تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826529847




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به هزار و یک دلیل


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: به هزار و یک دلیل
به هزار و یک دلیل
روزی بود، روزگاری بود. در آن روزگار، توی همه ی خانه ها ساعت و رادیو و تلویزیون نبود که مردم هر وقت دلشان خواست بفهمند ساعت چند است. ماه رمضان که می شد، نبودن ساعت و رادیو و تلویزیون بیشتر معلوم می شد. زیرا مردم دلشان می خواست ساعت دقیق را بدانند و رسیدن زمان اذان صبح و اذان مغرب را بفهمند به همین دلیل، ماه رمضان که می شد، توپ در می کردند. یعنی وقتی که اذان مغرب و وقت افطار می رسید، یا وقت اذان صبح می شد و مردم دیگر نمی توانستند چیزی بخورند، صدای توپ بلند می شد.معمولاً روی یکی از تپه های دور و بر هر شهر یک توپ جنگی می گذاشتند و دو سه تا سرباز را مامور می کردند که وقت افطار و سحر، گلوله ای توی توپ بگذارند و شلیک کنند. گلوله ها فقط باروت داشتند و به جایی و کسی آسیب نمی رساندند. اما صدای انفجار آن ها آن قدر بلند بود که مردم می توانستند صدای توپ سحر و توپ افطار را بشنوند.یکی از سحرهای ماه رمضان بود و مردم یکی از شهرهای ایران پای سفره های سحر نشسته بودند و سحری می خوردند همه منتظر بودند توپ سحر شلیک شود تا دست از خوردن و آشامیدن بکشند. اما انگار آن شب کسی نبود که توپ سحر را در کند.مردم همان طور که مشغول خوردن سحر بودند، یک باره متوجه شدند تاریکی هوا از بین رفت و صبح روشن فرا رسید. همه فهمیدند که مدت ها از اذان صبح گذشته و بدون اینکه بفهمند وقت خوردن و آشامیدن گذشته است، همچنان مشغول خوردن سحری بوده اند. ای داد بیداد! با این حساب، روزه ی آن روز همه ی کسانی که می خواستند روزه بگیرند، باطل شده بود.سر و صدای مردم بلند شد:- این چه وضعی است؟ چرا توپ در نکرده اند؟- انگار سربازهای مامور توپ خواب مانده اند.- یعنی چه؟ مگر آن ها ساعت ندارند و روزه نمی گیرند؟- دیدی روزه ی امروزمان از دست رفت؟!وقتی صبح شد و آفتاب در آمد، کسانی که خیلی از دست توپچی ها عصبانی بودند، راه افتادند و رفتند جلو فرمانداری.جمعیت زیادی جلو فرمانداری جمع شده بودند. هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که به خاطر شلیک نشدن توپ سحر، آن همه آدم جلو در فرمانداری جمع شوند. فرماندار که اوضاع را چنان دید و از اجتماع مردم و زیادی آن ها خبردار شد، ترسید دستور داد توپچی ها را از سر تپه بیاورند به فرمانداری.مردم تقصیر را به گردن فرماندار می انداختند و فرماندار هم تصمیم داشت خودش را بی گناه نشان دهد و پیش چشم مردم، سربازان توپچی را محاکمه کند و با تنبیه کردن آن ها به اجتماع اعتراض آمیز مردم به خوبی و خوشی پایان دهد.نیم ساعتی بعد، توپچی ها را به فرمانداری آوردند. فرماندار که مطمئن بود خودش تقصیری ندارد، رفت روی بالکن فرمانداری تا با مردمی که رو به رویش ایستاده بودند حرف بزند. فرماندار سینه اش را صاف کرد و گفت: «مردم عزیز! شما حق دارید اعتراض کنید. مسلماً روزه ی امروز خیلی از شما باطل شده است. همین الان من جلو چشم شما توپچی ها را محاکمه می کنم تا معلوم شود که مقصرند آن وقت به حسابشان می رسیم تا دیگر چنین اتفاق هایی نیفتند.»به دستور فرماندار، سه سربازی را که مامور توپ افطار و سحر بودند به بالکن فرمانداری بردند. فرماندار رو کرد به آن ها و با توپ و نشر گفت: «هیچ می دانید چه غلطی کرده اید و چرا می خواهم شما را جلو چشم همشهریانم محاکمه کنم؟»یکی از سربازها گفت: «قربان! به خدا ما کار خلافی نکرده ایم.»فرماندار گفت: « مگر شما وظیفه ندارید که هر سحر و افطار توپ در کنید تا اهالی این شهر، وقت افطار و سحر را بفهمند؟»یکی از توپچی ها گفت: «بله قربان! همین طور است!»
به هزار و یک دلیل
فرماندار گفت: «خوب است که خودتان هم قبول دارید که کوتاهی کرده اید.»یکی از سربازها گفت: «ما که هنوز چیزی نگفته ایم. اول شما بفرمایید چه کوتاهی ای از ما سر زده.»فرماندار گفت: «مگر دیشب هم مثل تمام سحرهای ماه مبارک رمضان، شما نباید وقت اذان صبح توپ در می کردید؟»یکی از سربازها گفت: «درست است قربان! باید یک گلوله شلیک می کردیم، فرماندار گفت: «خوب، پس چرا دیشب این کار را نکردید؟»توپچی گفت: «به هزار و یک دلیل ... قربان!»فرماندار که خودش را موفق و پیروز می دید، گفت: « ننه من غریبم در نیاورید. نمی خواهم روده درازی کنید. فقط یک دلیل قانع کننده از آن هزار و یک دلیلتان بگویید کافی است.» توپچی گفت: «دیشب به هزار و یک دلیل نتوانستم توپ سحر را شلیک کنیم. دلیل اولش هم این بود که باروت نداشتیم. دلیل دومش هم این بود که دیروز آمدیم فرمانداری باروت بگیریم، اما کسی به حرفمان گوش نکرد.»صدای شلیک خنده ی مردم بلند شد. فرماندار فکر نمی کرد که سه نفر سرباز کم سواد بتوانند به این راحتی او را جلو چشم همه ی مردم خیط و بی آبرو کنند. این بود که با عصبانیت و صدای بلند گفت: «رسیدگی می کنم... رسیدگی می کنم آقا!... من باید مقصر را پیدا کنم» و از جلو چشم مردم دور شد.از آن به بعد، کسی که وسایل و مقدمات کاری را در اختیار نداشته باشد، اما بخواهند به دلیل انجام نشدن کار تنبیهش کنند، به این مثل اشاره می کند.                                                                                                                                               بخش کودک و نوجوانمنبع:مثل ها و قصه هایشان_مصطفی رحماندوست-صفحه 48 *مطالب مرتبطصد تومان زیر پالان است دوستی با مردم دانا نکوستچشم صاحبش اثر دیگری داردتفنگ حاجی قهرمانیارو را باش!حلّاج گرگ شدهناخورده شکر نکنرحمت به دزد سرگردنهصبر کن و افسوس مخوربا بزرگان پیوند کرده 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن