واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > جعفریان، رسول - نگرانیهای پس ازانتخابات و تردیدها و حیرتهایی که طی یکی دو ماه پدید آمد، سبب شد تا بسیاری از مردم در جانبداری از روند تحولات به تردید افتاده، دست به اعتراض یا دست کم سکوت بزنند. سونامی بیاعتمادی در بخش گسترده ای از مردم پدید آمد، اما همچنان شمار زیادی که به آقای احمدی نژاد رای داده بودند، دل به منتخب خود سپرده، از او دفاع می کردند. ماجرا ادامه یافت. نخستین حادثه، ماجرای میدان ولی عصر(عج) و لحنی بود که از سوی رئیس دولت نسبت به مخالفان به کار رفت. در ادامه، نماز جمعه و سپس راهپیمایی معترضین و اتفاقات عصر آن روز از کشته شدن شماری از مردم و دستگیری ها و بعد هم ادامه ماجرا و کار صداوسیما در توجیه آنچه روی می داد، که از بدترین رفتارهای تلویزیون در طول سالهای پس از انقلاب بود، اوضاع را متفاوت از آنچه که روزهای اول پس از انتخابات بود، به پیش برد. امروزه شاهدیم بسیاری از آنان که در این سوی و آن سوی بودند، از هر دو جریان بریده و در وادی حیرت قدم گذاشتهاند. به بیان دیگر، وقتی به مردمی می نگریم که شاهد رویدادهای این دوره از قبیل اعترافات تلویزیونی و کشته شدن چند جوان بیگناه در کهریزک و خیابان و دیگر مجادلات و گفتگوها و به خصوص نامه ها و اظهار نظر برخی از نخبگانند، در می یابیم که شمار زیادی از آنان را حیرت گرفته و قادر به تصمیم گیری نیستند. این مردم حس منفی خود را به صورت های مختلف نشان داده و آنان که سالها دلبستگی کامل و یقین راسخ داشتند، اکنون به طور مرتب با خود و اطرافیان در باره درستی و نادرستی رفتارها کلنجار می روند. آنچه که در طول این سی سال انقلاب را حفظ کرده بود، ارتباط قلبی میان مردم و نظام بود. رابطه، رابطه دلی و اعتماد قلبی و ایمانی بود. این سنخ از رابطه و این نوع ازعصبیت، از نوع معنوی و ولایی بود. مردمی که با انقلاب بودند و فداکاری می کردند و یک نفرشان برابر با ده نفر بلکه صد نفر بود، با مفاهیمی چون عشق و قلب و دل و معنویت، روزگار سیاسی خود را سپری می کردند. اما این رخدادها و برخوردهای خشن که با دوستان می شد، این مفاهیم را در معرض تردید قرار داد و جای آن را در میان بسیاری «حیرت» گرفت. اکنون آنان از خود می پرسند چه باید کرد؟ وقتی مردمی می خواهند عشق بازی کنند، باید معشوق خود را دوست بدارند، باید به آن دلبستگی داشته باشند، آنچنان که ناخودآگاه دنبال معشوق بدوند. آیا شرایط فعلی چنین است؟ ما دلمان می خواهد چنین باشد، اما حقیقت آن است که برای بسیاری چنین نیست. نباید فقط به سربازانی که برای انجام وظیفه خود در هر نهاد، ظاهرا گوش به فرمان هستند توجه کرد، باید توجه را به خیل دوستداران و سربازانی کرد که صدایشان، قلمشان، و گامهاشان عاشقانه برای حفظ دستاوردهای انقلاب سی ساله تپیده است. باید عاشقانی را مهم دید که در این سی سال هستی شان را دادند، پدرانشان را دادند، به ارکان نظام عشق ورزیدند و دنبال قطار انقلاب یکسره می دویدند، اما اکنون شاهد هستند کسی دستان آنان را از قطار جدا کرده و به آنان می گوید: دور شوید، ما مستظهر به پشتیبانی ملت هستم. رهبری انقلاب سالهاست که از ریزش از انقلاب سخن می گویند و ضمن نگرانی به حق از آن و طبیعی دانستن بخشی از آن، از رویش چهرههای جدید سخن می گویند. اکنون فارغ از معیار حق و باطل بودن ریزش ها و رویش ها، پرسش ما این است که معادله ریزش و رویش در شرایط فعلی چگونه است؟ به لحاظ کمی، اگر ریزش زیادتر شد و رویشی در کار نبود، چه باید کرد؟ اگر نیروهای کیفی ما ریزش کردند و نتوانستیم در مصاحبه ها و گفتگوها، حتی در عالی ترین سطوح آنان را راضی کنیم، چگونه می توانیم این خسارت را جبران کنیم؟ وقتی کسانی ریزش کنند که اهل دنیا و قدرت طلبی هستند، نگرانی ندارد، اما وقتی کسانی ریزش می کنند که سالهاست خود و خانواده هایشان برای انقلاب فداکاری کرده و برای حفظ و حراست از آن رنج بردهاند. بسیاری از اینان از جمع هنرمندان و نویسندگان و طلاب و اساتید دانشگاه و فضلایی هستند که از حداقل امکانات مادی برخوردارند، اما قلم و کلام و مهم تر از همه قلبشان درخدمت نظام اسلامی بوده است. اکنون اینها در حیرت مانده اند و هر بار هم که دلشان می خواهد به حداقلی اکتفا کرده، دوباره به آن نزدیک شوند، کسانی روی انگشتان آنان می زنند که به قطار ما نزدیک نشوید. یا چنان در سخنرانی ها و مصاحبه ها رعد و برق می کنند که اینان در همان حداقل هم که گاهی به فکرش افتاده و جذبش می شوند، به تردید و حیرت می افتند. حالا هم که کسانی در قدرت به مقاصد خود رسیده اند، و خواسته های خود را با روش های خاص خود محقق کردهاند، و امیدواریم که خداوند انقلاب را حفظ کند، وقتی ندای وحدت گرایانه عده ای را می شنوند که خود ندای قرآنی است، آن را تشبیه به دعوت های صلح خواهانه صدام می کنند، یا با طعنه و تحقیر اظهار می کنند که چون این جماعت شکست خورده اند به فکر وحدت افتادهاند. از صبح تا شب هم آنان را منافق می نامند و به قول آن عزیز کارخانه منافق سازی درست کرده اند. برای نویسنده این سطور اصلاح رابطه این گروه حیرت زده با انقلاب برای حفظ انقلاب نهایت اهمیت را دارد. این که راهی برای بازگشت «عشق» میان مردم و نظام باشد، نکته مهمی است. این جماعت حتی اگر عددشان کم باشد، که نیست، نیروهای کیفی هستند. برای تحقق این امریعنی باز گرداندن رابطه قلبی آنان با نظام و ارکان آن باید فکری کرد. اگر راهش وحدت است و لوازمش موجود، باید بزرگان قدم پیش بگذارند. اگر راه دیگری می شناسند و می توانند این گروه را قانع کنند، همان راه را بروند. مهم این است که این حیرت از بین برود و جای آن را دوباره، عشق و محبت و دلدادگی بگیرد. باید گفت: خوش به حال آن روزها؟ منبع: آینده
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 688]