واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حد شناسی در سخنرانی (1)پاكى و تقوا
خطیب باید حد خود را در قدر و منزلت اجتماعى بشناسد. به تناسب موقع و مقام خود سخن بگوید و از مرز خویش فراتر نرود، كه موجب هتك و توهینش خواهد شد و اسلام آن را روا نمىدارد. خطیبى كه حد خود را از جهت تقوا و درستكارى مىشناسد و از لغزشهاى زبان خویش آگاهى دارد، وقتى در كرسى سخن لب مىگشاید، باید خود را ضمیمه مردم نماید و بگوید: ما مسلمانیم، حق نداریم غیبت كنیم، دروغ بگوییم، دشنام دهیم، و تفتین نماییم و تا زمانى كه این پلیدىها اخلاقى بین ما رایج است، به یكدیگر بدبین هستیم و از اختلاف و پراكندگى رنج مىبریم. اما اگر زبان آلوده خود را نادیده انگارد، فقط مردم را مخاطب قرار دهد و بگوید غیبت نكنید، دروغ نگویید و... سخنش، آن طور كه باید، در شنوندگان اثر نمىگذارد. بعلاوه، چنین خطیبى مصداق فرموده على (علیه السلام) است.یقبح على الرجل ان ینكر على الناس منكرات و ینهاهم عن الرذائل و سیئات و اذا خلا بنفسه ارتكبها و لا یستنكف من فعلها.(1)؛ براى مرد قبیح است كه با حضور مردم. منكراتى را منكر شمارد و از رذایل و گناهان نهیشان نماید و چون تنها شود، خود، آنها را مرتكب گردد و از انجام معاصى ابا نداشته باشد. وزن اجتماعى خطیب باید حد خود را در قدر و منزلت اجتماعى بشناسد. به تناسب موقع و مقام خود سخن بگوید و از مرز خویش فراتر نرود، كه موجب هتك و توهینش خواهد شد و اسلام آن را روا نمىدارد.در عصر طاغوت، افسر قدرتمندى، به عنوان سرپرست املاك شاه، در منطقه وسیعى حكومت مىكرد و تمام ادارات و مأمورین كشورى ناچار بودند از وى اطاعت نمایند. دستور داده بود هر كس در كار ادارى شكایتى دارد و بخواهد او را ملاقات نماید، باید قبلاً بوسیله تلگراف شهرى استجاره كند. اگر اجازه ملاقات داده شد، براى او وقت تعیین مىشود. چه بسا افراد بىبضاعت، كه پول تلگراف مىدادند و پاسخى دریافت نمىنمودند.اگر خطیب، حد اجتماعى خود را نمىشناخت و پیرامون روش نادرست افسر ارشد و تلگراف شهرى سخنى مىگفت، با تحقیر و اهانت تبعیدش مىكردند. اسلام اجازه نمىدهد افراد با ایمان، موجبات تحقیر خود را فراهم آورندخطیب عالم و فهمیدهاى، به دعوت بعضى از مؤمنین، به آن شهر وارد شد. چند شب منبر رفت و مورد استقبال مردم قرار گرفت و هر شب عده مستمعین افزایش مىیافت.كسانى كه از عمل آن افسر ارشد، در مورد تلگراف، ناراضى بودند، به واعظ محترم گفتند: شما، با محبوبیتى كه در این شهر به دست آوردهاید، به برنامه تلگراف شهرى اعتراض كنید و این بدعت ظالمانه را براندازید. واعظ فهمیده و هوشمند گفت باید در این باره فكر كنم كه آیا من صلاحیت گفتن چنین سخنى را دارم یا نه؟ یكى دو روز را به عنوان فكر كردن گذراند، ولى آنان كه پیشنهاد كرده بودند، همچنان اصرار مىكردند.اینان غافل بودند كه برانداختن این بدعت و دهها بدعت ظالمانه نظایر این در سراسر كشور، نیاز به مبارزه اساسى و همگانى دارد. یا باید مردم كشور در مقابل بیدادگرىها قیام كنند و رژیم را براندازند، یا لا اقل تمام مردم شهر، كسب و كار را ترك گویند، در تلگراف خانه متحصن شوند و صداى خود را به گوش طاغوت برسانند، والا با اعتراض یك واعظ، هر قدر محبوب باشد، بدعت برداشته نمىشود، بلكه ممكن است بر اثر اعتراض، شخص واعظ و كسانى كه محرك او بودهاند، با مشكلات تازهاى مواجه گردند و بعداً معلوم شد برنامه كار چنین بوده است.بعضى از مأمورین، از سخنانى كه بین واعظ و آن چند نفر رد و بدل شده بود، آگاهى یافتند و پیش از آن كه واعظ در منبر سخنى بگوید، مطلب را به مقامات انتظامى گزارش دادند. قضیه به اطلاع افسر ارشد رسید. دستور داد مراقب باشید، اگر واعظ در این باره سخنى گفت، فوراً شوراى امنیت شهرستان را تشكیل دهید و او را محكوم به تبعید نمایید و افراد محرك را نیز بازداشت كنید.اگر خطیب، حد اجتماعى خود را نمىشناخت و پیرامون روش نادرست افسر ارشد و تلگراف شهرى سخنى مىگفت، با تحقیر و اهانت تبعیدش مىكردند. اسلام اجازه نمىدهد افراد با ایمان، موجبات تحقیر خود را فراهم آورند. عن ابى عبد الله علیه السلام قال: یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یُذِلَّ نَفسه (2)؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: براى مؤمن شایسته نیست كه خویشتن را ذلیل و خوار نماید. پی نوشت ها:(1) غررالحكم، ص333، الفصل الثانی فی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر(2) الكافی، ج5، ص63، باب كراهة التعرض لما لا یطیق؛ تهذیبالأحكام، ج6، ص180، باب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 629]