تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 10 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):امّتم همواره در خير و خوبى اند تا وقتى كه يكديگر را دوست بدارند، نماز را برپا دارند،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1847178214




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آن دنبه را گربه برد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آن دنبه را گربه برد 
آن دنبه را گربه برد
روزی بود، روزگاری بود که برخلاف این روزها، مردم غذای چرب و چیلی را دوست داشتند. هر کس پولدارتر بود، غذایش چرب تر و شیرین تر بود. وقتی میهمان به خانه دعوت می کردند، غذایی برایش می پختند که یک عالمه روغن روی غذا جمع شده باشد. اگر این کار را نمی کردند، به میهمان بی احترامی کرده بودند.آن هایی که پول داشتند، غذایی چرب و چیلی می خوردند، اما آن هایی که پول نداشتند تا به اندازه ی کافی روغن بخرند، سعی می کردند به قول معروف، صورتشان را با سیلی سرخ نگه دارند و به در و همسایه نگویند که غذایشان کم روغن است.در آن روزگار، مرد بی پولی بود که نمی توانست غذای چرب و چیلی تهیه کند، اما راهی پیدا کرده بود که به دوستان و اطرافیان نشان بدهد که خیلی هم بی پولی نیست و هر روز غذای چرب و پر روغن می خورد.این مرد، سبیل بلندی داشت. هر وقت می خواست از خانه خارج شود، سبیلش را چرب می کرد. یک تکه دنبه داشت که آن را گوشه ی تاقچه و کنار آیینه اش گذاشته بود. به زن و بچه اش سفارش کرده بود که مواظب دنبه اش باشند و  خدا نکرده آن را توی سطل آشغال نریزند.مرد، هر روز با سبیل چرب کرده از خانه بیرون می رفت، به دوستانش که می رسید، دستی به سبیلش می کشید تا در تابش نور آفتاب بیشتر برق بزند و همه بفهمند که سبیلش چرب است. بعد هم با آب و تاب از غذای پر روغنی که نوش جان کرده بود، حرف می زد. دوستانش باور کرده بودند که او هر روز غذای پر روغن می خورد. حتی حسودی شان هم می شد. زیرا فکر می کردند غذایی که دوستشان خورده، آن قدر پرروغن بوده که سبیلش را هم چرب کرده است.یک روز که مرد با سبیل چربش کنار دوستانش ایستاده بود و از غذای پرروغنی که خورده بود حرف می زد، اتفاق ناگواری توی خانه افتاد.توی خانه، زن و پسر مرد مشغول بازی و خنده بودند که گریه ای از راه رسید و یک راست رفت سراغ دنبه ی سبیل چرب کن آقا. تا زن و پسرش متوجه ماجرا شوند، گربه ی ناقلا دنبه را به دندان گرفت و پرید روی دیوار. زن و پسر، هر چه پیشت پیشت کردند و با لنگه کفش دنبال گربه افتادند. فایده ای نداشت و گربه دنبه را برد تا گوشه ای بنشیند و آن را بخورد.زن بیچاره که مطمئن بود شوهرش از اتفاقی که افتاده خیلی ناراحت خواهد شد، زانوی غم به بغل گرفت و کاسه ی چه کنم چه کنم به دست گرفت. پسرش که نمی توانست ناراحتی مادرش را ببیند، فکری به خاطرش رسید و با عجله از خانه بیرون رفت. او می دانست پدرش کجاست. با سرعت دوید تا به پدرش رسید. پدرش همچنان مشغول دست کشیدن به سبیلش و تعریف کردن از غذای چربی بود که خورده بود که پسر فریاد زد: «بابا! بابا! دنبه ای را که با آن سبیلت را چرب می کردی، گربه برد.»
آن دنبه را گربه برد
مرد که اصلاً انتظار چنین حادثه ای را نداشت، کم مانده بود قالب تهی کند. دوستان او که تازه فهمیده بودند ماجرای سبیل چرب دوستشان از کجا سرچشمه گرفته، کر کر به او خندیدند و از دور و برش پراکنده شدند. پسر که نمی دانست چه دسته گلی به آب داده است، متوجه قیافه ی غضب آلود پدرش شد. پسر، من من کنان گفت: «می خواستم بگویم که یک تکه دنبه ی تازه از قصابی بخرید تا برای چرب کردن سبیل تان بی دنبه نمانید...»از آن روز به بعد، وقتی بخواهند از آبروریزی کسی که لاف می زده و مغرور بوده حرفی بزنند، از این مثل استفاده می کنند. گاهی هم برای اینکه بگویند اوضاع عوض شده است، می گویند: «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» و یا « آن دنبه را گربه برد.»بخش کودک و نوجوانمنبع:مثل ها و قصه هایشان_مصطفی رحماندوست-صفحه 85 *مطالب مرتبطبه هزار و یک دلیلصد تومان زیر پالان استدوستی با مردم دانا نکوستچشم صاحبش اثر دیگری داردتفنگ حاجی قهرمانیارو را باش!حلّاج گرگ شدهناخورده شکر نکنرحمت به دزد سرگردنهصبر کن و افسوس مخور





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن