تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821032105




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعتراف مي كنم...


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اعتراف مي كنم...
اعتراف مي كنم...   ترجمه : سيمون سيمونيان   گفت و گو با جيمز توباك، كارگردان مستند «تايسن» (Tyson)   به عنوان دستيار برنامه هاي قديم مايك تايسن، از دروغ هايي كه او در اين فيلم گفته ، شوكه شدم. شركت ESPN مالك حقوق ويديوئي اكثر مسابقات تايسن كه در اين فيلم از آن استفاده شده، از من خواست تا اين فيلم مستند را اكران كنم. آن چه مايك مي بايست مي گفت، بيشتر براي من جالب توجه بود. دروغ هاي او عبارت بودند از :1 ـ او هميشه اعتياد داشته، 2 ـ هميشه مشروبات الكلي استفاده مي كرده، 3 ـ هميشه گرفتار افكار پليد بوده و 4 ـ وقتي كه جيكوبز و كيتن ، مديران برنامه هايش با او قرار داد بستند به سن قانوني نرسيده بود. جيكوبز و كيتن سلاطين برده داري بودند. روشن است كه هارلن ورنر ،‌مدير برنامه جديد مايك درست مثل رابين گيونز فريبكار است. دان كينا و شلي فنكل ، افرادي بودند كه مسئول ظهور و سقوط مايك از محبوب ترين ورزشكار تا منفورترين (طبق آراي جمع آوري شده در سال 1987 در اروپا) شدند. در اين فيلم ، مايك سال هاي بين 1985 تا 1988 را به كلي ناديده گرفته است، دوراني كه به واسطه بيل كيتن و جيم جيكوبز (مدير برنامه هاي اوليه اش) به شهرت رسيد. او در آن دوران به چنان محبوبيتي رسيد كه شركت هاي بزرگي مثل پپسي كولا ، نينتند و كداك از او براي آگهي هاي تلويزيوني استفاده مي كردند. دو سال پيش وقتي نخستين بار از ساخت اين فيلم مطلع شدم ، به هارلن ورنر، جيمز توباك كارگردان و جفري برگ تهيه كننده فيلم هشدار دادم كه مايك دست به دروغ گويي خواهد زد تا چهره اي منزه از خود را ارائه كند. من جزئيات دقيقي به آن ها ارائه كردم و راهكارهاي مناسب براي اين كه چهره اي مثبت از مايك در نظر مخاطبان ارائه كنند ، پيشنهاد كردم. اخيرا نشستي داشتم با جيمز توباك ، نويسنده و كارگردان پروژه تايسن و پيرامون اين فيلم كه تصويري متفاوت از زندگي قهرمان سنگين وزن جهان است، بحث كرديم . اين روزها مردم با تصوير اتهاماتي كه از او مثل مواد مخدر ، حادثه كندن گوش رقيب و مردي كه هيچ كار درستي بلد نيست انجام دهد، روبه رو هستند. از سال 1987 تا 1990 تايسن قهرمان سنگين وزن جهان در رينگ مسابقات وحشت آفريد و ميليون ها دلار درآمد داشت . اما پس از چندين تلاش ناموفق براي بازگشت به رينگ گرفتار جدال با ورشكستگي و اعتياد شد. توباك پس از بيست سال آشنايي با تايسن، تجارب خود را از او چه در مقابل و چه در پس دوربين به تصوير مي كشد. تايسن ، مستند جيمز توباك، همه چيز را درباره مايك تايسن بازگو مي كند. اين فيلم يك تك گويي 88 دقيقه اي است كه مخاطب را به همدردي و تعجب وا مي دارد و نشان مي دهد كه چگونه يك گردن كلفت گوش كن و متجاوز مي تواند مردي موقر و با احساس باشد و نه يك هيولا، بلكه انساني لطمه ديده مثل هر انسان ديگر. توباك براي انسان هاي اهل ريسك ارزش قائل است و نگرش و رفتارش گره گشاي بازگويي خاطرات تايسن شد. تايسن در خانواده اي پرتلاطم در محله اي خشن بزرگ شد و به گفته خودش به هيچ كس اعتماد نداشته است. او در اين فيلم در يك نماي نزديك با صدايي متين آن چه را احساس مي كند يا در ذهن دارد بر زبان مي آورد . او جواني خجالتي بود و از شهر دوري مي جست و اوقات فراغتش را به پرورش پرندگان مي گذراند. روزي يك مرد قلدر يكي از پرندگان او را گرفته و گردنش را مي شكند و در آن روز ، تايسن نخستين جدالش را با پيروزي سپري مي كند . پس از آن ، هر كسي را همچون يك قاتل كبوتر به حساب مي آورد. توباك صحنه هاي مصاحبه هاي قديمي و جديد او را به طرز غريبي با هم تركيب مي كند. شرح تايسن از رقبايش مهيج و تكان دهنده است. صحنه هاي روي صحبت هاي تايسن وحشت آورند. هرگز ضرباتي اين چنين سريع را نديده ام. وحشت آورترين مساله، حرف هايي است كه در پايان هر جدال به مصاحبه گرها مي گويد. او مي گويد كه رقيبش مثل يك دختر كوچولو گريه مي كند . اين كه او در اين فيلم در مقابل دوربين گريه مي كند ، مسأله كوچكي نيست . او مي گويدكه در آن هنگام مثل يك حيوان عمل مي كرد و وقتي ديگر نتوانست آن گونه باشد، مشت زني را رها كرد. تايسن مظنون به بدرفتاري با زن هاست ، ولي شك دارم كه حتي امروز درك درستي از زن ها داشته باشد. تايسن امروز، حدود چهل سال سن دارد، بخش اعظم ثروتش بر باد رفته و نيرويي متفاوت از زمان مبارزاتش كه در فيلم هاي قبلي ديده ايم ، دارد. چهره اش كه نقش يك جنگجوي مائوري بر آن خالكوبي شده ، كاملا در معرض دوربين است. او اميداور است تا فرزندانش تحصيل كنند و صاحب نوه شود. اين فيلم متفاوت توباك ، شايد آغازگر بخش دوم زندگي او باشد. مصاحبه ها بخش اعظم فيلم را شكل مي دهند. آيا روش خاصي براي هدايت آن ها وجود داشت؟ آيا سوالات خاصي در كار بود كه از لحاظ كارگرداني نياز به پاسخ آن ها داشتيد؟ اين روند چگونه شكل گرفت؟ آن چه مي خواستم اين بود كه ديدگاه او را در مورد هر چيز از زبان خودش بشنوم. احساس كردم براي اين كه او را وادارم تا جذاب ترين مسائل هر سوژه اي را كه به نظر مي آمد بيان كند، مستقيما سوال را مطرح نكنم. براي اين كه حس بيان او طبيعي باشد، دوربين بدون قطع فيلمبرداري مي كرد تا زماني كه خودش مطلب مورد نظر را در مورد سوژه مطرح شده بيان كند. دو دوربين با وضوح بالا در حال ضبط بود و گاه سكوت هاي پنج و ده و... دقيقه اي هم حاكم مي شد و بعد مطلبي را بيان مي كرد و باز هم چند دقيقه سكوت و در ادامه مطبي ديگر مي افزود. بنابراين ساختار خاصي وجود نداشت ؟ اگر نظر او را در مورد اين مساله يا آن مورد مي پرسيدم، احتمالاً طوري به من نگاه مي كرد كه انگار ديوي سه سر هستم! البته علاقه اش به ادامه كار را نيز از دست مي داد، چون اين گرايش به انجام كار براي او به نوعي حالت اعتراف گونه داشت. درست مثل اين كاتوليك معتقد كه براي اعتراف به كليساي كاتوليك مي رود تا اين آيين مذهبي را به جا آورد و طي اين كار كشيش شخص معترف را تحت فشار نمي گذارد كه جزئيات عمل را بيان كند. اين كار به شخص فرصت مي دهد كه انگار با خودش صحبت مي كند. با اين انديشه كار كردم. آيا صحنه هاي خاصي كه مورد علاقه شما باشد ، وجود داشت كه مجبور شديد براي حفظ كليت فيلم آن ها را حذف كنيد؟ خيلي صحنه هاي جالب وجود داشت كه به خاطر حفظ شكل كلي فيلم آن ها را حذف كردم، ولي فقط از جنبه تدوين اين كار را كردم . نمي شد هر صحنه دلخواه را نگه دارم و در عين حال رتيم فيلم راهم آن گونه كه بايد باشد، حفظ كنم. اغلب بخش هاي حذف شده اي را كه جالب هستند در نسخه دي وي دي عرضه خواهم كرد. به نظرم چند ساعت صحنه اي جالب حذف شده دارم كه به خوبي كل فيلم هستند. يكي از مسائل كه در دوران كارم آموخته ام ، شخصيت پررمز و راز تدوين است. نمي توان آن را آموخت ، نمي شود دوره آموزشي آن را طي كرد، قابل مطالعه نيست. بايد در مورد فيلم خود، احساس خاص خود را داشته باشيد. نسبت به كار شخصي بايد بي رحم بود وگفت اين بخش را كنار مي گذارم. وزن اضافي بر فيلم نمي خواهم . در سرتاسر فيلم اتفاقات غريبي خارج از صحنه رخ داد. چه فكري پشت اين قضيه بود؟ آگاه بودم كه به تصاويري چند وجهي و جدا از صحنه فيلم نياز دارم كه حتما بايد به آن ها دست مي يافتم . راهي وجود نداشت كه بدون استفاده از آن ها به اين تحولات غريب ذهني برسم . فقط مساله اين بودكه تا كجا پيش بروم ، كي اين كار را انجام بدهم و چه وقت آن را متوقف كنم و اجازه بدهم كه آن تصوير قدرتمند تاثيرگذار چهره ، اثربخش شود ؟ اين موارد باعث شد كه ساخت اين فيلم دوازده ماه طول بكشد . پنج روز فيلمبرداري و دوازدماه تدوين، نسبت غريبي است! آيا موردي وجود داشت كه تايسن تأكيد داشته باشد كه در نسخه نهايي وجود نداشته باشد؟ نه ، توافق كرده بوديم . تنها موردي كه گفت اين بود :«آيا بايد تا اين حد در پايان فيلم ضربه بخورم؟» من گفتم:«ما مي خواهيم تو را با شكوه و در اوج نشان دهيم و لازم است كه آن پايان وحشتناك ، احساس شود.» مبارزه با دني ويليامز را حذف كردم و او هم از من تشكر كرد. احساس كردم خشونت مبارزات آخر لازم و مهم است كه ثبت شود. مساله ضربه فني شدن در اين مسابقه يا آن مسابقه نبود. پس از ‌آن اعتماد به نفس ، ديدن مشت خوردن هاي سنگين و وارد مبارزه شدن درست مثل بره اي كه به كشتارگاه مي رود، حس غريبي ايجاد مي كرد. به وضوح نشان مي داد كه تمايل به مبارزه ندارد و فقط براي پول مبارزه مي كند و فكر نمي كرد كه قرار است برنده شود. ولي به هر حال به نوعي با آن كنار مي آمد . اين سرنوشت اكثر مبارزان بزرگ مسابقات بوده است، مثل محمدعلي كلي، شوگرري رابينسن و جك جانسن. فقط راكي مارسيانو از اين سرنوشت گريخت . او هم مشت هاي سهمگين خورد و در مبارزاتي برنده شد، در حالي كه ممكن بود بازنده برخي از آن ها هم باشد. آيا هماهنگي وقايع نگاري حوادثي كه در سرتاسر زندگي مايك رخ داد، دشوار بود؟ از طريق حسي با اين قضيه برخورد كردم . به عنوان يك كرونولوژي سر راست درست از آب در نمي آمد . دشوارترين فيلمي بود كه تدوين كردم ، ولي دلپذيرترين نيز بود . تدوين هر فيلمي كه فيلمنامه دارد بسيار راحت تر است . چون حتي اگر مواردي را تغيير بدهيد ، باز هم در نهايت مي دانيد كه به كجا ختم خواهد شد. اين فيلم دومين مستندي است كه كار كردم. نخستين مستند من ضربه بزرگ نام داشت كه كار دشواري بود. در آن فيلم بيست نفر راجع به عشق ، جنايت و مرگ صحبت مي كردند. پيدا كردن شكل درست براي آن فيلم دشوار بود. در فيلم تايسن با مجموعه اي از تصاوير آرشيوي و جديد روبه رو بودم. در مورد صحنه هاي مبارزات ، انتخاب يا حذف آن ها مهم بود. مصاحبه هاي پس از مسابقات مهم بودند. در مسابقه با مك برايد، او مي گويد از طرفدارانم عذرخواهي مي كنم كه بايد اين گونه مبارزه كنم ، دلم به اين مبارزه نيست و علاقه ام را از دست داده ام، فقط به خاطر پول مبارزه مي كنم. همه آن چيزهايي را كه هيچ مبارزه گري بر زبان نمي آورد، گفت و عملاً بر آن ها تكيه كرد. احتمالا تنها مبارزه گري در تاريخ كه يك بار براي هميشه خود را بازنشسته كرده ، اوست. آيا قصه خاصي بود كه شما سعي در بيان آن داشتيد ؟ يا فقط منظورتان ارائه تصويري صادقانه از زندگي مايك تايسن بود؟ در اصل يك نوع ساختار از يك شكل تراژيك بود. كسي كه از هيچ شروع و خود را در حدي غيرقابل تصور بالا مي كشد و خود با رفتار خود ، خود را به ورطه سقوط مي كشاند . در مورد تايسن يك تراژدي مكرر است، چون مجدداً آن را تكرار مي كند. باز خود را بالا كشيده و دوباره خودش عامل سقوط خود مي شود. آيا تغيير آشكاري در شناخت ما يكي كه بيست سال پيش مي شناختيد با مايكي كه در فيلم تصوير كرديد، وجود دارد؟ پس از خروج از زندان آدم متفاوتي شد. آن هنگام دچار جنون شد. چند نفر از شما دچار جنون شده ايد؟ من خودم در نوزده سالگي بر اثر استعمال ال اس دي به مدت هشت روز ديوانه شده بودم و همين باعث شد كه دور موارد مخدر را خط بكشم. اين موضوع را مي توان شرح داد، ولي فقط كسي كه تجربه آن را داشته باشد، مي تواند عمق درد را درك كند، وقتي براي اولين بار او را ديدم، راجع به اين تجربه به او گفتم ، ولي در ان هنگام او آن را درك نكرد. او به چيزي گوش داد كه باعث تحريكش شد، ولي نفهميد كه راجع به چه حرف مي زنم، چون هنوز آن را تجربه نكرده بود. اگر در يكي از حوزه هاي هنري فعال باشيد و در چنين موقعيتي قرار بگيريد ، تقريبا مجبور خواهيد شد چنين كرداري داشته باشيد. اين بايد سوژه اثر شما باشد، يا اين كه اين اثر تحت تأثير آن ساخته شود. به گفته آرني لنگ، سلامت عقل يك دروغ خودماني است و ما همه به نوعي بر آن صحه مي گذاريم، چون ما را قادر مي سازد مطابق آن عمل كنيم ، هنگامي كه ايمان خود را نسبت به آن از دست مي دهيد كه همان جنون است و دوباره نمي توانيد آن باور را داشته باشيد. اين همان اتفاقي است كه در زندان براي مايك رخ داد. نخستين مطلبي كه پس از رهايي از زندان به من گفت ، اين بود:«در مدت نوزده ماه حبس در زندان انفرادي ، دروغ گفتم و ناگهان به خودم گفتم اين همان چيزي است كه توباك در موردش صحبت مي كرد. حالا من ديوانه ام.» چنين به نظر مي رسد كه اغلب قصه هاي شما از لحاظ آزمودن اين گونه انسان ها و چنين افكار پيچيده اي به فكورانه بودن تمايل دارند... از يك لحاظ تنها موردي است كه احساس مي كنم به خوبي توان انجام آن را دارم و ارزش آن را دارد كه وقتم را صرف آن كنم. از سوي ديگر ، با انجام آن ، به درك عميق تري از آن ها مي رسم و ارتباطات ميان آدم هايي كه چنين تجربه اي كرده اند. هميشه حس كرده ام درك خاصي از مايك تايسن دارم، چون او جنون را به درستي درك كرد. منبع:نشريه صنعت سينما شماره84 /خ  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن