واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار چهارشنبه 1 تیر 1390 تعداد مشاهده : 38 فنا شدن سينماگران ايراني در دنياي غرب خبرگزاري فارس : گلشيفته فراهاني به سوي سرابي رفت كه نه تنها او را ستاره نساخت، بلكه غروبي زودهنگام را براي او در دنياي بازيگري رقم زد و تايتانيك آرزوهايش به اين شكل برخوردي شديد با صخره سنگهاي واقعيت داشت. هنرمند و سينماگر ايراني تا زماني كه ريشه در اين خاك دارد و با مردم آن و به بيان بهتر با هم كيشان و هموطنان خويش در نشست و برخاست است، تا زماني كه با خندههاي آنها ميخندد وبا گريههايشان ميگريد، ميتواند آثاري با ارزش، قابل باور و تحسين برانگيز را رقم بزند. اما همين كه همين سينماگر اعم از نويسنده يا كارگردان و بازيگر، به هزار و يك دليل از جمله زرق و برق دنياي غرب و رؤياي به اصطلاح جهانيشدن يا به ستاره تبديل گشتن، جلاي وطن نموده و هممذهبان و هموطنان خود را ترك ميگويد و به دامان غرب پناه ميبرد، نه حتي اندك اندك بلكه به سرعت از فروغش كاسته و غروبي زود هنگام را تجربه ميكند. اين سخن البته به هيچ وجه شعار و يا از روي احساس نيست، بلكه حقيقتي است عيان كه نمونههاي آن به روشني در منظر چشمان ما وجود دارند. سالها پيش بازيگري همچون «سوسن تسليمي» كه در آثار مختلف تلويزيوني و سينمايي مانند سريال «سربداران» و فيلمهاي «باشو غريبه كوچك» و «شايد وقتي ديگر» خوش درخشيده بود، به دلايلي احتمالأ شخصي، ناگهان به كشوري ديگر عزيمت نمود و بعدها همانجا در چند فيلم و نمايش ظاهر شد كه هيچ اثري از تواناييهاي پيشين وي در آنها مشهود نبود. پيش از او فيلمسازي مانند «امير نادري» كه پس از انقلاب هم بهواسطه آثاري مانند «دونده» و «آب، باد، خاك» در ايران و جهان صاحب نام واعتبار شده بود، با سوداي فيلمسازي درهاليوود، به آمريكا مهاجرت نمود اما در آنجا هيچكس براي وي فرش قرمز پهن نكرد و هيچ تهيه كننده معتبري برايش سرمايهاي مهيا نساخت تا فيلمي را كارگرداني كند و آن چند فيلمي را هم كه ساخت، آثاري با بودجهها و امكانات آماتوري، هيچ شمعي برايش روشن نكردند و هيچ تماشاگري برايش به احترام از جاي برنخاست. «امير نادري» در غربت سوخت و فنا شد، زيرا شايد فراموش كرده بود كه استعداد وي به يمن همنفسي با مردم اين ديار است كه ظهور مي يابد و ترك وطن براي او مساوي بود با دوري از سرچشمه هنر و فرو رفتن در باتلاق غربت. جز اين دو تن، بودند كسان ديگري كه هر يك به دليلي رفتند و درآنجا يا ماندند و غرق شدند و يا با تجربههايي ناموفق دوباره به آغوش وطن بازگشتند و خاك اين ديار را ديگر بار توتياي چشم نمودند. از جمله بازيگراني كه پس از مدتها دوري از وطن و حضور درچند فيلم يا تئاتر كم فروغ، دنياي غرب را رها و به ايران برگشته و بار ديگر فرصت حضوري دوباره درچند اثر سينمايي و تلويزيوني يافتند، ميتوان به «محمد مطيع» كه خاطره بازي او در سريالهايي همچون «سلطان و شبان» و «هزاردستان» هرگز فراموش نميشود، اشاره نمود و همچنين «ميترا حجار» كه پس از كسب سيمرغ بلورين جشنواره فيلم فجر و چند حضور موفق، بازيهايش در چند فيلم پيش پا افتاده و بي ارزش در خارج از كشور، كارنامه هنري نه چندان موفق او را بيشتر با افت روبرو ساخت، پس از بازگشت به كشور، به هر حال نسبت به وي لطف شد و دوباره در چند فيلم، تلهفيلم و سريال به عنوان بازيگر نقش اول بازي كرد. «گلشيفته فراهاني» بازيگري كه در چند اثر مطرح سينماي ايران مانند «ميم مثل مادر» ساخته زندهياد رسول ملاقيپور و «به نام پدر» اثر ابراهيم حاتميكيا حضوري موفق داشت و در مجموع از جايگاهي مستحكم در سينماي ايران برخوردار بود، قدر اين نعمت را ندانست و هنگامي كه به هواي ستاره شدن در سينماي هاليوود، هموطناني را كه از فيلمهايش نيز خوب استقبال ميكردند، ترك گفت؛ به سوي سرابي رفت كه نه تنها او را ستاره نساخت، بلكه غروبي زودهنگام را براي او در دنياي بازيگري رقم زد و «تايتانيك» آرزوهايش به اين شكل برخوردي شديد با صخره سنگهاي واقعيت داشت. چنين اتفاقاتي كم و بيش براي بعضي از مجريان تلويزيوني نيز اتفاق افتاد. «گيتي خامنه» مجري متيني كه سالها در كسوت مجري برنامههاي كودك براي هموطنان خود يادآور خاطراتي خوش بود، هنگامي كه براي چند سال از ايران به غرب مهاجرت نمود، آن چنان اثري از هنرمندي و تواناييهايش در غربت نمايان نگشت و سرانجام وقتي كه بازگشتي دوباره به وطن داشت، باز هم حضوري موفق را در تلويزيون تجربه كرد. «محمد حسيني» مجري ديگري كه تمام شهرت و اعتبار خود را مديون خندههاي صادقانه هموطنانش بود، آنگاه كه در توهم، خود را يك مجري بينالمللي تصور كرد و با ترك كشور در چند برنامه تلويزيوني درآن سوي آبها ظاهر شد، نه تنها نتوانست موفقيت پيشين را تكرار سازد، بلكه در شيبي تند به سوي لودگي و خودفروشي پيش رفت و تمام رشتههايي را كه در وطن بافته بود، در غربت پنبه كرد. اين اوصاف و نمونههاي روشن و غيرقابل انكار خود دلايلي هستند بر اين كه هنرمند ايراني در خاك پاك وطن است كه ميتواند اسعدادهايش را شكوفا سازد و از طريق يكرنگي و همنفسي با مردم سرزمين خود، به سوي تعالي و هنر واقعي گام بردارد. جان كلام اينكه: هنرمند ايراني هرگاه كه از دين و كشور خود الهام گرفته، توانسته بدرخشد و ماندگار شود؛ جدايي هنرمند از مردم مساوي با فناي اوست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]