تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى مؤمن! به تحقيق اين دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بكوش كه هر چه بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812889012




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

همدستي اروپا با شيطان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
همدستي اروپا با شيطان
همدستي اروپا با شيطان   نويسنده:**پل كريگ رابرتز   چكيده:   اكنون ديگر روشن شده است كه به رياست جمهوري رسيدن باراك اوباما كه اميد فراوان مي رفت از جمله به خاطر تعلقش به نژادي همواره تحت ستم، تغييرات بسيار را در حوزه سياست هاي خارجي و داخلي آمريكا به وجود آورد، دستاورد چنداني را به همراه نداشته است. او تقريباً تمام سياست هاي سلطه طلبانه اين كشور را كه از رئيس جمهور پيشين به ارث رسيده دنبال مي كند، اگر چه به ظاهر ژستي صلح طلبانه و انسان دوستانه به خود مي گيرد و در اين باره سخن سرايي هايي بسيار مي كند. از انجا كه رسانه هاي آمريكايي تحت كنترل حاكميت شركتي و گروه هاي صاحب منافع قرار دارند، اميدي وجود ندارد كه كساني كه مستقل و به گونه اي ديگر مي انديشيند، بتوانند صداي خود را به گوش مردم اين كشور برسانند. بنابراين نويسنده اين مقاله وظيفه اروپاييان مي داند كه ضمن تشويق رهبران اروپايي خود را براي گسستن رابطه نوكرمابانه و چند دهه اي خود با آمريكا، مردم اين كشور را نيز از تبعات سياست هاي سلطه طلبانه و ضد آزادي دولت آمريكا آگاه كنند. اين گمان شايع وجود دارد كه اوباما كه يك سياهپوست و يكي از اعضاي نژادي سركوب شده است، اخلاقيات در سياست خارجي ايالات متحده را به سطحي بالاتر از زماني خواهد رساند كه جهان در دوران بوش و كلينتون تجربه كرده بود، ولي اين گمان توهمي بيش نيست. اوباما نماينده همان ايدئولوژي «استثناگرايي» آمريكايي است كه ساير رئيس جمهورهاي اخير اين كشور آن را نمايندگي مي كرده اند. اين ايدئولوژي ايالات متحده را به عنوان «كشوري محق» معرفي مي كند و مباني لازم براي اين باور را كه آمريكا داراي حق و در واقع مسئوليت تحميل هژموني خود بر جهان از طريق رشوه دهي يا از طريق زور است، فراهم مي آورد. ادعاي استثناگرايي آمريكايي، شكلي از ميهن پرستي به حود گرفته است كه مردم آمريكا را نسبت به ضد اخلاقي بودن جنگ هاي تهاجمي آمريكا كور مي كند. در دوران اوباما هيچ چيز تغييري نكرده است. اوباما جنگ در افغانستان را تشديد كرده، جنگ جديدي را در پاكستان به راه انداخته است، كودتاي نظامي را كه رئيس جمهور منتخب هندوراس را سرنگون كرد، تحمل يا پشتيباني مي كند، هفت پايگاه نظامي جديد براي آمريكا در كلمبيا در آمريكاي جنوبي احداث كرده و در حال اجراي پروژه هاي نظامي مختلفي است كه براي تحكيم هژموني نظامي ايالات متحده در سطح جهان طراحي شده اند، پروژه هايي نظير ابتكار «حمله جهاني سريع» كه هدف آن فراهم كردن اين ظرفيت براي آمريكا است كه ظرف شصت دقيقه به هر نقطه اي كه بر روي زمين لازم مي بيند حمله كند؛ با روي ميز نگه داشتن امكان حمله نظامي به عنوان يك گزينه در حال تلاش براي بي ثبات كردن حكومت ايران است؛ از «فرماندهي نظامي جديد آمريكا در آفريقا» حمايت مي كند، قصد دارد با ايجاد پايگاه هاي امريكايي در سرزمين هاي تشكيل دهنده اتحاد جماهير شوروي سابق، روسيه را محاصره كند و از نيروهاي ناتو به عنوان سربازان مزدور در جنگ هاي تهاجمي امريكا سوء استفاده مي كند. اروپا چگونه بايد نسبت به اين امر واكنش نشان دهد؟ اروپا بايد از ايالات متحده جدا شود و به مخالفت فعالانه با سياست هاي خارجي اين كشور بپردازد. اروپايي ها بايد از دولت هاي خود بخواهند كه تا زماني كه ناتو در خدمت منافع اروپا قرار نگرفته است، بايد از اين اتحاد خارج شوند. دو قدرت ميليتاريستي تهاجمي يعني ايالات متحده و اسرائيل بايد از سوي سازمان ملل مورد تحريم قرار گيرند. اما به جاي آن اروپا در جنايات جنگي آمريكا و اسرائيل همدست است. به دليل وجود جنگ سرد، اروپا به دنباله روي از رهبري ايالات متحده عادت كرده است. آسايش مالي فراهم شده از سوي قدرت نظامي ايالات متحده، استقلال اروپا در امر سياست هاي خارجي را از آن سلب كرده است . در نتيجه كشورهاي اروپاي غربي به كشورهاي دست نشانده آمريكا تبديل شده اند. چگونه اروپا مي تواند خود را از رابطه فرمانبردارانه اش با آمريكا كه چندين دهه است تداوم دارد رها كند؟ اين كار به سادگي امكان پذير نيست. آمريكا به صاحب اختيار بودن عادت كرده است و هرگاه كه به مخالفت روبه رو مي شود، شديداً واكنش نشان مي دهد. مثلاً مخالفت فرانسه با حمله بوش به عراق باعث شد كه بلافاصله رسانه هاي آمريكا و برخي از اعضاي كنگره به ارائه چهره اي شيطاني از فرانسه بپردازند. دولت ايادي متحده براي گوشمالي هر كدام از رهبران اروپايي كه ديدگاه مستقلي دارد، از تحريم هاي مالي و تهديد به درز دادن اطلاعات شخصي حساسي كه توسط شبكه جاسوسي گسترده اين كشور در سطح جهان گردآوري شده، استفاده مي كند. اروپا به ناچار اسير و مجبور است تا منافع آمريكا را مقدم بر منافع خود بدارد. در نتيجه چنانچه اروپايي ها جرئت خود را به دست نياورند و اين رابطه نوكرمآبانه خود را وانگذارند، پاي اروپا به داخل جنگ هاي بيشتر و نهايتاً به جنگي ويرانگر با روسيه كشيده خواهد شد. يك كشور اروپايي كار زيادي نمي تواند انجام دهد، اما اقدام يكپارچه آنها بسيار كارامد خواهد بود. براي مثال چرا اروپايي ها اعتراض نمي كنند كه به مجرم جنگي چون توني بلر، در اتحاديه اروپا سمتي داده شده است؟ نگرش دولت اوباما نسبت به حق تعيين سرنوشت و حاكميت افراد اين است كه اين مفاهيم والا، حرف هايي كليشه اي هستند كه پوششي براي منافع هژموني طلبانه دولت آمريكا به شمار مي روند. ايالات متحده با پول و تبليغات خود انقلاب هايي «مخملي» يا «رنگي» را به راه مي اندازد و بيشتر كشورهايي را كه اين انقلاب ها در آنها رخ مي دهد، به آلت دست خود تبديل مي كند. اين حرف هاي كليشه اي براي سرپوش گذاشتن بر نقض آزادي هاي مدني ايالات متحده، همچون حق دريافت احضاريه، طي روند حقوقي و ممنوعيت ها عليه شكنجه و دستگيري پيشگيرانه سودمند هستند. در طول دوران جنگ سرد، يكي از اركان تبليغات آمريكا عليه اتحاد جماهير شوروي، ناتواني شهروندان اين كشور براي سفر در داخل كشور خودشان بدون اجازه دولت بود. اين بي احترامي اكنون بر شهروندان خود آمريكا تحميل شده است؛ چرا كه از سپتامبر 2009 شهروندان آمريكا ديگر نمي توانند بدون اجازه «اداره امنيت حمل و نقل»، در داخل كشور خودشان مسافرت هوايي كنند. دولت اوباما همان رويه هاي تحقيقات دولت بوش را دنبال مي كند. بر اساس اين مقررات رايانه ها، تلفن هاي همراه و ساير وسايل ارتباطي مسافران را مي توان ضبط كرده و آنها را تا سي روز نگه داشت. اگر شما در حال رفتن به يك جلسه مهم باشيد و از اتفاق مطالبي كه قرار است ارائه دهيد روي رايانه تان ريخته باشيد و دفترچه تلفن تان نيز در حافظه تلفن همراهتان باشد، دچار بدشانسي بزرگي خواهيد شد. «تهديد تروريستي» بهانه اي است براي اين قبيل اقدامات گشتاپووار. با اين حال در هشت سال گذشته هيچ مورد اقدام تروريستي در داخل كشور رخ نداده است. معدود «طرح» هايي كه منجر به دستگيري طراحان آنها شد، همگي توسط مأموران اف بي اي و به منظور زنده نگه داشتن تهديدي كه وجود ندارد در اذهان جامعه، به راه انداخته شده اند. با وجود رخ ندادن هيچ گونه تهديد تروريستي واقعي، حكومت پليسي همچنان ميدان را در دست خود دارد. با توجه به حجم سركوب مردم ساير كشورها توسط آمريكا، انتظار مي رود كه انفجارهايي بيشتر از آنچه كه رخ داده به وقوع بپيوندد، با فرض اينكه رويداد 11 سپتامبر يك كار داخلي نبوده كه براي دادن بهانه به دست آمريكا براي راه انداختن جنگ هاي تهاجمي در افغانستان، عراق و پاكستان طراحي شده باشد. اروپا بايد پشت سخن سرايي هاي سياسي توخالي آمريكا درباره «آزادي و دمكراسي» را ببيند و ظهور «حاكميت پيراهن قهوه اي هاي آمريكايي» را متوجه شود. دمكراسي در آمريكا در حال از بين رفتن است. يك اليگارشي از گروه هاي صاحب منافع و قدرتمند همچون بخش مالي و مجموعه نظامي ـ امنيتي كه پرزيدنت آيزنهاور درباره آن هشدار داده بود و نيز آيپك (لابي قدرتمند يهودي در آمريكا)، در حال اشغال جاي خالي آن هستند. كارزارهاي سياسي نيز از گروه هاي صاحب منافعي تشكيل شده كه محتواي سياست هاي داخلي و خارجي ايالات متحده را تعيين مي كنند. كشوري كه در آن نخبگان سياسي فراتر از قانون قرار دارند و مي توانند با معافيت از مجازات، هم قوانين مربوط به شكنجه را زير پا بگذارند و هم حمايت هايي كه در قانون اساسي از آزادي هاي مدني در كشوري آزاد به عمل آمده است. رهبران سياسي آمريكا و مردم اين كشور براي پرهيز از تباهي موجوديت سياسي آمريكا، به كمك اروپا نياز دارند. آزادي امريكايي و نيز حق حاكميت ملي در هر جاي جهان، انتقاد از سياست هاي خارجي و داخلي آمريكا را اقتضا مي كنند. رسانه هاي امريكايي كه در طول دوران رياست جمهوري كلينتون به دست معدودي افراد افتاده اند كاركرد يك «وزارت تبليغات» را براي دولت پيدا كرده اند. اين نيويورك تايمز بود كه اعتبار را به تبليغات نو محافظه كاران داد و مداركي را جعل كرد تا به كمك آنها تهاجم به عراق را به جامعه قالب كند. اين نيويورك تايمز بود كه يك سال براي دريافت مداركي منتظر نشست كه ثابت مي كردند دولت بوش با تخلف از «قانون شناسايي اطلاعاتي خارجي» مرتكب جرم شده است. تا بعد از انتخاب مجدد بوش كه اين گزارش گر توانست مقاله خود را به زور از سد مخالفت سردبيران عبور دهد اين اتفاق رخ نداد. اروپا بايد از آمريكاييان به خاطر از دست دادن رسانه هاي مستقل در آمريكا انتقاد كند. بايد از خارج به آمريكاييان كمك كرد تا نسبت به غير اخلاقي بودن سياست هاي دولت خود به درك درستي برسند، چون آنها هيچ كمكي از سوي رسانه هاي خود دريافت نمي كند. بدون كمك اروپا، آمريكاييان نمي توانند روح آزادي و تساهل و مدارا را كه از سوي پدران بنيانگذارشان براي آنها به ميراث گذاشته شده است. دوباره به دست آورند. آمريكا خود يكي از قربانيان دنبال كردن هژموني براي اين كشور از سوي محافظه كاران و انترناسيوناليست هاي ليبرال است. ما بايد صداهاي بسياري را كه در آمريكا بلند است و به ما مي گويند تبديل شدن به يك دشمن به منظور شكست دادن يك دشمن ديگر، به معني خود شكست دادن است بشنويم. همان گونه كه آلماني ها تحت رهبري هيتلر و روس ها تحت رهبري استالين آموختند، اين دشمن داخلي است ـ نخبگان غير پاسخگويي كه بر دولت كشور كنترل دارند ـ كه از هر دشمني بدتر و خطرناك تر است. چنانچه آمريكا دشمناني داشته باشد كه عليه «آزادي و دمكراسي» عمل مي كنند، در اين صورت خود آمريكا بايد مطمئن شود كه آزادي هاي مدني اش و استقلال مردمانش را فداي «جنگ با ترور» نكند. اقدامات تروريستي در مقايسه با هزينه اي كه از دست رفتن آزادي هاي مدني ـ كه به دست آوردن آنها قرن ها زمان برده است ـ به همراه دارد، هزنيه اندكي را متوجه كشور مي كند. تعداد كساني كه براي به دست آوردن آزادي جان خود را داده اند، بسيار بيشتر از كساني است كه در حملات تروريستي جان داده اند. ايالات متحده نمي تواند وانمود كند كه ضامن آزادي است در حالي كه دولت اين كشور در حال گرفتن آزادي شهروندان خود است. اروپا كه فرهنگ آن در اثر جنگ هاي قرن بيستم لطمه شديدي ديده است، اروپا كه سلطه جابرانه از ناحيه جناح چپ و حناح راست را تجربه كرده است، اين حق را دارد كه صداي خود را به گوش ديگران برساند. آمريكا بايد اين صدا را بشنود. (Paul Craig Roberts، در موسسه فناوري جورجيا در دانشگاه ويريجينيا، دانشگه كاليفرنيا، بركلي و دانشگاه اكسفورد تحصيل كرده است. دكتر رابرتز سمت هاي دانشگاهي متعددي داشته است از جمله عضو تحقيقاتي ارشد در موسسه هوور دانشگاه استنفورد و كرسي ويليام اي.سايمون در مركز مطالعات راهبردي و بين المللي دانشگاه جرج تاون. دكتر رابرتز كارمند مجلس نمايندگان و سنا بوده و به سمت معاون وزير خزانه داري دولت پرزيدنت رونالد ريگان منصوب شده است. او در سال 1987 برنده جايزه «لژيون احترام» فرانسه گرديد. دكتر رابرتز براي نشريه كريتورز سينديكيت در لس آنجلس در ستوني هميشگي قلم مي زند)** منبع:سياحت غرب، ش 77 /ن  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 320]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن