واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ايران و بازيگران جنگ ظُفار (2) نويسنده:دکتر عليرضا ذاکر اصفهاني در مجموع مي توان دلايل حضور ايران در عمان را به شرح زير بيان کرد: نخست اينکه غرب نقش ژاندارمي منطقه را به شاه سپرد که در واقع نقش برتر منطقه اي بود. در شرايطي که ايالات متحده آمريکا در گرداب ويتنام درگير بود ايران مي توانست منافع استراتژيک و اقتصادي غرب به ويژه آمريکا را که به نفت منطقه نيازمند بود حفظ کند. از سوي ديگر در شرايط دو قطبي، آمريکا نگران گسترش حضور شوروي در منطقه اقيانوس هند بود. پس از اينکه بريتانيا اعلام کرد نيروهايش را از منطقه خليج فارس خارج خواهد کرد، از اواسط دهه چهل، ايران توجه استراتژيک خود را بر تنگه هرمز، بنادر و جزاير آن متمرکز کرد. در اين مقطع زماني، شاه توانسته بود در داخل ثبات ايجاد نمايد و با بستن قراردادهاي منطقه اي و بين المللي تا حدودي جايگاه بين المللي خود را تثبيت کند. ايران در پيمان دفاعي – امنيتي بغداد که آمريکا از آن پشتيباني مي کرد، وارد شده بود که در پي آن، پيمان سنتو شکل گرفت. ايران در اسفند 1337 با آمريکا قرارداد دفاعي متقابل امضا کرد که اين قرارداد (Bilateral Defence Agreement) در پي پيمان 1334 بغداد بود. بعدها آمريکا (هر چند به طور ناقص) عضو سنتو شد. اين کشور عضو نتيجه نظامي سنتو بود و در کنفرانسهاي ساليانه شوراي سنتو شرکت مي کرد. ايران براي اطمينان کامل از حمايت آمريکا قرار داد دو جانبه سرّي نيز با اين کشور منعقد کرد تا دولت آمريکا مطابق قانون اساسي کشور خود براي رفع تجاوز به ايران کمک کند. با اين وصف در سايه انعقاد قرارداد دو جانبه، اطمينان شاه از ايالات متحده آمريکا بيشتر شد. شاه به دليل نداشتن پايگاه داخلي و رنجش از بحران مشروعيت، با توسل به چنين پيماني توانست نگرانيهاي ناشي از مرزهاي خود را تعديل کند. چنين پشتوانه اي به هدفهاي منطقه اي شاه نيز کمک مي کرد. شاه، در پايان بهمن 1349، هنگام سفر به سوئيس در مصاحبه اي گفت: «انگليسيها از خليج فارس خواهند رفت و ميراث استعماري آنها نيز بايد رخت برکند.» (کيهان،1349/12/1). او در گفتگو با خبرگزاري آسوشيتدپرس تأکيد کرد که ايران چند جزيره خود را که مشرف به دهانه خليج فارس است، تصرف خواهد کرد و در صورت لزوم براي انجام اين کار به زور متوسل خواهد شد. پيش از اين مهدوي وکيل، سفير ايران در سازمان ملل، گفته بود که ايران در خليج فارس ناچار به رهبري است، اما قصد برتري ندارد. (کيهان، 1349/2/9). در پي روابط گرم شاه با برخي کشورهاي محافظه کار عرب، آن دولتها سياستهاي ايران را پذيرفتند. از جمله ملک فيصل، پادشاه عربستان، در جريان سخنراني خود براي اميران شش کشور عربي در دبي گفت: «هيچ کسي نمي تواند منافع و حقوق حقه ايران را در خليج فارس نفي کند.» (همانجا). در آن مقطع زماني، ايران بخشي از حلقه زنجيره دفاعي غرب را تشکيل مي داد و ايالات متحده آمريکا عامل اصلي و تعيين کننده سياست خارجي ايران بود. هنگامي که در جريان مصاحبه اي در سال 1974 از شاه پرسيدند چرا ايران ژاندارم خليج فارس شد؟ اين گونه پاسخ داد: «نهايت آمال ما ژاندارمي منطقه است اما اگر ديگر کشورها علاقه به تضمين ثبات منطقه ندارند، ما قادريم آن را به نحو احسن انجام دهيم. حيات ما بستگي تام به آن دارد؛ نه تنها حيات ما که حيات آتي اروپا و ژاپن که 60 تا 70 درصد نيازهاي نفتي خود را از خليج فارس تأمين مي کنند.» (کيهان، 12 آبان 1350). وزير امورخارجه ايران نيز در سال 1974 در سازمان ملل گفت: «تأمين صلح و امنيت در شبه قاره هند يکي از ارکان اساسي سياست کشور ماست ... ايران با انتشار خطوط کلي استراتژي دفاعي خود، اقيانوس هند را حريم امنيتي خليج فارس مي داند.» (کيهان، 1353/7/27). اين منظور را مي توان در نوشته هاي استراتژيستهاي نظامي ايران نيز ديد: «مقاصد ايران به طور آشکار، حفظ ثبات و امنيت اين منطقه و رهبري آن مي باشد و قراين نشان مي دهد که اين برنامه موفق بوده است.» (رضواني، 1355، ص 13). شاه مدتها پيش از آنکه انگليس تصميم خود را مبني بر خروج نيروهايش از خليج فارس اعلام کند، در پي آن بود که نقش و مسئوليت خود را در منطقه بيشتر کند، از اين رو بلندپروازيها و جاه طلبيهاي او روند ميليتاريستي ايران را تشديد مي کرد. وي در ترکيب امنيتي منطقه نقشي فعالانه برگزيد؛ از جمله مانورهاي نظامي در آبهاي خليج فارس، وساطت در مناقشه هاي افغانستان و پاکستان بر سر مسئله پشتونستان (63-1962) و همچنين وفاداري به آمريکا از راه شرکت نکردن در تحريم نفتي پس از شکست جنگ ژوئن 1976 که البته آمريکا مجموعه اين کوششها را در سطح منطقه تحسين کرد. پيش از اين، شاه براي کمک به سلطنت طلبان يمن شمالي در جنگ با جمهوري خواهاني که مصر (عبدالناصر) از آنان حمايت مي کرد به يمني ها اسلحه و مهمات رسانده بود. در آخرين سال جنگ ويتنام، فانتومهاي ارتش را براي وان تيو، رئيس جمهوري ويتنام جنوبي، فرستاده بود. حتي به دعوت هنري کيسينجر گروهي از نخبگان نظامي خود را به عنوان پاسدار صلح به ويتنام فرستاد. شاه بعدها نيز به منظور اعلام همبستگي منطقه اي، در سطح منطقه اقيانوس هند و خليج فارس گامهايي بزرگ برداشت. جنگ ظفار از نگاه نويسندگان آن عصر شهرام چوبين و سپهر ذبيح از نويسندگان طرفدار شاه، تصميم گيريهاي شاه را مستقل مي شمرند و براي او يک سياست منطقه اي با ثبات و مستقل ترسيم مي کنند: «تمام تصميمهاي سياست خارجي کشور از اواخر دهه سي شمسي همواره توسط شخص شاه اتخاذ شده است.» (Chubin, 1974, p.10). گازيوروسکي، استاد علوم سياسي دانشگاه لويزياناي آمريکا، در کتاب سياست خارجي آمريکا و شاه معتقد است که شاه در فاصله سالهاي 59-1953 / 38-1332 توانست با سرکوب کردن گروههاي مخالف قدرت، توانمند شود و دولتي خودمختار ايجاد کند که سبب ايجاد سياستي خودمختار شد. اوج اين خودمختاري به سالهاي 77-1963/ 56-1343 مربوط مي شود. وي بر اين باور است که شاه با توجه به چنين شرايطي، اولويتهاي ويژه خود را دنبال مي کرد؛ اين اولويتها عبارت بودند از: تشويق رشد اقتصادي بسيار سريع؛ سياست داخلي فعال؛ تقويت نيروهاي نظامي؛ ايجاد تصويري از شکوه، جلال و توانگري امپراتورانه؛ تشويق به غربي شدن و تبديل ايران به قدرتي مهم در امور منطقه اي و جهاني. اين اولويتها در کتاب شاه با نام ماموريت براي وطنم آمده است. (گازيوروسکي، 1371، ص 329). وي در زمينه سياست خارجي معتقد است که عواملي چون سياست بين المللي و فعاليتهاي ابرقدرتها و دولتها مانند عراق، عربستان سعودي، اسرائيل و مصر، سياستهاي خارجي او را شکل داده و مقيد مي کردند. (همان، ص 346؛ بيل 1371؛ دانشجويان پيرو خط امام از ظهور تا سقوط، 1366). منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25 ادامه دارد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]