واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار جمعه 27 اسفند 1389 تعداد مشاهده : 202 بعثيها براي سرش جايزه تعيين كرده بودند خبرگزاري فارس: همرزم شهيد برونسي گفت: بعثيها براي سر شهيد برونسي جايزه تعيين كرده بودند؛ در عمليات بدر وقتي به اتيكت لباسش نگاه كردم، متوجه شدم اسمش روي آن نيست كه معلوم بود اين سردار شهيد به اين مسئله توجه داشته است. عباس خوشبو، پيك تيپ 18 جواد الائمه عليهم السّلام و از همرزمان سردار شهيد «عبدالحسين برونسي» در عمليات بدر در گفتوگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» در خصوص نحوه آشنايي با شهيد برونسي اظهار داشت: سال 62 بعد از قبول شدن در دانشگاه فردوسي براي تحصيل در رشته الكتروتكنيك از تهران عازم مشهد شدم و با آشنايي با «محمد رجبزاده» مسئول توزيع نيروهاي اعزامي به جبهه به لشگر 5 نصر و سپس تيپ جواد الائمه عليهم السّلام معرفي شده و به عنوان راننده تداركات، مشغول خدمت شدم. خوشبو بيان داشت: بعد از عمليات ميمك كه به خاطر لو رفتن، ادامه نيافت، به مرخصي آمدم؛ ترم دوم دانشگاه بودم كه با شروع مجدد عمليات به منطقه اعزام شدم و در اين دوران بود كه با شهيد برونسي و خانواده وي و حتي دو فرزندش كه به منطقه آمده بودند، آشنا شدم. پيك تيپ 18 جواد الائمه عليهم السّلام در عمليات بدر يادآور شد: يك روز شهيد برونسي به من گفت: «عباس، دعا ميكنم شهيد نشوي» زماني كه علتش را پرسيدم، گفت: «براي اينكه تا آخرش بيايي». من هم گفتم: «توكل بر خدا». خوشبو با اشاره به اينكه شهيد برونسي در عمليات بدر به او الهام شده بود كه شهيد ميشود، عنوان كرد: يكي از همرزمان و همسالان نزديك شهيد برونسي به نقل از وي ميگويد: «زماني كه از چادر ستاد تيپ بيرون آمدم، يك خانمي را مشاهده كردم كه ايستاده است». به او گفتم: «چرا اينجا ايستادهاي اينجا منطقه جنگي است»، گفت: «مگر شما مرا صدا نزديد» بعد از اين اتفاق بود كه سردار برونسي ميگويد: «اگر در اين عمليات شهيد نشوم بايد به مسلماني خودم شك كنم». اين رزمنده دفاع مقدس با اشاره به حضور سردار محمد باقر قاليباف در عمليات بدر گفت: با عبور 10 قايق از نيروهاي گردان وليالله روي خط سردار قاليباف در سهراهي منتهي به هور به «مجيد گرايلي» گفت: «گردان كجاست؟» و مجيد پاسخ داد: «از 30 قايق گردان همين 10 قايق توانستند برسند.» سردار قاليباف گفت: «سريع به سمت سهراهي جلو برويد، اوضاع خوب نيست». * مجيد گرايلي روي پاهاي من به شهادت رسيد وي در ادامه افزود: نزديك به يك كيلومتر به سمت شرق دجله حركت كرديم، نزديك صبح مشخص شد كه بايد تا سهراهي عقب بياييم و از همان موقع معلوم شد فضاي خوبي در منطقه حكمفرما نيست. اين همرزم شهيد برونسي ادامه داد: در آغاز عمليات بدر من به همراه «مجيد گرايلي» نزديك خطوط دشمن بوديم و با كمك ساير رزمندگان توانستيم 15 تانك دشمن را منهدم كنيم و هليكوپتر عراقيها كه با بدنه شيشهاي براي بازديد منطقه آمده بود، توسط شهيد «داورزني» از فاصله 200 متري سرنگون شد و درست تا ساعت 9 صبح عمليات ما نسبت به دشمن برتري داشتيم. خوشبو يادآور شد: نزديك ساعت 10 عراقيها در حال پيشروي بودند كه «مجيد گرايلي» توسط تكتيراندازهاي نيروهاي بعثي هدف قرار گرفت و روي زمين افتاد و در حالي كه او را به آغوش گرفته بودم، با گفتن شهادتين به شهادت رسيد. وي با اشاره به آتش سنگين دشمن در پدافند موشكي و زرهي گفت: آرپيجيهاي دشمن 2 تا 3 نفر از رزمندگان را به شهادت رساند و عراقيها با استفاده از اين سلاح، ما را همانند سيبلي مورد هدف موشكهاي زرهي و آرپيجي خود قرار داده بودند. پيك تيپ 18 جواد الائمه عليهم السّلام با اشاره به نحوه شهادت سردار برونسي خاطرنشان كرد: خبر شهادت «مجيد گرايلي» را براي فرماندهام شهيد برونسي بردم و او بدون وقفه مرا با يك نيروي بسيجي كه يك تيربارچي هم داشت، دوباره به همان منقطه مأمور كرد كه متأسفانه آن بسيجي نيز با تير مستقيم دشمن به شهادت رسيد. اين رزمنده دفاع مقدس در ادامه اظهار داشت: بر اثر انفجار يك خمپاره 60 در نزديكيام، مجروح شدم كه با وسايل امدادي آن شهيد بسيجي به مداواي خودم مشغول شدم؛ زماني كه ميخواستم خودم را دوباره به سردار برونسي برسانم، در فاصله 15 متري آنها بودم كه ناگهان خمپارهاي ديگر در وسط جمع سردار برونسي و بيسيمچيها به زمين اصابت كرد كه همگي به شهادت رسيدند. همرزم شهيد برونسي يادآور شد: بر اثر تركش آن خمپاره از ناحيه سر مجروح شده بر زمين افتادم؛ در همين زمان دو عراقي بالاي خاكريز آمدند و دو نارنجك پرتاب كردند و دوباره به عقب برگشتند كه اين نارنجكها در نزديكي شهيد برونسي و همرزمانش منفجر شد. خوشبو با پرداختن به ادامه اين عمليات گفت: به دليل مجروحيت سخت و هواي گرم منطقه هور به عقب برگشتم و توسط يكي از نيروهاي «تعاون» با يك قايق كه مخصوص حمل مجروحين بود، به بيمارستان صحرايي منتقل شدم؛ دو قايق براي حمل مجروحين درنظر گرفته شده بود كه قايق نخست با برخورد موشك منهدم شد و تنها قايق ما توانست به عقب برگردد. * بعثيها براي سر شهيد برونسي جايزه تعيين كرده بودند وي با اشاره به شجاعت، اخلاص و ايمان سردار شهيد برونسي اظهار داشت: شهيد برونسي به خاطر موفقيتهايي كه در عملياتهاي قبلي داشت، بعثيها براي سر او جايزه تعيين كرده بودند؛ او اين مسئله را ميدانست و در عمليات بدر زماني كه به اتيكت لباسش نگاه كردم، متوجه شدم اسمش روي آن نيست كه معلوم بود اين شهيد عزيز به اين مسئله توجه داشته است. * برونسي؛ سردار شجاع جبهههاي حق به گزارش فارس «عبدالحسين برونسي» به تاريخ 23 شهريور ماه 1321 در گلبو علياي كدكن تربت حيدريه به دنيا آمد؛ از آنجايي كه علاقه وافري به درس داشت، وارد مدرسه شد اما به دلايل بيحجابي معلمش از رفتن به مدرسه امتناع كرد و در مكتبخانه روستا به آموزش قرآن پرداخت. ورود مأمورين اصلاحات ارضي شاه به روستا و عدم قبول آب و ملك، باعث مهاجرتش به مشهد شد. مشاغل متفاوت را تجربه كرد و چون در هركدام شبههاي بود، دست به شغل بنّايي زد. با ارشادات مقام معظم رهبري با مسايل سياسي آشنا شد و پا در ركاب مبارزه با رژيم پهلوي گذاشت و توسط مأمورين ساواك دستگير و زير شكنجه دندانهايش شكست. انقلاب كه پيروز شد، جزو نخستين افراد اعزامي به كردستان بود، عرصههاي نبرد حق عليه باطل بستر مناسبي بود كه استعداد بالقوه او شكوفا شود و از فرماندهي گروهان، به فرماندهي تيپ هجدهم جواد الائمه عليهم السّلام برسد و در اين سالها رشادت و ايثارگري او زبانزد خاص و عام بود تا آنجا كه دشمن چنان هراسي از اين فرمانده بسيجي داشت كه براي سرش جايزه تعيين كرد. اين سردار سرفراز بعد از زيارت خانه خدا به مرحلهاي از شهود رسيده بود كه زمان و مكان شهادت خودش را ميديد و سرانجام در عمليات بدر، پس از رشادت بسيار در 23 اسفند ماه 63 در چهار راه خندق به شهادت رسيد. آخرين مسئوليت سردار شهيد «عبدالحسين برونسي» در دوران دفاع مقدس، فرماندهي تيپ هجده جواد الائمه عليهم السّلام بود كه پيش از عمليات خيبر، آن را بهعهده داشت. پيكر شهيد برونسي بعد از شهادت مفقود الاثر بود و بعد از قريب به دو ماه در 9 ارديبهشت 64 در شهر مشهد بر شانه ملائك تشييع شد. *اگر در هر كار خدا را در نظر بگيريد انحراف ايجاد نميشود در فرازي از وصيتنامه سردار شهيد عبدالحسين برونسي آمده است: «شما اي زن، چون زينب كبري (سلام الله عليها) فرزندانم را هم پدري كن و هم مادري، مادري كه اسلام ميگويد. براي چندمين بار باز هم ميگويم هركس آمد و گفت: فرزند بيبابا نميخواهم بايد توي دهنش بزنيد. همسر عزيزم شما هفت فرزند داريد، بايد آنها را آنچنان با اسلام آشنا كنيد كه روز قيامت هم به درد خودت بخورند و هم به درد من، در راه امامخميني(ره) كه همان راه قرآن و راه امام حسين است بروند تا سرحد شهادت. در هر كار اگر انسان خدا را در نظر بگيرد انحراف ايجاد نميشود. همسر عزيزم! اگر شما اين حرفهايي كه من در وصيتنامه نوشتم، عمل كرديد، من اگر در راه خدا شهيد شدم، شما را تا به بهشت نبرم! خودم نميروم». انتهاي پيام/و/1*
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]