شد. در حقيقت ارتش ايران نمي توانست در جنگي تمام عيار پيروز شود. اين بود که ضرورت داشت بهانه اي ساخته شود تا کشور اشغال گردد و امنيت لازم براي حفظ منابع نفتي به دست خود انگليس با همکاري ارتش ايران صورت گيرد. ارتش ايران هم البته نشان داد که در سراسر دوره رضاشاه تنها ابزار سکوب و حافظ امنيت سرمايه گذاري هاي خارجي بوده است. بيهوده نبود ارتشي که در سرکوب ايلات و عشاير و توده هاي مردم آن همه کوشا بود، نتوانست حتي کوچک ترين مقاومت سازمان يافته اي بر ضد اشغالگران انجام دهد و از آن زمان تا زمان فروپاشي رژيم پهلوي حافظ منافع جهان سرمايه داري در اين گوشه از جهان بود و با منافع شرکت هاي فرامليتي و قدرت هاي بزرگ سرمايه داري پيوندي تنگاتنگ داشت. در آستانه اشغال کشور انگليسي ها به جنگ رواني تمام عياري در مورد خطر افتادن ايران به دست آلمان هيتلري دست زدند. بالاتر اينکه با دادن اطلاعات نادرست و بزرگ نمايي خطر ستون پنجم آلمان هيتلري در مرزهاي شوروي، آنان را براي حمله به ايران تشويق کردند. روس ها بي درنگ پس از ورود به ايران نفت کوير خوريان را طلب کردند و در رقابت هاي جهاني براي تسلط بر منابع نفتي ايران شرکت جستند و به بحران هاي داخلي کشور دامن زدند. نتيجه گيري با تامل در حادثه اشغال ايران در شهريور بيست و بر اساس اسناد معتبر به نتايج زير دست مي يابيم : نخست اينکه انگليس به اين نتيجه رسيده بود که با پيشروي هاي آلمان در خاک شوروي و با توجه به گسترش ميزان نارضايتي هاي آشکار و نهان از ديکتاتوري رضاشاه که حتي نخبگان سياسي کشور را هم در بر مي گرفت، سقوط رضاشاه و بروز هرج و مرج حتمي است. انگليس اين تغييرات را به نفع کمونيسم بين الملل ارزيابي مي کرد ؛ موضوعي که ده ها سال در مورد آن تبليغ کرده بود. بنابراين با عمليات پنهاني کوشيد ايران را کشوري قلمداد نمايد که در مدار منافع آلمان نازي حرکت مي کند. پس با ارائه ضد اطلاعات در اين زمينه به شوروي، سياست خارجي آن کشور را هم با خود همسو کرد و شوروي هم نياز داشت براي حفاظت از منابع نفتي باکو که هدف آتي هيتلر بود، مرزهاي جنوبي خود را با ايران امن سازد. دوم اينکه انگليس ديگر به رضاشاه نيازي نداشت، زيرا او توانسته بود با سازمان نظامي خود کشور را براي سرمايه گذاري هاي شرکت نفت انگليس و ايران امن مي سازد. حتي افکار عمومي رضاشاه را دست نشانده انگليس مي دانست و البته کارهاي او را هم به پاي اين کشور ثبت مي کرد، به همين دليل انگليس در شرايط مشخص آن روز براي حفظ منافع بلند مدت خود در ايران و کاستن از نفرت مردم از سياست خارجي کشورش، سناريويي جديد طراحي کرد تا خود را منجي ايران از چنگال ديکتاتوري قلمداد کند. انگليس مي دانست که ارتش رضاشاه در صورت وقوع هر گونه نبرد خارجي توان رويارويي با دشمن را ندارد، زيرا اين ارتش فقط براي سرکوبي نيروهاي داخلي کارآيي داشت. بيهوده نيست ارتشي که حدود پنجاه درصد بودجه کشور را مي بلعيد، در عرض يک شبانه روز و بدون کوچک ترين مقاومتي در هم شکست و قواي آن از معرکه گريخت. پس در شرايط جديد انگليس بايد خود وارد معرکه مي شد. سوم اينکه نفت ايران براي انگليس اهميت حياتي داشت. انگليس با انتخاب سياست هاي گوناگون از عصر مشروطه تا دهه هاي بعد بارها و بارها اقتصادش را با استفاده از نفت ايران رونق بخشيده بود. همه تاريخ نگاران بر اين باورند که عامل برتري انگليس بر آلمان درجنگ اول جهاني، نفت ايران بود. همه قدرت هاي بزرگ آن روز براي حفظ برتري خود، به نفت ايران چشم دوخته بودند. انگليس براي حفظ منابع نفتي شرکت نفت ايران و انگليس ديگر نمي توانست به ارتش رضاشاه متکي باشد، پس بايد خودش وارد عمل مي شد. براي اين منظور بايد ايران اشغال مي شد، اما اشغال کشوري که اعلان بي طرفي کرده بود از نظر افکار عمومي جهان و خود بريتانيا توجيه شدني نبود. پس عمليات فريب شبکه هاي جاسوسي و ضد جاسوسي به منظور ايجاد وحشت در افکار عمومي به کار گرفته شد. بر اساس اين تبليغات ايران در جهت منافع نازي ها حرکت مي کرد و چون کشوري با موقعيت استراتژيک بود، مي گفتند تداوم اين وضع، امنيت بين المللي را به خطر مي اندازد. اين تبليغات در حالي صورت مي گرفت که نه در ارتش ايران تکاپوهاي نازيستي وجود داشت و نه با ديکتاتوري رضاشاه کسي از آراي سياسي و تحولات جهاني، اطلاعاتي در خور توجه داشت. بالاتر اينکه رضاشاه براي فعاليت هاي صهيونيستي در ايران محيطي امن فراهم آورده و اين کشور را محلي براي ترانزيت يهوديان به سوي فلسطين کرده بود. با تبليغاتي که غربي ها انجام مي دادند، اگر در ايران فعاليت فاشيستي وجود داشت، بايد به يهوديان هم حمله مي شد، حال آنکه اسناد محکم نشان مي دهد که در دوره رضاشاه آژانس يهود در ايران فعاليت مي کرد و يهوديان اروپاي شرقي را از راه ايران به سرزمين فلسطين مي فرستاد و با شبکه هاي صهيونيستي خود ايران هم مرتبط بود. پس تبليغات فراوان به منظور اشغال ايران هدفي نداشت جز حفاظت از منافع نفتي شرکت نفت ايران و انگليس. به واقع استقلال ايران در پرتو حکومت رضا شاه قرباني منافع نامشروع قدرت هاي بزرگ در اين نقطه مهم و استراتژيک جهان شد. انگليس وقتي ديد رضاشاه ديگر قادر نخواهد بود منافع بلند مدت آن کشور را حفظ کند، او را قرباني سياست جديد خود ساخت؛ از اين به بعد دور جديدي در تاريخ معاصر ايران آغاز شد که مقدر بود سياست هاي جهاني را هم از خود متأثر سازد. منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 627]