تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816421491




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قرائتی، جانشین آیت الله خامنه ای


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: r>من آنجا معركه ای گرفتم از بحث های درجه ی یك مان. جمعیت هم بسیار خندیدند. بعد از این بحث، حضرت آقای خامنه ای آمدند. خب من آن وقت ایشان را نمی شناختم. گفتند من یك مسجدی دارم در مشهد؛ مسجد امام حسن مجتبی(ع) كه رژیم آن را تعطیل كرده است. من منبرم ممنوع است. شما بیا و بعد از نمازِ من همین تخته سیاه را بگذار و كلاس داری كن. الان هم بیا برویم خانه ی ما.

حجت الاسلام قرائتی در گفتگو با سایت دفتر رهبری می گوید: آغاز آشنایی بنده با آیت الله خامنه ای به سال های قبل از انقلاب برمی گردد. یعنی به حدود سی وپنج سال پیش. ماجرا به این صورت بود كه من درس سطح ام تمام شده بود و دنبال این بودم كه در رشته های آخوندی چه رشته ای را دنبال كنم. بروم فقیه و مدرّس و نویسنده بشوم یا یك منبری باشم یا دفتر عقد و ازدواج داشته باشم. خدا به دلم بَرات كرد كه آخوند اطفال بشوم. الگو هم نداشتم. آمدم در كوچه ها ی كاشان، چندتا بچه را دعوت كردم. گفتم بیایید وسط كوچه تا برایتان قصه بگویم. از هفت تا بچه شروع كردیم به قصه گفتن و بعد اصول ساده و ترجمه و تفسیر كه الان ۳۶ سال است كه قطع نشده است.قبل از انقلاب جلسه ی ما وقتی رشد كرد و سی، چهل تا جوان شدند، ما موفق به زیارت مشهد الرضا علیه السلام شدیم. به امام رضا(ع) عرض كردم آمده ایم زیارت و باید زود برگردیم و به جلسه ی كاشان برسیم، ولی دوست داریم چند روزی در مشهد بمانیم. هنوز از حرم بیرون نیامده بودیم كه یك سید روحانی كه در آن زمان دبیر بود، من را دید. او من را می شناخت. گفت این جا سمینار دبیران تعلیمات دینی است و من به آن جا می روم، شما هم با ما بیا. من گفتم من كه دبیر نیستم. گفت باشد، بیا برویم.ما به فلكه ی آب رفتیم و منتظر تاكسی بودیم كه یك ماشین ترمز كرد. یك روحانی پشت فرمان بود. آن سید را شناخت و سوارش كرد. ما را هم سوار كرد. بعد معلوم شد این روحانی عزیز دكتر باهنر است؛ نخست وزیر شهید دولت شهید رجایی. بنده اسم دكتر باهنر را شنیده بودم. وقتی این دوست ما به ایشان گفتند كه این قرائتی است، گفت عجب! آن قرائتی كه در كاشان جوان ها را جمع می كند، شمائید؟ گفتم: من هستم.خلاصه پشت سر آقای باهنر به سمینار رفتیم. دیدیم جمعیت سنگینی از دبیران تعلمیات دینی جمع شده اند و افرادی را دعوت كرده اند؛ از جمله دكتر بهشتی، استاد مطهری، آقای خامنه ای و ... ما صحنه را كه دیدیم، گفتیم می شود ۵ دقیقه هم به ما وقت بدهید؟ من یك طرحی دارم. گفتند باشد. رفتیم روی سن و گفتیم. آنها هم خیلی پسندیدند.صادقی نامی هم بود در آن جلسه كه بعد از انقلاب نماینده ی مشهد شد و شهید شد. ایشان چهل دقیقه وقت داشت كه وقتش را به من داد. من آنجا معركه ای گرفتم از بحث های درجه ی یك مان. جمعیت هم بسیار خندیدند. بعد از این بحث، حضرت آقای خامنه ای آمدند. خب من آن وقت ایشان را نمی شناختم. گفتند من یك مسجدی دارم در مشهد؛ مسجد امام حسن مجتبی(ع) كه رژیم آن را تعطیل كرده است. من منبرم ممنوع است. شما بیا و بعد از نمازِ من همین تخته سیاه را بگذار و كلاس داری كن. الان هم بیا برویم خانه ی ما.از همان جلسه آیت الله خامنه ای ما را برد خانه اش. چند شبی در خانه ی ایشان می خوابیدم و صبح ها در مسجد صحبت می كردم. به این ترتیب آغاز آشنایی ما با ایشان این بود كه ما به امام رضا(ع) متوسل شدیم كه جلسه می خواهیم. سیدی ما را از حرم به فلكه ی آب برد و از فلكه ی آب به همراه شهید باهنر به سمینار رفتیم، از سمینار به همراه آیت الله خامنه ای به خانه شان رفتیم. صبح جلسه ای برای بچه ها می خواستیم، شب جلسه برای جوان های انقلابی جور شد و این آشنایی ما ادامه پیدا كرده است. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 698]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن