واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: این یعنی فاجعه
الکسی پوپوگربسکی میگوید که فیلم «چگونه تابستان را گذراندم» برخاسته از ترسهای دوران کودکی او ست. «چگونه تابستان را گذراندم» برنده بهترین فیلم جشنواره فیلم لندن داستان تلاش دو مرد برای بقا در مکانی سرد و خشن است. الکسی پوپوگربسکی، کارگردان فیلم که در رشته روانشناسی تحصیل کرده است در گفتوگو با سایت «دیزد دیجیتال» درمورد این فیلم که تصاویری چشمنواز و البته خشن دارد بیشتر صحبت میکند.«چگونه تابستان را گذراندم» یکی از فیلمهای بخش مسابقه بینالملل جشنواره امسال است.ایده فیلم از کجا آمد؟تقریبا تمام عمرم به فکر آن بودم. بچه که بودم از زمستان میترسیدم. به خاطر تاریکی و سرما همه چیز محدود میشد و آزادی لازم برای هیچ کاری را نداشتیم. به شکل اتفاقی با کتاب «خاطرات خلبان قطبی» برخورد کردم. کتابی کوچک که در تیراژ محدود در شرق دور منتشر شده بود و به شکلی عجیب سر از روسیه و دستان من درآورده بود. مجذوب کتاب شدم و دیدم در زندگی بسیار معمولی هم میشود به چه مرزهایی قدم گذاشت. بعد از آن هرچه متن مستند در مورد قطب شمال بود خواندم. و با خودم گفتم این داستان را باید تعریف کنم.«چگونه تابستان را گذراندم» برنده بهترین فیلم جشنواره فیلم لندن داستان تلاش دو مرد برای بقا در مکانی سرد و خشن است.لوکیشن فیلم را چطور پیدا کردید؟تمام عکسهای ایستگاههای قطبی روسیه را بررسی کردم. یکی از آنها واقعا مرا مجذوب کرد. این عکس مرا به یاد تصویری در فیلم «سولاریس» آندره تارکوفسکی انداخت، همان خانهای که در جزیرهای اسیر آب بود. در آن فیلم خانه خیالی بود اما اینجا واقعی. این عکس که لوکیشن ما را تعیین کرد در دوردستترین نقطه روسیه است. سال 2007 سفری به آنجا کردیم و متوجه شدیم فضای بکری دارد و سرشار از معما است.فیلم داستان عدم درک متقابل دو مرد است، این مسئله مشکل همیشگی بین نسلهای مختلف نیست؟برای من این فیلم داستان دو مرد نیست، داستانی مثلثی است، داستان عدم ارتباط انسان، زمان و طبیعت با یکدیگر. پسر برای لذت به این مکان رفته، میخواهد چند عکس بگیرد و در فیسبوک بارگزاری کند و پز بدهد. او نمونه یک نسل نیست. او نماینده همه آدمهاست. ما اسیر همه چیزهای غیرضروری هستیم. ولی تا به این منطقه برسید احساس پاکی میکنید. و متوجه بنیادیترین حواس و احساسات خود میشوید.با مردی ملاقات کردم که چهل سال بود آنجا زندگی می کرد، گفت چنان در محیط غرق میشوی که دیگر با کسی ارتباط برقرار نمیکنی و خیلی راحت از حرف زدن دست میکشی. حتی آدمها دیگر با هم غذا هم نمیخورند و این برای اهالی روسیه یعنی فاجعه. اما این مسئله خیلی طبیعی رخ میدهد، روان افراد در این شرایط چنین عمل میکند. معنیاش دیوانه شدن نیست، فقط بخشهایی از وجود ما از مخفیگاه خود بیرون میآیند.سینما و تلویزیون تبیان خبرآنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]