تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851324263




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حکايت هاي اخلاقي از شهيد محمد علي رجايي و دکتر محمد جواد باهنر


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حکايت هاي اخلاقي از شهيد محمد علي رجايي و دکتر محمد جواد باهنر
حکايت هاي اخلاقي از شهيد محمد علي رجايي و دکتر محمد جواد باهنر     ديدار کوچه هاي خاکي روستا مثل روزهاي قبل خلوت نبود. زن و مرد، کوچک و بزرگ خبري را که شنيده بودند، مدام تکرار مي کردند. انگار باورشان نمي شد که نخست وزير به آنجا آمده باشد؛ آقاي رجايي. بچه ها دور چند ماشيني که در سايه ي ديوار کاه گلي بودند، جمع شده بودند. در ماشين ها باز شد. مردها يکي يکي پايين آمدند. مردم زل زدند تا از بين آنها نخست وزير را بشناسند. پيرزني گفت: «آنکه رخت و لباسش از همه گران تر است بايد نخست وزير باشد». همه چشم چرخاندند ؛ ساده پوشيده بودند. چند محافظ دور مرد لاغر و قد بلندي را گرفتند. پسر بچه اي با انگشت او را نشان داد: «نخست وزير است؛ اما لباس هايش معمولي است». صداي صلام و صلوات بلند شد. رجايي لبخند زد و براي مردم دست تکان داد. با حوصله جواب سلام ها را مي داد و به حرف هاي مرد و زن روستا گوش مي کرد. از صحبت هاي آنها چيزهايي را در تکه کاغذي که دستش بود، مي نوشت. پيرمردي جلو آمد. چشم در چشم نخست وزير انداخت و گفت: «تو راستي راستي نخست وزيري!؟» رجايي لبخندي زد و گفت: «پدر! چرا تعجب کردي؟» پيرمرد از جواني اش گفت. از سال ها رنج و زحمتش و ظلم ارباب ها . نخست وزير همچنان با صبر و حوصله گوش مي داد. پيرمرد دستش را زير چانه ي نخست وزير گذاشت. فلاش دوربيني نورش را روي صورت آنها پهن کرد. پيرمرد گفت: «اميدوارم به درد ما فقير و فقرا برسيد، اما...» نخست وزير منتظر بقيه ي حرف پيرمرد بود. برايش مهم بود. پرسيد: «اما چي؟» پيرمرد نم اشکي را که گوشه چشم هايش جمع شده بود، با دست هاي پينه بسته اش گرفت. ـ اما مي ترسم، کم کم بعضي ها عوض بشوند... خدا نکند آن روز بيايد. نخست وزير به آسمان نگاه کرد. پرنده ها در سينه آبي آسمان پرواز مي کردند، نخست وزير گفت: «پدر! ديدارت برايم درس بود». جمعيت هجوم آوردند. هر کسي مي خواست، مي توانست حرف و درد دلش را به نخست وزير بگويد و او با حوصله به حرف ها گوش مي داد. چند روز بعد، از روابط عمومي نخست وزيري عکس ديدار آن روز را روي ميز گذاشت. رجايي با ديدن عکس پيرمرد لبخند زد. در دلش آرزو کرد: «خدا نکند روزي بيايد که من مردم را فراموش کنم». او هرگز با خستگي ملاقات نکرد. چشم هايش را باز کرد. صداي سرفه اش که بلند شد، پسر به اتاق آمد. ليوان آب را به طرف پدر گرفت، قرص ها را در دهان او گذاشت. آب را که خورد، خواست از جايش بلند شود. در رختخواب تکاني خورد. بدنش در تب مي سوخت و صورتش سرخ شده بود. پسر، دستش را گرفت و گفت: «بهتر است استراحت کنيد. خوب نخوابيده ايد!» دست بر پيشاني پدر گذاشت و ادامه داد: «تب تان هم هنوز پايين نيامده!» ساعت را نگاه کرد. لبخندي زد و گفت: «با وجود اين مشکلات و بار سنگين وظايف، چگونه مي توانم استراحت کنم؟ اسلام نيرو و تلاش مي خواهد و ما وظيفه داريم که در حد توان خود بکوشيم». آرام آرام از جا بلند شد و به سمت در قدم برداشت. خواهرزاده اش گفت: «در تمام مدتي که با دايي بودم، هيچ وقت نديدم که او از چيزي عصباني شود». دوست صميمي دکتر، لبخندي زد و در پاسخ گفت: «مصطفي جان! تو اگر در اين سن کم، عصبانيت دايي ات را نديده اي، من با 34 سال سابقه ي رفاقت، عصبانيتش را نديده ام. فقط در چند مورد خاص ديدم که صورتش سرخ مي شد و با کنترل خود، سعي مي کرد صدايش به فرياد تبديل نشود. اصلا فرياد زدن در قاموس او معنايي نداشت».
حکايت هاي اخلاقي از شهيد محمد علي رجايي و دکتر محمد جواد باهنر
منبع: نشريه باران- ش 171  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 422]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن