تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828044940




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

این بار فقط دو نفر بودند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: این بار فقط دو نفر بودندنگاهی گذرا به زندگی یکی از همسران شهدا : تهمینه زل زده بود به امام. ماتش برده بود. باورش نمی شد که نشسته روبه روی امام. از نزدیک نزدیک امام را می دید.امام چند بار تکرار کرد: «از طرفت وکیلم؟» اما تهمینه اصلاً حواسش نبود . همه چیز یادش رفته بود. از پشت تلنگری خورد که «بگو بله . بگو بله» امام خطبه را خواند. بعد هم سفارشی به تهمینه کرد. «با شوهرت بساز»
این بار فقط دو نفر بودند
تهمینه زل زده بود به امام. ماتش برده بود. باورش نمی شد که نشسته روبه روی امام. از نزدیک نزدیک امام را می دید.امام چند بار تکرار کرد: «از طرفت وکیلم؟» اما تهمینه اصلاً حواسش نبود . همه چیز یادش رفته بود. از پشت تلنگری خورد که «بگو بله . بگو بله» امام خطبه را خواند. بعد هم سفارشی به تهمینه کرد. «با شوهرت بساز» ....کم تلفن می زد. نامه هم نمی نوشت. اخلاقش بود. گاهی سه چهار ماه می شد که تهمینه نمی دیدش . آدرس  هم نمی داد. یک بار تهمینه ازش گله کرد.گفت «تلفن که نمی زنی .نامه هم که نمی دی.اقلاً من رو هم با خودت ببر.» ولی الله آرام گفت «ببین تهمینه جان ٬اگه خیلی دوست داشته باشی ٬دلت بخواد می تونم تو رو ببرم. ولی اون جا که باشی.دلم مدام پیش توست٬نگرانت می شم. ذهنم پیش توست.به کارام نمی رسم اگه هم نامه بدی ٬دو ساعت می شینم نامه ات رو می خونم٬ذهنم درگیر می شه.نه می تونم جواب نامه ات رو بدم٬نه به کارام می رسم.» بعد یکی از عکس های تهمینه را برداشت٬گذاشت توی عکس هایی که داشت. گفت : « قایمش می کنم٬ هر وقت دلم خیلی برات تنگ شد٬نگاهش می کنم.».... تهمینه فکر می کرد اگر ولی الله بود٬با هم می رفتند حرم٬مثل هر شب جمعه که فاطمه را هم می بردند. کمیل شبهای جمعه را یادش می آمد که فاطمه را می گذاشتند توی کالسکه اش و سه تایی می رفتندحرم. یادش می آمد که ولی الله خواسته بود که فاطمه توی مراسم تشییع جنازه اش باشد. حالا هم فاطمه را گذاشته بود توی کالسکه اش ٬ولی این بار فقط دو نفر بودند. ولی الله را بردند بهشت رضا.بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع :وبلاگ هبوط 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن