واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ترسهاى ما و نيازهاى آنان سنين بين 13 تا 18 سالگى، اغلب پر نشاطترين و هيجان انگيزترين سالهاى عمر فرزندان مىباشد. اين سنين، زمان تضادها و ضد و نقيضها براى كودكان و والدين آنهاست. نوجوانان قدم به برههاى مىگذارند كه رشد و تغييرات فيزيكى، روحى و روانى پيدا مىكنند. آگاهى از چگونگى بلوغ و رشد فرزندانمان و همچنين جستجو كردن هويت و استقلال فكرى آنان، كليد حل مشكلات دوران نوجوانى است. دوران نوجوانى، زمان رشد جسمانى و آفريدن اميدهاى بزرگ است، همچنين اين دوران زمان سردرگمىهاى بزرگ و عدم امنيت نوجوان و تلاش او براى جستجوى هويت شخصىاش مىباشد. اين سؤال كه من «چه كسى هستم»، نقش بزرگى را در چگونگى تفكر، احساسات و رفتار او بازى مىكند و در شكل گيرى شخصيت واقعى او مؤثر است. همگى افراد دوست دارند كه فرزندانشان بزرگ و بالغ شوند ولى در عين حال ترس و واهمهاى نيز با اين آرزو، همراه آنان است و آن نيز از دست دادن فرزندان، به واسطهى بزرگ شدنشان است. گاهى اوقات والدين بايد نفوذ و توانايى خود را در قبال فرزندان به كار گيرند و بعضى مواقع نيز بهتر است كه اجازه دهند كه كارها به خودى خود پيش رود. در واقع مسئوليت والدين در زمان و محيطهاى مختلف تغيير مىكند و فراز و نشيبهايى دارد و قانون خاصى براى آن وجود ندارد. در واقع كتاب و دستور العمل خاصى وجود ندارد كه ميزان آزادى داده شده به نوجوان را مشخص كند و يا اين كه چه زمانى بايد به او سخت گرفت و چه زمانى او را آزاد گذاشت. اغلب اوقات اين مسئله به خود نوجوان بستگى دارد و به ميزان بلوغ و رشد او و محيط اطرافش وابسته است. پس والدين با توجه به زمان و مكان و رفتار نوجوان فرد بايد بدانند كه چه وقت به او اجازهى آزادى بدهند و چگونه آزادىهايى را در اختيار او بگذارند. تغييرات همان طور كه فرزندان بزرگ مىشوند و وارد سن نوجوانى مىگردند، انتظارات پدر و مادر و خود كودكان تغيير مىكند. در اين زمان بسيارى از مقررات گذشته قابل اجرا نيست و مؤثر واقع نمىشود. به نظر والدين، فرزند جوانشان كه پر از شور و شوق و شيطنت دوران نوجوانى است، تبديل به فردى سركش و خود خواه گرديده است. والدين مرتبا از رفتار فرزندان شكايت دارند و مىگويند «چرا تو بزرگ نمى شوى؟»،«پس چه وقت بزرگ مىشوى؟» از نظرنوجوان، والدينش در اين دوران، تبديل به افرادى سختگير شدهاند كه دائما كارهاى او را كنترل مىكنند، نوجوان در اين زمان از دست والدين خود شاكى است و مىگويد كه:«چرا مرا درك نمىكنيد؟» به هر جهت اين گونه تضادها، در اين دوران وجود دارد و رفتارهاى دو طرف نيز اغراقآميز است اما به هر حال اينها انتظاراتى است كه هر دو طرف شاهد آنند و هر يك از آنان بر پايهى تصورات و انتظاراتى كه دارند عمل مىكنند. اگر هر يك از دو طرف (فرزند و والدين) يكديگر را به چشم دشمن بنگرد، در اين صورت نه قادر به درك يكديگر و نه توجه دو جانبه خواهند بود و مطمئنا، تضاد و كشمكش ادامه پيدا خواهد كرد و نقش واقعى هر يك از اعضاى خانواده در روند زندگى، خدشهدار خواهد شد. توماس فلن (1)، روان شناس معروف، در كتاب پر محتواى خود به نام «بقاى نوجوانان» به درستى بيان مىدارد كه والدين و نوجوانان نه تنها از لحاظ ظاهرى متفاوتند بلكه تفاوتهاى اساسى بسيارى با يكديگر دارند. اولين تفاوت اين است كه نوجوانان پر از رويا و آرزو هستند و درك و فهمشان از زندگى به وسيلهى رؤياهايشان شكل مىپذيرد، آيندهاى پر از هيجان در انتظار آنهاست، اما در عين حال كشمكشهاى درونى همچون ورود به دانشگاه، يافتن شغل، خريد اتومبيل و منزل در آينده نيز فكر آنها را به خود مشغول مىسازد. در مقابل نوجوان، والدين او قرار دارند كه به مشكلات امروز توجه دارند و سعى در حل مشكلات كنونى و آنى زندگى و واقعيتهاى آن دارند، به طور مثال پرداخت قبوض، كارهاى خانه و مشكلات شغلى كه هيچ گاه پايانى ندارند. توجه آنان به اين موضوعات به اين جهت است كه بحرانهاى زندگى به آنها ضربه وارد كرده و آنها متوجه شدهاند كه رؤياهاى آنان با اميدهايشان ارتباط چندانى ندارد و بايد خود را از شيفتگى به رؤياهايى كه هرگز محقق نمىشود، رها سازند. برخلاف والدين، نوجوان به روياهايش مىنگرد و به دنبال انديشهاى خوب و خوش بينانه است ولى پدر و مادر، نسبت به اين دنيا بيزار و بدگمان هستند. اين نگرش نه درست است و نه غلط. والدين و نوجوان هر كدام از ديدگاه مخالف يكديگر به زندگى مىنگرند پس نگرشهاى متفاوتى نيز دارند. دومين تفاوت اساسى ميان والدين و نوجوان اين است كه وظيفهى اصلى نوجوانان، كسب استقلال و رهايى از وابستگى است و خواستار آزاد انديشى و رهايى از قيد و بندهاى والدينند، اما والدين به دنبال اين موضوع هستند كه چگونه راه درست را در مقابل فرزندان قرار دهند و او را راهنمايى نمايند. معمولا اين روند به شكست مىانجامد و سبب ايجاد درگيرى بين والدين و نوجوان مىگردد. زيرا اين دو تلافى زمانى با يكديگر ندارند و نگرششان نسبت به زندگى متفاوت است. حقيقت اين است كه به خاطر سلامت روحى و روانى، فرد نوجوان نياز دارد كه احساس كند فرد مستقلى شده و بالغ گرديده است. در بعضى موارد، آزادى دادن به فرزندان نسبتا بىخطر به نظر مىرسد، همچون آزادى نوع لباس و موسيقى، ولى در اين ميان مواردى نيز مشاهده مىشود كه براى فرزندان مضر و حتى خطرناك است از جملهى اين امور مىتوان عدم رعايت قوانين عبور و مرور و مصرف الكل و مواد مخدر را نام برد. در اين ميان وظيفهى پدر و مادر عاقل و هوشمند اين است كه طرز برخورد صحيح با فرزند را بياموزند و به كار بندند، در غير اين صورت ارتباط بين والدين و پدر و مادر خصمانهتر خواهد گرديد. نكتهى سومى كه بايد در مورد فرزندان توجه شود، تفاوتهاى فرهنگى و اختلاف بين نسلى است كه با پدر و مادر خود دارند. والدين هيچ گاه نبايد در مورد طرز پوشش، نوع موسيقى و ديگر علايق فرزندان، آنها را مجبور كنند كه طبق سليقهى پدر و مادر عمل كنند. اجبار نمودن فرزندان براى تقليد كردن از رفتار و پوشش والدين، كار نابجايى است و سبب دور شدن آنها از پدر و مادر و دلبستگىشان به دوستان مىگردد. نوجوانان احتياجاتى دارند همچون نشان دادن استقلال فردى، اما در عين حال آنها به عشق و پذيرش و توجه پدر و مادر نيز نيازمندند. والدين بايد در قبال فرزندان، انعطافپذيرى داشته باشند و براى گفتگو با فرزندانشان آگاه بوده و اشتباهات خود را پذيرا باشند. اگر والدين عملكرد درستى در قبال فرزندان خود داشته باشند، در اين صورت، درس خوبى را در زمينهى قبول مسئوليت و ارتباط متقابل در اجتماع، به فرزندان خود آموختهاند و در آينده اين فرزندان نيز برخورد صحيحى را در جامعه و در قبال كودكان خود خواهند داشت. پي نوشت : (1). Thomas Phelan/س
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]