واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مبارزه با تعصبات نژادى و قومى برخلاف آنچه متاسفانه ما زياد مي بينيم و آن افتخار به قوم و نژاد است نظر اسلام هميشه برخلاف اين بوده است و برتري افراد را در تقوي بيشتر آنان مي داند و پيامبر اکرم نيز بارها بر اين مسئله تاييد داشته اند.
به اعتراف همه مورخين، حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مواقع زياد اين جمله را تذكر مى داد:" اينها الناس كلكم لادم و ادم من تراب . لا فضل لعربى على عجمى الا بالتقوى . " (1)«يعنى همه شما فرزندان آدم هستيد و آدم از خاك آفريده شده است ، عرب نمى تواند بر غير عرب دعوى برترى كند مگر به پرهيزكارى .» پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در روايتى افتخار به اقوام گذشته را يك چيز گندناك مى خواند و مردمى را كه بدين گونه از كارهاى خود را مشغول مى كنند به (جعل) (سوسك ) تشبيه مى كند. اصل روايت چنين است :«آنان كه به قوميت خود تفاخر مى كنند، اين كار را رها كنند و بدانند كه آن مايه هاى افتخار، جز زغال جهنم نيستند و اگر آنان دست از اين كار نكشند، نزد خدا از جعلهايى كه كثافت را با بينى خود حمل مى كنند پست تر خواهند بود.»(2)پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله سلمان ايرانى و بلال حبشى را همان گونه با آغوش باز مى پذيرفت كه فى المثل ابوذر غفارى و مقداد بن اسود كندى و عمار ياسر را، و چون سلمان فارسى توانسته بود گوى سبقت را از ديگران بر بايد به شرف (سلمان منا اهل البيت )(3) نائل شد.رسول اكرم صلى الله عليه و آله همواره مراقبت مى كرد كه در ميان مسلمين پاى تعصباب قومى كه خواه ناخواه عكس العمل هايى در ديگران ايجاد مى كرد به ميان نيايد. در جنگ احد يك جوانى ايرانى در ميان مسلمين بود. اين جوان مسلمان ايرانى پس از آنكه ضربتى به يكى از افراد دشمن وارد آورد، از روى غرور گفت : (خذها و انا الغلام الفارسى) يعنى اين ضربت را از من تحويل بگير كه منم يك جوان ايرانى . پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله احساس كرد كه هم اكنون اين سخن تعصبات ديگران را بر خواهد انگيخت ؛ فورا به آن جوان فرمود: كه چرا نگفتى منم يك جوان انصارى ؛(4) يعنى چرا به چيزى كه به آيين و مسلكت مربوط است افتخار نكردى و پاى تفاخر قومى و نژادى را به ميان كشيدى ؟"انا سلمان بن عبدالله" من نامم سلمان است و فرزند يكى از بندگان خدا هستم ، "كنت ضالا فهدانى الله عزوجل بمحد" گمراه بودم و خداوند به وسيله محمد مرا راهنمايى كرد،"و كنت عائلا فاغنانى الله بمحمد" فقير بودم و خداوند به وسيله محمد مرا بى نياز كرد، "و كنت مملوكا فاعتقنى الله بمحمد" برده بودم و خداوند به وسيله محمد مرا آزاد كرد. اين است اصل و نسب و حسب من در جاى ديگر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:« عربيت پدر كسى به شمار نمى رود و فقط به زبان گويايى است . آن كه عملش نتواند او را به جايى برساند، حسب و نسبش هم او را به جايى نخواهد رساند.»(5)در روضه كافى مى نويسد: روزى سلمان فارسى در مسجد پيغمبر نشسته بود. عده اى از اكابر اصحاب نيز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به ميان آمد. هر كسى درباره اصل و نسب خود چيزى مى گفت و آن را بالا مى برد. نوبت به سلمان رسيد. به او گفتند: تو از اصل و نسب خودت بگو. اين مرد فرزانه تعليم يافته و تربيت شده اسلامى به جاى اين كه از اصل و نسب و افتخارات نژادى سخن به ميان آورد، گفت :" انا سلمان بن عبدالله " من نامم سلمان است و فرزند يكى از بندگان خدا هستم ، " كنت ضالا فهدانى الله عزوجل بمحد " گمراه بودم و خداوند به وسيله محمد مرا راهنمايى كرد،" و كنت عائلا فاغنانى الله بمحمد " فقير بودم و خداوند به وسيله محمد مرا بى نياز كرد، " و كنت مملوكا فاعتقنى الله بمحمد " برده بودم و خداوند به وسيله محمد مرا آزاد كرد. اين است اصل و نسب و حسب من .
در اين بين ، رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و سلمان گزارش جريان را به عرض آن حضرت رساند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله رو كرد به آن جماعت كه همه از قريش بودند و فرمود: «اى گروه قريش، خون يعنى چه؟ نژادى يعنى چه؟ نسب افتخار آميز هر كس دين اوست، مردانگى هر كس عبارت است از خلق و خوى و شخصيت و كاراكتر او، اصل و ريشه هر كس عبارت است از عقل و فهم و ادراك او.» چه ريشه و اصل نژادى ، بالاتر از عقل ؟! يعنى به جاى افتخار به استخوانهاى پوسيده گنديده ، به دين و اخلاق و عقل و فهم و ادراك خود افتخار كنيد. راستى ، بينديشيد ببينيد سخنى عالى تر و منطقى تر از اين مى توان ادا كرد؟!تاكيدات رسول اكرم صلى الله عليه و آله درباره بى اساس بودن تعصبات قومى و نژادى اثر عميقى در قلوب مسلمانان بالاخص مسلمانان غير عرب گذاشت. به همين دليل ، هميشه مسلمانان (اعم از عرب و غير عرب ) اسلام را از خود مى دانستند نه بيگانه و اجنبى ، و به همين جهت مظالم و تعصبات نژادى و تبعيضات خلفاى اموى نتوانست مسلمانان غير عرب را به اسلام بدبين كند؛ همه مى دانستند حساب اسلام از كارهاى خلفا جداست و اعتراض آنها بر دستگاه خلافت هميشه بر اين اساس بود كه چرا به قوانين اسلامى عمل نمى شود.(7)پي نوشت ها:1. تحف العقول ، ص 34 و سيره ابن هشام ، ج 2، ص 414.2. سنن ابى داود، ج 2، ص 624.3. سفينة البحار، ماده ((سلم )) (؛ بحار الانوار، ج 10، ص 123 و ج 11، ص 148.)4. سنن ابى داود، ج 2، ص 6255. بحار الانوار، ج 21، ص 137.6. روضه كافى ، ج 8، روايت 203.7.برگرفته از مجموعه آثار، ج 14، صص 75 73.فرآوري: علي نورگستر بخش عترت و سيره تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]