واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ساده ولي مهم (فلينظر الا نسن مم خلق # خلق من مآء دافق # يخرج من بين الصلب و الترائب # إ نه على رجعه ى لقادر).(28) درباره تعقل و تفکر به عنوان اولين گام سير و سلوک مطالبي خدمت شما عرض شد. در اين نوشتار پيرامون چگونگي آن مطالبي خدمت شما ارائه ميشود. شايد براي شما هم اتفاق افتاده باشد که اين همه از تفکر سخن مي گويند، منظور فکر کردن درباره چه چيزي است؟ در اين مقاله کمي پيرامون اين مساله با شما سخن خواهيم گفت. البته آيه اي که ابتدا ذکر شد، ميتواند تا حد زيادي جواب سوال ما باشد. به هر حال در يک جمله خلاصه ميتوان اين گونه تعريف کرد که انسان بايد فکر کند که:ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ به کجا مي روم آخر ننمايي وطنم رشته بحث در لزوم تفكر بود. هر قوه اى كه خداى تعالى در بشر قرار داده است ، براى غايت و نتيجه است و لازم است هر شخصى ، آن قوه را به كار بيندازد. وگرنه مسئول است و خودش را از خيرات و بركاتى كه توسط آن قوه به او مى رسد، محروم كرده است . قوه عاقله ، تعقل و تفكر، بزرگترين نعمتى است كه خداوند به بشر داده است و بزرگترين امتياز انسان از حيوان است .قوه عاقله ، تعقل و تفكر، بزرگترين نعمتى است كه خداوند به بشر داده است و بزرگترين امتياز انسان از حيوان است .در قرآن مجيد كه مى فرمايد: ((هر آينه انسان را گرامى داشتيم ))(29)، به اعتبار همين قوه عاقله است كه اگر انسان آن را به كار انداخت ، به آن سعادتى كه برايش آفريده شده مى رسد وگرنه آن قوه ، خشكيده و از بين مى رود و در نتيجه ، گاهى انسان تا اسفل السافلين نيز مى رسد. در سوره ((تبارك )) راجع به اينكه چرا اين بشر جهنمى مى شود، از قول اهل جهنم اين گونه مى فرمايد: ((گفتند اگر ما گوش به اندرز مى داديم يا تعقل و تفكر مى كرديم ، از اهل دوزخ نمى شديم )).(30) ((فلينظر)) يعنى حتما بايد بشر تفكر كند كه از چه آفريده شده تا به بركت اين تفكر، خداى خود را بشناسد و بفهمد چگونه از قطره آبى گنديده ، چنين دستگاههاى عظيمى آفريده است . از نطفه به علقه و سپس مضغه و پس از آن ، استخوان و صورت بندى ، آن گاه گوشت بر آن مى رويد و خداوند پس از تكميل ، نفس ناطقه و روح را به آن افاضه مى فرمايد. و انسان وقتى به اين عالم آمد و به حد عقل رسيد، لازم است فكر كند كه من چه بودم و چه شدم . نخستين تفكر: آيا مى شود چيزى خود به خود پيدا شود؟ قطعا هر آفريده شده اى ، آفريننده اى دارد.مرحوم سيد بن طاووس در كتاب ((كشف المحجه )) مى فرمايد: اين معنا، يعنى هر پديده اى پديد آورنده مى خواهد، فطرى بشر است . انسان از همان ايامى كه به حد تميز و شعور مى رسد، مى فهمد هر اثرى كه فعليت پيدا كرد و تحقق خارجى يافت ، يعنى پيدا شد، حتما پيدا كننده اى دارد. مثال مى زنند كه اگر بچه دو - سه ساله ، نشسته است و از پشت سرش به طورى كه متوجه شما نشود، چيزى جلويش بگذارند، پيش از آنكه بچه به سوى آن شى ء دست دراز كند، به آورنده آن نگاه مى كند و به دنبال شخص آورنده مى گردد چون مى فهمد اين چيزى كه اينجا نبود و پيدا شد، حتما پديد آورنده اى مى خواهد.اگر پديده پر از اعمال علم و حكمت باشد، معلوم مى شود پديد آورنده اش بسيار دانا، حكيم مطلق و تواناى محض استاين كه هر پديده اى قطعا پديد آورنده اى دارد، فطرى و از بديهيات اوليه است و خصوصيات پديد آورنده از خود پديده معلوم مى شود، اگر پديده پر از اعمال علم و حكمت باشد، معلوم مى شود پديد آورنده اش بسيار دانا، حكيم مطلق و تواناى محض است . اگر كسى بگويد ((ساعت )) خودش درست شده يا حيوانى آن را درست كرده است ، آيا كسى از او مى پذيرد؟ بديهى است ساعتى كه اين طور منظم كار مى كند، چرخهاى كوچك و بزرگ به هم متصل و هر كدام كارى را انجام مى دهد، حتما داراى سازنده اى است كه از علم و قدرت برخوردار مى باشد، البته در حد خودش . دانش و توانايى پديد آورنده از خود پديده معلوم است اگر انسان در بدن خود دقت كند مى بيند از مغز سر تا پنجه پايش يك رگ يا عصب بدون حكمت و فايده وجود ندارد بلكه همه آنها داراى حكمت و مصلحت هستند.منبع:1- طارق / 5 - 8.2- (لقد كرمنا بنى آدم ...)، (اسراء/ 70).3- (وقالوا لو كنا نسمع اءو نعقل ما كنا فى اءصح ب السعير)، (ملك / 10).تهيه: محمد حسين امين - گروه حوزه علميه تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 370]