پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850982550
رويکردهاي شخصيتي مبتني بر يادگيري
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رويکردهاي شخصيتي مبتني بر يادگيري نيمه دوم قرن بيستم شاهد توسعه چندين نظريه شخصيتي بود که اصولي را بر مبناي مطالعات آزمايشگاهي يادگيري اتخاذ کرده اند. اين نظريه ها تحقيقات رفتاري قديمي را مورد بررسي قرار داده و سپس به روان شناسي آمريکايي روي آوردند. مطالعات سنتي مبتني بر اين هستند که موضوع مورد مطالعه بايد عيني باشد، يعني، آنچه را که مردم انجام مي دهند- رفتارهاي قابل مشاهده آنها- و اين امر با بررسي حوادث غيرقابل مشاهده دروني مخالف بود و طرفداران چنين رويکردي معتقد هستند که کليه اعمال و کنشهاي افراد بايد بر حسب اصطلاحات رفتاري عيني تعريف شوند.دلارد(1)و ميلر(2) نظريه اي را در مورد شخصيت، رشد و توسعه دادند که در آن از اصولي پيروي مي شود که اين اصول را از طريق مطالعات و آزمايشها در حيوانات حاصل شده است. در انجام اين کار آنها بيشترين تاکيد را به صورت بنديهايي که از طرف فرويد مطرح شده بود، داده اند، و آن را به اصطلاحات مورد قبول نظريه يادگيري برگرداندند. آنها معتقد بودند که تمام رفتارهاي انسان به وسيله سايقها برانگيخته مي شوند و يادگيري نتيجه کاهش سايقهاست.اسکينر عقيده داشت که استنباطها در مورد اين که در درون فرد چه مي گذرد غيرضروري است. او اصرار داشت که رفتار انسان به وسيله تحليل رابطه بين رفتار و پيامدهاي محيطي قابل توضيح است.روتر اعتقاد داشت که براي درک رفتار انسان، ما بايد افکار مردم را در نظر بگيريم. مخصوصاً آنهايي که مجبورند با ارزشيابي و انتظاراتشان براي پاداش به خاطر اعمالشان رفتار کنند.اين توجه شناختي به وسيله بندورا بيشتر توسعه پيدا کرد. او معتقد بود اکثر رفتارهايي که ما ياد مي گيريم، از طريق مشاهده رفتار ديگران است. و اين که ما چطور تواناييهاي خودمان را مي شناسيم و ارزيابي مي کنيم، نقش مهمي در اين که چطور عمل مي کنيم و چه کار مي کنيم، بازي مي کند. اين فصل با نگاهي اجمالي به رويکردهاي رفتاري و درمان اختلالات رواني پايان مي پذيرد.سنت رفتاري (3)در اوايل قرن بيستم، درون گرايي(4) روش غالب بر مطالعات فرِآيندهاي ذهني(5) بود. منظور از درون نگري، اين است که وقتي محرک حسي بر فردي ارائه مي شد از آن فرد خواسته مي شد که تجربه هاي ذهني خودش را شرح دهد. جان بي. واتسون(6)(1958-1878) اذعان کرد که روان شناسي با استفاده از روش درون نگري پيشرفت زيادي نکرده است. از ديد واتسون موضوع مورد مطالعه براي روان شناسان چيز بغرنج ذهني نيست، بلکه چيزهايي قابل مشاهده عيني است که مردم انجام مي دهند، يعني، رفتارشان. واتسون با مقاله اي تحت عنوان روان شناسي، همان گونه که رفتارشناسان آن را مي بينند(1913).مکتب رفتارگرايي(7) را پايه گذاري کرد. او به مدت 60 سال با نفوذترين روان شناس آمريکايي بود (بائرز(8)، 1986).دو نوع رفتارگراييگرچه واتسون و شاگردانش مقاله هايي در ارتباط با ترس کودکان منتشر کردند، اما اغلب تحقيقات رفتارگرايان اوليه روي حيوانات بود، عمدتاً موشها که رفتارشان از نزديک قابل مشاهده و از نظر آزمايشگاهي قابل کنترل بود. هنوز به نيمه قرن بيستم نرسيده بوديم که جان دلارد و نيل ميلر با انتشار کتاب شخصيت و روان درماني، توجه روان شناسان رفتارگرا را به سوي شخصيت انسان جلب کردند.در يک جمله مي توان گفت: بعيد به نظر مي رسد که يک رفتارگرا در مورد شخصيت صحبت کند.واتسون اصرار داشت که روان شناسي فقط مي تواند رفتارهاي آشکار و قابل مشاهده را مورد مطالعه قرار دهد. بنابراين، رفتارهاي آشکار و قابل مشاهده حاکم بر افکار، خاطره ها، احساسها و هيجانهاست که به نظر مي رسد مردم مجموعه اينها را به عنوان شخصيت در نظر مي گيرند. واتسون و پيروانش انکار نمي کنند که فرآيندهاي ذهني وجود دارند، بلکه آنها فقط خاطرنشان مي سازند و تاکيد دارند که براي مطالعه رفتار انسان بايد به تحقيقات عيني توجه شود.نظريه هاي زيادي از اين قبيل به وسيله رفتارگرايان صرف، مطرح شده ست. در بين آنها، کساني که روش شناختي رفتارگرايي را تجويز مي کردند، با مطالعات شخصيت بيشتر موافق بودند. در اينجا فرآيندهاي هيجاني و شناختي به عنوان موضوعهاي مناسب براي مطالعه شخصيت تشخيص داده شده اند. چنين مفهوم سازي آنها را آماده کرده که رفتار عيني و قابل مشاهده را از نزديک مطالعه کنند. زماني که دلارد و ميلر(1950) کتابي تحت عنوان تحليلي بر اصطلاح يادگيري، تفکر و فرهنگ منتشر کردند، خود را به عنوان روان شناساني که معتقد به روش شناختي رفتارگرايي هستند، معرفي نمودند.نظريه کاهش سايق (9) دلارد و ميلردلارد وميلر مانند همه روان شناسان، شخصيت را مجموعه اي از رفتارهاي آشکار و پنهان انسان که در تعامل با محيط است، مي دانند. چيزي که آنها ارائه کرده اند، يک نظريه کاملا بي عيب و نقص شخصيت به عنوان توضيح کامل فرآيندهايي که رفتار از طريق آن آموخته مي شود، دوام مي يابد، و/يا تغيير مي کند، نيست. در تحليل اين که رفتار در روش روان درماني چگونه تعديل و تغيير مي يابد، دلارد و ميلر نظريه فرويديستها را به کار برده اند و همان را به صورت نظريه يادگيري در زمان خود مطرح کرده اند.اصول يادگيرينظريه يادگيري که دلارد و ميلر صورت بندي خود را بر اساس آن بنا نهادند، بيشتر مديون آزمايشهاي کلاسيک شرطي شدن پاسخگر(10) هستند که توسط ايوان پي. پاولف(11)(1936-1849)مطرح شده بود که اين آزمايشها به وسيله و با همکاري کلارک ال. هال(12)(1952-1884)انجام شده است. شرطي شدن پاسخگرپاولف هنگام مطالعه ترشح بزاق(13) دهان سگ دريافت که يک محرک بي اثر قبلي اگر به طور مکرر همراه با ارائه يک محرکي که پاسخ فيزيولوژيکي را به طور طبيعي ايجاد مي کند، باشد، سرانجام آن محرک بي اثر توانايي ايجاد پاسخ فيزيولوژيکي را به دست خواهد آورد؛ حتي زماني که محرک ايجاد کننده پاسخ طبيعي، ارائه نشده باشد.قبل از شرطی شدنترشح بزاق دهان URC→ (غذا روی زبان) UCSپاسخ بی ربط → (مانند نور چراغ) CSدر طول شرطی شدن( غذا روی زبان ) + UCS( نور چراغ ) Csبعد از شرطی شدن( ترشح بزاق دهان ) CR→ ( نور چراغ ) CSجدول 1-7: روشهاي به کار گرفته شده در شرطي شدن پاسخگر .براي مثال، وقتي نور چراغي (محرکي که به طور طبيعي باعث ترشح بزاق دهان سگ نمي شود، در نتيجه به عنوان محرک بي اثر ناميده مي شود) را به طور مکرر و پي در پي با غذا (محرکي که باعث ترشح بزاق دهان سگ مي شود) همراه شود، نور چراغ عاقبت قادر خواهد بود باعث ترشح بزاق دهان سگ شود، حتي موقعي که غذا ارائه نشده باشد. همان طور که کاملا واضح و آشکار است، پاولف غذا را به عنوان محرک غيرشرطي(14) (UCS)و نور چراغ را به عنوان محرک شرطي(15)(CS) و ترشح بزاق به طور طبيعي را پاسخ غيرشرطي(16)(UCR)و بزاق ترشح شده به وسيله نور چراغ (به تنهايي) را پاسخ شرطي(17)(CR) مي نامد(شکل 1-7)کاهش سايقبر پايه کار پاولف و مطالعات وي با موشها، کلارک هال(1943) يک نظريه پيچيده يادگيري را که در مورد تمام حيوانات و حتي انسان به کار برده مي شود، ارائه داد. اين نظريه بر پايه اين تصور استوار بود که تمام رفتارها به وسيله يک سايق برانگيخته مي شوند. کلارک هال معتقد بود که دو نوع سايق وجود دارد: الف-سايقهاي اوليه. ب- سايقهاي ثانويه. سايقهاي اوليه مانند گرسنگي که سايقهاي فيزيولوژيکي طبيعي هستند. سايقهاي ثانويه يا سايقهاي اکتسابي مانند موفقيت، که به طور کلي در ارتباط با سايقهاي ابتدايي ياد گرفته مي شوند. بر طبق نظريه هال، يک فرد وقتي ياد مي گيرد که تحت شرايط خاصي اعمال به خصوصي را انجام دهد که عمل وي به وسيله کاهش سايق تقويت (پاداش داده)شود. تکنيک عمل بدين ترتيب است که وقتي يک فرد به وسيله سايقي که در مجاورت يک نشانه به خصوصي برانگيخته مي شود و پاسخي ارائه مي دهد، و پاسخ به وسيله کاهش سايق تقويت مي گردد، آن فرد احتمالاً همان پاسخ را زماني که آن نشانه دوباره ظاهر شود، تکرار خواهد کرد.اجازه بدهيد که فرض کنيم شما گرسنه هستيد(سايق)، و يکي از دوستانتان شما را به يکي از رستورانهاي مشهور که علامت نشان به خصوصي دارد، مي برد. جايي که شما يک همبرگر تازه و خوشمزه مي خوريد(پاسخ)، در نتيجه گرسنگي شما ارضا مي شود(کاهش سايق). اين تجربه باعث خواهد شد که شما وقتي بعداً گرسنه شديد با ديدن آن علامت و/يا عبوراز آن محل دوباره در همان رستوران غذا بخوريد... اين امر نشان مي دهد که غذا خوردن شما در آن رستوران به وسيله کاهش سايق گرسنگي در همان اولين دفعه تقويت شده است. اين مثال ساده يک نکته بسيار مهمي را درباره يادگيري بيان مي کند. توجه داشته باشيد که شما تا براي دومين بار در آن رستوران غذا نخورده باشيد، ما نمي توانيم بفهميم که رفتار غذا خوردن شما تقويت شده است يا خير؟ تا زماني که دومين رفتار اتفاق نيفتاده، نمي توانيم بگوييم که يادگيري به وقوع پيوسته است. اين مساله دقيقاً مثل يادگيري کلاسي است، بدين معني که وقتي استاد در کلاس تدريس مي کند، نمي تواند بگويد که شما مطلب را ياد گرفته ايد يا نه، مگر اين که درباره همان مطلب از شما امتحان بگيرد. ضعف نظريه تقويتي اين است که تنها از طريق احتمال افزايش پاسخ است که مي توان گفت که تقويت در ابتدا رخ داده است.پاسخهاي نشانه ساز (18)تا اينجا ما فقط از نشانه هاي خارجي صحبت کرده ايم. محرکها نشان مي دهند که اگر يک پاسخ ياد گرفته شده قبلي دوبار در برابر همان محرک تکرار شود، تقويت (کاهش سايق) صورت گرفته است. نشانه ها چيزهايي هستند که مردم به آنها توجه مي کنند. مردم نه تنها به نشانه ها و رويدادهاي خارجي اهميت مي دهند، بلکه نسبت به رويدادهاي دروني هم توجه مي کنند. دلارد و ميلر در تعريف پاسخ مي گويند: پاسخها شامل افکار، هيجانها، انتظارها، نشانه ها و علايمي هستند که از درون فرد سرچشمه مي گيرند، مانند درد و ناراحتي.اين نشانه ها دروني هستند و به صورت عيني قابل مشاهده نيستند. واين مشکلي است که گريبانگير رفتارگرايان، کساني که اعتقاد دارند که فقط با رويدادهاي عيني و قابل مشاهده مي توان کار کرد، شده است.دلارد و ميلر با اين مساله بغرنج و پيچيده به وسيله مطرح کردن عبارت پاسخهاي نشانه ساز برخورد کرده اند. آنها معتقدند که اينها پاسخهاي واسطه (19) هستند که مابين نشانه هاي خارجي و پاسخهاي آشکار واسطه مي شوند. هم نشانه هاي خارجي و هم پاسخهاي آشکار، به وسيله يک ناظر خارجي قابل مشاهده اند، و به همين دليل قابل مطالعه هستند. پاسخهاي نشانه ساز همانند پاسخهاي ديگر به وسيله نشانه هاي خارجي بيان مي شوند. ولي در عين حال، آنها نشانه هاي کارکردي مخصوص به خود را نيز دارند که مي توانند همانند سايقهاي اکتسابي عمل کنند.احساس ترس را مي توان نمونه اي از پاسخهاي واسطه اي در نظر گرفت که هم داراي سايق و هم داراي نشانه هاي کارکردي است. پسر بچه اي را در نظر بگيريد که يک سگ بسيار گنده به او حمله کرده و او را بر زمين انداخته است. درد ايجاد شده باعث ترس پسربچه مي شود. او شروع به فرياد کردن مي کند و از اين طريق مادرش را به کمک مي طلبد. مادرش سر مي رسد و او را بغل کرده و نوازش مي کند. درنتيجه هم ترس و هم درد پسر بچه کاهش پيدا مي کند.اين نوع کاهش سايق احتمالاً باعث تقويت واکنش فرياد زدن به نشانه هاي دروني ترس مي شود. اگر اين فرض درست باشد، اين پسر بچه در آينده نيز اگر در يک موقعيت ترس آور مثل زمان رعد و برق قرار بگيرد، دوباره فرياد خواهد کشيد.حال اجازه بدهيد که اين مطلب را بدين شکل مطرح کنيم که او دوباره فرياد بکشد، مي توانيم نتيجه بگيريم که او پاسخ به وضعيت سگ، درد، ترس و فرياد را ياد گرفته است. اما در چنين شرايطي سايق کدام است؟ پاسخ اين است که بگوييم: در اين شرايط سايق ترس است. ترس نه تنها نشانه اي براي فرياد کردن است، بلکه همچنين سايقي براي فرياد کردن هم است. سايقي که به وسيله کمک گرفتن از مادر در اين مورد خاص، کاهش پيدا مي کند.تعميم (20) ، تشخيص (21) ، خاموشي (22) در مثالي که در بالا ذکر شد پسر بچه، چه سگ و درد وجود داشته باشد يا وجود نداشته باشد، در هنگام ترس فرياد مي زند. اين امر را فرآيند تعميم واسطه اي مي گويند که در آن تعدادي از محرکهاي ترسناک متفاوت، پاسخ مشابهي مثل فرياد زدن را فرا مي خوانند. به هر حال، اين احتمال وجود دارد، حمايت مادر زماني که در خانه است، مي تواند موثر باشد. ولي اگر پسر بچه مشغول بازي در حياط خانه و/يا در خانه همسايه باشد و بداند که حمايت مادر وجود نخواهد داشت، از اين طريق پاسخ فرياد زدن را تنها زماني که مادر در خانه است، بيان بدارد و تقويت شود، مي گوييم: پسر بچه پاسخ معيني را در موقعيت معيني تشخيص داده است؛ يعني، اين که او از فرياد زدن به عنوان نشانه ترس، زماني استفاده مي کند که در خانه باشد و بتواند از حمايت مادر برخوردار شود.تعارضعلاوه بر کارگيري نظريه کاهش سايق در توضيح تفاوتهاي فردي که در مبحث شخصيت بسيار مهم است، دلارد و ميلر همچنين يک نوع تحليل رفتاري را تحت عنوان تعارض مطرح مي کنند. به منظور درک تعارضها، ما بايد اين مساله را بپذيريم که تمام نتايجي که ما از اعمال خود به دست مي آوريم، مثبت نيستند که ما را براي توسعه آنها برانگيزانند. گاهي نيز پيامد اعمالمان منفي است مثل درد، احساس گناه، گرفتاريهاي زندگي که ما بايد خيلي سريع از آنها دوري کنيم. وقتي پيامد رفتارمان مثبت است، نسبت به آنها گرايش پيدا مي کنيم و زماني که منفي و تهديد کننده هستند، از آنها اجتناب مي کنيم. زندگي خيلي راحت و آسان خواهد بود، اگر هر کدام از آنها به نوبت و با پيش بيني اتفاق مي افتادند. متأسفانه در بسياري از مواقع ما ناچاريم يکي از دو شق مثبت يا منفي را انتخاب کنيم، چون يک عمل اغلب هم پيامدهاي مثبت، و هم پيامدهاي منفي دارد.سه نوع تعارضوقتي که دو هدف، داراي پيامدهاي مثبت هستند، در تعارض باشند اين نوع تعارض را تعارض جاذب- جاذب(23) مي نامند. وقتي که دو هدف، داراي پيامدهاي منفي هستند، در تعارض باشند، اين نوع تعارض را تعارض دافع- دافع(24) مي نامند. سومين نوع تعارض را تعارض جاذب- دافع(25) گويند که در اينجا يک هدف هم پيامد مثبت دارد و هم پيامد منفي.دلارد و ميلر پنج قانون را براي پيش بيني حل اين تعارضها ارائه داده اند:1- تمايل به جذب شدن به يک هدف مثبت، با نزديکتر شدن به آن هدف افزايش مي يابد.2- تمايل به اجتناب از يک هدف منفي، با نزديکتر شدن به آن هدف افزايش مي يابد.3- تمايل به دوري از يک هدف منفي، در مقايسه با جذب شدن به يک هدف مثبت زودتر و سريعتر حاصل مي شود.4- افزايش در قدرت سايق، با انتظاري که از يک هدف وجود دارد، موجب افزايش تمايل به جذب شدن و/يا تمايل به دوري از هدف مي شود.5- زماني که دو تمايل با هم مقايسه شوند، تمايل قويتر غالب خواهد شد.با به کار بردن اين قوانين در تعارضهاي جاذب- جاذب و دافع- دافع به راحتي مي توان پيش بيني کرد که واکنش فرد چگونه خواهد بود، اما در تعارض جاذب- دافع پيش بيني، نياز به دقت و مطالعه بيشتري دارد. تحليل تعارض جاذب- دافعدر مورد تعارض جاذب- دافع، مي توان مثال مرد گرسنه اي را بياوريم که رژيم لاغري دارد، ولي در مقابل يک دسرخوشمزه و پرکالري وسوسه مي شود، در چنين حالتي فرد ازخود مي پرسد، چه کار بايد بکنم و چه کار نبايد بکنم، يعني، بخورم يا نخورم. در اين حالت در فرد کشمکش و دودلي بين جذب و دفع به وجود مي آيد، حالتي که اصطلاحاً دوسوگرايي گفته مي شود. علت اين دوسوگرايي چيست؟ جواب اين سؤال را مي توان در قانون سوم مربوط به پيش بيني حل تعارض پيدا کرد. در اين اصل خوانديم که تمايل به دوري از يک هدف منفي، درمقايسه به جذب شدن به يک هدف مثبت، زودتر و سريعتر حاصل مي شود(شکل 2-7)اجازه بدهيد قانون سوم را در مورد مثال بالا، يعني، در مورد مردي که رژيم غذايي مي گرفت، به کار ببريم. در اينجا هدف منفي همان خوردن دسر است که ترس از افزايش وزن را به همراه دارد، هدف مثبت خوردن دسر خوشمزه است که از آن طريق گرسنگي اش از بين مي رود. ترس همانطور که مي دانيم يک سايق اکتسابي است که با نزديکي به آنچه از آن ترس داريم، تغيير مي کند. يعني، هر چه نزديکتر باشيم ترسمان بيشتر مي شود. گرسنگي، به عبارت ديگر، يک سايق فطري و دروني است و قدرت اين سايق بدون توجه به فاصله نزديکي و دوري غذا هميشه يکسان است.
با اين که تمايل به دوري با تمايل به جذب شدن به هدف، سريعتر حاصل مي شود، يک نکته در اينجا هست که بيان مي دارد قدرت هر دو تمايل يکسان است. مرد گرسنه رژيم دار را با ديگر به نظر بياوريد که چنگال به دست رو به روي دسر خوشمزه و پرکالري نشسته است. چنگال دردست وي در حالت نوسان قرار دارد، چرا که او در مقابل دو نيروي يکسان و مساوي قرار گرفته است. چنگال را به طرف جلو مي برد، ولي ترس از افزايش وزن باعث مي شود که چنگال به عقب کشيده شود، ولي باز هم سايق گرسنگي او را وادار مي کند که چنگال را به طرف غذا پيش ببرد، و اين امر فرد را در حالت شک و ترديد و دو دلي قرار مي دهد. اين سناريو بالاخره چگونه به پايان خواهد رسيد؟ اگر دوست ما مدتها جلوي سيني غذا بنشيند، گرسنگي او افزايش مي يابد، ولي ترس وي ثابت مي ماند. بر طبق قانون چهارم، تمايل به جذب شدن برنده خواهد شد. ممکن است گرسنگي افزايش نيابد، ولي امکان دارد ترس کمتر شود و ممکن است فرد بگويد:"من از فردا رژيم خواهم گرفت." اين دوسوگرايي باعث مي شود که او از خوردن شکلات و کيکهاي خوشمزه لذت ببرد و بگويد که " از فردا رژيم خواهم گرفت."رفتارگرايي افراطي اسکينراصول راهنماييعلي رغم روش شناختي دلارد و ميلر، همانهايي که صورت بنديشان در حول و حوش سايقهاي دروني دور مي زند، رفتارگرايي افراطي بي.اف.اسکينر(26) (1990-1904) او را وادار کرد که بيشترين توجه خود را منحصراً روي عوامل و محيط خارجي معطوف بدارد. مطالعات وي روي کبوتران بدين نتيجه منتهي شد که وي معتقد باشد که رفتار پيامد عملکردهاست. چيزي که شرطي شدن عاملي اسکينر را از شرطي شدن پاسخگو پاولف متمايز مي سازد، تاکيد اسکينر روي چيزي است که بعد از پاسخ صادر مي شود. در حالي که پاولف تاکيد روي شرايطي دارد که پاسخ را به وجود مي آورد.اصطلاح شرطي شدن عامل(27) منعکس کننده اين حقيقت است که موجود زنده در محيط، عاملها يا اعمالي را از خود بروز مي دهد که اين امر باعث مي شود عکس العملها يا پيامدهايي از محيط ارائه شود. از واژه ارگانيزم استفاده مي شود چرا که کوتاهتر وساده تر از واژه هاي انسان يا حيوان است و اين کلمه را هم براي انسان و هم براي حيوان به کار مي بريم. کلمه ارگانيزم در ارتباط با شرطي شدن عامل به کار برده مي شود. براي اين که در مورد تمام موجودات زنده صدق مي کند.همان طوري که قبلاً خاطرنشان ساختيم، رفتارگرايان افراطي وجود محرکهاي دروني را انکار نمي کنند. آنها بدين جهت محرکهاي خارجي را مورد مطالعه قرار مي دهند که در تحليلهاي علمي به طور مستقيم قابل بررسي است. در حالي که محرکهاي دروني فقط به طور غيرمستقيم و براساس استنباط مي توان مورد مطالعه قرار داد. محرکهاي خارجي را که اسکينر براي مطالعه انتخاب مي کند، خصوصيات قابل مشاهده محيطي هستند، محرکهايي که رفتارهاي آشکار و واضح را تحت کنترل دارند.توجه به محرک و پاسخ باعث مي شود که رابطه آنها به صورت رويکرد S-R بيان شود. هدف اين رويکرد عبارت است از کشف رابطه منطقي بين محرک و پاسخ. چيزي که اسکينر از آن به نام تحليل عملکردي ياد مي کند. در تحليل عملکردي، عملکردي که پيامد يک پاسخ در ارتباط با يک محرک است، مورد تحليل قرار مي گيرد. اين مساله را در سطور آينده به تفصيل روشن خواهيم کرد.شرطي شدن عاملبه خاطر داشته باشيد که در نظريه رفتارگرايي افراطي، فرد نمي تواند به محرکهاي دروني همچون، ميل، تنفر، لذت، درد، انتظارات و خاطرات تکيه کند. در تحليل رفتار انسان ما بايد صرفاً بر اعمال (پاسخهاي) فرد و متغيراتي که در محيط (محرک) فرد رخ مي دهد، هم قبل از رفتار و هم بعد از رفتار تاکيد داشته باشيم.تقويت (28)اصل درک و فهم شرطي شدن عامل، مفهوم تقويت است. همان طور که در نظريه کاهش سايق، دلارد و ميلر بيان کردند، پاسخ فرد مي تواند مورد تقويت قرار گيرد يا اين که تغيير کند. تغيير پاسخ ممکن است در احتمال وقوع بسامد، سرعت يا در مقدار آن باشد و پاسخ ممکن است افزايش يا کاهش يابد و/يا در همان وضع باقي بماند. اجازه بدهيد دوباره به سراغ پسر بچه اي که فرياد مي زد و ما او را در بحث از نظريه دلارد و ميلر ملاقات کرديم، برويم و رفتار او را از ديدگاه اسکينر مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم. ما در آنجا ديديم که سگ گنده اي پسر بچه اي را مورد حمله قرار داده و او را بر زمين انداخته است(محرک)، و پسر بچه فرياد مي زند(پاسخ)، و مادرش سر مي رسد و او را بغل مي کند(پيامد). به عنوان يک رفتارگرايي افراطي ما نمي توانيم فرضيه اي در مورد ترس و درد پسر بچه داشته باشيم چرا که ما نمي توانيم اين محرکهاي دروني را مشاهده کنيم.ما براساس چه حقي، چنين مي انديشيم که پسر بچه دوست داشته که بغل شود و/يا فرض مي کنيم که آرامش را به دست آورده است. در واقع ما اطلاع زيادي در اين زمينه نداريم تا زماني که دوباره پسر بچه با يک سگ گنده روبه رو شود. اگر دوباره اين اتفاق بيفتد و پسر بچه فريادي بلندتر از دفعه قبل بکشد، ما مي توانيم بگوييم: با توجه به تجربه قبلي پيامد بغل شدن، پاسخ فرياد زدن پسر بچه را از ديدن سگ، تقويت کرده است. بنابراين، در اين حالت مي توانيم اعلام کنيم که بغل شدن توسط مادر، رفتار فرياد زدن را تقويت کرده است که اين امر را تقويت مثبت(29) مي نامند. از نقطه نظر تکنيکي، از تقويت محرک به خاطر وجود داشتن رويدادهاي محيطي است. همان طور که در سطور آينده شاهد خواهيم بود، سگ بزرگ از نظر تکنيکي يک محرک تشخيص داده شده است. از تقويت مثبت صحبت کرديم، براي اين که پاسخ افزايش پيدا کرده است. فرياد زدن، به جهت اين که چيزي به محيط پسر بچه اضافه شده بود، قويتر شده است (بغل کردن) که قبلاً چنين چيزي وجود نداشته است.(30) روش ديگري براي قويتر کردن پاسخ، تقويت منفي(31) است.در تقويت منفي، زماني که پاسخ ارائه مي شود، چيزي در محيط و در زمان ارائه پاسخ وجود داشته است که با بيان پاسخ، آن را به عنوان پيامد پاسخ از محيط حذف مي کنيم (تقويت منفي مشروط به ارائه پاسخ است). مانند مثال زير:صداي بسيار بلندي از راديو(محرک) شنيده مي شود، يک زن عصباني، بلند مي شود و آن را خاموش مي کند(پاسخ)، صدا قطع مي شود(پيامد). اگردفعه بعد دوباره صدا از راديو پخش شود، زن سريعتر بلند شده و آن را خاموش خواهد کرد. در اينجا ما مي توانيم بدين شکل توجيه کنيم که صدا پيامدش تقويت منفي است و پاسخ زن را قويتر مي کند. بايد توجه داشته باشيم که تقويت چه مثبت و چه منفي باشد، هميشه پاسخ را قويتر مي کند. در ضمن بايد اشاره کنيم که تقويت منفي، تنبيه نيست، تنبيه باعث تضعيف پاسخ مي شود، اما باز بايد اشاره کنيم که ما نمي توانيم ادعا کنيم که پيامدش تنبيه بوده است، مگر آن که در زمان ديگر که واقعه رخ مي دهد، تاثير آن را به عينه ببينيم. اگر در احتمال وقوع بسامد، سرعت يا در مقدار پاسخ کاهشي رخ دهد، پيامدش تنبيه است. تنبيه همانند تقويت مثبت، چيزي است که به شرط وجود پاسخ اتفاق مي افتد.توجه داشته باشيد که صداي بلند راديو زماني که خاموش مي شود، رفتار را تقويت مي کند و وقتي روشن باشد مي توان به عنوان عامل تنبيه کننده محسوب شود. اگر هر زماني که آن زن راديو را روشن کند و با صداي بلند و گوش خراشي مواجه شود، بعد از اين کمتر راديو را روشن خواهد کرد. اين چنين محرکهاي محيطي مثل راديو، زماني که روشن است، به عنوان تنبيه کننده محسوب مي شود و زماني که خاموش است، به عنوان تقويت منفي به حساب مي آيد.به طور خلاصه، تقويت مثبت احتمال وقوع پاسخ را به وسيله ارائه چيزي افزايش مي دهد، تنبيه احتمال وقوع پاسخ را به وسيله ارائه چيزي تضعيف مي کند و تقويت منفي با حذف چيزي احتمال وقوع پاسخ را افزايش مي دهد. علاوه بر تقويت مثبت، تقويت منفي و تنبيه که ذکر شد، موقعيت چهارم هم وجود دارد. بدين ترتيب که با حذف چيزي بتوان پاسخ را تضعيف کرد که اين امر را ارزش پاسخ(32) گويند. در اين موقعيت چيزي از پاسخ برداشته مي شود، در حالي که در تقويت مثبت چيزي اضافه مي شود. نمونه هايي از ارزش پاسخ را مي توان در زندگي روزانه مشاهده کرد؛ به عنوان مثال: امتيازهايي که معلق مي شوند و جرايمي که وضع مي شوند. اما اينها زماني به عنوان ارزش پاسخ در نظر گرفته مي شوند که تاثيري در تضعيف پاسخهاي آينده فرد داشته باشند.در اينجا موقعيتهاي بيشتري باقي مي ماند که امکان دارد بعد از حذف يک پاسخ حاصل شود. پاسخ ممکن است هيچ گونه تاثيري در محيط نداشته باشد به طوري که ابداً پيامدي ايجاد نکند. در چنين شرايطي پاسخ هرگز دوباره تکرار نخواهد شد. مي توان گفت: اگر پاسخ قبلاً به وسيله پيامدي تقويت نشده باشد، خاموش خواهد شد.برنامه هاي تقويت (33)اين که چه مدت زماني طول مي کشد تا پاسخي در نتيجه عدم تقويت خاموش شود، يا اصلا خاموشي اتفاق خواهد افتاد يا نه، به بسامد و نظمي بستگي دارد که تا آن لحظه، پاسخ تقويت شده است که اين امر به عنوان برنامه تقويت شناخته شده است. اسکينر به همراه دانشجويان و همکارانش در مقياس بسيار وسيعي کاربرد آن را مورد تحقيق و بررسي قرار داده است. اگر هر بار که پاسخي صادر مي شود تقويت شود، ارگانيزم روي يک برنامه تقويت متوالي قرار دارد. اين چنين برنامه اي منجر به اکتساب (يادگيري) خيلي سريع پاسخ مي شود. اما وقتي تقويت روي چند کوشش و آزمايش متوالي حذف شود، پاسخ به همان سرعت خاموش مي شود.اگر چنانچه بتوانيم افکار شخصي را که در شرايط خاصي قرار گرفته حدس بزنيم، نسبت به رفتارگرايي افراطي ديد خوبي نخواهيم داشت و از اينجاست که به سهولت به علت اين حالت پي خواهيم برد که چنين چيزي امکان ندارد. يک دستگاهي را در نظر بگيريد که هر وقت سکه اي را در آن مي اندازيد، شکلات يا شيريني از آن خارج مي شود. بدين ترتيب، شما تحت يک برنامه تقويت متوالي قرار مي گيريد. اگر روزي دستگاه قادر به دادن شيريني نباشد، شما فکر مي کنيد که دستگاه خراب شده و از آن استفاده نخواهيد کرد. حال اگر در يک روز ديگر، شما به سراغ دستگاه رفته و ببينيد که باز هم کار نمي کند، اينجاست که پاسخ شما در حال خاموش شدن است. حالا شما بعد از يک هفته يا حتي بعد از مدت زيادي با استدلال به اين که دستگاه را درست کرده اند، ممکن است که دوباره بخواهيد از آن استفاده کنيد. اين حالت به عنوان بهبودي خود به خود(34) پاسخ خاموش شده، ناميده مي شود. اين نشان مي دهد که خاموشي زوال يک پاسخ اکتسابي نيست، بلکه صرفا ناتوانايي براي انجام دادن آن است. اگر دستگاه مجدداً شيريني پس دهد، شما خيلي سريع عادت و رفتار قبلي خود را که همانا انداختن سکه در دستگاه و گرفتن شيريني بود، تکرار خواهيد کرد.اگر دستگاه بخوبي تنظيم و نگهداري شده باشد، ممکن است روي هر آزمايش و کوششي، تقويتهايي را اعمال کند. اکثر رفتارهاي انسان مخصوصاً رفتارهايي که در تعاملات اجتماعي به وقوع مي پيوندد، روي يک برنامه تقويت متوالي نيست، بلکه روي يک برنامه تقويت سهمي(35) است. منظور از تقويت سهمي اين است که تقويت به طور منظم انجام نمي گيرد، بلکه به طور متناوب(36) انجام مي شود. به همين دليل است که اين چنين برنامه اي را به عنوان برنامه تقويت متناوب شناخته اند. چهار نوع از اين برنامه هاي تقويتي وجود دارد. اين برنامه ها بر طبق پايه و اساسي که روي آن، نحوه اعمال تقويتها تعيين شده، متفاوت هستند. اين برنامه ها عبارتند از:1- برنامه فاصله اي ثابت (37)در يک برنامه فاصله اي ثابت، تقويت روي اولين پاسخي اعمال مي شود که بعد از طي دوره زماني معيني از آخرين تقويت، صادر شده باشد. به عنوان مثال، در چنين برنامه اي با نزديک شدن به تقويت، بسامد پاسخ افزايش مي يابد. و بعد از اين که تقويت اعمال شد، بسامد آن کاهش مي يابد. و وقتي تقويت قطع شود، به سرعت پاسخ خاموش مي شود. پرداخت حقوق به طور هفتگي، مثالي از برنامه فاصله اي ثابت است. 2- برنامه فاصله اي متغير (38)در برنامه فاصله اي متغير، فاصله زماني بين تقويتها در طول يک زمان مشخص به طور تصادفي(39)تغيير مي کند و آن زمان به وسيله يک حد متوسط بيان مي شود. از ورزش ماهيگيري به عنوان مثالي براي برنامه فاصله اي متغير استفاده شده است. آنهايي که به اين ورزش عادت دارند، به شما خواهند گفت که هر دو ساعت يک ماهي صيد مي کنند. سرعت پاسخ در چنين برنامه اي ثابت، اما نسبتاً پايين است و رفتار در حد زيادي در برابر خاموشي مقاوم است.3- برنامه نسبي ثابت (40)در برنامه نسبي ثابت، تقويت بعد از صادر شدن تعداد مشخصي از پاسخها اعمال مي شود. براي مثال، وقتي از نسبت پنج به يک استفاده مي شود، منظور اين است که براي هر پنجمين پاسخ، بدون در نظر گرفتن اين که چه مقدار زماني سپري شده است، پاداش داده مي شود. پرداخت حقوق به کارکنان به صورت روزمزدي، مثالي از برنامه نسبي ثابت است. طبق اين برنامه سرعت پاسخ در حد بسيار بالايي افزايش پيدا مي کند، يا به عبارت ديگر، موجود زنده زودتر از برنامه هاي تقويتي ديگر شرطي مي شود و خاموشي به کُندي رخ مي دهد (سريعتر کار کنيد تا پول بيشتري به دست آوريد). به خاطر اين ويژگيها، اين برنامه براي استخدام و به کارگيري غيرانساني از افراد مورد بهره برداري قرار مي گيرد که در اينجا کارفرما نسبت را کم کرده و حتي طالب آن است که براي همان مقدار پول، توليد بيشتري از کارکنان انتظار داشته باشد.4- برنامه نسبي متغير (41)در برنامه نسبي متغير، پاسخهاي مورد تقويت، به طور تصادفي اطراف يک حد متوسط ويژه تغيير مي کنند. براي مثال، مي توان سومين يا هفتمين پاسخ را يا بر حسب هر ترتيب ديگري مورد تقويت قرار داد . در چهار برنامه فوق، تقويت سهمي برنامه نسبي متغير، بالاترين و پايدارترين سرعت پاسخ را ايجاد مي کند. به عبارت ديگر، اين برنامه با بالاترين بازده کار ارتباط پيدا مي کند. قماربازها تحت يک برنامه نسبي متغير بازي مي کنند. در يک بازي درست و بدون تقلب، جايزه به وسيله شانس تعيين مي شود و نسبت برده و باخت فقط در پايان بازي مشخص مي شود. اما وقتي بازي ثابت است، مثلا، در مورد ماشينهاي قمار(جک بورد)، کارگزاران، نسبت را در ماشين تحت کنترل دارند و مي توانند آن را به نفع خودشان دستکاري کنند. در هر دو مورد، قماربازان اطلاعي از اين اختلافها و احتمالات ندارند و متاسفانه تعداد زيادي از آنها آن قدر به بازيشان ادامه مي دهند تا تمام پولهايشان تمام شود. شکل دهي و رهنمود دادنبر طبق اصول و قواعد شرطي شدن عامل، پاسخ فقط زماني مي تواند ياد گرفته شود که مورد تقويت قرار بگيرد، و تقويت زماني مي تواند اعمال شود که پاسخي صادر شده باشد. حال اين سؤال مطرح مي شود که به طور کلي پاسخ چگونه صادر مي شود يا به اصطلاح پاسخ از کجا ناشي مي شود؟ براي اين سؤال دو جواب وجود دارد:1- در ارتباط با ژنهاست، يعني، منشا پاسخ به آنها مربوط مي شود.2- در ارتباط با کمک کننده هاي خارجي است، يعني، منشا پاسخ به عوامل خارجي مربوط مي شود.همه اعضاي هر گونه(42) با پاسخهاي مادرزادي به خصوصي متولد مي شوند که پايه و اساس ژنتيکي دارند. جوجه هاي تازه متولد شده نوک مي زنند، بچه خوکها پوزه هايشان را بر زمين مي مالند. جوجه هاي پرنده ها دهانشان را باز کرده و جيک جيک مي کنند. نوزادان تازه متولد شده انسان سرو صدا مي کنند، گريه مي کنند، لبخند مي زنند و اعضاي بدنشان را حرکت مي دهند. اين رفتارها و حرکتها بدون برنامه و کاملاً تصادفي که اسکينر به آنها عاملهاي آزاد(43) اطلاق مي کند، سرانجام به وسيله طبيعت در تماس با چيزي قرار مي گيرند که آن چيز داراي ظرفيت و توانايي تقويت کنندگي است. جوجه دانه را پيدا مي کند، خوک قارچ (در زيرزمين) را پيدا مي کند، پرنده کرم را به دست مي آورد و نوزاد انسان به طرف پرستار خود جلب مي شود. بدين ترتيب، رفتار فطري حفظ و تقويت مي شود. خوشبختانه رشد رفتار انسان با پيچيدگي هاي خاص خود، احتياج به وابسته بودن به شانس در جهت مواجه شدن با اين تقويت کننده هاي نخستين(44) که به وسيله طبيعت ايجاد شده اند، ندارند. رويدادهايي که ظرفيت و قدرت تقويت کردن را ندارند، وقتي به مدت زيادي همراه با تقويت کننده هاي نخستين قرار گيرند، خود به تقويت کننده هايي تبديل مي شوند که به طور مستقيم عمل مي کنند. بنابراين، صورت شاد و خنداني را که کودک در هنگامي که شير به او داده مي شود، مي بيند مي تواند به يک تقويت کننده ثانوي(45) تبديل شود. به علاوه، محيط پس از صادر شدن هر پاسخ، هر دو نوع تقويت کننده نخستين و ثانوي را فراهم نمي سازد. بکله اين کار را به طور انتخابي انجام مي دهد و اين امر منجر به شکل دهي(46) رفتار مي شود.پرستاري که به گهواره کودک نزديک مي شود به رفتار فطري کودک به طور انتخابي پاسخ مي دهد. وي خنده کودک را با خنده، صداي کودک را با حرفها و کلمات نوازشگر و گريه اش را با بغل کردن جواب مي دهد و غيره... در طي اين چنين برخوردها و تعاملها، تعدادي از پاسخها مورد تقويت قرار گرفته و تعدادي هم مورد تقويت قرار نمي گيرند. وقتي تعدادي به طور عمده ي ناديده گرفته مي شوند، اغلب اوقات اين چنين شکل دهي در يک حد سيستماتيک و نظام يافته انجام مي شود؛ همانند وقتي که بزرگسالي به يک بچه تازه راه افتاده کمک مي کند.از اين پس وقتي بچه زبان و تکلم را فرا گرفت (برخي معتقد هستند که از اصول و قوانين شرطي شدن عامل پيروي مي کند)، بزرگسالان يا کودکان بزرگتر ممکن است از رهنمودها و/يا با پيشنهاد کردن پاسخها، و تقويت کردن آنها يا با فراهم کردن سرمشق و الگو، و نشان دادن اين که چه کاري بايد فرد انجام دهد تا مورد تشويق و تقويت واقع شود، استفاده کنند. در عرض سالها، با رهنمود دادن، شکل دهي، الگوسازي و استفاده از تقويت کننده هاي نخستين و ثانوي، ما انسانها رفتارهايي را فرا مي گيريم که نسبت به پاسخهاي فطري که با آنها متولد شده ايم، فاصله زيادي خواهند داشت. محرک افتراقي (47)تا اينجا ما صرفاً از محرک به عنوان جنبه اي از محيط در زنجيره محرک- پاسخ- تقويت، صحبت کرده ايم جنبه اي از محيط که در آن ارگانيزم پاسخي را صادر مي کند و به وسيله يک پيامد تقويت کننده، مورد تقويت قرار مي گيرد، حال اين سوال مطرح مي شود که پس کارکرد محرک در اين رويدادها چيست؟ همان طور که قبلاً خاطر نشان ساختيم، در شرطي شدن عامل، محرک پاسخ را همانند شرطي شدن پاولفي فرا نمي خواند، بلکه در موقعيت و فرصت قبلي که محرکي وجود داشته و مورد تقويت قرار گرفته، حالا اين محرک به عنوان علامت و نشانه عمل مي کند و احتمالاً دوباره همان پاسخ به وسيله تقويت کننده، مورد تقويت قرار مي گيرد. و بدين ترتيب پاسخ تحت کنترل محرک در مي آيد، به محرکي با اين توانايي و ظرفيت، محرک افتراقي گويند. براي اينکه حضور و عدم حضور آن به ارگانيزم کمک مي کند تا تميز دهد که احتمالاً چه موقع پاسخ به وسيله تقويت کننده، مورد تقويت قرار گرفته و چه موقع مورد تقويت قرار نمي گيرد.با توجه به اين که محيط بدون تغيير باقي نمي ماند، بنابراين، غيرمتحمل است که محرکهاي افتراقي، در زمانهاي مختلف يکسان و مشابه باقي بمانند. مادر که يک محرک افتراقي نزديک شدن و لبخند زدن به بچه است، ولي مي دانيم مادر هميشه لباس مشخصي بر تن نخواهد داشت که براي بچه کاملاً آشنا باشد، ولي خوشبختانه کودک نرمال و طبيعي انسان قادر به تعميم محرک(48) است به طوري که هر دامنه اي از محرکهاي افتراقي مشابه مي توانند موجب فرا خواندن همان پاسخ شوند. و اين امر به شرطي است که محرک فعلي نسبت به محرک آغازين که به واسطه آن پاسخ فرا گرفته شده است، زياد متفاوت نباشد، زيرا در غير اين صورت پاسخ، همان پاسخ قبلي و يکسان نخواهد بود. و از اينجاست که بچه بين مادر و غريبه تمايز قايل مي شود.نظريه يادگيري اجتماعي روتر (49)وقتي در سال 1953 اسکينر، اصول و قواعد شرطي شدن عامل را براي رفتار انساني مطرح کرد. او چنين اظهار کرد که ما مي توانيم بدون توسل به فرآيندهايي ذهني از قبيل تفکرات، خاطرات، نقشه ها و انتظارات، رفتار انسان را درک کنيم. در مقايسه با اين نظر، در سال 1954 جوليان بي.روتر(50) روي اين موضوع اصرار داشت که براي درک کردن رفتار انسان بايد نه تنها به اثر تقويت توجه داشت، بلکه بايد به انتظار فرد از آن تقويت و ارزشي که براي آن قايل مي شود نيز توجه داشت.چهار مفهوم اساسيروتر از چهار مفهوم اساسي نام مي برد که با هم، توانايي و امکان را به فرد مي دهند تا بتوانند رفتار شخص را پيش بيني کنند.پتانسيل رفتار (51) همان طور که روتر بيان کرده است، اصطلاح رفتار براي هر چيزي که فرد ممکن است در پاسخ به يک موقعيت انجام دهد، به کار مي رود. رفتار شامل انديشيدن، صحبت کردن، ايما و اشاره، حالتهاي چهره، فعاليتهاي حرکتي و واکنشهاي عاطفي است. بنابراين، به اشکال مختلف يک فرد مي تواند به يک موقعيت واکنش نشان بدهد. وقتي کسي به شما توهين مي کند شما ممکن است با عصبانيت عکس العمل نشان دهيد، ممکن است با يک توهين عمل متقابل به مثل کنيد، ممکن است چهره عصباني و ناراحت به خود بگيرند، ممکن است به حالت قدم زدن از موقعيت دور شويد و ممکن است به اين بينديشيد که نبايد کنترل خودتان را از دست داده و عصباني شويد. هر کدام از اين رفتارها داراي يک پتانسيل تحقق يافتن، يعني، احتمال وقوع در يک موقعيت مشخص هستند. همان پاسخ، ممکن است در يک موقعيت، پتانسيل رفتاري بالايي داشته، و در موقعيت ديگري پتانسيل رفتاري پاييني داشته باشد. بالاتر بودن پتانسيل يک پاسخ مشخص نسبت به پتانسيل ساير پاسخهاي قابل دسترسي، سبب مي شود تا احتمال تحقق يافتن آن پاسخ بالاتر باشد. ارزش تقويت (52) اغلب مردم با فعاليتهاي مختلفي مواجه مي شوند که مجبورند تا از ميان آنها يکي را انتخاب کنند. معمولاً هر کدام از اين فعاليتها، نتايج متفاوتي دارند، بدين معني که بر حسب پيامدشان داراي يک تقويت کننده متفاوتي هستند. اين که فرد کدام يک از اين فعاليتها را انتخاب مي کند، بستگي به اين دارد که کدام يک از اين تقويت کننده ها را ترجيح مي دهد، يعني، به ارزش تقويت ذهني فرد بستگي دارد. هميشه ارزش هر تقويت در ارتباط با ساير تقويت کننده هاي قابل دسترسي است که داراي احتمالي برابر هستند، مشخص مي شود. اگر انتخاب من به يکي از دو نوع بستني شکلاتي يا وانيلي محدود شود، من بستني شکلاتي را انتخاب خواهم کرد، ولي اگر بستني توت فرنگي هم به ليست انتخاب من اضافه شود، بستني توت فرنگي را ترجيح خواهم داد.انتظار (53)در تعيين پتانسيل رفتار بايد يک فرد، هم ارزش تقويت و هم انتظار را در مد نظر داشته باشد. پتانسيل رفتار انتخاب من در مورد بستني توت فرنگي نه فقط بر اساس بالاتر بودن ارزش تقويت آن نسبت به بستني شکلاتي و وانيلي بوده، بلکه همچنين بر اساس يک حقيقت بوده که انتظار خوشمزه بودن از آن را داشتم که بخوبي و خوشمزگي بستني توت فرنگي باشد که من در گذشته از آن به خاطر داشته ام. به عبارت رسمي تر، اگر رفتار معيني در يک موقعيت مشخص انتخاب شود، انتظار احتمال به وقوع پيوستن تقويت به خصوص است، که در گذشته انجام گرفته است.موقعيت رواني (54)چهارمين و آخرين مفهوم اساسي روتر، روي اين حقيقت تأکيد دارد که همه رفتارها در يک موقعيت رواني به وقوع مي پيوندند. موقعيتي که در آن فرد در سه حالت ذهني بحث شده در آن قرار دارد، و موقعيت، روي رفتار اثر عمده اي دارد. ارزش تقويت براي هر فردي به نتايج مختلفي نسبت داده مي شود و هميشه انتظارات فرد از تقويت بستگي به موقعيتي دارد که در آن قرار مي گيرد. اگر من در يک کافه ترياي ديگري يا در يک گروه ديگري و/يا در زمان ديگري از سال بودم، ممکن بود که نتيجه انتخابم تغيير کند.تفاوتهاي فرديروتر از اين جهت به جاي موقعيت، موقعيت رواني را مطرح مي کند تا تأکيد کند که يک دسته از وقايع عيني داراي اثر متفاوتي روي افراد مختلف هستند که به علت اختلاف زمينه هاي شخصي، تجارب قبلي و وضعيت فعلي آنهاست. بنابراين، شبيه پتانسيل رفتار، ارزش تقويت و انتظار، موقعيت رواني يک مفهوم کاملا فردي است. به علت اين که هر چهار مفهوم از فردي به فرد ديگر، و براي هر فرد از زماني به زمان ديگر تغيير مي کنند، درک اين مطلب آسان است که اين چهار مفهوم اساسي، نقش فوق العاده اي را در شرح اختلافهاي فردي که نظريه روتر بر اساس آن طراحي شده، بازي مي کنند.مرکز کنترل و اعتماد ميان فرديدر تدوين انتظار، روتر بين دو نوع انتظار، انتظار اختصاصي(55) وانتظار تعميم يافته (56) تفاوت قايل شده است.آنچه تا به حال ما بررسي کرديم از نوع انتظار اختصاصي بود. براي مثال مي توان از انتظار درباره بستني توت فرنگي نام برد.علاوه بر چنين انتظار اختصاصي، مردم گرايشهاي تعميم يافته اي نسبت به زندگي دارند. اين که تا چه حد شانس در اتفاقهايي که براي ما مي افتد، دخيل است و آيا اساساً مردم قابل اعتماد هستند يا نه؟ از جمله نمونه هايي از انتظارات تعميم يافته اند و روتر آنها را در درک رفتار فرد خيلي مهم مي داند.مرکز کنترل (57)چه چيزي تعيين کننده موفقيت يا شکست شما در رسيدن به هدفي است که براي بدست آوردن آن تلاش مي کنيد؟ برخي از مردم بدين سوال اين طور جواب مي دهند که تلاش و جديت خودشان موجب اين نتايج شده است و برخي ديگر به اين شکل بدين سوال جواب مي دهند که نتيجه بستگي به اين دارد که شانس با آنها بوده يا نه. تفاوت موجود بين اين دو گروه از مردم، نمونه اي از انتظارات تعميم يافته در مورد کنترل در نتيجه اعمالشان است. آنهايي که موفقيت و عدم موفقيت را به تواناييها و تلاشهاي خودشان نسبت مي دهند، انتظار دارند تامرکز کنترل دروني باشد. از طرف ديگر آنهايي که نتيجه را به تقدير، شانس يا عوامل خارجي نسبت مي دهند، انتظار دارند تا مرکز کنترل خارجي باشد.روتر آزموني را تهيه و توسعه داده (مقياس I-E) تا مرکز کنترل فرد را سنجش و ارزيابي کند.مطالعات انجام گرفته با اين مقياس، نشان داده که افراد با مرکز کنترل دروني (به اصطلاح درونيها)، به احتمال زياد اطلاعات بسياري را روي يک وظيفه يا تکليف جستجو مي کنند و پيشرفت زيادي در زمينه اعمال و مسائل فکري از خود نشان داده و کمتر در مقابل فشارهاي اجتماعي از خود عجز و ناتواني نشان مي دهند که اين موارد در مقايسه با افرادي که نمره هايشان روي مقياس I-E، آنها را در ميان افراد با مرکز کنترل خارجي (يا به اصطلاح خارجيها) قرار مي دهد، عنوان شده است.مرکز کنترل به عنوان يک انتظار تعميم يافته، مطرح است. چون فردي با مرکز کنترل دروني به دامنه وسيعي از وظايف و موقعيتها نزديک مي شود بدين علت که وي اين ذهنيت را دارد که مي تواند به طرق مختلف روي نتايج اثر بگذارد. برعکس، فردي با کنترل خارجي، به همان وظايف و موقعيتها با اين ذهنيت برخورد مي کند که نتايج در اختيار دستهايي است که وي هيچ گونه کنترلي روي آنها ندارد.نتايج تحقيقات انجام گرفته، نشان مي دهند که مرکز کنترل خواه دروني و خواه بيروني باشد، حداقل در قسمتي تابعي از تجارب زندگي هر فرد است. افرادي که در محيطهاي غيرقابل پيش بيني غيرقابل کنترل و بي نظم بزرگ شده اند يا کساني که تحت شرايطي زندگي کرده اند که در آن هيچ وقت موفقيتي به دست نياورده اند (بدون توجه به اين که آنها چه کاري انجام داده اند)، نبايد انتظار داشته باشيم که مرکز کنترل دروني داشته باشند. چرا که چنين موقعيتهايي براي رشد و نگهداري مرکز کنترل داخلي مناسب نيستند.اعتماد ميان فردي (58)روتر همچنين مقياس اعتماد ميان فردي را تهيه و توسعه داده که با اين مقياس مي توان آمادگي فرد را براي اعتماد به قول يا ضمانت فرد ديگر، ارزيابي کرد. شبيه مرکز کنترل، اعتماد ميان فردي هم يک انتظار تعميم يافته است. افرادي که خصلت اعتماد کنندگيشان در حد بالاست، انتظارشان اين است که مي توانند به ديگران اعتماد کنند. به عبارت ديگر، تصور مي کنند که ديگران قابل اعتماد هستند. در حالي که آنهايي که خصلت اعتمادکنندگيشان در حد پايين است، انتظارشان اين است که نمي شود به ديگران اعتماد کرد و بايد آدم مواظب خودش باشد.نمره فرد در مقياس اعتماد ميان فردي با پايگاه اجتماعي- اقتصادي(59) همبستگي دارد. تحقيقي که روي دانشجويان انجام گرفته، نشان داد دانشجوياني که خصلت اعتمادکنندگيشان در حد بالا بوده از نظر پايگاه اجتماعي- اقتصادي، نسبت به دانشجوياني که خصلت اعتمادکنندگيشان در حد پايين بود، بالاتر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
رويکردهاي شخصيتي مبتني بر يادگيري نيمه دوم قرن بيستم شاهد توسعه چندين نظريه شخصيتي بود که اصولي را بر مبناي مطالعات آزمايشگاهي يادگيري اتخاذ کرده ...
رويکردهاي شخصيتي مبتني بر يادگيري نيمه دوم قرن بيستم شاهد توسعه چندين .... وي با موشها، کلارک هال(1943) يک نظريه پيچيده يادگيري را که در مورد تمام حيوانات و ...
رويکردهاي خلقي شخصيت رويکردهاي خلقي (1) شخصيت و تیپهای شخصیتی خلق و ... و جالينوس يکي از قديمي ترين نظريه هاي شخصيتي مبتني بر خلق و خوي، نظريه اي ..... بيان مي شوند، همان گونه که نظريه پردازان يادگيري اجتماعي معتقدند، جدا گرديد.
رويکردهاي شخصيتي مبتني بر يادگيري دلارد(1)و ميلر(2) نظريه اي را در مورد شخصيت، رشد و توسعه دادند که در آن از اصولي .... جايي که شما يک همبرگر تازه و خوشمزه مي ...
رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر (1)-رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت نگر (1) ... يادگيري هاي محيطي ،نقش تعيين کننده اي در اين بعد شخصيتي دارد. ... خودانساني نقطه ثقل شخصيت است که بر اساس شناخت و نگرش مبتني بر اصل تکاملي و غايت ...
نظریات شخصیت-مقدمه در سه ربع اول قرن حاضر درباره شخصیت نظریههای متعدد و ... که میتوان آنها را در هشت رویکرد اصلی روانکاوی ، تیپ شناسی ، رفتاری ، یادگیری ... رفتارهای اطرافیان شکل میگیرند و در واقع برمشاهده رفتار دیگران مبتنی هستند.
تغيير رويکرد در درمان اختلالات جنسي-کلينيک روان - دکتر غلامحسين قائدي/ ... اکثر مسايل جنسي اکتسابي هستند و در مراحل زندگي طي فرآيندي يادگيري صورت ميپذيرد. ... اختلالات شخصیت درمان نشده در طی زمان ثابت باقی می مانند و در نتیجه نسبت به درمان ... عقیده کلی مبتنی بر این است که از رویکردهای بینش - مدار (مانند رویكرد .
مهارتهاي شخصيتي، كليد بهبود آموزش عمومي به كار بستـــن برنامهاي منسجم با هدف ... و رضايت افراد، حمايت از دانشآموزان، بهبود مستمر يادگيري مبتني بر استانداردها و ... رويكرد جديد اين مطالعه چيزي است كه آن را احساس اجتماعي و توسعه شخصيت مينامند.
رويکردهاي شخصيتي مبتني بر يادگيري جايي که شما يک همبرگر تازه و خوشمزه مي خوريد(پاسخ)، در نتيجه گرسنگي شما ... توجه داشته باشيد که شما تا براي دومين بار ...
رويکرد مبتني بر تأکيد بر جنبه هاي ذهني اخلاق و ارزش ها: رويکرد شناختي پياژه نمونه ... يادگيري اجتماعي: اين رويکرد معتقد است انسان از راه مشاهده رفتارهاي تقويت شده، ... (10) پرورش منش(11)(شخصيت) تحکيم شخصيت اخلاقي به منزله ي هدف اساسي در ...
-