واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نظر علامه طباطبايي درباره ليبرال دموکراسي علامه طباطبایی با انتقاد صريح از استبدادورزي غربي به بهانه اعمال دموکراسي دموکراسی را تجلی روح استکباری انسان در حکومت داری عنوان می کنند. در ادامه این مبحث را می خوانید :تفاوتهاى حكومت اسلامى با نظامهاى حكومتى ديگرچيزى كه در اينجا نبايد از آن غفلت ورزيد اين است كه طريقه و رژيم]حکومت اسلامی [ از ولايت و حكومت و يا امامت بر امت، با رژيم سلطنتی كه مال خدا را غنيمت صاحب تخت و تاج دانسته و بندگان خدا را بردگان او می داند متفاوت است.هر كارى كه خواست با اموال عمومى بكند و هر حكمى كه دلش خواست در بندگان خدا براند چون رژيم حكومتى اسلام يكى از رژيم هائى نيست كه براساس بهره كشى مادى وضع شده باشد و حتى دموكراسى هم نيست چون با دموكراسى فرق هاى بسيار روشن دارد كه به هيچ وجه نمى گذارد آن را نظير دموكراسى بدانيم و يا با آن مشتبه كنيم .يكى از بزرگترين تفاوتها كه ميان رژيم اسلام و رژيم دموكراسى هست اين است كه در حكومتهاى دموكراسى از آنجا كه اساس كار بهره گيرى مادى است قهرا روح استخدام غير و بهره كشى از ديگران در كالبدش دميده شده و اين همان استكبار بشرى است كه همه چيز را تحت اراده انسان حاكم و عمل او قرار مى دهد حتى به او اجازه مى دهد از هر راهى كه خواست انسانهاى ديگر را تيول خود كند و بدون هيچ قيد و شرطى بر تمامى خواسته ها و آرزوهائى كه از ساير انسانها دارد مسلط باشد و اين بعينه همان ديكتاتورى شاهى است كه در اعصار گذشته وجود داشت چيزى كه هست اسمش عوض شده و آن روز استبدادش مى گفتند و امروز دموكراسيش مى خوانند بلكه استبداد و ظلم دموكراسى بسيار بيشتر است آن روز اسم و مسما هر دو زشت بود ولى امروز مسماى زشت تر از آن در اسمى و لباسى زيبا جلوه كرده يعنى استبداد با لباس دموكراسى و تمدن كه هم در مجلات مى خوانيم و هم با چشم خود مى بينيم چگونه بر سر ملل ضعيف مى تازد و چه ظلم ها و اجحافات و تحكماتى را درباره آنان روا مى دارد.
فراعنه مصر و قيصرهاى امپراطورى روم ، و كسراهاى امپراطورى فارس ، اگر ظلم مى كردند، اگر زور مى گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل مى كردند تنها در رعيت خود مى كردند و احيانا اگر مورد سؤ ال قرار مى گرفتند - البته اگر _ در پاسخ عذر مى آوردند كه اين ظلم و زورها لازمه سلطنت كردن و تنظيم امور مملكت است اگر به يكى ظلم مى شود براى اين است كه مصلحت عموم تاءمين شود و اگر جز اين باشد سياست دولت در مملكت حاكم نمى گردد و شخص امپراطور معتقد بود كه نبوغ و سياست و سرورى كه او دارد اين حق را به او داده و احيانا هم بجاى اين عذرها با شمشير خود استدلال مى كرد (و حتى به فرزند خود مى گفت اگر بار ديگر اين اعتراض را از تو بشنوم شمشير را بر سرت فرو مى آورم.)امروز هم اگر در روابطى كه بين ابرقدرت ها و ملت هاى ضعيف برقرار است دقت كنيم ، مى بينيم كه تاريخ و حوادث آن درست براى عصر ما تكرار شده و باز هم تكرار مى شود، چيزى كه هست شكل سابقش عوض شده چون گفتيم كه در سابق ظلم و زورها بر تك تك افراد اعمال مى شد.ولى امروز به حق اجتماعها اعمال مى شود كه در عين حال روح همان روح و هوا همان هوا است و اما طريقه و رژيم اسلام منزه از اينگونه هواها است ، دليل روشنش سيره رسول خدا در فتوحات و پيمانهائى است كه آن جناب با ملل مغلوب خود داشته است .يكى ديگر از تفاوتها كه بين رژيم هاى به اصطلاح دموكراسى و بين رژيم حكومت اسلامى هست اين است كه تا آنجا كه تاريخ نشان داده و خود ما به چشم مى بينيم هيچ يك از اين رژيم هاى غير اسلامى خالى از اختلاف فاحش طبقاتى نيست جامعه اين رژيم ها را دو طبقه تشكيل مى دهد يكى طبقه مرفه و ثروتمند و صاحب جاه و مقام و طبقه ديگر فقير و بينوا و دور از مقام و جاه و اين اختلاف طبقاتى بالاخره منجر به فساد مى گردد، براى اينكه فساد لازمه اختلاف طبقاتى است اما در رژيم حكومتى و اجتماعى اسلام افراد اجتماع همه نظير هم مى باشند چنين نيست كه بعضى بر بعضى ديگر برترى داشته باشند و يا بخواهند برترى و تفاخر نمايند تنها تفاوتى كه بين مسلمين هست همان تفاوتى است كه قريحه و استعداد اقتضاى آن را دارد و از آن ساكت نيست و آن تنها و تنها تقوا است كه زمام آن به دست خداى تعالى است نه به دست مردم و اين خداى تعالى است كه مى فرمايد: (يا ايها النّاس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم.)و نيز مى فرمايد: (فاستبقوا الخيرات. )و با اين حساب در رژيم اجتماعى اسلام بين حاكم و محكوم ، امير و ماءمور،رئيس و مرؤوس ، حر و برده ، مرد و زن ، غنى و فقير صغير و كبير و...، هيچ فرقى نيست يعنى از نظر جريان قانون دينى در حقشان برابرند و همچنين از جهت نبود تفاضل و فاصله طبقاتى در شؤ ون اجتماعى در يك سطح و در يك افقند دليلش هم سيره نبى اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) است كه تحيت و سلام بر صاحب آن سيره باد.تفاوت ديگر اينكه قوه مجريه در اسلام طايفه اى خاص و ممتاز در جامعه نيست بلكه تمامى افراد جامعه مسؤول اجراى قانونند بر همه واجب است كه ديگران را به خير دعوت و به معروف امر و از منكر نهى كنند به خلاف رژيم هاى ديگر كه به افراد جامعه چنين حقى را بر هيچ فاضل و اهل بحثى پوشيده نيست .تمام آنچه گفته شد درباره رژيم اجتماعى اسلام در زمان حيات رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) بود و اما بعد از رحلت آن جناب مسئله ، مورد اختلاف واقع شد، يعنى اهل تسنن گفتند: انتخاب خليفه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و زمامدار و ولى مسلمين با خود مسلمين است ولى شيعه يعنى پيروان على بن ابى طالب صلوات اللّه عليه گفتند: خليفه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) از ناحيه خدا و شخص رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله ) تعيين شده و بر نام يك يك خلفا تنصيص شده است و عدد آنان دوازده امام است كه اساميشان و دليل امامتشان بطور مفصل در كتب كلام آمده است (و خواننده مى تواند در آنجا به استدلالهاى دو طايفه اطلاع يابد).ليكن بهر حال امر حكومت اسلامى بعد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و بعد از غيبت آخرين جانشين آن جناب صلوات اللّه عليه يعنى در مثل همين عصر حاضر، بدون هيچ اختلافى به دست مسلمين است اما با در نظر گرفتن معيارهائى كه قرآن كريم بيان نموده و آن اين است كه : اولا: مسلمين بايد حاكمى براى خود تعيين كنند.و ثانيا: آن حاكم بايد كسى باشد كه بتواند طبق سيره رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) حكومت نمايد و سيره آن جناب سيره رهبرى و امامت بود نه سيره سلطنت و امپراطورى .و ثالثا: بايد احكام الهى را بدون هيچ كم و زياد حفظ نمايد.و رابعا: در مواردى كه حكمى از احكام الهى نيست (از قبيل حوادثى كه در زمانهاى مختلف يا مكانهاى مختلف پيش مى آيد با مشورت ) عقلاى قوم تصميم بگيرند كه بيانش گذشت ، دليل بر همه اينها آيات راجع به ولايت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) است به اضافه آيه شريفه زير كه مى فرمايد: (لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوه حسنة )./ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]