تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835012817




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يك ملت واحد (چند فرهنگي) تحت لواي خدا؟


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
يك ملت واحد (چند فرهنگي) تحت لواي خدا؟
يك ملت واحد (چند فرهنگي) تحت لواي خدا؟ نويسنده:داگلاس هارتمن، شوفنگ ژانگ، ويليام ويستاد/برگردان: ليدا كاووسي برگردان: ليدا كاووسيتغيير كاربردها و معاني اصطلاح يهودي ـ مسيحي در رسانه‌هاي آمريكايي اشارهمفهوم دين و رسانه تنها مشمول بررسي مانور رسانه بر روي دين اسلام يا هم‌زيستي گزاره‌هاي دين اسلام و مقتضيات رسانه نيست. گاهي مي‌توان در سنت‌هاي ديگر اديان (يهوديت، مسيحيت) نيز به نكاتي كوچك ولي مهم دست يافت كه مي‌تواند نشانگر شمه‌اي از هم‌نشيني دين و رسانه باشد. مقاله‌ي پيش رو يكي از اين نمونه‌ها است. ايده‌ي سنت واحد يهودي ـ مسيحي، با آن كه تنها كمي بيشتر از يك قرن سابقه دارد، در فرهنگ آمريكايي از تاريخي درخور توجه و بي‌اندازه گوناگوني برخوردار است. در اين مقاله از يك تحليل محتواي پوشش رسانه‌اي و تفسير بهره‌برداري شده تا اين نكته را بررسي كند كه در گفتمان عمومي دو دهه‌ي اخير اين اصطلاح را چگونه و در كدام متن‌ها به كار برده‌اند. در اواسط قرن گذشته، مفهوم يهودي ـ مسيحي اغلب بحث برانگيز بود و در درجه‌ي اول براي اهداف اجتماعي آزادي‌خواهانه به كار مي‌رفت ولي در دوران معاصر، معني و كاربرد اين اصطلاح به شدت/ بسيار دچار تغيير شده است. تا دهه‌ي 1980، اين باور به طور گسترده‌اي حاكم بود كه فرهنگ ايالات متحده فرهنگي اساساً يهودي ـ ‌مسيحي است؛ اين اصطلاح در ابتدا به منزله‌ي نشانه‌اي براي اشاره به چيزي به كار رفت كه اصطلاحاً جنگ فرهنگ‌ها خوانده مي‌شد و در اغلب موارد، محافظه‌كاران از آن براي مقاصد خود استفاده مي‌كردند. اين كاربرد طي دهه‌ي 1990 به طور ناگهاني افزايش يافت. مقاله‌ي پيش رو ـ كه با تلخيص در متن اصلي همراه بوده است ـ هم مي‌تواند اطلاعات علمي مناسبي از وضعيت رسانه‌اي آمريكا به مخاطب خود ارائه دهد و هم اين كه وي را با منش و سلوك يك پژوهش علمي در روش اجراي پژوهش تا نحوه‌ي تحليل و كدگذاري‌ها آشنا كند؛ مهمي كه در تحقيقات رسانه‌اي بسيار كارآمد است.و اما بعد...دوران پس از يازده سپتامبر با مجموعه تغييرات ديگري همراه بود و دفعات ارجاع به اصطلاح مذكور به طور چشمگيري كاهش يافت و هم اكنون اين اصطلاح عمدتاً با بحث‌هاي مربوط به مسلمانان و پذيرش اسلام در آمريكا مرتبط است و نگراني درباره‌ي جدايي كليسا از دولت (دين و حكومت) را از نو ايجاد كرده است. اين نتايج در متن جامعه‌اي مورد بحث قرار دارند كه با مشكلات مرزي مبارزه مي‌كند و با گوناگوني روزافزون و تعهد رو به رشد به كثرت‌گرايي قومي ـ‌ديني و نيز با افزايش سياست‌هاي دين وحور هم در هزاره‌ي جديد روبه‌رو است. در سال 1957، فيلسوف سنت‌شكن، آرتور.اي.كوئن. (1) كتابي نوشت و در آن استدلال كرد كه سنت يهودي ـ مسيحي كه در اواسط قرن بيستم از حمايت مفسران يهودي و مسيحي ليبرال برخوردار شد افسانه‌اي بيش نيست. در واقع، ادعاي كوئن به اندازه‌اي كه به نظر مي‌رسد ادعايي راديكال نبود. او معتقد بود كه ميزان اخوت تاريخي طبيعي بين اين دو سنت ديني كمتر از تعداد حاميان اين اعتقاد است، با اين حال، در واقع، نكته‌ي اصلي‌اي كه مطرح مي‌كرد ايجاد زمينه‌ي مشترك جديدي بين يهوديان و مسيحيان بر اساس همزيستي واقعي سياسي و اجتماعي و نيز (شايد مهم‌تر از آن) نقد مشترك مدرنيته‌ي غربي و احياي راديكاليسم آينده‌نگرانه در فرهنگ آمريكا بود. هم اكنون، از ديدگاه ما كه در اوايل قرن بيستم زندگي مي‌كنيم، وجه اجتماعي ديدگاه كوئن براي بازسازي اتحاد يهودي ـ مسيحي به نظر خوب پيش مي‌رود؛ يهوديان و مسيحيان زمينه‌ي مشترك بيشتري يافته‌اند، يهودستيزي به نحو چشمگيري كاهش پيدا كرده است و يهوديان بيشتر و بهتر در جامعه‌ي آمريكا پذيرفته شده‌اند. از بسياري جهات، گنجانده شدن يهوديان در تركيب موازييك‌وار جامعه‌ي آمريكايي را مي‌توان نتيجه‌ي ديگ در هم جوش سه گانه‌اي دانست كه ويل هربرگ (2) جامعه‌شناس در اواسط قرن بيستم به سادگي آن را تشخيص داد. با اين حال، هنوز هم مي‌توان درباره‌ي ديدگاه كوئن درباره‌ي نقش وسيع‌تر و فعالانه‌تر اتحاد يهودي و مسيحي در فرهنگ آمريكا پرسش‌هاي بسياري را مطرح كرد. با آن كه شايد امروزه در زندگي آ»ريكايي ايده‌ي روش زندگي واحد يهودي ـ مسيحي (اصطلاحي كه كوئن و هربرگ هيچ كدام چندان به آن نپرداختند) قدرتمند و فراگير باشد، كارنشاسان و رهبران سياسي‌اي كه از اين اصطلاح استفاده مي‌كنند بسيار سنتي‌تر و محافظه‌كارانه‌تر از آن هستند كه كوئن تصور مي‌كرد. براي نمونه، در اوج جنگ‌هاي به اصطلاح فرهنگي، آتش‌افروزان راست‌گرايي چون پت بيوكنن (3) اغلب از اين اصطلاح براي انتقاد از آن دسته تحولات اجتماعي استفاده مي‌كردند كه به اعتقاد او يكپارچگي و قدرت كامل فرهنگ آمريكايي را تهديد مي‌كرد: ارزش‌هاي يهودي ـ مسيحي ما بايد حفظ شوند و ما بايد ميراث غربي‌مان را به نسل آتي منتقل كنيم و نبايد آن را در زباله‌داني‌اي به نام چند فرهنگ‌گرايي رها سازيم. (4)در واقع، تا اوايل دهه‌ي 1980، مفهوم يهودي ـ مسيحي از نظر فرهنگي چنان متداول و مستحكم شد كه محققاني چون هنري لوييس گيتس (5) و ادوارد سعيد (6) نقدهايي بر اتحاد يهودي ـ مسيحي وارد كردند؛ اتحادي كه آن را هسته‌ي اصلي سلطه در جامعه‌ي آمريكايي تلقي مي‌كردند. (7) اين ديدگاه با ديدگاه ليبرال آينده‌نگرانه‌اي كه كوئن در اواسط قرن آن را تصور كرده و به آن متوسل شده بود بسيار تفاوت داشت. اين شرح جالب ولي برداشت‌گرايانه تا چه اندازه دقيق است؟ سنت يهودي ـ مسيحي تا چه اندازه بنياد فرهنگي جامعه‌ي آمريكايي را تعريف مي‌كند؟ جهت‌گيري ليبرال مترقي كوئن اكنون تا چه اندازه در اين سنت بازتاب دارد؟ چه چيز باعث ايجاد اين تحولات آشكار شده است؟ و همه‌ي اين‌ها چه چيزي را درباره‌ي نقش دين، اخلاقيات و فرهنگ در جامعه‌ي آمريكايي در دوران چند فرهنگي معاصر مطرح مي‌كند؟ (8) با آن كه نمي‌توانيم به طور مستقيم به تمام اين پرسش‌ها پاسخ دهيم، مقاله‌ي حاضر تلاشي است براي پاسخگويي به بعضي از آن‌ها و فراهم آوردن متني پايه و دورنمايي مقدماتي درباره‌ي بقيه‌ي پرسش‌ها، از طريق شناخت تحول اصطلاح يهودي ـ مسيحي در فرهنگ آمريكايي در سال‌هاي پس از دهه‌هاي پرهياهوي 1960 و 1970 و اين كه هدف آن چه بود و چگونه از آن استفاده شد. ما اين كار را بر اساس تحليل محتواي كاربرد و فحواي اين اصطلاح در رسانه‌هاي چاپي عمده‌ي آمريكايي انجام مي‌دهيم. مقاله‌ي حاضربه ترتيب زير ادامه مي‌يابد: ما با كمك گرفتن از منابع تاريخي و فرعي، كار خود را با ارائه‌ي ديدگاهي كلي درباره‌ي منشأ و تحول اصطلاح يهودي ـ مسيحي در فرهنگ آمريكايي در قرن بيستم آغاز مي‌كنيم. سپس داده‌ها و روش پروژه‌ي خود را تشريح مي‌كنيم و در اين كار به طور ويژه بر روند نمونه‌گيري و كدگزاري براي كسب نتايج تمركز خواهيم كرد يافته‌هاي ما در دو بخش اصلي عرضه خواهند شد: يك بخش كه تصويري كلي از معاني و كاربردهاي اصطلاح مذكور در ربع آخر قرن بيستم (در مقايسه با دوره‌هاي پيش) ارائه مي‌كند و ديگري كه گرايش‌هاي موجود در كاربرد و معني اين اصطلاح را در دوران معاصر تشريح مي‌كند. ما كار خود را با بحثي كوتاه درباره‌ي معاني ضمني يافته‌هاي اصلي‌مان در متن تحولات جمعيت‌شناختي اجتماعي و تغييرات فرهنگي گسترده در ايالات متحده‌ي معاصر به پايان مي‌رسانيم. منشأ تاريخي و تحول مفهوم يهودي ـ مسيحي ايده‌ي سنت واحد يهودي ـ مسيحي ابتكار تاريخي نسبتاً جديدي است و قدمت آن كمي بيشتر از 100 سال است فرهنگ واژگان انگليسي آكسفورد مدعي است كه اصطلاح يهودي ـ مسيحي نخستين بار در سال 1899 مورد استفاده قرار گرفت؛ با اين حال مي‌توان منابعي را يافت كه قدمت‌ آن‌ها به دهه‌ي 1880 بر مي‌گردد. براي نمونه، محققي به نام جي. رندل هريس (9) در سال 1885، هنگام نقد سه كتاب درباره‌ي همان دوره يعني كتاب آموزه‌هاي دوازده حواري (10) (1885) نوشته‌ي كانن اسپنس، (11) دكترين دوازده حواري (12) (1884) نوشته‌ي بونه ـ موري، (13) و نظريه‌ي دوازه حواري (14) (1885) نوشته‌ي راسول دي. هيچكاك (15) و فرانسيس براون (16) از اين اصطلاح استفاده كرد. مي‌توان بدون مواجهه با مشكل چنداني در منابع مربوط به دهه‌هاي اول قرن بيستم، دست كم در محافل آكادميك و در ميان نخبگان فكري، ارجاعاتي به عبارت‌هاي منبع يهودي ـ مسيحي، افسانه‌هاي يهودي ـ مسيحي، اجتماعات يهودي ـ مسيحي و حتي كاهنان پيشگوي يهودي ـ مسيحي يافت. اين منابع با آن كه تا اندازه‌اي متفرق و ناهماهنگ‌اند، به طور عمده بر بحث‌هاي فلسفي و الهياتي درباره‌ي ارتباط و منشأ مشترك دو سنت يهودي و مسيحي در عهد باستان در رشته‌هايي چون الهيات، فلسفه، موسيقي، تعليم و تربيت و جامعه‌شناسي متمركزند.بنا بر عقيده‌ي تأثيرگذار و هم‌چنان پيشروي مارك سيلك، (17) اصطلاح يهودي ـ مسيحي در دهه‌ي 1930 رواج و انسجام بيشتري پيدا كرد. در ابتدا محققان استفاده از اين اصطلاح را براي اشاره به ارزش‌ها و باورهايي آغاز كردند كه بين سنت‌هاي يهودي و مسيحي مشترك بود و نگرش ديني غربي واحدي بر آن‌ها حاكم بود. اين محققان استفاده از اين اصطلاح را در بحث درباره‌ي مسائل و موضوعات گوناگون آغاز كردند. براي نمونه، در مروري بر كتابي درباره‌ي اقتصاد در كتاب مقدس كه در ژورنال آمريكايي جامعه‌شناسي (18) از آن استفاده شد و نشريه‌ي منتشر شده در سال 1934 موسوم به فصل‌نامه‌ي نقد بيولوژي (19) از عبارت اخلاقيات يهودي ـ مسيحي در بحث راجع به وجوه اخلاقي رفتارهاي جنسي، كه در كتاب اخلاقيات اعمال جنسي (20) نوشته‌ي گوئيون (21) مطرح شده بود، استفاده كرده بود. ولي در نهايت، در بطن جنگ جهاني دوم بود كه ايده‌ي اتحاد يهودي ـ مسيحي به منزله‌ي موجوديتي كامل و يكپارچه ظهور يافت. در واقع، دبورا دش مور، (22) با بسط ايده‌ي سيلك، مدعي است كه اين اصطلاح نخستين بار به منزله‌ي ابزاري نمادين براي رهبران ليبرال يهودي و مسيحي وارد واژگان عموم مردم شد. جوزف فريمن (23) و كانديداي معاونت رياست جمهوري، هنري والاس (24) از جمله‌ي اين افراد بودند. آن‌ها با استفاده از اين اصطلاح مي‌خواستند به اين نكته اشاره كنند كه از حاميان فاشيسم و يهودستيزان ايالات متحده ـ كه بر محور اصطلاح مسيحي شكل گرفته بود ـ بيزارند. به ويژه، اصطلاح يهودي ـ مسيحي قصد داشت يهوديان را به منزله‌ي يكي از سه هم پيمان مبارز راه دموكراسي نشان دهد ـ پروتستانيزم و كاتوليسيسم دو هم پيمان ديگر بودند ـ كه با نازيسم، فاشيسم و يهودستيزي مبارزه مي‌كردند. مور نوشت: همان طور كه طي سال‌هاي جنگ معلوم شد، اين كيس جديد مبين اعتقاد ديني اساساً كثرت‌گرايانه و متفاوتي در آمريكا بود كه زيربناي دموكراسي آمريكايي را مستحكم مي‌كرد. جنگ با هيتلريسم به جنگ سرد ختم شد و در اين ميان معني اين طبقه‌بندي تغيير كرد و براي نشان دادن ايده‌آل‌هاي دموكراسي آمريكايي در تقابل با بلوك شرق و كمونيسم به سبك شوروي به كار رفت. در واقع، اغلب آمريكايي‌ها عموماً از اين اصطلاح و بسياري از اصطلاحات مرتبط با آن، مانند مسيحي ـ‌ عبراني، مسيحي عبري، مسيحيت يهودي و مسيحي يهودي براي توصيف بنيادهاي دموكراسي آمريكايي به منزله‌ي نقطه‌ي مقابل كمونيسم بي ديدن و نيز استبداد استفاده مي‌كردند. در اين شرايط، سنت يهودي ـ مسيحي به مثابه يكي از ويژگي‌هاي اصلي تمدن غرب و بنيادهاي دموكراسي آمريكايي پاس داشته مي شد. (25) شايد معروفترين يادگار نمادين اين دوره، تلاش موفقيت‌آميز رييس جمهور آيزنهاور (26) و كليساي پرسبيتري (27) براي اضافه كردن عبارت تحت لواي خدا به پيمان وفاداري (28) ‌باشد كه در سال 1954 صورت گرفت. (29) دهه‌ي 1950 نيز با ظهور معني و اشارات تلويحي تازه و پيشروانه‌ي ديگري براي اين اصطلاح، در سطح داخلي، همراه بود. اغلب اين معاني با روابط قومي و نژادي پيوند داشتند. براي نمونه، مور خاطرنشان مي‌كند كه يكي از تأثيرات مهم حاميان يهودي ـ مسيحي در جهان‌بيني ديني ـ دموكراتيك آمريكايي پذيرفتن تفاوت‌هاي يهوديان به منزله‌ي عاملي زيربنايي در كثرت‌گرايي آمريكايي بود. به علاوه، به گفته‌ي مور، يهوديت براي اولين بار مدعي هويتي شد كه با يكپارچگي فرهنگي و ارزشي از آن خود همراه بود و صرفاً محصول جانبي ستمديدگي تاريخي نبود. در دهه‌ي 1950، بعضي از محققان ليبرال به ايده‌ي فرهنگ يهودي ـ مسيحي تاختند كه مهم‌ترين آن‌ها كوئن و هربرگ بودند. ولي توجه اين افراد عمدتاً معطوف به ناسازگاري الهيات دو سنت مذكور بود. حتي همين محققان، با وجود تعهدات و نگراني‌هاي اجتماعي‌شان، قاطعانه حامي توسعه‌ي مرزهاي شهروندي آمريكايي و تعلق فرهنگي به آن بودند. در اين شرايط بود كه مخالفت شديد با يهودستيزي شكل گرفت ولي گرايش به سنت واحد يهودي ـ مسيحي به طور روزافزوني عرضه مي‌شد تا بنيادهاي معنوي براي تلفيق ديگر ادياني كه سابقاً به حاشيه رانده شده يا طرد شده بودند و نيز براي اقليت‌هاي راديكال ايجاد شود، به ويژه براي سياه‌پوستان آمريكا؛ مثال مهمي مي‌زنيم؛ در مقاله‌اي با نام تنش فرهنگي و راديكال، (30) لانگ با استفاده از بيانيه‌ي استقلال و قانون اساسي، به همراه توسل به اخلاقيات يهودي ـ مسيحي، ابزاري براي جلب توجه عموم به مشكلات تفكيك نژادي و درگيري‌هاي فرهنگي و نژادي در ايالات متحده به وجود آورد. تا دهه‌ي 1960، يعني در دوران مبارزه با دشمن قديمي و دروني آمريكا كه تبعيض نام داست، فعالان و رهبران سياه‌پوست گهگاه از نسخه‌ي خنثي‌تر و غير دين‌مدارانه‌تر اين اصطلاح براي اعتباربخشي و حمايت از مبارزات خود براي ايجاد واقعيت اجتماعي عادلانه‌تر در اين كشور استفاده مي‌كردند. براي نمونه، هنگام تلاش براي شناخت جنبش‌هاي حقوق مدني كه مشكلي ارتباطي تلقي مي‌شدند، دي. اچ. اسميت (31) به قوانين كيهان و احكام اخلاقي يهودي ـ مسيحي متوسل شد تا اكثريت قابل هدايت را به درك اخلاق ستيزانه بودن رفتار اجتماعي‌شان وادار كند و اين كاربرد در هيچ جا آشكارتر از زماني نيست كه مارتين لوتر كينگ جونيور (32) دستاورد برابري نژادي را تحقق ارزش‌هاي يهودي ـ مسيحي خواند.با آن كه اصطلاح مذكور در سال‌هاي نخست دهه‌ي 1960 قدرتمند، مهم و چندوجهي بود، سنجش ميزان و مدت زمان كاربرد آن در سال‌هاي آخر همان دهه و بعد از دشوار است. از اين زمان به بعد مجموعه آثار تاريخي مربوط به اين اصطلاح نسبتاً افزايشي نيافتند. شواهدي وجود دارد كه نشان مي‌دهد در اواخر دهه‌ي مذكور، در گفتمان عمومي آمريكايي از اين اصطلاح ديگر استقبالي نمي‌شد. براي نمونه، جست‌وجويي با استفاده از كليد واژه در نيويورك تايمز و واشنگتن پست نشان داد كه اصطلاح مذكور از سال 1969 تا 1979 تنها 15 مورد استفاده قرار گرفت. محدوديت آرشيوهاي الكترونيكي، مقايسه‌ي نظام‌مند دهه‌هاي پيشين را ناممكن مي‌كند ولي همه‌ي نشانه‌ها حاكي از آن است كه اين تغيير نسبت به دهه‌ي پيش از آن بسيار چشمگير است. اين نكته باعث تعجب نيست. در دهه‌اي كه مشخصه‌ي اصلي آن تغييرات اجتماعي گسترده و نارضايتي عميق فرهنگي است، جاي چنداني براي ديدگاهي كه مبتني بر هر گونه بنياد فرهنگي مشترك باشد باقي نمي‌ماند، چه رسد به ديدگاهي كه مبتني بر بازگشت به اقتدار مذهبي است. اواخر دهه‌ي 1960 سرآغازي بود براي به پايان رسيدن سلطه‌ي تفكر تشابه‌گرا در زندگي عمومي آمريكايي و فرهنگ علمي. بنابراين، همان طور كه روابط يهودي ـ مسيحي در نيمه‌ي دوم آن دهه پيشرفت كرد، گفتمان عمومي درباره‌ي فرهنگ واحد يهودي ـ مسيحي، منجر به كثرت‌گرايي غير دين‌مدار، قومي و طغيانگر و سياست‌هاي نوظهور شد. چه اين شرح دقيق باشد و چه نباشد (و هر تغيير اجتماعي‌اي در آن دخيل بوده باشد)، روشن است كه در اواخر دهه‌ي 1970 ايده‌ي نوعي تلفيق ميان يهوديت و مسيحيت دوباره تشديد شد. يكي از موارد مشهور كه مربوط به سال 1979 است، توسل رييس جمهور وقت آمريكا، جيمي كارتر، (33) به ايده‌ي سنت يهودي ـ مسيحي است كه براي متقاعد كردن يهوديان و سياه‌پوستان براي كنار گذاشتن دشمني سنتي‌شان به كار مي‌رفت. رييس جمهوري به متون مقدس آيزايا، (34) و آموزه‌هاي جان و چارلز وسلي، (35) نوشته‌هاي آرنولد توينبي (36) و اصول اخلاقي سنت يهودي ـ مسيحي استناد مي‌كرد. ولي سخنراني‌هايش عموماً درخواست براي اتحاد آمريكايي‌ها، به ويژه سياهان و يهوديان بود. كارتر مي‌گفت: شعار كشور ما اين است: E Pluribus Unum [يعني] بيرون بودن از جمع يعني تنها بودن. او مي‌افزود: البته ما به گوناگون‌مان مي‌باليم... ولي نبايد اجازه دهيم كه اين گوناگوني موجب افتراق شود. در زمان سختي نبايد اجازه دهيم كه اختلافات موجه موجود ميان ديدگاه‌ها به جنگ ميان گروه‌ها، منافع خاص و سرانجام، نبرد ميان يكي با ديگران منجر شود. (37) در سال 1984 بود كه پدر جسي جكسن (38) از اين اصطلاح براي بهبود بيشتر رابطه ميان سياه‌پوستان و يهوديان استفاده كرد: ما در طي تاريخ ديني پربارمان يعني در دوران سنت يهودي ـ مسيحي همراه هم بوديم. بسياري از سياهان و يهوديان مشتركاً به عدالت اجتماعي در داخل كشور و صلح درسراسر جهان علاقه‌مندند. ما بايد در جست‌وجوي احياي معنويت باشيم و اين كار را بايد با ديدگاهي جديد و امكاناتي تازه صورت دهيم. ما بايد به زمينه‌هاي مشترك والايي رجعت كنيم. ما دل بسته‌ي موسي و عيسي هستيم ولي با اسلام و محمد نيز پيوند داريم. (39) البته استفاده‌ي كارتر و جكسن از اين اصطلاح همراه با اين ديدگاه ليبرال سنتي بود كه گروه‌هاي اقليت، جنبش‌هاي اجتماعي و گروه‌هاي ديني بايد با هم سازگار شوند. به اين ترتيب بود كه برچسب يهودي ـ مسيحي هم‌چنان به وفور در متون بين‌المللي به منزله‌ي توصيفي براي مضامين زيربنايي تفكر آمريكايي و غربي به كار رفت. براي نمونه، در مقاله‌اي در نيويورك تاميز (40) آمده است: در كتابخانه‌ي مورگان دو نسخه از آمريكا، يك وحي آسماني (1793) عرضه شده است. اين اثر شعري است مصور كه چكيده‌ي روح ناآرام و آرمان شهري بليك (41) را نشان مي‌دهد. از نظر او، انقلاب‌هاي آمريكا و فرانسه آشوبي بنيادين از همان نوع و استبداد در نبردي شديد با هم برخورد مي‌كنند و پس از آن، به اعتقاد او، هماهنگي بر جهان حاكم مي‌شود. (42) ولي استفاده از اين اصطلاح به شكل‌هاي جديدتر ديگري نيز آغاز شد. براي نمونه، در همان سال 1979، يكي از فعالان حقوق مدني تلاش كرد تا از اين اصطلاح براي ترغيب سياهان و تشكيلات كارگري به اتحاد عليه كوكلوس كلن‌ها (43) استفاده كند. در نقل قول زير كه در سال 1977 آمده، اين واژه مشخص‌تر از پيش براي توجيه موضع آشكارا محافظه كارانه‌ي يكي از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري درباره‌ي مجازات اعدام به كار رفته است: لازم نيست نظر اين نامزد، يعني كوك، (44) را بپرسيد. او خوشحال مي‌شود از اين كه به همه‌ي شنوندگان بگويد كه حامي مجازات اعدام است. از نظر او اعدام عاملي بازدارنده و مطابق با ميراث يهودي ـ مسيحي است و جامعه حق دارد احساس خشمش را بروز دهد. (45) به نظر مي‌رسد كه اين كاربردهاي محافظه‌كارانه‌تر و آشكار سياسي براي آن دوره و پس از آن طبيعي بود. در دهه‌ي 1980، محافظه‌كاران مذهبي، براي دفاع از ادعاهاي اخلاقي خود و ترويج آن‌ها در عرصه‌ي سياسي، به طور افزوني استفاده از اصطلاح يهودي ـ مسيحي را آغاز كردند. يك نمونه‌ي ديگر، ميزگرد ديني به رهبري جيمز رابينسن (46) است كه مؤسسه‌ي نشنال افرزبريفينگ (47) دردلاس تگزاس برپا مي‌كرد و رونالد ريگان (48) در آن جا هويت خود را در مقام محافظه‌كاري ديني به اثبات رساند. او در آن جمع توجه عموم را به مشكلاتي جلب كرد كه در برابر ارزش‌هاي سنتي يهودي ـ مسيحي قد علم كرده‌اند. هم‌چنين، ريگان مدعي شد كه اگر همه چيزمان را از دست بدهيم و تا آخر عمر تنها يك كتاب براي خواندن‌مان باقي بماند، ما انجيل را بر مي‌گزينيم. او در ادامه افزود: همه‌ي پرسش‌هاي پيچيده‌اي كه در داخل و خارج كشور با آنها مواجهيم در همان يك كتاب پاسخ داده شده‌اند. (49) همان طور كه پيشتر نيز به طور خلاصه ذكر شد، به نظر مي‌رسد كه تا اواسط دهه‌ي 1980، اين اصطلاح براي اشاره به جريان غالب و بنياد فرهنگي جامعه‌ي آمريكايي به كار مي‌رفت و به احتمال زياد و حتي به احتمال قريب به يقين كاربرد آن‌ براي محافظه‌كاران فرهنگي و سياسي بسيار متفاوت‌تر از آن چيزي بود كه مبدعان آن در اواسط قرن بيستم در نظر داشتند.روش اين طرح شايد بحث‌انگيز و جالب باشد، با اين حال، اساساً برداشت‌گرايانه و توسعه نيافته است. بنابراين، تصميم داريم براي اعتباربخشي، كمي‌سازي و بسط اين طرح بر روي نمونه‌هاي مقالات روزنامه‌هاي منتشر شده در ايالات متحده از سال 1981 تا سال 2003 تحليل محتوايي بنياديني انجام دهيم. ما به جست‌وجوي هدايت شده‌ي اخبار در تمام مقالاتي كه در متن كامل‌شان از اين اصطلاح استفاده شده بود، دست زديم. (50) اين روش منجر به تهيه‌ي نمونه‌اي از 390 مقاله شد كه شامل 242 خبر (1/62%)، 118 سرمقاله (3/30%) و 30 تفسير يا مقاله (7/7%) مي‌شد... در اين جا نكته‌ي اصلي ارزيابي انواع معاني گسترده‌تر متن و حوزه‌هاي مرتبط با منابع يهودي ـ مسيحي بود. ما كه از تحقيقات مقدماتي اطلاعاتي كسب كرده بوديم، 9 حوزه را كدگذاري كرديم: سياست، فرهنگ آمريكا، اخلاق عمومي، دين، گوناگوني، تعمليات پروتستان انجيلي، مسلمانان، يهودستيزي، و جدايي كليسا ـ دولت. نقل قول زير نمونه‌اي را از مقاله‌اي ارائه مي‌كند كه ما به عنوان جدايي كليسا ـ دولت آن را كدگذاري كرديم: اكنون معتقدم كه اين تنها يك گام به سوي حذف دين از كشور در قالب جدايي كليسا از دولت است. من معتقدم كه بعضي از افراد (آگاهانه يا ناآگاهانه) با اين دو دين مخالفند؛ زيرا اين اديان با آن چه اين افراد براي كشورمان مي‌خواهند در تضادند. با آن كه اين كشور بر اساس اصول يهودي ـ مسيحي بنا شده است، آن‌ها را ترجيح مي‌دهند كه ارزش‌هاي اين اديان را رد كنند و ارزش‌هاي مورد نظر خود را جايگزين آن سازند. (51) كدهاي مذكور سرانجام چيزهاي زيادي درباره‌ي چگونگي كاركرد عملي اصطلاح يهودي ـ مسيحي در رسانه‌هاي جمعي و گفتمان عمومي آشكار مي‌كنند، با اين همه، مستلزم ارزيابي‌هاي ذهني‌اند و از اين رو از جمله دشواري‌آفرين‌ترين روندهاي تحليلي‌اند كه در اين تحقيق به كار مي‌روند... براي نمونه كد توسعه‌طلب/ محدوديت‌گرا به ما امكان مي‌داد تا ميزان كاربردهاي سنتي ليبرال اصطلاح يهودي ـ مسيحي را البته با در نظر گرفتن اين نكته كه گروه‌هاي اجتماعي حاشيه‌هاي تاريخي هنوز وجود دارند، ارزيابي كنيم. نقل قول زير نمونه‌اي از مقاله‌اي است كه درباره‌ي اعتقاد به بعد بنياد فرهنگي و توسعه‌طلب در مقياس مرزهاي اجتماعي، كد بله دريافت كرده است. (به دليل استفاده‌هايي كه از آن براي توجيه تلاش براي حذف محدوديت‌هاي نژادي مي‌شود):در اين كشور يهودي ـ مسيحي، مذهبي‌ترين افراد، درك عمومي مشتركي درباره‌ي خدا دارند و آن عشق خدا به همه‌ي افراد، فارغ از نژاد آن‌هاست. اين واقعيتي زيربنايي در قوانين ماست. با آن كه اعتقاد به برابري درگفته‌ها و اعمال ما در زمينه‌ي نژاد با گذشت زمان كاهش مي‌يابد، هيچ ترديدي نيست كه هم ميراث و هم تاريخ تأكيد دارندكه نژاد نبايد اساس پذيرش يا رد حقوق ديگران باشد. (52) در زير نمونه‌اي از كاربرد اصطلاح يهودي ـ مسيحي براي حمايت از موضع محافظه‌كاران درباره‌ي جنسيت آمده است: انجمن قانون، زندگي و دين (53) از مسيحيان سنتي‌اي تشكيل شده است كه از ديدگاه‌هاي يهودي ـ مسيحي سنتي پيروي مي‌كنند و رفتار هم‌جنس‌گرايانه را گناه‌آلود و ناسالم مي‌دانند. هم‌چنين آن‌ها به تفاوتي كه در سنت يهودي ـ مسيحي [كه اخيراً در بيانيه‌ي كنفرانس سراسري اسقف‌هاي كاتوليك (54) بر آن تأكيد شده است] بين گرايش به هم‌جنس‌خواهي ـ كه معمولاً نتيجه‌ي انتخابي آزاد نيست، پس گناه‌آلود نيز نيست ـ و هم‌جنس‌بازي ـ كه حاصل انتخاب آزادانه است ـ قائل شده‌اند، اعتقاد دارند. جواناني كه چنين گرايشي را احساس مي‌كنند، اغلب عميقاً در مورد عمل به اين گرايش دچار ترديدند. انجمن قانون، زندگي و دين اين پيام را براي همين دسته از جوانان صادر كرده است. (55)يافته‌هاي اصليمجموعه تحليل‌هاي اوليه‌ي ما با كاربرد كلي اصطلاح مذكور در دو دهه‌ي آخر قرن بيستم مرتبط است. در حقيقت ما منبعي را براي اصطلاح يهودي ـ مسيحي كه به نظر مي‌رسد در دهه‌ي 1960 و اوايل دهه‌ي 1970 محبوبيت خود را در فرهنگ عمومي از دست داد، پيدا مي‌كنيم كه در دهه‌ي 1980 تجديد حياتي را در رسانه‌هاي چاپي تجربه كردند و اين تجديد حيات در كاربرد، پيش از آن كه مجدداً در حدود سال 2000 افت كند، در دهه‌ي 1990 به اوج رسيد. ساختار فراگير ارجاعات يهودي ـ مسيحي معاصركار مهم بعدي ما ارزيابي متن و محتواي اين كاربرد وسيع و در حال توسعه بود. از دهه‌ي 1980 تا سال 2003 اين اصطلاح به دفعات درباره‌ي مسائل و مضامين مرتبط با به اصطلاح جنگ فرهنگ‌ها به كار رفته است. فرهنگ آمريكايي متداول‌ترين مضمون مقالاتي بود كه در آن‌ها به اصطلاح يهودي ـ مسيحي اشاره شده بود و حدود 1/64% از مقالات را در نمونه‌گيري در بر مي‌گرفت. دين و اخلاق عمومي و ارزش‌ها، حوزه‌هاي موضوعي غالب بعدي بودند و به ترتيب 8/52 و 8/51% از مقالات را در نمونه به خود اختصاص مي‌دادند. اگر الگوهاي كاربردي دهه‌هاي پيشين هنوز نفوذ داشتند اهميت اين عناوين با آن چه از اين اصطلاح انتظار داشتيم، بسيار در تضاد قرار مي‌گرفت. تا جايي كه به اين نكته مربوط مي‌شود، برچسب يهودي ـ مسيحي به ندرت به مسائلي كه در مبحث پيشين مطرح شده‌اند، مانند يهودستيزي (فقط 2/1% از مقالاتي كه در آن‌ها از اصطلاح يهودي ـ مسيحي استفاده شده بود با اين مضمون سر و كار داشتند) و جدايي بين كليسا ـ دولت (5/8%)، ربط داشته است. هم‌چنين، گاهي مي‌توان از آن براي شناسايي گروه‌هاي خاص ديني (پروتستان‌هاي انجيلي 6/7% و مسلمانان 9/2%) استفاده كرد. بنابراين، با آن كه شايد نتوان با قاطعيت درباره‌ي افزايش نسبي برچسب يهودي ـ مسيحي صحبت كرد، روشن است كه اين اصطلاح در اواخر دهه‌ي مذكور به شيوه‌اي بسيار متفاوت از زماني كه براي نخستين بار وارد واژگان عمومي شد، مورد استفاده قرار گرفت. ولي معني و كاربرد اين اصطلاح در متون مذكور چيست؟ همان طور كه پيشتر تشريح شد، پاسخ دادن به چنين پرسش‌هايي با استفاده از تكنيك‌هاي متداول تحليل محتوا دشوار است. اين تكنيك‌ها براي درك محتوا و برچسب‌ها مناسبند ولي براي درك كاربردهاي فرهنگي و سياسي مناسب نيستند. با اين همه، در تلاش براي شناخت كاربردها، مجموعه‌اي از كدها را ايجاد كرديم كه به ما امكان آگاهي از ديدگاه‌هاي سياسي و ارزش‌ها را، با توجه به ارزيابي‌هاي هنجاري‌اي كه گهگاه در متن‌هاي ارجاعي به اصطلاح يهودي ـ مسيحي ديده مي‌شد، فراهم مي‌كند.نخست (كه البته جاي تعجبي هم ندارد) ملاحظه مي‌كنيم كه در دو سوم مواردي كه در نوشته يا نقل قولي از كسي كه در مقاله‌اي از اصطلاح يهودي ـ مسيحي استفاده شده است، ارزيابي عمداً مثبتي از اين اصطلاح شده است. به عبارت ديگر، برچسب يهودي ـ مسيحي، فارغ از آن چه به وسيله‌ي آن ارائه يا توصيف شده، پديده‌اي مثبت و از نظر اجتماعي مفيد تلقي شده است. عكس آن نيز چنين مي‌شود؛ اين اصطلاح تنها در 6/7% از موارد به صورت منفي و با جلوه‌اي انتقادي به تصوير كشيده شده است. در باقي منابع (حدود يك چهارم از نمونه‌ها)، اصطلاح يهودي ـ مسيحي صرفاً به منزله‌ي توصيفي خنثي و غير ارزش‌گزارانه به كار رفته است. با در نظر گرفتن قواعد حرفه‌اي عينيت و بي‌طرفي درباره‌ي ارزش‌گزاري‌ها، اين نكته براي برخي از اخبار به شيوه‌اي آمريكايي بسيار معمولي است ولي شايد در همان حال نشان دهنده‌ي ميزان تأثير اصطلاح مذكور در جريان اصلي فرهنگي ايالات متحده نيز باشد. مقالاتي كه در آن‌ها به اصطلاح يهودي ـ مسيحي اشاره شده است، اغلب (40/5% موارد) معرف اين اعتقاد بودند كه ايالات متحده فقط اجتماعي قانون‌مدار و نظام‌مند نيست بلكه از بنياد فرهنگي‌اي برخوردار است كه براي يكپارچگي و كارايي آن ضروري است. با آن كه اين يافته قطعي نيست، اين واقعيت كه تنها 5/4% از مقالات اين ايده‌ي فرهنگي بنيادين را رد مي‌كردند، به خودي خود روشنگر است. ابعاد نهايي ارزش‌يابي كه بررسي‌شان كرديم شامل نگرش‌هايي درباره‌ي محدوديت‌هاي اجتماعي در آمريكا و نگرش‌هاي كلي درباره‌ي گوناگوني بود. مقالاتي كه در آن‌ها به اصطلاح يهودي ـ مسيحي اشاره شده بود، درباره‌ي گوناگوني جامعه‌ي آمريكا بيشتر خوش‌بين بودند تا منتقد؛ 22/1% گوناگوني را مثبت ارزيابي كردند، در حالي كه تنها 12/8 درصد معتقد بودند كه گوناگوني، منفي و مشكل‌سازاست. با آن كه شايد اين نكته بيش از ديگر شاخص‌هاي اين مجموعه حاكي از تمايلات ليبرالي كاربران اصطلاح يهودي ـ مسيحي باشد، شايان ذكر است كه ميزان خوشبيني درباره‌ي گوناگوني‌اي كه در اين جا آشكار شد، در مقايسه با ديگر مطالعات و تحليل‌هايي كه اخيراً صورت گرفته و نشان دهنده‌ي اتفاق رأي اكثريت درباره‌ي حمايت از گوناگوني است، اهميت خود را از دست مي‌دهد. (56) البته ما قادر به ارزيابي اين شاخص تقريباً براي دو سوم اين نمونه‌ها نبوديم. هم‌چنين نگرش درباره‌ي محدوديت‌هاي اجتماعي آشكارا به سمت محافظه‌كاري متمايل بود. در نمونه‌گيري ما مقالاتي كه ايده‌هاي آشكارا هنجاري درباره‌ي محدوديت‌هاي اجتماعي مي‌دادند (بيش از نيمي از مقالات) به احتمال بيشتر نياز به مرزهاي محدود كننده و انحصاري را احساس كرده بودند و كمتر به توسعه‌ي استانداردهاي شهروندي و الحاق اجتماعي تمايل داشتند. (33/8% در برابر 21/1 درصد) اين يافته‌ها با يافته‌هاي مربوط به كاربرهاي عرصه‌ي حقوق مدني در دهه‌ي 1960 در تضاد آشكار است. در آن زمان ليبرال‌هاي سياسي و فعالان اجتماعي از اين اصطلاح استفاده مي‌كردند تا تعصبات و محدوديت‌هايي را در هم بشكنند كه گروه‌هاي اجتماعي متعددي چون سياه‌پوستان و يهوديان را در طول تاريخ طرد كرده و به حاشيه رانده شد. آن‌ها اين كار را براي ايجاد مفاهيم گسترده‌تر و فراگيرتري از شهروندي آمريكايي انجام دادند. در مجموع، نتايج اين ارزيابي‌ها شواهد محكمي براي اين موضوع فراهم مي‌كنند كه از دهه‌ي 1980 به بعد از اصطلاح يهودي ـ مسيحي به شيوه‌هاي بسيار معمولي‌تر از فرهنگي و محافظه كارانه‌تر از زماني استفاده شد كه اين واژه در ابتدا در اواسط قرن بيستم وارد مجموعه واژگان عمومي مردم شوده بود. در اين جا نكته تنها اين نيست كه اصطلاح مذكور بيشتر مورد استفاده‌ي مفسران محافظه‌كار قرار مي‌گرفت يا با مواضع محافظه‌كارانه درباره‌ي مسائل مهم اجتماعي مرتبط بود بلكه (يا شايد به علاوه) نكته اين است كه ايده‌ي سنت يهودي ـ مسيحي نقش طراحي جريان فرهنگي كشور را براي نويسندگان و مفسيران تمام گروه‌هاي اخلاقي و سياسي به عهده داشت. نمونه اي از اين كاربرد را مي‌توان در سرمقاله‌اي در واشنگتن پست مربوط به سال 1991 يافت: در كشور ما ارزش‌هاي يهودي ـ مسيحي شكل خلاصه شده‌ي ايده‌اي پيچيده است؛ فرهنگ مشترك اكثر آمريكايي‌ها، اين ارزش‌ها، يهودي ـ مسيحي خوانده مي‌شوند؛ چون از ايده‌هاي مكمل اراده‌ي آزاد، مسئوليت اخلاقي فرد نه گروه، ضرورت معنوي تلاش انسان ناقص براي انجام كار درست و وجود قانون اخلاقي واقعي در آموزه‌هاي پيامبران مسيحيت و يهوديت سرچشمه مي‌گيرند. در كار بيانيه‌ي استقلال و قانون اساسي، ميراث سياسي و فرهنگي بنيان‌گذار آمريكا نيز مطرح است. بيانيه‌ي مذكور و قانون اساسي منابع و محدوده‌هاي قدرت دولت را مشخص مي‌كنند ولي به ما نمي‌گويند كه زندگي اخلاقي در اين جامعه به چه چيز بايد منجر شود. ارزش‌هاي يهودي ـ مسيحي، ساختاري با دوام براي توفيق آمريكا فراهم كرده‌اند. در همان حال، تنها آن دسته از ارزش‌هاي يهودي ـ مسيحي كه اكثر مردم آن را آزادانه برگزيده‌اند، مي‌توانند تحقق مدام آن را موجب شوند. اين ارزش‌ها دقيقاً هم‌ارز دين مسيحيت نيست، با اين حال ديدگاه‌هاي جهان شمول آن را تجلي مي‌كنند. آمريكايي‌ها، همان طور كه بنيان‌گذاران آمريكا آرزو داشتند، قانون اساسي را رعايت مي‌كنند ولي بر اساس ارزش‌هاي يهودي ـ مسيحي زندگي مي‌كنند. (57) پيوند ذاتي اين اصطلاح با بنياد فرهنگي ظاهراً تثبت شده‌ي اين كشور و نگرش عمدتاً مثبت به آن حاكي از اين است كه به محافظه‌كاري فرهنگي نسبتاً نوپاي منابع يهودي ـ مسيحي نه تنها در ادعاها و مواضع سياسي آشكار است بلكه از كاركردشان در توصيف و اغلب دفاع از جريان غالب فرهنگي و وضعيت سياسي موجود نشأت مي‌گيرد.... در مجموع، همگي اين يافته‌ها نه تنها روشن مي‌كند كه در 25 سال اخير اصطلاح يهودي ـ مسيحي در فرهنگ عمومي آمريكايي اصطلاحي مهم بوده، بلكه نشان مي‌دهد كه معني و كاربرد آن نسبت به دهه‌هاي پيشين همان قرن نيز به شدت تغيير كرده است. (58) مفهوم يهودي ـ مسيحي سابقاً تا اندازه‌اي حاكي از اين معناي ضمني بود كه مرزهاي اجتماعي بايد گسترش يابند و گروه‌هاي اقليت را نيز در برگيرند و جدايي كليسا ـ دولت را تصديق كنند ولي اكنون به نظر مي‌رسد كه به مواضع محافظه‌كارانه‌تر تمايل دارند و در متن بحث‌هاي نزاع‌گونه درباره‌ي اخلاقيات و حفظ فرهنگ به كار مي‌روند و در عين حال با رفتارها و مواضع محافظه‌كارانه نيز مرتبطند. هم اكنون به بررسي چگونگي تغيير معاني و كاربردهاي اين اصطلاح در 25 سال آخر قرن بيستم مي‌پردازيم و شناخت‌مان را درباره‌ي مسائل و عناوين خاص مرتبط با جنگ فرهنگ‌ها، كه پاي برچسب يهودي ـ مسيحي را به ميان كشيد، گسترش مي‌دهيم. تغيير كاربردها و معاني، 2003-1981همراه با ترسيم ساختار كلي و گسترده‌ي معاني و كاربردهاي اصطلاح يهودي ـ مسيحي در مجموع دو دهه‌ي آخر، به چگونگي تغيير اجتماعي بعضي از اين الگوها طي دوران مذكور نيز توجه كرديم. دست كم سه الگوي اصلي ارائه شده است. اولين و شايد مشهورترين آن‌ها غلبه و مسائل مرتبط با جنگ فرهنگ‌ها بر مسائل اجتماعي در نخستين سال‌هاي آن دوره، يعني دهه‌ي 1980 است. در نخستين سال‌هاي دهه‌ي مذكور، فرهنگ، سياست، دين و اخلاق، هر يك دست كم در 65% در مقالات ظاهر شده‌اند در حالي كه تقريباً به يهودي‌ستيزي و مسلمانان هيچ اشاره‌اي نشده است. در ابتدا اشاره به آيين پروتستان انجيلي و جدايي كليسا ـ دولت نسبتاً بالا بود (تقريباً در يك پنجم مقالات به هر يك از اين‌ها اشاره شده بود) ولي بعدها به شدت كاهش يافت. اين يافته به طور آشكار مؤيد و منعكس كننده‌ي تحليل كلي پيشين ماست. در سال‌هاي نخستين اين دوران، غلبه‌ي عناوين فرهنگي عموماً ناشي از كثرت مسائل مربوط به آموزش بود. (تقريباً نيمي از مقالات منتشر شده مضمون آموزش داشتند) سقط جنين و جنسيت نيز مهم هستند ولي تنها مقدار آن‌ها حدود نصف تعداد عناوين مرتبط با آموزش بود. مسائل خانواده در اوايل دهه‌ي 1980 تقريباً هيچ اهميتي نداشت ولي در اواخر دهه‌ي 1980 و اوايل 1990 اهميت يافت. در واقع، با اهميت يافتن متن‌هاي مربوط به خانواده، متن‌هاي مربوط به سقط جنين و جنسيت ناگهان كاهش يافتند و اين‌ها نشان دهنده‌ي فراز و فرودهاي بحث‌هاي مرتبط با جنگ فرهنگ‌ها در 20 سال آخر قرن بيستم است. در واقع، ‌جالب است كه در بيش از 10 درصد مقالات دهه‌ي مذكور كه در آن‌ها از اصطلاح يهودي ـ مسيحي استفاده شده به هيچ يك از عناوين فرعي مذكور اشاره نشده است. موضوع گوناگوني تا اندازه‌اي با ديگر روندها متفاوت است و دومين الگويي است كه به نظرمان ارزش برجسته شدن را دارد. از آن جا كه از اواخر دهه‌ي 1980 تا اوايل دهه‌ي 1990 درباره‌ي مسائل فرهنگي سكوت اختيار شد، حوزه‌ي موضوعي گوناگوني اهميتي بيش از پيش يافت. در واقع، نماد ارجاعات به گوناگوني در دوره‌اي پنج ساله از 30% به بيش از 55% افزايش يافت. به بيان دقيق، متوني كه در آن‌ها به گوناگوني ارجاع داده شده بود در دو دوره‌ي نهايي كلي تقليل يافتند. البته با توجه به كاهش ديگر حوزه‌هاي موضوعي كه شايد اخلاق عمومي كه در واقع تا پيش از دوره‌ي پاياني در مقام بالاتر از گوناگوني بود، مهم‌ترين آن‌ها باشد. گوناگوني به منزله‌ي يكي از مضامين بسيار آشنايي جلوه‌گر شد كه اصطلاح يهودي ـ مسيحي در نخستين سال‌هاي هزاره‌ي جديد در آن‌ها مشاهده شد. شايد اين نشانه‌ي بازگشت به توجه اجتماعي بيشتر به مراجع يهودي ـ مسيحي باشد و ما را به سومين نكته‌ي مورد نظرمان هدايت كند. سومين و آخرين روندي كه به سبب افزايش شديد در سه حوزه‌ي موضوعي دوره‌ي 2003-2001 متمايز محسوب مي‌شود، عبارت است از: دين، جدايي كليسا ـ دولت و مهم‌تر از همه مسلمانان. با توجه به اين كه ارجاعات يهودي ـ مسيحي به طور روزافزون با مسائل مربوط به گوناگوني فرهنگي مرتبط بوده‌اند ـ موضوعي كه بيش‌تر از ديگر خصوصيات به مسئله‌ي محدوده‌هاي اجتماعي توجه دارد ـ شايد اين موضوع چندان تعجب‌آور نباشد. هم‌چنين احتمالاً اين موضوع منعكس كننده‌ي تحولات در فرهنگ رسانه‌اي آمريكا و گفتمان عمومي پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 و نيز افزايش تأثير حقوق ديني در گفتمان و عمل سياسي در سطح ملي باشد. در شرايطي كه اهميت دستور كار ديني جناح راست در سياست ملي و گفتمان عمومي رو به افزايش است، تنها پرسشي كه براي ما باقي مي‌ماند اين است كه چرا رشد دين با افزايش موضوعات فرعي فرهنگي هم‌چون جنسيت يا سياست خانواده، ارتباطي ندارد. در اين جا تصور مي‌كنيم كه شايد اين داده‌ها، فارغ از اصطلاحات سنت يهودي ـ مسيحي راستين و در جهت بياني انتزاعي‌تر و احتمالاً كم‌تر محدود، درباره‌ي هنجارها و ارزش‌هاي فرهنگي، تغيير بزرگ‌تري را در گفتمان سياسي ـ عمومي درباره‌ي جامعه‌ي مدني آمريكا منعكس كنند. در اين جا موضوع فرعي خانواده، جنسيت و حتي سقط جنين نيز شايد مبتني بر همان سازوكار باشد. ظاهر دو موضوع مسلمانان و كليسا ـ دولت كه به شكل‌هاي گوناگون مي‌توان آن‌ها را بازگشت به كاربردها و معني‌هاي سنتي‌تر اصطلاح يهودي ـ مسيحي دانست، ارزش بررسي دقيق‌تر را دارد. تحولات پس از 11 سپتامبر كه با موضوعات مربوط به مسلمانان ربط دارنديكي از تغييرات مهمي كه در كاربرد اصطلاح يهودي ـ مسيحي در دوران پس از 11 سپتامبر رخ داد اين است كه استفاده از اين اصطلاح بار ديگر با محدوده‌هاي اجتماعي مرتبط شد. مسائل مربوط به جدايي كليسا ـ دولت يكي از آن دسته مسائل بودند و مسائل مربوط به مسلمانان آمريكا دسته‌ي ديگر؛ البته اگر اهميت هميشگي متون حاوي فحواي گوناگوني را ناديده بگيريم، حدس مي‌زنيم كه اين تحولات بي‌ربط نبودند.اشاره‌ي هم‌زمان به اسلام يا مسلمانان و اصطلاح يهودي ـ مسيحي بسيار چشمگير بود و پس از 11 سپتامبر 35% افزايش يافت. اين ارجاعات پس از 11 سپتامبر در بعضي سال‌ها تقريباً دو برابر مجموع تمام سال‌هاي پيش از آن بود. در واقع، در اوايل دهه‌ي 1980 ـ زماني كه در متن‌هاي ارجاعي به اصطلاح يهودي ـ مسيحي بيشتر از همه به گروه اجتماعي بنيادگرايان اشاره مي‌شد ـ هيچ اشاره‌اي به اسلام يا مسلمانان نمي‌شد. جاي تعجي نيست كه در دوران پس از 11 سپتامبر بحث درباره‌ي مسائل مربوط به مسلمانان يا اسلام شرايط مهمي براي ارجاع به اصطلاح يهودي ـ مسيحي فراهم مي‌كند. با آن كه حوزه‌ي موضوعي جدايي كليسا ـ دين طي دوره‌ي مذكور نوعي تجديد حيات را تجربه كرد، ارجاع به مسلمانان يا اسلام هيچ تأثيري در ميزان طرح آن نداشت. اخلاق، فرهنگ و گرايش به پروتستان انجيلي نيز در اين زمينه تأثير چشم‌گيري نداشتند. مسائل مربوط به گوناگوني، سياست و دين برجسته شده بودند. هنگامي كه موضوع مسلمانان يا اسلام مطرح شد، بيش از نيمي از مقالات با موضوع گوناگوني مرتبط بودند. در قياس با آن تنها يك چهارم مقالات بدون آن كه به اسلام يا مسلمانان اشاره‌ داشته باشند به موضوع گوناگوني مي‌پرداختند. به همين ترتيب، حدود 60% از مقالات موضوع سياست را با اشاره به اسلام يا مسلمانان مطرح كرده بودند، در حالي كه تنها حدود 25% از مقالات اين كار را بدون ارجاع مذكور انجام داده بودند. اين نشان دهنده‌ي طبقه‌بندي بزرگ ديگري است كه تحت تأثير ارجاع به اسلام و مسلمانان قرار داشت. در 81/1% از موارد، وقتي به اسلام يا مسلمانان اشاره مي‌شد، مقالات مستقيماً به دين مرتبط مي‌شدند. اين در حالي است كه تنها 45/2% از مقالات بدون اشاره به اسلام يا مسلمانان چنين موضوعي را طرح مي‌كردند. به نظر نمي‌رسد رفتارها و جهت‌گيري‌هاي سياسي درباره‌ي مفهوم يهودي ـ مسيحي تحت تأثير ارجاع به اسلام يا مسلمانان قرار نداشته باشد. به نظر مي‌رسد كه ارزيابي گوناگوني هنگام اشاره به مسلمانان مثبت‌تر بوده است ـ 22/7% مثبت (در مقايسه با 14/3 درصد مثبت بدون چنين ارجاعي) بدون هيچ پاسخ منفي ـ با اين حال، اين ارتباط از نظر آماري چندان مهم نيست. دو مورد از اقلام ارزيابي‌مان به شدت تحت‌ تأثير حضور ارجاعات به اسلام و مسلمانان بودند؛ نگرش‌هاي مربوط به محدوديت‌هاي اجتماعي و وجود يك جريان اصلي فرهنگي. اكثر مقالاتي كه حاوي ارجاع به مسلمانان بودند، محدوديت‌هاي اجتماعي‌اي را همراه با ديدگاهي توسعه طلبانه درباره‌ي شهروندي ايالات متحده و تعلق فرهنگي مطرح مي‌كردند. (59/1% در مقايسه با 9/5% مقالاتي كه چنين ارجاعاتي نداشتند) اين شايد منعكس كننده‌ي اميد مسلمانان آمريكا براي الحاق به جامعه‌ي آمريكا باشد كه در آن ايده‌ي رو به توسعه‌ي يهودي ـ مسيحي بدل به راهي براي مشروعيت يافتن هويت آمريكايي‌شان است. نقل قول زير نيز به همين نكته اشاره دارد: مسيحي يا مسلمان، ما عرب‌هاي آمريكايي، اصول و ايده‌هايي را كه كشورمان بر اساس آن‌ها بنيان گذاشته است، باور داريم. ما تنها به يك پرچم احترام مي‌گذاريم؛ پرچم ايالات متحده‌ي آمريكا. ما تنها يك خدا را مي‌پرستيم؛ خالق يهودي ـ مسيحي ـ اسلامي تمام ابناء بشر كه پيامبران و رسولانش را در سرزمين اجدادمان مبعوث كرد.(59) با اين حال 4% از اين مجموعه‌ي مقالات نيز درباره‌ي محدوديت‌هاي اجتماعي و فرهنگي در مفهوم بازدارنده‌اش صحبت مي‌كردند و حاكي از جهت‌گيري مخالف و محافظه‌كارانه‌تري بودند كه مسلمانان را تا اندازه‌اي افرادي مشكل‌ساز در فرهنگ آمريكايي تلقي مي‌كردند. بسياري از اين مقالات ـ كه نمونه‌اي را در اين نقل قول مي‌بينيد ـ حاكي از مخافلت كاملاً آشكار بودند: باورز مي‌گفت كه معتقدان به پروتستان انجيلي نخستين بار سالام را شيطاني و خطرناك خواندند و استدلال كردند كه خداي اسلام دقيقاً همان خداي مسيحيت يا اعتقادات يهودي ـ مسيحي نيست. مصاحبه‌اي كه باورز امتياز آن را به NBC News فروخت، فوراً با اعتراض مسلمانان و ديگر افراد در كشور مواجه شد.در اين جا شاهد ديدگاهي هستيم كه خواهان عدم الحاق مسلمانان و مردمان پيرو اسلام و اعمال اسلامي به جريان غالب فرهنگي آمريكاست. در اين جا موضوع فقط اين نيست كه چه كسي آمريكايي است بلكه مسئله‌ي محتواي فرهنگي و بنيادهاي جامعه‌ي ايالات متحده مطرح است شايد تعجب‌آور نباشد كه اكثر مقالات (65/6%) در اين زير مجموعه كه در آن‌ها به يهودي ـ مسيحي و اسلام يا مسلمانان هم زمان اشاره شده، موضوع مشخصي درباره‌ي وجود جريان اصلي فرهنگي ندارند. از سوي ديگر (چه خوب چه بد) تعداد مقالاتي كه به اسلام يا مسلمانان اشاره داشتند، بيشتر به وجود جريان غالب مشترك و فرهنگي در ايالات متحده معتقد بودند تا مقالاتي كه عاري از اشارات مذكور بودند؛ 50% در مقايسه با تنها 21/4%. اين نشان مي‌دهد كه احتمالاً پس از 11 سپتامبر بحث درباره‌ي مسلمانان و اعمال مذهبي به نكته‌ي ارجاع مهمي براي ملت آمريكا بدل شده است مجدداً به جريان اصلي فرهنگي خود بينديشند در حالي كه چشم‌انداز ديني آمريكا در اثر مهاجرت‌هاي پس از سال 1965 كاملاً تغيير كرده است. نقل قول نسبتاً طولاني زير كه از واشنگتن پست استخراج شده است بر بحث‌هايي تأكيد دارد كه با جايگاه مسلمانان و اسلام در جامعه‌ي فرهنگي اسلام و جريان اصلي فرهنگي اين كشور مرتبط است: سازمان‌هاي اصلي اسلامي مي‌گويند: سازمان‌هاي اصلي اسلامي مي‌گويند زمان آن رسيده است كه آمريكاي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 562]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن