واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روشنفکری در حوزه علمیه
در نگاه حوزهای، روشنفکر در مرتبة نخست، عالم ربانی است؛ کسی که با نور الهی مینگرد، و به همین دلیل نیز از فراست، بهرهمند است، و در مرتبه دوم، متعلّم طریق رستگاری است. متعلّم طریق نجات خود از هدایت الهی بیبهره نیست از اصول ثابت مدرنیته در بعد هستیشناسی، سکولاریسم یا دنیوی و این جهانی دیدن عالم است. و در بعد انسانشناسی امانیسم و اصالت بخشیدن به انسان دنیوی و این جهانی، و در بخش معرفتشناسی، روشنگری. روشنگری بیش از آنکه با ابعاد ایجابی آن شناخته شود، با بعد سلبی آن تعریف میشود. بعد سلبی روشنگری، نفی معرفت شهودی در معنای جامع آن است.روشنفکری مدرن واقعیتی است که در ذیل روشنگری و در مقطعی خاص از آن فرصت بروز و ظهور مییابد و در این حال با از دست دادن معنای تاریخی خود معنایی مناسب با راسیونالیسم و عقل مدرن پیدا میکند.جامعۀ ایران ابتدا قدرت نظامی غرب را مشاهده کرد و از همین زاویه نیز به تدریج به ابعاد معرفتی و علمی آن و از جمله به مسئلۀ منورالفکری نظر دوخت؛ یعنی پس از چند دهه منورالفکری را نیز از زاویۀ سیاست و قدرت و فناوری دید. نخستین کانونهای منورالفکری لژهای فراماسونری بود. در این کانونها نه متفکران و اندیشمندانی که به سطوح عمیق فرهنگ بومی آشنا باشند، بلکه مبهوتشدگان در برابر قدرت غربی آموزش داده میشدند. معلمهای این کانونها نیز نه فیلسوفان دنیای غرب بلکه سیاستمداران و معرکهگردانان شبکههای قدرت و اقتصاد بودند. منورالفکری نه در بعد سیاسی پدیدهای بومی برای جامعه و فرهنگ اسلامی و ایرانی بود و نه در بعد معرفتی. این پدیده در همۀ ابعاد صورتی وارداتی، تقلیدی، ترجمهای داشت.پیش از حملۀ نظامی و بعد فرهنگی غرب به ایران حکمت متعالیه توانسته بود با استفاده از ذخایر معرفتی حکمت مشاء و اشراق، و با بهرهوری از آثار و صحف عرفانی، آموزههای قرآنی و حدیثی را دربارۀ مرجعیت عقل و وحی، بیش از پیش در خود انسجام بخشد و جریان اصولی فقاهت در بستر عقلانیت شیعی توانسته بود از یکسو جریان ظاهرگرایی اخباری را که ریشه در تفسیرهای حسگرایانه از معرفت بشری داشت، زمینگیر کند و از دیگر سو در رقابت با استبداد ایل و عشیره، سیاست متعالی مبتنی بر امامت را تا مرز ولایت فقاهت و عدالت فعال نماید. در چنین شرایطی ورود سیاست سکولار، آن هم از نوع وابسته و خدمتگزار به اجنبی، باعنوان منورالفکری و روشنگری، نه تنها آفت، بلکه در ظرف مفاهیم فرهنگی و تاریخی اسلامی ـ ایرانی، بلای عظیم الهی تلقی میشد. این جریان در برابر مقاومت عمیق فرهنگی جامعۀ ایران، گرچه با اتکا به نفوذ سیاسی دول غربی و بهویژه انگلستان بر اریکة قدرت نشست، نتوانست با فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم سازگار شود و همچنان به صورت مشکل و مسئلهای اجتماعی باقی ماند. انقلاب اسلامی ایران نیز در حقیقت، خیزش همهجانبۀ جامعه برای حل این معضل بود.در اینجا از روشنفکری حوزهای یاد میشود. آنچه در این نوشتار مدنظر است سیر این نوع روشنگری و رویکرد آن در برابر روشنفکری غربی است.مفهوم روشنفکر حوزهایدر نگاه حوزهای، روشنفکر در مرتبة نخست، عالم ربانی است؛ کسی که با نور الهی مینگرد، و به همین دلیل نیز از فراست، بهرهمند است، و در مرتبه دوم، متعلّم طریق رستگاری است. متعلّم طریق نجات خود از هدایت الهی بیبهره نیست. او از شریعت داخلی، که عقل مفهومی و استدلالی مشترک بین بشریت است، بهره میبرد و این عقل را در پرتو انذارات و بشارتهای عالم ربانی اولاً، فعال میکند و ثانیاً، با کمک کلماتی که عالم ربانی از خداوند سبحان اخذ کرده است راه سلوک را برای شهود ناب حقایق عقلی و نجوا با خداوند در ذات عقل خود طی میکند. متعلّم طریق نجات، با کمک عقل خود، سنت و راهی را که عالم ربانی ارائه میدهد شناسایی میکند و با اعتقاد و ایمان در طریق آن گام میگذارد. حوزه علمیه، طی تاریخ فکری و عملی خود، بر اساس چنین بینشی کانون معرفتی خود را تداوم بخشیده و در دوران معاصر نیز روشنفکری و روشنگری مناسب با این هویت را در ابعاد نظری و عملی حفظ کرده است. بعد نظری روشنفکری و روشنگری حوزههای علمیه را در دو زمینة اعتقادی و فقهی آن، و بعد عملی روشنفکری و روشنگری آن را در عملکرد و فعالیت سیاسی آن میتوان دنبال کرد.روشنفکری حوزهای در بعد نظریدر بعد اعتقادی، حوزههای علمیه توانستند پس از فروپاشی صفویه و افول حوزۀ اصفهان، میراث حکمت صدرایی را در شرایط متزلزل و ناپایدار سیاسی حفظ کنند، و به صورت مکتب فلسفی غالبی در آورند که آفاق اندیشۀ ایرانی و شیعی را از خراسان تا عراق در نوردد. حکمت صدرایی در بعد هستیشناختی، با تأکید بر اصالت وجود و تمیز بین احکام وجود و ماهیت، متافیزیک و فلسفه را از مدار مباحث موجود به وجود منتقل ساخت و بدینترتیب، فاصلۀ میان فلسفه و عرفان را بیش از پیش کم کرد. و از بعد روشی ترکیب منسجم و هماهنگی از وحی و عقل و شناخت مفهومی و شهودی عرضه کرد که راه را بر افراط و تفریطهایی بست که بین جریانهای ظاهرگرایانه، تأویلی و یا عقلگرا طی تاریخ اسلام و بلکه تاریخ اندیشه بشری به وجود آمده بود. در این روش، قرآن، برهان و عرفان هماهنگ و فعال در کشف حقیقت به رسمیت شناخته میشدند.در دوران قاجار، حوزۀ تهران به صورت یکی از کانونهای فعال فلسفی شیعی در آمد. حضور زنده و فعال فلسفۀ صدرایی، که میراث جریانهای تفسیری، روایی، کلامی و فلسفۀ مشایی و اشراقی جهان اسلام را در خود پرورانیده بود، به حوزههای علمیۀ شیعی، توانمندی ویژهای در تعامل با جریانهای فلسفی مدرن بخشید، و حوزههای شیعی به همین دلیل، در تقابل با روشنگری مدرن، مسیری جدا از مسیر دیگر حوزههای علمی جهان اسلام طی کردند. اوّلین رویارویی حوزههای شیعی با فلسفۀ و روشنگری مدرن را در بدایعالحکم مدرس زنوزی مرحوم آقا علی حکیم میتوان دید. تعرضات و توجهات گستردهتر در برخی از رسالههای مرحوم شعرانی است که در سال ۱۳۱۳، یعنی قبل از انتشار «سیر حکمت در اروپا» منتشر شد. صورت رسمی، منسجم، خلاق و فعال این رویارویی را میتوان از پایان دهة ۱۳۲۰ در برخی از حلقههای درسی حوزۀ قم مشاهده کرد؛ یعنی بعد از اشتغال منورالفکران ایرانی به فلسفههای مدرن و ورود اولین آثار فلسفی غرب و بهویژه پس از حضور اندیشههای مارکسیستی.در ادامه روشنفکری حوزهای در بعد عملی خواهد آمد حمید پارسانیا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]