واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخورد افراد و اثر پذيري کودک نحوهى برخورد افراد خانواده با كودك، در او مىتواند حالات و رفتار گوناگون را باعث شود؛ در او زمينهى تعادل روانى يا نابسامانى روحى (1) ايجاد كند. (2)(باز ملاحظهى صحنههاى ديدنى از چگونگى برخوردهاى افراد خانوادههاى خوب، مىتواند، درس، براى والدين باشد. به راستى، در حال ناراحتى، تسلط بر خود را به دست آوردن و روى خوش و مناسب به خود گرفتن و كلام مناسب را با كودك، مطرح كردن، همه آموختنى است و با تفكر به دست نمىآيد؛ بايد از ديدنها و شنيدنها آموخت و بس).حسن رابطهى پدر و مادر با يكديگر - حسن رابطهى مادر با فرزند - حسن رابطهى كودك با والدين، عوامل اساسى جبران كمبودهاى طبيعى فرزند و ترميم كنندهى ضعف نهادى و نقص شخصيت وى است. (3)اثر مادردر ميان اين عوامل، بيش از همه «حسن ارتباط مادر با فرزند» مهم و مؤثر است (4) (و لذا بايد به تجهيز مادران «در دانستنىهاى لازم و قدرت اجراى نقش و صفاى وى در برخورد و تربيت لازمى كه بايد داشته باشد» بيش از همه كوشيد و تنها وسيلهى كار، باز «ديدنىها و شنيدنىهاى مناسب» است كه به او ارائه و اظهار شود).آرى، رفتار و شخصيت و نحوهى برخورد مادر، بيش از «مسألهى مادرى او» در فرزند اثر تلقينى و تحريكى و تحولى دارد و اثر وجودى او، فزونتر از همه است.(لذا مسألهى مادرى شامل دو قسمت اساسى است:قسمت بزرگتر: عامل نفوذ و تغيير و تحول بودنقسمت كوچكتر: مادرى و پرستارى فرزند).بنابراين مادر، اگر چه خسته و بيمار هم باشد، بايد نقش آراسته و بانشاط، به خود بگيرد و با روح حساس و صداى گرم و چهرهى شفاف و گشاده (5) در معرض ديد و احساس فرزند قرار يابد. وجود چنين مادرهايى فورا محبت و صفا را در محيط خانواده ايجاد و منتشر مىكند. چنين مادرى تذكر مىدهد؛ ولى مكرر نمىكند (كه نفرتآور شود).چنين مادرى «عمل كردن و روش درست در رفتار و حال داشتن» را مهمتر از «گفتن و تذكر» مىداند و به كار مىبندد؛ زيرا «رفتار» فرزند را متقاعد مى كند؛ ولى «سخن»، هم سنگين است و هم ارضا نمىسازد.قيافهى مادر، لباس مادر، موهاى مرتب مادر، نفس مطبوع مادر، دندان تميز مادر، در فرزند، درس بهداشت و لطف و نظم، مىدهد و همه آموزگار فرزنداند. اعتقاد و ايمان مادر، نيكوترين جمال الوهيت را در دل فرزند ترسيم مىنمايد، حال و اخلاق نيكوى مادر و تقوا و امانت او، قوىترين زمينههاى اخلاقى را در كودك فراهم مىسازند و خودبهخود فرزند را به رابطه با خدا و پاكىها مىكشاند. مادر بايد هر جا ناتوانى در خود ديد، بدون ابراز آن، از راه درون، مدد الاهى را به يارى طلبد و بدان اتكا كند و خود را از ضعف برهاند و به هر حال شايسته است كودك از او همواره توانايى و قدرت نفسانى و اعتماد باطنى ببيند؛ تا در ساخت مبانى عاطفى و مذهبى خود، هر دم استوارتر و پرمايهتر باشد.«كوموله سو» گويد: از مادرى كه صاحب ده فرزند لايق بود، عامل موفقيت را پرسيدم؛ گفت: نمىدانم جز اين كه خود به پاكى و تقوى روى آوردم و روح و خصال نيكو در خويش ايجاد كردم و ديگر هيچ.(آرى مدل لايقى شد و حقيقت هم همين است؛ فرزند، بايد خود بگيرد، نه آن كه به او بدهند؛ فقط بايد زمينهى طلب (6) را در او فراهم كنند و در محيط او آن چه را خواستنى است، موجود داشته باشند و بس (7) چنان كه گفتيم: دلسوزىها، بيش از همه «رنج تحميل» را ظاهر مىكنند و اجازه نمىدهند كه «فهم و داورى طفل» بيدار شود و به اصل «علاقهى شما به او و مصلحتخواهىهاى شما» توجه پيدا كند تا به دلخواه، تحميل شما را بر خود بپذيرد. و اگر هم به او تذكر دهيد و برايش تشريح كنيد، باز گلهمند از آن است كه چرا آزادى وى را گرفتهايد؟ و «خير» را بدون «فهم خير» باز بيهوده مىداند و حق هم دارد.ما به طور محسوس اين مسأله را مىتوانيم تجزيه كنيم:پدران خوب ولى غير عالم، فرزندان خوبى دارند.پدران متدين و عالم، غالبا فرزندان خوبى ندارند.علت آن است كه در گروه اول «وجود پدر» حرف مىزند و درس مىدهد و در گروه دوم غالبا «زبان پدر» تعليم مىنمايد و هميشه «وجود و الدين» براى فرزند گويايى و سازندگى دارد؛ نه حرفشان). (8)اثر پدرعلاوه بر آن چه در ضمن بحث قبلى، به تناسب مطلب، طرح شد، بايد دانست كه پدر نيز چون در نظر فرزند سمبل «قدرت و شخصيت و حلال مشكلات و پيروزى مدام و ناخداى كشتى حيات خانواده» است بايد «اميد آفرين و پشتكار ساز و محرك و نيروبخش» باشد؛ لذا هر قدر فشار زندگى، بر دوش او وارد شود، نبايد كمر خميدهى خود را به فرزندان، ارائه دهد و هرگز نبايد شكوه و ناله كند (زيرا در فرزند توليد يأس، نگرانى و ناراحتى، مىنمايد و نسبت به هدف زندگى بىاعتماد و بىباور مىشود؛ مضافا، در اين ضمن، پدر نيز از ديدگاه فرزند، حاكميت خود را از دست مىدهد و كودك نسبت به او نمىتواند احترام گزارد و ايمان داشته باشد. اين خود خطر بزرگى براى زندگى خانواده و روح كودك و سبب نابسامانى فرداى او خواهد بود.).حال اگر پدر علاوه بر داشتن امتيازاتى كه ياد شد، باطنا مهربان هم باشد و بتواند آن را براى فرزند قابل لمس گرداند، همين «مهر پدرى» ارزش آموزشى زياد خواهد داشت. (9)چه نيكو است توصيههاى مكتب اسلام به والدين مطرح شود، بدين قرار:1- نام خوب بر فرزند نهند (معلوم است كه چه اثر تلقينى و سازندگى تواند داشت).2- فرزند را ارج نهند و احترام كنند.3- از خطاى او درگذرند و راهنمايى نمايند.4- او را در امور مخصوص زندگى كودكى، مدديار باشند.5- حقوقى براى فرزند قايل شوند و كاملا حفظ و رعايت كنند.6- به او فنون شنا، تيراندازى، سوارى، بياموزند (تا براى فعاليت و سبقت خير و دفاع از خود آمادگى بايد).7- به وعدهاى كه او را مىدهند، حتما وفادار باشند.8- وقتى كه مىخواهند براى فرزندان محبتى كنند، همگانى باشد؛ ولى هرگز فضيلت فرزندى را بر فرزند ديگر مكتوم ندارند. (10)پی نوشت : (1) آن نابسامانى بدين صورت جلوه مىكنند: ترس - عصيان - ادرار نامنظم و بىاختيار - مكيدن انگشت و به دندان گزيدن ناخن و گوشت اطراف آن - اختلال در تكلم - گوشهگيرى - به سر زير بودن و نظير آنها.(2) بمج، 17.(3) بمج، 27.(4) بمج، 27.(5) معرفى چگونگى اين نماى پرلطف مادرهاى دانا و لايق، جز در صحنههاى ديدنى نمىگنجد و هرگز عبارتها و جملهها حكايت درستى از آنها نتوانند داشت.(6) در مكتبهاى تربيتى صوفيان هم، كه «سير الى الله» دارند باز درس اول را «وجد و طلب» قرار دادهاند و سالك را عامل اصلى دانند و اوست كه خود بايد به دنبال مراد رود و خود را تربيتى دهد كه بتواند «ديده و گوش او» حقبين و حقشنو گردد تا در درون به «فهم حق» نايل آيد.آرى، علت آن كه به «كشف و شهود» اهميت به سزا مىدهند، آن است كه مىدانند: رمز تربيتى آدمىزاد در «درست ديدن و درست شنيدن» است و تنها راه ارتباط آدمى با خارج و همهى دريافتها (حتى معقولات و معنويات) باز، چشم است و گوش و جاى بهرهگيرى درست از اين ديدهها و شنيدهها، «دل» است.«دين» كار اساسى خود را بر افزودن قدرت چشم و گوش و زياد كردن ابعاد آنها و عمق و دقت دادن آنها و مهارت بخشيدن به جهتيابى درست، براى مواجهه با امور، به قصد اين كه زودتر و بهتر و صريحتر دريافتها صورت گيرند و بيشتر مفيد فهم باشند؛ قرار مىدهد.در حالى كه نحوهى برداشت ما از تمدن جديد و چگونگى برخورد ما با آن تمدن و لوازمش چنان است كه اين قدرت را رو به كاهش مىبرد و بهانهى «سرعت» فقط بر سطح امور گذرى مىشود و هر روز «چشم و گوش» ناتوانتر مىگردد؛ چندان كه كار آن دو، هم به وسايل و وسايط ديگر سپرده مىشود و در اين ميانه آدمى و نيروهاى وى، سراسر رو به جمود و تعطيل مىروند. ديگر نه آن كه او در برگ درخت، دفترى از معرفت كردگار نمىبيند و حتى به اندازهى «منوچهرى» و يك نقاش طبيعت هم قدرت ديد و توصيف ندارد؛ بلكه غالبا برگها را نمىبيند و نمىشناسد و تنها در لابهلاى كتابها خبرى از آن مىخواند. شگفت از «ديندارى» هم پا با چنين آلودگى به «تمدن»!! - م.(7) مف، 19 -15.(8) و به همين جهت ما اثر حقيقى ديانت را از «نقش امامت» مىجوييم - اعم از امامت رسول يا امامت امام - و آن را گوياتر از رسالت، مىشماريم و حقيقت و باطن رسالت مىدانيم. ولى چون پس از رحلت نبى مكرم كه مكتب تشيع هم، به «قال» اكتفا كرد - و مىدانيم «قول امام هم، قول رسول و متن رسالت است» - امامت تعطيل ماند و امروز هر كسى بنا به مصداقهايى كه خود و ذهن او - كه غالبا برداشت از محيط شده است، نه از ملاكهاى دينى - گونهاى تعبير براى هر قول، داند و در گونهاى رفتار آن را مصداق شناسد و همه با هم مختلفاند و هم به هم متعرض و از ديندارى خويشتن نيز ناراضى.كى باشد كه به «ميزان» برگرديم؟ و ميزانهاى خود را با «ميزان درست دين» ميزان كنيم! (و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط) حديد 26: 57.(9) مف، 26 - 24.(10) بمج، 83. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند دوست مىدارد كه شما بين فرزندانتان عدل را رعايت كنيد حتى در بوسيدن آنها (نهج الفصاحه، 152).منبع: گامي در مسير تربيت اسلامي از کودکي تا بلوغ / دکتر رجبعلي مظلومي/خ
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 447]