تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 21 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى‏شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828208581




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مواظب باش نخندی!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مواظب باش نخندی!كارش شده بود ردگیری و لو دادن بچه‌های نماز شب خوان. شبانه می‌رفت بالای سقف مسجد، مچ بچه‌هایی را كه نماز شب می‌خواندند، می‌گرفت. صبح كه می‌شد،می‌گفت: « این‌ها مخلص هستند، دروغ می‌گویند كه ما مخلص نیستیم، این‌ها نورانی شده‌اند و شهید خواهند شد. »اخلاص شهید قاسم هادئی عاقبت پیش همه‌ی ملایك لو رفت و او نیز به شهادت رسیدزیر آتش و گلوله و خون ، در بحبوحه جنگ ، جایی که ترس معنا پیدا می کند . آنجا اگر خندیدی و خنداندی وسعت روحت را ، آرامش وجودت را به نمایش می گذاری.رزمندگان ما در جبهه ها این آرامش را برای همیشه به نمایش گذاشته اند و ما اکنون می خوانیم از لحظات شاد آن روزگار و، می خندیدم به یاد آن دوران و امیدواریم از این آرامش سرمشق گیریم تا بجنگیم در این میدان جنگ نرم ... مداح ناشی :داخل اتوبوس هم دست از سر ما برنمی‌داشت. چپ و راست، وقت و بی‌وقت زیارت عاشورا می‌خواند. حتی اگر مجلس شادی بود، گریز می‌زدند به صحرای کربلا. مداح شروع به صحبت کرد و از ما خواست واقعه را پیش چشم خود مجسم کنیم و دل‌هایمان را روانه‌ی میدان کربلا.  قصد داشت به صورت سمعی و بصری، جز به جز ماجرا را توضیح دهد. بلند گفت: «همه‌ی اهل بیت کنار خیمه منتظرند، ذوالجناح آمد» سپس صدای شیهه‌ی اسب را درآورد. وسط روضه، از ته ماشین یک نفر زد زیر خنده، صدای خنده‌ی بچه‌های دیگر نیز بلند شد.
لبخندهای خاکی
نزنید ما غازیم ... :در مقر تیپ فرات مشغول امور جاری روزانه بودیم که بمب‌افکن‌های عراقی در آسمان نمایان شدند.طبق معمول، پناهگاهی جز آب نداشتیم، به همین خاطر داخل آب پریدیم و از همان‌جا بچه‌ها به خلبان‌های دشمن می‌گفتند: نزنید، نزنید ما غازیم، بعد هم صدای غاز در می‌آوردند.  محمدی هایش صلوات :در یكی از محورها، قرار بود نیروها برای عملیات اعزام شوند، به اصطلاح پای كار و موضع انتظار. قبل از حركت، فرمانده‌ی محور سرش را از لای چادر كامیون داخل كرد و گفت: «یادتان نرود شما پتو هستید، و اهدایی مردم كه ما به جبهه می‌بریم، سر و صدایی از خودتان در نیاورید. بعد به وقتش من می‌آیم و اطلاع می‌دهم كه چه بكنید.» ظاهراً پیرمردی كه گوش‌هایش سنگین بود، دقیق متوجه موضوع نشد، كامیون به دژبانی رسید، مسئول مربوطه با دژبانی گفت‌وگویی كرد، هنوز چند قدم دور نشده بودیم كه پیرمرد با حال و هوای خودش گفت: «محمدی‌هایش صلوات بفرستند، بقیه هم یا صلوات می‌فرستادند، یا با صدای بلند می‌خندیدند، و كار حسابی خراب شده بود.»  مواظب باش نخندی گاهی پیش می‌آمد كه دو نفر در حضور بچه‌ها با هم بلند صحبت می‌كردند و كارشان به اصطلاح به «یكی به دو» می‌كشید. پیدا بود سوء تفاهمی‌ شده. بچه‌ها به جای این‌كه بنشینند و تماشا كنند یا حتی دو طرف را تحریك كنند، هر كدام سعی می‌كردند به نحوی قضیه را فیصله بدهند، مثلاً می‌گفتند: «مواظب باش نخندی.» به همین ترتیب می‌گفتند تا جایی كه خود آن‌ها هم به خودشان و به كار خودشان می‌خندیدند و شرمنده و متنبه به كنجی می‌نشستند.»  راننده ی زرنگ : بنا بود برویم عملیات. اولین روزی بود که به سمت خط مقدم می رفتیم. سوار کامیون بنز شدیم. رانند ه که می توانست بفهمد ما تا چه اندازه پیاده ایم و ناشی، آمد روی رکاب و گفت: به محض اینکه صدای گلوله توپ یا خمپاره شنیدید می خوابید کف ماشین. حرکت کرد. صدای شلیک توپ از فاصله دو کیلومتری که به گوش می رسید، همه خیز می رفتیم، می افتادیم روی سر و کله هم و گاهی رانند نگه می داشت و می آمد ما را زیر چشمی از آن بالا نگاه می کرد و در دلش به ترس ما و اینکه به دلیل نابلدی هر چه میگفت به حرفش گوش می کردیم،‌ می خندید. خیلی لذت می برد. مچ گیری:كارش شده بود ردگیری و لو دادن بچه‌های نماز شب خوان. شبانه می‌رفت بالای سقف مسجد، مچ بچه‌هایی را كه نماز شب می‌خواندند، می‌گرفت. صبح هم كه می‌شد، دستشون و می‌گرفت و می‌گفت: «این‌ها مخلص هستند، دروغ می‌گویند كه ما مخلص نیستیم، این‌ها نورانی شده‌اند و شهید خواهند شد. »اخلاص شهید قاسم هادئی عاقبت پیش همه‌ی ملایك لو رفت و او نیز به شهادت رسید. فراوری: سیفیبخش فرهنگ پایداری تبیان منابع : کتاب فرهنگ جبهه نوشته مهدی فهیمیسایت صبح وبلاگ شهدای امدادگر





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن